سخنی با عقلای شیعه
الحمد لله رب العالمين والصلاة والسلام على عبده ورسوله محمد وعلى آله وصحبه أجمعين والتابعين لهم بإحسان إلى يوم الدين.
خداوند متعال با فضل و رحمت بیکران خودش تمام راههای هدایت را برای بندگانش آسان نموده و دلیل و برهان را روشن و آشکار کرده و اسباب پرهیزگاری را بیان نموده است، لذا پیامبر گرامیاش را با ارمغان هدایت و هدیه دین، دین حق برگزیده و فرستاده است تا این که این دین حق را بر تمام ادیان دیگر علیرغم ناپسندی مشرکان چیره و غالب و پیروز گرداند، لذا خدواند منان و مهربان به ما خبر داده که با نزول قرآن دینش را کامل و نعمتش را تمام کرده است، ﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ نِعۡمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِينٗاۚ﴾[المائدة: ۳].
«امروز دینتان را براى شما کامل کردم و نعمت خویش را بر شما تمام نمودم و اسلام را [به عنوان] دین براى شما پسندیدم».
و میفرماید: ﴿يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ قَدۡ جَآءَكُمۡ رَسُولُنَا يُبَيِّنُ لَكُمۡ عَلَىٰ فَتۡرَةٖ مِّنَ ٱلرُّسُلِ أَن تَقُولُواْ مَا جَآءَنَا مِنۢ بَشِيرٖ وَلَا نَذِيرٖۖ فَقَدۡ جَآءَكُم بَشِيرٞ وَنَذِيرٞۗ وَٱللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ ١٩﴾[المائدة: ۱۹].
«اى اهل کتاب، رسول ما به سوى شما آمده است که پس از [انقطاع وحى] و فترت رسولان براى شما [حقایق را] روشن مىسازد تا نگویید: مژده آور و بیمدهندهاى به سوى ما نیامد. آرى مژده آور و بیمدهندهاى برایتان آمد. و خداوند بر هر کارى تواناست».
پس خداوند متعال خبر داد که با رسالت محمد مصطفیص ححبت تمام شد بنابراین سعادت و رستگاری دنیا و آخرت به اطاعت و پیروی این رسول مکرم و معظمص مشروط و معلق گردیده است.
از آنجایی که رسالت محمدیص رسالت خاتم و آخرین و کاملترین دین آسمانی الهی بود و پیروی از این دین بزرگ تنها شرط پیروزی هست، و هیچ راه دیگری برای پیروزی و سعادت و رستگاری وجود ندارد لذا مقتضای فضل و رحمت و احسان خداوند بر بندگانش چنین بود که حفاظت این دین عظیم را خودش تضمین کند، بنابراین در کلام مقدس و نورانیاش این ضمانت نامه را به ثبت رساند و فرمود:
﴿إِنَّا نَحۡنُ نَزَّلۡنَا ٱلذِّكۡرَ وَإِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ ٩﴾[الحجر: ۹]. «این قرآن را ما نازل کردهایم و ما خود آن را حافظیم».
پس این خود ضمانتی است از خداوند متعال که اسباب حفاظت این دین بزرگ را تضمین کرده است، یعنی خود ذات متعال این دین ماندگار را حفاظت میکند و با حفظ و نگهداری این رسالت خاتم، حجت را بر تمام انسانهای روی زمین تا قیام قیامت قائم و برقرار میدارد، در امتهای پیشین سنت الهی چنین بود که هرگاه چهره دین مسخ میشد خداوند پیامبر دیگری میفرستاد تا آن را تجدید کند، اما این دین که کاملترین و آخرین دین الهی است و پیامبر دیگری بعد از پیامبر ماص نمیآید لذا خداوند متعال و با حکمت حفاظت این دین بزرگ و ماندگار را تا آخرین پهنای عرصه تاریخ جایگزین بعثت انبیاء‡در امتهای گذشته نموده است. و لذا خداوند متعال ضمانت کرده است که این دین را چیره و غالب گرداند: ﴿هُوَ ٱلَّذِيٓ أَرۡسَلَ رَسُولَهُۥ بِٱلۡهُدَىٰ وَدِينِ ٱلۡحَقِّ لِيُظۡهِرَهُۥ عَلَى ٱلدِّينِ كُلِّهِۦ وَلَوۡ كَرِهَ ٱلۡمُشۡرِكُونَ ٩﴾[الصف: ۹].
«اوست کسى که رسولش را با هدایت و دین حق فرستاد تا آن را بر همه ادیان چیره گرداند. و هر چند مشرکان ناخوش دارند».
