قول قدیم و قول جدید
امام شافعی تحصیلات دینی و ادبی خود را در حجاز (مکه و مدینه) و در محضر اساتید بزرگوار آن عصر به پایان برد و در هر مرحله از مراحل تحصیلی به خوبی نبوغ و استعداد شگفتانگیز خود را نشان میداد، حلقههای درس و فتاوای او در مسجد الحرام و سایر مساجد دیگر موجب شد تا مشهور خاص و عام گردد و نام و آوازهی او در سراسر سرزمینهای اسلامی، باعث شد، موج تشنگان علم و فقاهت اسلامی به سویش سرازیر شود. اما در هیچ کدام از این مراحل، اقدام به تدوین مذهب مستقل و تازه ننمود، بلکه همچنان بر طبق نظریات مجتهدان عصر یا استادان خود به کار افتاء و تدریس مشغول شد، اما هنگامی که در سال (۱۷۵) هجری برای اولین بار به پایتخت سیاسی جهان اسلام؛ یعنی بغداد مسافرت کرد، به این فکر افتاد تا آراء و اجتهادات خود را تحت عنوان مذهبی مستقل و نوپا تدوین و تکمیل کند و از نظر اصول و فروع به استحکام و توانمندی آن بیافزاید. بر همین اساس، به دو کار مهم و حیاتی دست زد، اول شروع به نوشتن کتاب امهات فقه و اصول نمود و دو کتاب مشهور خود را به نامهای «الرسالة» و «الحجة فی الفقه» در اصول فقه و سایر مسائل آن به رشتهی تحریر در آورد و دوم، شاگردان باهوش و استعداد و مجتهدان زیادی را در همان مدت اندک اقامت خود در بغداد، پرورش داد و به حد کمال رسانید و آنان به خوبی توانستند از دریای علم و اندیشه و هوش سرشار استاد محبوب خود بهره ببرند و آراء و افکار و کتابها و تألیفاتش را نقل و روایت کنند و در انتشار و گسترش آن بین مردم نقش عمده و اساسی ایفا نمایند.
این مرحله تقریباً تا سال (۱۹۹) هجری ادامه داشت، در این مدت چهار ساله ثابت نشده است که ایشان از هیچ یک از اجتهادات خود، چه در اصول یا فقه رجوع کرده و یا اقدام به اجتهاد تازهای نموده یا آنها را تعدیل و بازنگری کرده باشد. هرچند در طول این مسافرت هر دو سال یک بار بازگشتی به مکه داشته و مدتی را در آن جا با علمای مکه به گفتگو و تبادل نظر گذرانده است، اما این انتقال مکانی تأثیری در تغییر اجتهاد یا اصلاح نظریات قبلی او نداشت، ولی هنگام مسافرت به مصر چنان نشد و به طوری که بعداً خواهیم گفت، امام شافعی به صورت اصولی و بنیادی آثار گذشتهی خود را مورد بازنگری مجدد قرار داد و تغییر و تحول عظیمی در آنها به وجود آورد که منجر به مذهب نوپای دیگری موسوم به مذهب جدید شد، اما در بغداد چنین اتفاق مهم و غیر منتظرهای روی نداد و حتی هنگام مراجعت از مکه در سفر دوم، یکی از شاگردان مجتهد امام، به نام حسن زعفرانی از او میخواهد تا کتابها و اجتهادات تازهی عراقیاش را بر او عرضه کند، اما امام نمیپذیرد و به او توصیه میکند تا موارد فقهی و اصولی و دیگر اجتهاداتش را از دانشجوی دیگرش به نام الکرابیسی اخذ نماید، از این مسأله بر میآید که امام در بغداد، اگر چیزی از نظریات و اجتهادات خود را تغییر میداد، خود شخصاً آن را بیان میکرد و دیگر لازم نبود مردم را به الکرابیسی حواله دهد تا با واسطه از او اخذ کنند. لازم است به این نکتهی مهم اشاره کنم که امام شافعی در صدد مذهب تازه و مستقلی به نام مذهب شافعی نبوده است، این اصطلاح را بعدها فقهای متأخرین بر آن اطلاق کردند، فرق است بین فقه شافعی و مذهب شافعی.
