در سرزمین مصر
امام شافعی در سال (۱۹۹) هجری به مصر مهاجرت نمود و در خلال چهار سال آخر عمر پر برکتش، مکتب فقهی جدیدش را بنیان نهاد. برخیها بر این باورند که امام در این مهاجرت به پیامبر خدا جاقتدا نموده است. پیامبر جاز مکه مهاجرت فرمود و به مدینه نزد اقوام مادریاش آمد. امام شافعی نیز به سرزمین باستانی و حاصلخیز مصر که محل سکونت دائیها/ماماهایش بود، رفت و همان جا اقامت گزید.
در آن تاریخ، مردم مصر دو دسته بودند، گروهی بر مذهب امام مالک و گروهی بر مذهب امام ابوحنیفه، اما امام شافعی آنان را بر مذهبی واحد برگرفته از اجتماع هر دو مذهب، متحد گردانید. ربیع مرادی، یکی از شاگردان امام شافعی، میگوید: «به خداأسوگند ! امام شافعی چنان کرد و حدود چهار سال در میان مصریان زیست تا این که به جهان باقی شتافت».
ابتدا حلقهی تدریس علم و دانش خود را در مسجد جامع فسطاط، معروف به مسجد عمرو بن عاصس، که به منزلهی دانشکدهی بزرگ اسلامی آن زمان بود، دایر کرد، هنگامی که مصریانِ دانشدوست و دانشمندان آن دیار، قدرت علمی، دانش فراوان و فصاحت و شیوایی بیان و عربیّت و قریشی بودن او را دیدند و بر قدرت استدلال و کلام سحرآمیز او وقوف پیدا کردند، گروه گروه به دیدارش شتافتند و در محضرش کسب فیض نمودند و حتی بسیاری از فقهای مالکی و حنفی نیز مذهب خود را تغییر دادند و آراء و نظریات روشنگرانه و عاری از تعصب او را ترجیح دادند و به حلقهی شاگردانش پیوستند، چون آشکارا میدیدند که این دانشمند بزرگ و اندیشمند توانا، مدت زیادی در محضر امام مالک و برخی از فقها و مجتهدان و شاگردان امام ابوحنیفه کسب تلمذ نموده و در ابراز اجتهادات تازه و نقد و بررسی آراء دیگران، جز بیان حقیقت و تبیین سنت نبوی، هدف و غرض دیگری ندارد، بنابراین با آغوش باز به استقبال او شتافتند و با جان و دل در محضرش به کسب علم و دانش دینی، که برایشان بسیار تازگی داشت، همت گماردند، اما این استقبال عمومی دیری نپایید و برخیها حضور امام را تحمل کرده نتوانستند و به مزاحمت و آزارش پرداختند.
متأسفانه در مصر نیز اذیت و آزارها و دشمنیهای عدهای با امام شافعی هم چنان ادامه داشت و کار به جایی رسید که تعدادی از فقهای درباری، نزد حاکم مصر رفتند و از امام شکایت کردند، حاکم مصر نیز حکم اخراج امام را صادر کرد، ولی خوشبختانه پیش از این که حکم به مرحلهی اجرا گزارده شود، همان شب حاکم دچار سکتهی قلبی میشود و میمیرد و حکم اخراج امام نیز منتفی میگردد [۲۹].
حافظ ابن کثیر به نقل از ربیع مرادی روایت میکند که گفت: «ما از اشهب بن عبدالعزیز شنیدیم، که به آرامی دعا میکرد و از امام شافعی شکایت مینمود و میگفت: «خدایا! شافعی را بکش، که اگر زنده بماند، مذهب مالک از بین میرود». این سخن به اطلاع امام شافعی رسید، لبخندی زد و فرمود:
تمـنّی رجـالٌ اَن اَمــوت واِن اَمُت
فـتـلك سبـیلٌ لـستُ فــیها بأوحـد
قل للذی یبغی خلاف الذی مضی
تـهـّیـأ لاُخـری مـثلهـا فــکأن قـدِ
وقـد علموا لو ینفعُ العلمُ عندهم
لئـن مـتُّ ما الـدّاعـی علیَّ بمُـخلدِ
«مردانی آرزومندند که من از بین بروم و بمیرم، مردن راهی است که تنها من بدان مجبور نیستم. به آن کسی که خلاف جریان خلقت میخواهد طغیان کند، بگو: خود را برای مثل آن آماده کند که حتماً میآید. اگر علم و دانش نزد آنان سودمند بود، میدانستند که اگر من هم بمیرم، هیچ کس نمیتواند ادعای عمر جاویدان کند».
