امام شافعی و شاگردان مکتب بغداد و مصر

سفر به یمن

سفر به یمن

این مرحله از زندگی امام شافعی با حوادث شگفت‌آور و عبرت‌آموزی همراه است و نشان از لطف و رحمت بی‌شمار پروردگارأبر این بنده‌ی مخلص و فداکارش دارد. اراده‌ی پروردگارأچنان بود تا این مرد بزرگ و دانشمند در میان حوادث و ناملایمات روزگار پرورش یابد و مشکلات و مصائب زندگی را با تمام وجود حس و از نزدیک با همه‌ی سختی‌ها دست و پنجه نرم کند و هرکدام از این رخداد‌ها و پیش آمدهای ناگوار را وسیله‌ای برای تکامل روحی، معنوی و شخصیتی خود سازد و به سرعت پله‌های ترقی و تکامل را یکی پس از دیگری طی نماید و خود اسوه‌ای برای آیندگان و دانش‌دوستان قرار گیرد.

شافعی جوان، پس از وفات استادش، دوباره بار سفر بر می بندد و به مکه بر می‌گردد. این بار در مکه با مشکلات مالی و کمبود هزینه‌ی زندگی خود و خانواده روبرو می‌شود. تصمیم می‌گیرد برای تأمین مخارج زندگی و رفع مسائل اقتصادی، به بازرگانی و تجارت بپردازد و به این منظور راه سفر به سرزمین‌های دور را در پیش می‌گیرد، اما اراده‌ی پروردگارأچنان بود که این سفر تجاری به سفرهای علمی و تحقیقاتی تبدیل گردد. لذا در همان زمان، فرماندار یمن به سرزمین حجاز آمده بود و برخی خویشاوندان امام، به او توصیه کردند تا از فرصت استفاده کرده و همراه فرماندار و اطرافیانش به یمن برود و در برخی مسائل مهم مملکتی به او یاری رساند، خویشاوندان امام، مسئله را با فرماندار یمن در میان گذاشتند و او مشتاقانه پذیرفت و آماده شد تا امام را با خود به یمن ببرد، ولی امام چیزی در بساط نداشت تا هزینه‌ی سفرش را تأمین کند، بنابراین، منزل پدری‌اش را به رهن داد و با پول آن وسائل سفر را آماده ساخت و توانست با کاروان یمن به آن سرزمین مسافرت نماید. امام شافعی ماجرای سفر خود را این گونه بیان می‌کند: «هنگامی که امام مالک درگذشت، من مردی فقیر و تنگدست بودم، اتفاق چنان شد که فرماندار یمن به مدینه آمده بود، برخی از خویشاوندان قریشی‌ام درباره‌ی رفتن من به یمن با او صحبت کرده بودند. او موافقت نمود. با او به یمن رفتم و کارها و شغل‌های مناسب زیادی به من پیشنهاد شد، من بسیاری از آن‌ها را پذیرفتم و به خوبی از عهده‌ی آن‌ها بر آمدم و همگان مرا به این خاطر تحسین می‌کردند» [۱۵].

در روایت دیگری می‌فرماید: «مادرم ثروت چندانی نداشت تا با آن مسافرت کنم، تا این که خانه‌ام را به گرو گذاشتم و به طرف یمن بار سفر بستم، هنگامی که به یمن رسیدم، فورا شغل‌ها و مسئولیت‌هایی به من سپرده شد و من به خوبی آن‌ها را به انجام رساندم و از عهده‌ی وظیفه‌ی خود بر آمدم [۱۶].

هرچند این مسافرت به قصد تجارت انجام گرفت، اما سراسر آن به تعلیم و تعلّم و دیدار با دانشمندان و دانش‌دوستان و آشنایی با بزرگان و عامه‌ی مردم یمن سپری شد و شافعی در آن مدت، فرصت پیدا کرد تا آموزه‌های تجربی و علمی خود را در برخورد با مردم و رفع مشکلات قضایی آنان به منصه‌ی ظهور برساند و به صورت عملی، تجربیات خود را به اجرا بگذارد و آن‌ها را پربارتر و غنی‌تر سازد.

موضع‌گیری مردم در قبال مسافرت امام شافعی به یمن، گوناگون بود. برخی‌ها، هم چون استادش سفیان بن عیینیه از این مسافرت ناراضی و نگران بودند. او بارها ناخشنودی خود را اعلام کرده بود، و بر این باور بود که ممکن است تجارت و بازرگانی و کسب مال و ثروت و چشیدن مزه‌ی آن، شخصیت شافعی را متأثر سازد و موجب شود تا محبت مال اندوزی و دوستی مادیات در او ریشه دواند و شخصیتش را لکه دار سازد و این دانشمند بی‌بدیل و نابغه‌ی قرن را از راه به در سازد و به بیراهه کشاند و آن همه علم و دانش و فراست و زیرکی در راه کسب ثروت و مال و مقام صرف گردد و بدین وسیله شخصیت علمی و دینی‌اش ضایع گردد و مسلمانان از علم و دانش و تقوا و راهنمائی‌ها و ارشادات او بی‌بهره گردند. بنابراین به هر شیوه‌ی ممکن می‌کوشیدند تا شافعی را از رفتن به سفر بر حذر دارند.