پس از انقراض عصر تابعین، هر کدام از ائمه و مجتهدان بلند پایهی اسلام، تمام همّ و غم خود را مصروف داشتند تا روش و شیوههای صحیح و روشنی برای شناخت و استنباط احکام فقهی بیابند و مردم را از احکام دین خود بهرهمند سازند، در این زمینه هر کدام برای استنباط احکام فقهی، شیوه و سبکی تازه و خاص خود را برگزیدند و شاگردان و پیروان مشرب فقهی فراوانی در اطراف آنها پیدا شد که آنان نیز بر همان اساس و سبک به استنباط احکام فقهی و اجتهاد پرداختند. در نتیجه این شیوههای استنباط احکام در عصر بعدی به نام مؤسسان اولیهی آن یا به اصطلاح مذهب فقهی همان امام شهرت پیدا کرد و به اسم آنان نامگذاری شد. مذهب امام شافعی نیز از این قاعده مستثنی نگشت و سرانجام به نام خود امام مشهور و نامگذاری شد.
چنان که میدانیم، در زمان امام شافعی، چیزی تحت عنوان مذهب شافعی، که خود امام آن را عنوان کرده باشد، وجود نداشت، بلکه در دورههای بعد، شاگردان و مجتهدانی که مشرب فقهی و سبک اجتهادی امام را پذیرفته بودند، بر همان مبنی و اصول به استنباط و استخراج احکام فقهی پرداختند و سرانجام این شیوههای استنباطی به مذهب شافعی موسوم گردید. بنابراین، مقصود از مذهب یا مشرب امام شافعی، اجتهادات و آراء و نظریات شخصی ایشان در اصول و فروع فقهی است که در دو کتاب «الأم» و «الرساله» تجلی پیدا کرده است، اما مذهب مدوّن شافعی به عنوان مذهب عمومی و فراگیر بخش عمدهای از امت اسلامی در طول تاریخ، عبارت از تلاش و کوشش و پژوهشهای علمی و دستاوردهای فقهی جمع زیادی از علما و دانشمندان و متخصصان علوم اسلامی در فقه و اصول فقه میباشد که مشرب و قواعد شناخته شدهی فقه شافعی را پذیرفته و بر مبنای آن به اجتهاد و افتا پرداختهاند.
هرچه در گذر تاریخ و عصور مختلف بر این مذهب افزوده شد و به آن غنا و گستردگی بخشیده، همه در اثر تحقیقات و مساعی علمای دورههای مختلف بوده و باید به آنان نسبت داده شود نه به امام شافعی. خود آنان مسئول صحت و سقم اجتهاداتشان هستند نه دیگران، در حالی که میدانیم مشرب یا مذهی واقعی شافعی، عبارت است از آراء، اقوال، اجتهادات و تألیفاتی که امام تا سال وفات خود (۲۰۴ هجری) از خود به یادگار گذاشته است.
دکتر عمر الأشقر در کتاب «الـمدخل إلی الـمدارس والـمذاهب الفقهیه» میفرماید: «باید دانست که در طول روزگاران بر هر یک از مذاهب امامان، اقوال و اجتهاداتی افزوده شده است و جایز نیست همهی این آراء و اجتهادات را به مؤسس اولیهی آن مذهب نسبت داد، آری میشود گفت که آراء مذهب شافعی، مثلاً در فلان مسأله، چنین و چنان است، ولی نمیتوان پذیرفت که حتماً آن فتوا از خود امام بوده یا گویندهی آن رأی، خود شافعی میباشد، بلکه منظور آن است که آن، حکم و فتوای مورد اعتماد از نظر شافعیان در فلان مسأله میباشد» [۳۶].
در پایان باید گفت که آراء و نظریات قدیم امام شافعی که در دو کتاب «الحجه» و «الرسالة القدیمه (العراقیه)» و دیگر نوشتههایش گردآوری و تدریس میشد، متأسفانه به صورت مکتوب و منسجم به دست ما نرسیده و در طی گذر زمان، بسیاری از آنها مفقود گشته و یا حداقل نویسندهی این مقاله از آنها اطلاعی حاصل نکرده است، ولی در عصر شاگردان امام، به وفور یافت میشد و بین دانشجویان و طالبان فقه اسلامی دست به دست میگشت و در کلاسهای متعدد تدریس میشد تا جایی که حافظ ابوبکر بیهقی متوفی سال (۴۵۸) هجری توانست بخش زیادی از آنها را به دست آورد و در کتابی به نام «الـمبسوط» جمع آوری کند.