ابن کثیر روایت کرد که اشهب پس از ۱۷ روز از مرگ شافعی، وفات یافت. حرمله (یکی از یاران و شاگردان امام شافعی) میگوید: «امام شافعی در کنار یکی از ستونهای مسجد فسطاط بر گلیم کم کرک و با اندامی خمیده مینشست در حالی که قلم و دوات در پیش داشت دفتر و کتابها را باز میکرد و به مطالعه و تأمل در آنها میپرداخت، سپس به اصلاح نوشتههای پیشین خود یا تألیف کتاب تازه میپرداخت و در مدت چهار سال این همه کتابها را اصلاح و تألیف نمود».
ربیع مرادی در این باره میگوید: «چه بسیار مواقع امام را میدیدم که شب ها، وقتی که به منزل برمی گشت، عبایش را بر خود میپیچید و در کنار چراغ کوچکی بر دو پارچه گلیم مصری مینشست و بر بالشتی تکیه میداد، قلم را در دست میگرفت و با نشاط به تألیف و تدوین کتاب و جزوات علمی میپرداخت» [۳۰].
شبها تا دیرهنگام با جدّیت و پشتکار فراوان، سرگرم مطالعه و پژوهش و تألیف میشد و در این خصوص بسیار شتاب میورزید، انگار میدانست که این دنیای فریبنده و ناپایدار حاضر نیست فرصت چندانی در اختیارش بگذارد تا با خیالی آسوده به کار تحقیق و نوشتن دست بزند. بنابراین باید عجله به خرج دهد و فرصت گرانبهایش را ضایع نسازد و از آن حداکثر استفاده را ببرد و چه بسیار مواقع این سخن را تکرار میفرمود: «الوقت سیفٌ قاطعٌ إن لـم تقطعه یقطعك» «زمان هم چون شمشیری برّان است (و میگذرد) اگر او را قطع نکنی (از آن استفاده نکنی) او تو را قطع میکند و میگذرد».
بنابراین، اوقات شبانهی خود را به سه قسمت میکرد، نیمهی اول را به نوشتن و تألیف کتاب اختصاص میداد و نیمهی دوم شب به نماز و عبادت و نیایش پروردگارأمیپرداخت و قسمت اخیر و پایانی میخوابید تا با استراحت و کسب انرژی تازه، برای تألیف و تحقیقات روزانه آماده شود و هرگاه کتاب یا جزوهای را تألیف مینمود، آن را به یکی از شاگردانش میسپرد تا بازنویسی و املا کند و بعد برای بقیهی دانشجویانش بخواند و آنان نیز به سرعت آن را یادداشت میکردند و اگر نکات مبهم یا پیچیدهای مییافتند و از فهم آن عاجز میماندند با مراجعهی حضوری نزد امام، مشکل خود را حل و فصل مینمودند و تقریبا تمامی کتابهای امام، هم چون الاُم، الرساله و ... این گونه تألیف و تدوین گردید. در واقع این نوشتهها پس از تألیف، مستقیماً در اختیار مصرف کنندگان و تشنگان دانش دینی قرار میگرفت و آنان نیز با هوشیاری و دقت و کنجکاوی کمنظیر خود، مطالب را نسخهبرداری کرده و نزد خود نگه میداشتند تا بعدها به عنوان استادان و مجتهدانی برجسته، آنها را بر شاگردان خود دیکته کنند و به نسل بعد از خود انتقال دهند.
ربیع ابن سلیمان مرادی میگوید: «امام شافعی در شهر فسطاط مصر چهار سال اقامت نمود و یک هزار و پانصد برگ کتاب را بر شاگردانش دیکته کرد و علاوه بر آن، کتاب الأم را در دو هزار برگ نوشت و در دسترس دانش پژوهان قرار داد» [۳۱].
امام شافعی علاوه بر تدوین فقه و اصول و قواعد فقهی، به تفسیر و توضیح آیات قرآن توجه ویژهای داشت و سبک و شیوهای خاص را ابداع نمود. حافظ البیهقی میگوید: «کان الشافعی إذا اخذ فی التفسیر کأنّه شهد التنزیل»: «شافعی به گونهای دست به کار تفسیر قرآن میشد که انگار خود شاهد نزول آن بوده است».
