بدانسو بنگر:..
آری آن چهره نورانی با محاسن سفید خود حضرت ابراهیم (÷) است که پسرش را بر زمین انداخته.. بشنو او میگوید:
- بِسْمِ اللَّهِ وَاللَّهُ أَكْبَرُ.
الله اکبر!..
خوب گوش فرا ده.. آیا صدای اسماعیل را میشنوی؟!.. خوب گوش کن...
- أشهد أن لا إله إلا الله و أشهد أنك یا أبي رسول الله...
الله اکبر!..
چه بزرگند و عظیم این پدر و پسر...
ای کوههای سر بفلک کشیده و سترگ... و ای آسمانهای نیلگون آبی... و ای دریاهای خروشان و موجهای هولناک... و ای زمین و زمان.. آیا مردانی به بزرگی و عظمت این پدر و پسر سراغ دارید؟!..
گویا زمزمه صدایی آرام بگوش میرسد. گویا قربانی است که از زیر چاقوی تیز و بیرحم پدر مهربان سخن میگوید:
- پدر جان دست و پایم را محکم ببند تا خدای ناکرده دلهره و خوف و هراس مرا نلرزاند. پدر جان لباسهایت را جمع کن تا نشاید قطرهای از خون من بر لباسهایت بچکد و مادرم با دیدن آن جگر خون شود. کاردت را با قدرت بر حلقومم بکش تا قربانی شدن برای خدا برایم لذت بخشتر شود. پدر جان؛ سلام مرا به مادرم برسان، و اگر لطف کنی و پیرهنم را به رسم یادبود به مادرم برسان تا شاید کمی قلب نازکش تسلی یابد!..
اشکهای مهر پدری بر گونههای حضرت ابراهیم سرازیر شده است، بغض گلویش را به سختی میفشارد، آرام زیر لب زمزمه میکند: صد آفرین بر بزرگی تو ای پسر عزیزم، که چنین مرا در ادای فرمان پروردگارم یاری میدهی!..
دستهای بت شکن پدر مهربان با قدرت کارد بیرحم را به جلو و عقب میکشد...
حالاست که فواره خون بیرون جهد... حالاست که اسماعیل جان به جان آفرین تسلیم کند.. حالاست که جهان شاهد پدری وارسته باشد که بر جسد سرد و خاموش و در خون غلطیده پسرش اشک میریزد. حالاست که تاریخ بر صفحه خود سنتی سخت و خونین برای بشریت ثبت میکند؛ که از امروز به بعد هر کس خواهد ابراهیمی زیستن، نیست ممکن مگر با پسر سربریدن!..
عجب حکایتی است!.. چاقو از بریدن بازمانده... خدایی که به آتش امر کرد دست از سوختن باز کشد، به چاقو فرمان داده عادت بریدنش را رها سازد!..
آزمایش بسر رسید، پیر فداکار مردانگی و ایمانش را بار دگر به نمایش گذاشت. او چون همیشه از امتحان سربلند برآمد. بشنو صدایی را که پرده غیب دریده، در فضا تلاوت میشود:
﴿يَٰٓإِبۡرَٰهِيمُ ١٠٤ قَدۡ صَدَّقۡتَ ٱلرُّءۡيَآۚ إِنَّا كَذَٰلِكَ نَجۡزِي ٱلۡمُحۡسِنِينَ ١٠٥ إِنَّ هَٰذَا لَهُوَ ٱلۡبَلَٰٓؤُاْ ٱلۡمُبِينُ ١٠٦ وَفَدَيۡنَٰهُ بِذِبۡحٍ عَظِيمٖ ١٠٧ وَتَرَكۡنَا عَلَيۡهِ فِي ٱلۡأٓخِرِينَ ١٠٨ سَلَٰمٌ عَلَىٰٓ إِبۡرَٰهِيمَ ١٠٩ كَذَٰلِكَ نَجۡزِي ٱلۡمُحۡسِنِينَ ١١٠ إِنَّهُۥ مِنۡ عِبَادِنَا ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ١١١﴾[الصافات: ۱۰۴-۱۱۱].
«... ای ابراهیم! *خوابت را تحقق دادی [و فرمان پروردگارت را اجرا کردی]، به راستی ما نیکوکاران را این گونه پاداش میدهیم [که نیّت پاک و خالصشان را به جای عمل میپذیریم.] *به یقین این همان آزمایش روشن بود. *و ما اسماعیل را در برابر قربانی بزرگی [از ذبح شدن] رهانیدیم*و در میان آیندگان برای او [نام نیک] به جا گذاشتیم*سلام بر ابراهیم*[ما] نیکوکاران را این گونه پاداش میدهیم*بی تردید او از بندگان مؤمن ما بود».
الله اکبر!...
آنجا را بنگر.. فربه قوچی سفید مایل به خاکستری با دو شاخ قویش آرام در کنار ابراهیم بزرگ ایستاده است.
ای ابراهیم بت شکن پسر را رها کن و این گوسفند را بجای او سر ببر..
این است سنت تو که تا قیامت پیروانت با اجرای آن حکایت رادمردیها و ایمان و از خودگذشتگیهای شما و فرزند برومندت را بیاد خواهند داشت.
هر سال عید قربان فرا میرسد، و ما را به این همتهای بلند و جوانمردیهای نمونه یادآور میشود..
ایمان و همت ابراهیمی و بزرگی اسماعیل هر ساله در عبادت «قربانی» تجلی میکند..
عید قربان یا روز پیروزی ایمان ابراهیم، و روز تجلی اسلام اسماعیل هر ساله میآید تا از من و شما بپرسد:
- آیا در ایمان ابراهیمی هستیم؟! آیا در صبر و ثبات و پایداری چون اسماعیل هستیم؟!
آیا حاضریم چون ابراهیم بزرگ هیچ چیزی را در قلبها و دلهایمان بالاتر و با ارزشتر از ایمان ودین و خدایمان قرار ندهیم؟!
آیا حاضریم اسماعیلمان، عزیزترین چیزمان؛ چه مال باشد و ثروت، یا خانه و کاشانه، و یا ملک و دولت، و یا همسر و فرزند، و یا پدر و مادرمان را برای خدای بزرگمان فدا کنیم. هرگز آنها باعث نشوند تارمویی از راه خدا کناره گیریم؟!