کما این که خداوند متعال ضمانت کرده است که بندگان مؤمنش را در زمین تمکین و قدرت و سلطه بخشد ﴿وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمۡ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَيَسۡتَخۡلِفَنَّهُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ كَمَا ٱسۡتَخۡلَفَ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمۡ دِينَهُمُ ٱلَّذِي ٱرۡتَضَىٰ لَهُمۡ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّنۢ بَعۡدِ خَوۡفِهِمۡ أَمۡنٗاۚ يَعۡبُدُونَنِي لَا يُشۡرِكُونَ بِي شَيۡٔٗاۚ وَمَن كَفَرَ بَعۡدَ ذَٰلِكَ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ ٥٥﴾[النور: ۵۵].
«خداوند به کسانى از شما که ایمان آوردهاند و کارهاى شایسته کردهاند، وعده داده است که بىشک آنان را در این سرزمین جانشین سازد، چنان که کسانى را که پیش از آنان بودند، جانشین ساخت. و [آن] دینشان را که برایشان پسندیده است برایشان استوار دارد و برایشان پس از بیمشان ایمنى را جایگزین کند. [چرا که] مرا پرستش مىکنند و چیزى را با من شریک نمىسازند. و کسانى که پس از این ناسپاسى کنند، اینانند که فاسقند».
و کیست که از الله قادر توانا راستگوتر باشد، طبق این وعده خداوند کریم و منان به بندگان مؤمنش قدرت و خلافت بخشید، و آنان به توفیق الله متعال دین او را در سراسر جهان از شرق تا غرب نشر کردند و طی مدت کوتاهی توانستند حکومت اسلامی توانمندی تشکیل دهند (که بر دلها حکومت کند) و بدین وسیله دین اسلام قدرت گرفت و منتشر شد، و حجت بر جهانیان قائم گردید. قطعا این فضل و احسان بزرگ ویژگی بود که خداوند از میان امتهای اهل کتاب به این امت عظیم عنایت فرمود، یهودیان قدرت یافتند اما کاملا پایبند شریعتشان نبودند، بلکه با پیامبرانشان عناد و مخالفت میکردند کار به جایی کشید به پیامبرشان موسی÷گفتند: ﴿قَالُواْ يَٰمُوسَىٰٓ إِنَّا لَن نَّدۡخُلَهَآ أَبَدٗا مَّا دَامُواْ فِيهَا فَٱذۡهَبۡ أَنتَ وَرَبُّكَ فَقَٰتِلَآ إِنَّا هَٰهُنَا قَٰعِدُونَ ٢٤﴾[المائدة: ۲۴].
«گفتند: اى موسى، تا هنگامى که در آنجا هستند، هرگز ما به آنجا در نمىآییم، پس تو و پروردگارت برو [ید] و جنگ کنید، که ما همین جا مىمانیم».
و بعد از موسی÷هم وضعیتشان را قرآن چنین تصویر کرده است: ﴿لَقَدۡ أَخَذۡنَا مِيثَٰقَ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ وَأَرۡسَلۡنَآ إِلَيۡهِمۡ رُسُلٗاۖ كُلَّمَا جَآءَهُمۡ رَسُولُۢ بِمَا لَا تَهۡوَىٰٓ أَنفُسُهُمۡ فَرِيقٗا كَذَّبُواْ وَفَرِيقٗا يَقۡتُلُونَ ٧٠﴾[المائدة: ۷۰]. «به راستى از بنى اسرائیل پیمان گرفتیم و رسولانى به سوى آنان فرستادیم. هرگاه که فرستادهاى برایشان چیزى مىآورد که دلهایشان خوش نداشت، گروهى را دروغگو انگاشتند و گروهى را مىکشتند». و اما نصارا گرچه پایبند شریعتشان بودند اما قدرت نیافتند، بلکه یهود و پادشاهان روم در عصری که آنان میزیستند بر آنها چیره شدند، و آنها را کشتند و آواره نمودند، سرانجام پراگنده شدند و دچار ضعف و ناتوانی گردیدند، و دین و کتابشان از دست رفت، و یهود توانستند هر طوری که دوست دارند در دین مسیح÷دستبرد بزنند و آن را به تحریف بکشانند، بالآخره پس از سیصد سال که از تاریخ به آسمان برده شدن حضرت عیسی÷به وسیله الله متعال گذشت و مسیحیان قدرت و توان یافتند آنوقت دینی صحیح و معتبری در اختیار نداشتند که به آن رجوع کنند، بلکه پادشاهی که از راه دین به آنان نزدیک شد و دینی که او آن