همین نویسنده، بسیاری از تفاسیر و معانی و شأن نزولهای آیات را که امام شافعی بیان کرده است، در کتاب خود موسوم به «احکام القرآن» گردآوری نموده و در آخرین صفحهی کتاب دیگر خود به نام «مناقب الشافعی» به ذکر آن پرداخته است و سپس میگوید: «من سخنان و گفتار و تفسیرهای شافعی بر قرآن را در دو جزء و در کتاب احکام القرآن آورده ام» [۳۲].
چنان که از سخنان بیهقی پیداست، امام شافعی در تفسیر قرآن و آیات احکام، سبکی مستقل و منحصر به فرد داشته است، هم به رأی و قیاس توجه داشته، هم به مأثور. و هماهنگ با هم به تفسیر آیات احکام میپرداخت. چنان که، امام فخر رازی هنگام شروع تفسیر کبیر بر همین منهج تکیه نمود و تفسیر بزرگ و ارزشمند خود را بر شیوهی ابداعی امام شافعی نوشت و با صراحت در کتاب مناقب امام شافعی صفحه (۱۹۳) میگوید: «هرکسی که تفسیر کبیر ما را مطالعه کرده باشد، میداند که ما در چگونگی و کیفیت استنباط مسائل و شروع و توضیح آنها بر شیوهی تفسیریِ امام شافعی رفته ایم، چون شافعی در این خصوص، دریایی کرانه ناپیداست».
امام شافعی علاوه بر سایر نوشتهها و مقالات و سخنان شفاهی خود، تنها در کتاب «الرساله» بیش از دوصد آیه از قرآن و در کتاب [الأم: ۴۴۳] آیه را تفسیر فرمود و به شرح و توضیح نکات و مسائل فقهی و احکام قرآنی پرداخت و حتی به این موارد نیز بسنده نکرد، بلکه به ذکر قصص و داستانها و موضوعات عقیدتی و فکری نیز پرداخته است. در همین حلقههای تدریس بود که آزادانه و بدون ترس، احادیث نبوی را مورد بررسی قرار میداد، راویان و رجال آن را جرح و تعدیل میکرد و افراد ثقه و غیر ثقه را با ذکر دلیل و مستندات معرفی مینمود و درجهی اعتبار احادیث را با توجه به شواهد و دلائل کافی تعیین مینمود و در این باره با شاگردان به بحث و گفتگو مینشست. شاگردان امام در مدتی اندک، ره صد ساله پیمودند و با توانمندی و علم و دانش فراوانی که در محضر استاد کسب کرده بودند، مطالب و موارد مهم را یادداشت برداری میکردند و هرچه بیشتر بر غنای علمی و دامنهی اجتهادات خود میافزودند تا جایی که بیشتر آن ها، خود به درجهی اجتهاد آزاد نایل آمدند [۳۳]، چون در این رساله، بنای ما بر ایجاز و اختصار است، از ذکر مبسوط آن موارد خودداری میشود و خوانندگان عزیز را به مطالعهی کتابهایی چون، مناقب شافعی، تهذیب التهذیب از ابن حجر عسقلانی و کتاب المدخل إلی مذهب الإمام شافعی از دکتر اکرم یوسف عمر القواسمی و سایر کتابهای رجال توصیه میکنیم.
