الوداع با خانه خدا
ای ز غم فراق تو جان مرا شکایتی
بر در تو نشستهام منتظر عنایتی
گر چه بمیرم از غمت هم نکنی به من نظر
ور همه خون کنی دلم، هم نکنم شکایتی
دل ز فراق گشت خون، جان به لب آمد از غمت
زحمتم آید، ار کنم از غم تو حکایتی
گرچه برانی از برم باز نگردم از درت
چون ز در عنایتت یافتهام هدایتی
فراق و دوری دردی است بیدرمان که عاطفه انسانی همواره از آن اشک ریخته، شاعران و شیفتگان و عاشقان و محبان از دردش سخت نالیدهاند.
فراق دوستان و احباب را گردباد فراموشی پس از اندی در خود میغلطاند، و آتشش را در دل خاموش میکند. اما فراق خانه معبود و قبله سوخته دلان را هرگز..
دل کندن از خانه خدا، پس از آنکه کیانت با آن آمیخته شد بسیار سخت و دشوار است. احساس میکنی کعبه قلبت شده است و خون تنها با تپش دیدار خانه خدا در رگانت به جریان میآید. چشمهایت تنها با تازه کردن دیدار خانه خدا توان دیدن میگیرند، و گوشهایت شنوائیشان را در شنفتن ندای «حي علی الصلاة»حرم بدست میآورند، پاهایت در شور و شوق هروله در گرداگرد کعبه معبود زندهاند، آنچنان با کعبه آمیخته شدهای و انس گرفتهای که جدا شدن از آن به جان دادن در مصاف آن میماند.
ولی چه چاره است تو را که کوس رحیل نواخته شده؟!..
کاروان برای سفر آماده است..
و تو مجبوری کعبه را به امید دیداری دیگر وداع گویی..
در وداع با خانه خدا بیاد حجة الوداع و خطبه پیامبر و پیام رسای آن حضرت میافتی.
صدای رسول پاک هدایت و رستگاری را از پشت قرنها زمان میشنوی که بر جای بلندی در مقابل مؤمنان از حج بازگشته ایستاده است. با این وجود خطابش بسوی عالمیان است «یا أیها الناس»: ای مردم!..
واضح است پیامآور توحید انسانیت را مورد خطاب قرار میدهد. و گویا به مؤمنان میگوید شما پس از حج بسوی بشریت میروید تا پیام حج و دعوت به بندگی خالق و یکتاپرستی را به جهان و جهانیان برسانید و مردم را از عبادت بندگان رهایی داده به عبادت پروردگار عالمیان دعوت نمایید...
آه!..
هیچ تعجبی نیست از آنکه به دیدار خانه ملکوتی معبود نایل نشده؛ چون توان صبر دوری دارد، تعجب و حیرت از آن کسی است که شرف دیدار یافته، چون میتواند از کعبه جدا شود؟!..
چشمهایت اشک ریزان به خانه خدا خیره میشوند، پاهایت عاشقانهوار در طوافند و لبهایت مشغول دعا.. احساس میکنی ای کاش بیشتر و بیشتر در کنار کعبه مراد میبودی، بیشتر از گلستان ایمانش برمیچیدی، یا حداقل فرصت بیشتری برایت میبود تا از رحمات بیدریغ الهی بهره گیری..
ولی صد حیف و هزار حیف که وقت رحیل فرا رسیده است و باید رخت بر بست..
چشمها پر از اشک فراق، دل تپان شوق دیدار مجدد.. دستهای لرزانت اگر شور و شوق انبوه عاشقان اجازه دهد خود را به ملتزم میرسانند، در غیر اینصورت در حجر اسماعیل یا هر گوشهای دیگر به دعا بلند شده از ته دلت از پروردگار عالم میخواهی هر سال حج و عمرهای و تجدید دیدارهایی نصیبت کند.
تنها امید به پذیرش این دعاست که برد و سلامی بر قلبت نازل میکند و احساس میکنی دلت میتواند بر الم فراق صبر تلخ پیشه کند.
در انبوه جمعیت پاهای دلریشت ناخواسته بسوی درب خروجی در حرکتند و چشمها اشک ریزان کعبه را در آغوش دارند. پاهای حیران چشمهایی که چون نوزادی شیرخواره به سینه داغ مادر سخت چسپیده را در یک آن از دامن کعبه میربایند، و خانه حق از دیدت پنهان میشود.
دلت میخواهد بازگردی و یک نگاه دیگر به خانه خدا بیندازی، ولی وقت تنگ است و هر دیدار خنجری است تشنه خون بر دل زخمی و خسته و پریشان..
اشک ریزان و دلریش دیوانه وار با خانه امید و آرزوهایت و با کعبه معبودت الوداع میکنی..
الهی!...
اگر امید به دیدار مجدد خانه تو نمیبود دلهای شیفتگان و عاشقان در هنگام فراق میترکید. حقا که در امید دیدار بستن به خانه تو چه بردها و سلامهاست. درست مثل همان برد و سلامی که بر ابراهیم – ÷– در آتش نمرود فرود آوردی...
پس حمد و ثنا و تحیات و سپاس بیکران بادا مر تو را ای پروردگار یگانه.. و درود و سلام و طیبات بر عزیز دلهایمان؛ پیک رسالت و رسول خاتمت؛ حضرت محمد مصطفی و اهل بیت و یاران و پیروان او تا به روز وصال...
بشنو از نی چون حکایت میکند
از جداییها شکایت میکند
***
کز نیستان تا مرا ببریدهاند
در نفیرم مرد و زن نالیدهاند
***
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق
تا بگویم شرح درد اشتیاق
***
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
بازجوید روزگار وصل خویش
***
آتش است این بانگ نای و نیست باد
هر که این آتش ندارد نیست باد
***
درنیابد حال پخته هیچ خام
پس سخن کوتاه باید والسلام