دکتر احمد غراوی در این باره معتقد است که مذهب قدیم و جدید را نمیتوان دو مذهب جداگانه و مستقل به شمار آورد، بلکه هر دو یک اصطلاحند؛ زیرا منظور از مذهب شافعی (قدیم یا جدید) فقه و اصول این مذهب است که از همدیگر تفکیک نمیپذیرند و قابل تجزیه نیستند، بلکه مکمل یکدیگرند و علت اصلی خلق دو اصطلاح جداگانه، تطور و تکامل تدریجی این مذهب است که در فقه و اندیشههای فقهی تبلور پیدا کرده است. او میگوید: «روشن است که اصطلاح قدیم و جدید را نمیتوان بر مذهب، قول و نوشتههای امام شافعی اطلاق نمود، هر نوشته و اجتهادات و آرائی که در محیط عراق اظهار فرموده، به مذهب قدیم و هرچه در مصر اظهار نموده به مذهب جدید موسوم گردید. اما مذهب امام شافعی یکی است و هرگز نمیتوان آن را دو مذهب جداگانه و مستقل به شمار آورد، بلکه عراق جایگاهی بود که نظریات و اجتهادات شافعی به صورت تازه و نوپا در آن حضور یافت و همان جا پایهریزی شد و هم چنان داشت مراحل اولیهی تکامل خود را میگذراند و طبیعتاً ممکن بود، مانند سایر مکاتب فقهی و علمی نوپای دیگری کم و کاستیهایی داشته باشد، اما رشد و بالندگی و شکوفایی و تکامل نهایی آن در سرزمین باستانی مصر صورت گرفت، بنابراین هر دو مذهب مکمل یکدیگر اند و نمیتوان آنها را از هم جدا دانست [۳۷].
این نظریهی دکتر غراوی، سخنی به جا و درست است و با واقعیت تاریخی و سیر طبیعی و تدریجی این مذهب بزرگ اسلامی مطابقت دارد، برای صحت این ادعا به روایتی از حافظ بیهقی از مسلم بن واره، استناد میجوییم. میگوید: «به احمد بن حنبل گفتم: «از کتابها و تألیفاتی که شافعی در عراق و مصر تألیف کرده است، کدام یک را دوستتر داری؟» گفت: «کتابها و تألیفاتی که در مصر نگاشته است از نظر من سودمندتر اند؛ زیرا کتابهایی که در عراق نوشته، به مرحلهی ثبوت نرسیده بود، بلکه در مصر به تحکیم و اصلاح آنها دست زد و توانست همه را به صورت کتابهایی مدوّن و نظاممند و تکاملیافته بر مردم عرضه کند» [۳۸].
اما، این جا یک پرسش مهم پیش میآید که لازم است به آن پاسخ صریح داده شود و آن این است، مگر نه سایر فقها و مجتهدان بزرگ و یا سایر مذاهب اسلامی سخنان و آراء و نظریاتی داشتهاند که در طول دوران زندگی، بارها تغییر یافته یا خود اقدام به بازنگری آنها نمودهاند، حال آن که هیچ کدام از آن نظریات، جز مذهب شافعی نتوانسته عنوان مذهب قدیم یا جدید به خود بگیرد و به نام مؤسسان آن مشهور گردد، چرا این دو اصطلاح (جدید و قدیم) تنها در مورد مذهب امام شافعی شهرت پیدا کرده است؟ مثلا در مورد مذهب حنفی یا مالکی یا حنبلی یا سایر مذاهب مشهور اسلامی مصداق پیدا نکرد؟
دکتر اکرم یوسف عمر القواسمی به این سوال چنین پاسخ میدهد: او میگوید: «به نظر من، این مسأله سه دلیل عمده دارد:
اول: تغییرات اجتهادی امام شافعی در دو منطقهی جغرافیایی نسبتاً دور و مجزا از هم؛ مصر و عراق صورت گرفته است.