امام شافعی در سرزمین مصر، سه کار عمده را سرلوحهی برنامههای خود قرار داد که تا آن زمان کم سابقه بود، اول، تألیف و تدوین کتابهای مورد نیاز، دوم، تدریس و تعلیم دانشپژوهان و سوم، املا و تقریر دست نوشتهها بر آنان. این هر سه مورد را در یک جلسه و بدون فاصلهی زمانی و هماهنگ با آن انجام میداد، در حالی که دانشجویان در اطرافش پروانه وار حلقه زده بودند، کتابها را مینوشت و بر آنها عرضه میکرد و در همان جلسه به سؤالات و نکات مبهم مخاطبین پاسخ مناسب میداد و آنان نیز از مطالب ارائه شده، نسخهبرداری میکردند. در واقع این مجالس تدریس به کنفرانسی علمی و تحقیقاتی بزرگ و پیشرفتهای تبدیل شده بود که تعدادی از دانشجویان و نخبگان بزرگ مصر و فقهای برجستهی آن دیار را گرد هم در آورد و به مدیریت و ارشادات امام شافعی، آموختهها و تحقیقات خود را گستردهتر و پربارتر کرده و محیطی فرهنگی و علمی کامل، غنی و پویا فراهم نموده بودند و خدمات فرهنگی و فقهی ارزنده و سودمندی به جامعهی اسلامی عرضه کردند که تا امروزه نیز هم چنان زنده، پویا و شاداب به حیات خود ادامه میدهد و هنوز هم گذر زمان و تغییرات جوامع و بافت جمعیتی آنها نتوانسته غبار کهنگی و نسیان بر چهرهی تابناکشان بنشاند.
حافظ ابوبکر بیهقی میگوید: «امام شافعی در دیار مصر، پیوسته سرگرم نوشتن مقاله و کتابها بود. در مدت چهار سال اقامتش، آن همه کتب و رسالات را به رشتهی تحریر در آورد. هرگاه کتابی را به پایان میبرد، یکی از نزدیکان او به نام «ابن هُرم» میآمد و آنها را بازنویسی میکرد. سپس امام بویطی آن مطالب را بر امام قرائت مینمود، بعد حاضران در جلسه از جزوهی ابن هرم نسخه برداری میکردند و ربیع مرادی به حل و فصل کارهای مردم میپرداخت. چه بسا اتفاق میافتاد که به دنبال رفع نیازمندیهای مردم میرفت و در جلسهی املا نمیتوانست حاضر شود، هنگامی که بر میگشت، موارد و موضوعات مطرح شده را به اطلاع او نیز میرساندند، او هم فوراً آنها را یادداشت میکرد» [۳۴].
البته این یادداشتها با دقت و حوصلهی تمام و رعایت اصول و ضوابط معین و به دو شیوهی زیر انجام میگرفت:
یکی این که امام مطالب و یادداشتهای خود را بر دانش پژوهان جوان و حاضران در جلسه قرائت میکرد و آنان نیز بدون کمترین دخالت یا اظهار نظری، موارد را مو به مو یادداشت میکردند و هرکدام جداگانه و به طور اختصاصی نسخهها و یادداشتهای خطی خود را به امانت پیش خود نگه میداشتند. دوم، آن دسته از مطالب و سخنان و اظهار نظرهایی است که در کلاس تدریس و به صورت شفاهی در توضیح برخی آیات قرآن، احادیث نبوی، مسائل کلامی، عقیدتی و فقهی بیان میداشت و به صورت جزوههای شخصی نزد خود نگه میداشتند، در این بخش ممکن بود همهی آن یادداشتهای مخاطبان، مثل هم املا نشده باشد و احیاناً اختلافات و تفاوتهایی در آنها دیده شود که همه ناشی از میزان و مقدار فهم و درایت نویسنده و دانشپژوه نسبت به دریافت کلام و سخنان شفاهی استاد میباشد.
در همین ایام و در میان همین حلقات تدریس بود که امام شافعی آراء و نظریات و هم چنین نوشتجات قدیم (در شهر بغداد) خود را مورد تجدید نظر و بازنگری کامل و کلی قرار داد و عملاً به شاگردان و سایر امت اسلامی فهماند که حق و حقیقت بر هر چیز برتری دارد و زمان و مکان در تغییر فتوا و اجتهادات فقیه مؤثر است و باید فقها، نیازمندیهای زمان خود را مطالعه کرده و به آنها اهمیت دهند و هم چون پزشکی ماهر و توانا و دلسوز، مقتضیات زمان و روحیّات مردمان را در نظر گرفته و بر مبنای آن فتوا صادر کنند، نمیشود با نسخههای کهنه و فرسوده به مداوای مردم متمدن پرداخت، هر فقیهی باید فرزند زمان خود باشد و باید بر جامعه، فرهنگ و نیازمندیهای مردم خود آشنا باشد و نسخههای قابل مصرف و مطابق با واقع و نیاز ضروری عصر خود تجویز کند، در غیر این صورت تولیدات کهنه و فرسودهی فقهی و اجتهادات غیر اصولی و نا مربوط و خالی از عرف و جغرافیا و زمان، جز مسمومیت و سوء هاضمه و مصیبت و نا هماهنگی در جامعه و در نتیجه تضعیف دین و گریز از فقه پویای اسلامی، نتیجهای دیگر به بار نخواهد آمد.