گروه دیگر، از جمله عامه‌ی مردم و ستمدیدگان و بینوایان سرزمین یمن، هنگامی که امانت‌داری، قضاوتِ عادلانه، پرهیزگاری و علم و دانش فراوان او را دیدند، با تمام وجود از آمدنش شادمان شدند و او را نعمت و برکت الهی برای خود و سرزمینشان به شمار می‌آوردند، چون آشکارا می‌دیدند که امام با عدالت و پرهیزگاری خود، در مصدر قضاوت، هر حقی را به صاحب آن بر می‌گرداند و با قاطعیت و استقامت بی‌نظیر خود بر حق و دادگری و استیفای حقوق ستمدیدگان اصرار می‌ورزد و یار و یاور بینوایان شده است، همین مسئله باعث شد تا مورد توجه مردم فرودست و بینوا قرار گیرد و همه به دیده‌ی احترام به او می‌نگریستند و او را یار و پشتیبان دلسوز خود می‌دانستند و مقدمش را گرامی می‌داشتند و آمدنش را به یَمن، هدیه‌ای الهی برای آن دیار ستمدیده به شمار می‌آوردند.

گروه سوم که از حضور امام شافعی در یمن ناراضی بودند، آن دسته از حاسدان، دنیاپرستان، افراد سست اراده، صاحب قدرت بودند که وجود امام را در یمن به سود منافع شخصی و کسب و کار حرام و رشوه خواری و ستمگری و طمع‌ورزی و جاه طلبی‌های خائنانه‌ی خود نمی‌دانستند، چون با روشنگری‌های امام و مساعی و تلاش پیگیر او، دیگر کسی حاضر نبود، زیربار زورگوئی‌ها و رشوه خواری‌های جبارانه‌ی آنان برود و روز به روز از تأثیر و نفوذ نامشروعشان بین مردم کاسته می‌شد و رونق و اعتبار و قدرت پوشالی و دروغینشان رو به افول می‌رفت، این دشمنان عدالت و پاکی به جای این که عدم استقبال عمومی از آن‌ها و افول قدرت و کاهش محبوبیت و رونق بازار سیاسی و اقتصادی شان را علت‌یابی کنند و به علاج واقعه بپردازند، راحت‌ترین و کم هزینه‌ترین راه را برگزیدند، ادامه‌ی زندگی نکبت‌بار خود را در حذف و نابودی امام دیدند و سرانجام در توطئه‌ی شومی، امام را به این بهانه که مطلّبی است به جانب داری از گروه اپوزسیون علویان یمن که دائماً بر ضد عباسیان فعالیت داشتند، متهم نمودند.

مخفیانه نزد هارون الرشید، خلیفه‌ی عباسی، از او سخن‌چینی و بدگویی کردند و با آوردن شواهد واهی و خودساخته، او را همدست شورشیان علوی [۱۷]قلمداد نمودند. بهتر است شرح ماجرا را از زبان خود امام شافعی بشنویم، ایشان در این باره چنین می‌فرماید: «حسودان به تحریک یکی از جاسوسان حکومتی در سرزمین یمن، از من بدگویی کردند و به او گزارش دادند که مردی به نام محمد بن ادریس شافعی همراه و همدست شورشیان علوی است و با زبان و سخنرانی‌های آتشین خود مردم را ضد حکومت تحریک می‌کند و توانسته به گونه‌ای عمل نماید که هیچ وقت یک جنگجو و رزمنده با شمشیر خود از عهده‌ی چنان عملی بر نمی‌آید. اگر می‌خواهی حجاز هم چنان زیر سلطه و قدرت تو باقی بماند، آنان را به بغداد احضار کن. مأموران حکومتی با شنیدن این گزارش، فوراً ایشان را به عراق انتقال دادند» [۱۸].

آری، در این برهه‌ی حساس و خطرناک از زندگی امام شافعی، نشانه‌های لطف و رحمت بیکران پروردگار حکیمأرا می‌بینیم که چگونه به یاری یکی از اولیاء و دوستان مخلص خود می‌شتابد و آن سفر مرگبار را به زندگی تازه و پر شور و نشاط در سرزمین عراق، به ویژه در بغداد، تبدیل می‌کند و شافعی مظلوم و بی‌گناه و متهم را در پناه رحمت و الطاف بی‌کران خود از گزند حسودان و دشمنان بر حذر می‌دارد و او را در دارالخلافه‌ی بغداد، محبوب خاص و عام مسلمانان می‌گرداند.

[۱۵]- مناقب امام شافعی: رازی ص۱۰. [۱۶]- همان. [۱۷]- معجم الادباء، یاقوت حموی، جلد ۱۷ به نقل از شافعی، عبدالغنی ص۸۸ و الشافعی، محمد ابوزهره، ص۲۲. [۱۸]- توالی التأسیس، ابن حجر عسقلانی.