دوم: امام شافعی در عراق، اجتهادات و آراء فقهی و ابتکاری خود را مدوّن کرد و در دو کتاب جداگانه، «الحجة» و «الرسالة القدیمه» گردآوری نمود و بعدها به بازنگری کلی هر دو پرداخت و در مصر این تغییرات آراء و فتاوای اجتهادی را جمع آوری کرد و مطالب فراوان دیگری بر آنها افزود، انگار از نو به تألیف و تدوین آنها پرداخت و به صورت مصنفات مصری و به نامهای «الرسالة الجدیده» و «الأم» به رشتهی تحریر در آورد. نتیجهی این تغییر و تحولات اجتهادی به شکل دو مذهب فقهی قدیم و جدید در عرصهی اجتماع و بین دانشمندان علوم اسلامی نمایان شد که در برخی مسائل از نظر مضمون و هم چنین راویانشان با هم اختلافاتی دارند.
سوم: شاگردان امام شافعی که در عراق زندگی میکردند، همان جا اقدام به تدریس و تدوین و روایت و انتشار اجتهادات امام نمودند و به دلائل زیادی نتوانستند به مصر مسافرت نمایند و از آراء و نظریات تازهی امام با خبر شوند و در سرزمین مصر هم دستهی دیگری از شاگردان دانشمند و مجتهد امام حضور داشتند که آراء و نظریات و کتابها و نوشتجات تازهای که از امام شافعی برگرفته بودند، با جدّیت تمام رواج میدادند و به نقل و روایت آن میپرداختند و دیگر خود را موظّف به دانستن آراء قدیم امام نمیدانستند.
همین امر موجب شد تا دو دستهی جداگانه از شاگردان امام شافعی، به نامهای مصریان و عراقیان پیدا شوند. هرکدام به تنهایی و بدون کسب اطلاع از دیگری، به نقل روایاتی که از امام خود آموخته بودند، بسنده کنند، در حالی که بسیاری از آن آموزهها با هم تفاوت داشت، اگرچه مرجع صدور و امام آنها یکی بود» [۳۹].
این امر مبرهن است که اگر امام شافعی در یک منطقهی مشخص میماند و در همان مکان اقدام به تغییر آراء و بازنگری در تصنیفات و آثار و دستاوردهای اجتهادی خود مینمود و شاگردانش نیز هم چنان باقی میماندند و این تغییرات و دگرگونیهای اجتهادی را به گونهای طبیعی و تدریجی از او میدیدند و از زبانش میشنیدند و تا هنگام وفات هم این روند ادامه میداشت، قطعا بر یک منهج و برنامه باقی میماندند و دگرگونیها و سیر تکامل فقهی آن را به طور طبیعی میپذیرفتند و دچار اختلاف در مذهب نمیگشتند. اما سایر مذاهب فقهی از چنین ویژگی و موقعیتی برخوردار نبودند، مثلا امام ابوحنیفه در تمام دوران زندگی اش، به همراه شاگردان خود در شهر کوفه به تدریس و تربیت شاگردان پرداخت و به سرزمین دیگری کوچ ننمود و جای دیگری ماندگار نشد، بلکه در شهر کوفه به فعالیت خود ادامه داد و در همان جا به سال (۱۵۰) هجری دار فانی را وداع گفت. و یا امام مالک در مدینه به درس و موعظه ادامه داد و در همان جا کتاب «موطأ» را نوشت و چندین بار در همان شهر به بازنگری مجدد آن پرداخت و شاگردانش در اقصا نقاط عالم اسلامی به خدمتش میشتافتند و همان جا آراء و نظریات اجتهادیاش را بر میگرفتند و به مناطق و سرزمینهای خود باز میگشتند و به تدریس و روایت آنها میپرداختند. سایر مجتهدان و امامان دین نیز تقریباً چنین وضعیتی داشتهاند، به همان دلایلی که گفته شد، هیچ کدام آراء و نظریاتشان به قدیم و جدید تقسیم نشد.
[۳۶]- الـمدخل إلی الـمدارس والـمذاهب الفقهیة، د- اکرم یوسف عمر الاشقر. [۳۷]- الإمام الشافعی فی مذهبیه القدیم والجدید، اثر دکتر غراوی ص۲۱۵. [۳۸]- کتابهای «آداب الشافعی» از ابن ابی حاتم ص۶۰، و «مناقب الشافعی» اثر حافظ بیهقی ج۱. [۳۹]- همان.