این همان درس بزرگ و عبرت آموزی بود که آن دانشمند و فقیه عالیقدر و عالم ربانی به همهی جوامع اسلامی و همهی مجتهدان و فقهای وقتشناس، در هر زمان و مکانی عرضه داشت و معتقد بود که دانشمندان دینی باید جلوتر از زمان خود پیش بروند و مسائل مستحدثه را با تکیه به قرآن و سنت و سایر قواعد فقهی و اصول شناخته شدهی دینی، حل و فصل کنند. در این صورت است که آن نشاط و شادابی و تحرک و پیشرفت علمی اولیه، در جامعهی اسلامی به حالت عادی خود بر خواهد گشت و نتایج سودمند آن عاید امت اسلامی و مردم خدا پرست خواهد شد.
تقریباً، بخش عمدهای از چهار سال آخر عمر امام شافعی در مصر با همین مسایل اساسی سپری شد و هر روز آن با نکتهای تازه و پند و اندرزی حکیمانه و عبرت آموز همراه بود. جا دارد که دانشجویان و پژوهشگران دینی اهل اسلام با دقت و تأمل خاصی به مطالعهی آن بپردازند و امت اسلامی را از برکات آن بهرمند سازند.
سرانجام بیماریِ این دریای خروشان فقه و معارف اسلامی، که از پیش شروع شده بود، شدت گرفت و بدن و جسم پاک و نحیف این دانشمند بزرگ و زاهد پرهیزکار تاب تحمل روح بلند و سرشار از ذوق و معنویت او را از دست داد و آرام آرام ناتوان و ضعیف میشد و هر روز بر ضعف و کاهش جسمیاش افزوده میشد و روزها و شبهای زیادی را با درد و رنج بیماری سپری نمود و در این آخرین لحظات زندگی، همواره شاگردان و اطرافیان را اندرز میداد و از آنان میخواست تا هیچگاه از یاد و ذکر خداأغافل نشوند و حتی نزدیک زمان مغرب به پسر عموی خود، ابن یعقوب که بر بالینش نشسته بود، توصیه کرد تا برود و نماز مغرب را با جماعت در مسجد بخواند. فرمود: «بروید نمازتان را به جا آورید، چه فایده به انتظار پرواز روح از بدن نشستن؟» ابن یعقوب و همراهانش در طبقهی پایین (که حکم نمازخانه را داشت) نماز مغرب را به جماعت به جای آوردند و سپس به طبقهی بالای ساختمان نزد امام بر میگردند و بر بالین او مینشینند و به امام شافعی عرض میکنند: «ما نمازمان را خواندیم. آیا تو نیز نمازت را خواندی؟» فرمود: «آری»، آن گاه امام آب آشامیدنی میخواهد. برایش کمی آب ولرم و نیم گرم میآورند و امام میفرماید: «آن را به صورت شربت در آورید». وقتی که شربت را حاضر میکنند، آن را مینوشد و در آخرین لحظههای وقت نماز مغرب و نخستین لحظات وقت نماز عشاء، شب جمعه آخر رجب سال ۲۰۴ هجری، روح بلند و تابناکش به سوی ملکوت اعلی به پرواز در میآید و به سرای جاوید میشتابد [۳۵]. (خدایش رحمت کناد و از طرف امت اسلامی جزای خیر دهاد. آمین)
[۲۹]- الشافعی، ابوزهره، ص۳۰ به نقل از مناقب الشافعی امام فخر رازی. [۳۰]- مناقب الشافعی، الحافظ البیهقی: ج۱. [۳۱]- مناقب الشافعی، الحافظ البیهقی، ج۲. [۳۲]- همان. [۳۳]- مانند امام مزنی، ابوثور و بویطی و دیگران. [۳۴]- مناقب الشافعی، حافظ بیهقی. [۳۵]- آداب الشافعی، ابن ابی حاتم: ص ۷۴، الانتفاء، ابن عبدالبر، ص ۱۶۰، مناقب الشافعی، الحافظ البیهقی: ج۲ ص ۲۹۷.