را نصرت و یاری کرد در واقع همان عقیدهای بود که با بتپرستی او هماهنگی داشت و با اعتقاد اکثر جامعه ناسازگار بود، بنابراین اختلافاتشان در دین زیاد شد چنانکه خداوند متعال میفرماید: ﴿وَمِنَ ٱلَّذِينَ قَالُوٓاْ إِنَّا نَصَٰرَىٰٓ أَخَذۡنَا مِيثَٰقَهُمۡ فَنَسُواْ حَظّٗا مِّمَّا ذُكِّرُواْ بِهِۦ فَأَغۡرَيۡنَا بَيۡنَهُمُ ٱلۡعَدَاوَةَ وَٱلۡبَغۡضَآءَ إِلَىٰ يَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِۚ وَسَوۡفَ يُنَبِّئُهُمُ ٱللَّهُ بِمَا كَانُواْ يَصۡنَعُونَ ١٤﴾[المائدة: ۱۴]. «و از کسانى که گفتند: ما نصارى هستیم، از آنان پیمان گرفتیم، آن گاه بخشى از آنچه را که به آن پند داده شدند، فراموش کردند. پس بین آنان تا روز قیامت دشمنى و کینه افگندیم و خداوند آنان را به آنچه مىکردند، خبر خواهد داد». به تعبیر علماء وضعیتشان در عبادتگاههایشان «مابين لاعن وملعون»همه پیروان و مدعیان پیروی از دین مسیح÷از دو حال خالی نبودند، یا لعنتکننده و یا مستحق لعنت. خداوند متعال به ما لطف و احسان نمود و این امت را از این دو حالت نجات داد، بلکه امت محمدص را به صراط مستقیم خودش هدایت فرمود نه راه غضبشدگان و گمراهان و این امت را مورد احسان و انعام خودش قرار داد و هدایت و فرمانبرداری را نصیبشان فرمود و به آنان در روی زمین قدرت و تمکین و خلافت بخشید. خدایا تو را سپاس بیپایان بر همه نعمتهایت.
پس این نعمت هدایت و تمکین همان معنی مقتضای رحمة للعالمین بودن این رسالت خاتم است که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَٰكَ إِلَّا رَحۡمَةٗ لِّلۡعَٰلَمِينَ ١٠٧﴾[الأنبیاء: ۱۰۷]. «و ما نفرستادیم تو را مگر این که رحمت برای جهانیان (باشی)». پس اگر خداوند این امت را نیز بعد از پیامبر گرامیاشص مانند یهود قرار میداد که درباره پیامبرانشان اختلاف کنند و با آنان به مخالفت بپردازند هدایت حاصل نمیشد، چگونه ممکن بود جامعه بشری از نعمت هدایت بر خوردار شود در حالیکه واسطه بین پیامبر و پیروانش امتی باشد که با یکدیگر اختلاف دارند و علیه یکدیگر بغض و کینه در سینه میپرورانند و با پیامبرشان مخالفت میکنند، و اگر خداوند حال این امت را مانند حال نصاری قرار میداد که «صحابه» و پیروانش که ایشان را دیده بودند و به حضرتش ایمان آورده بودند بعد از پیامبرشان قدرت و تمکین نمییافتند و در زمین ضعیف و ناتوان سرگردان میبودند نه تنها دین حفاظت نمیشد بلکه مانند دین مسیح÷ضایع شده و دستخوش تحریف میگردید، و مردم همانگونه که پیروان دین مسیحیت گمراه شدند گمراه میگردیدند.
در هر دو صورت این دین برای جهانیان رحمت قرار نمیگرفت اما از آنجا که خداوند چنین اراده فرموده بود که آخرین و کاملترین دین آسمانیاش جهان را گلستان و معطر کند و با نور توحید و یکتاپرستی تمام تاریکیهای شرک و خرافات را از بین ببرد لذا اسباب آن را فراهم نمود، و آخرین و عزیزترین پیامبرش با گرامیترین کتاب آسمانیاش را برای بهترین و آخرین امت تاریخ فرستاد تا علا رغم ناپسندی مشرکین و بدخواهان بشریت جهان پر از نور و گل و چمن و عطر توحید و عدالت شود. پس خدایا تو را سپاس بیپایان که اینهمه نعمت عنایت فرمودی. نکته بسیار جالب و قابل تأمل در این دین عظیم اینست، از آنجایی که خداوند وعده داده بود دین خودش را حفاظت کند و دین دین بزرگ میبایست رحمت برای جهانیان میبود که هست لذا میبینیم که ذات دانا و با حکمت چنین مقدر فرمود که افتراق امت و اختلاف نظر آنان و پدید آمدن دیدگاههای مختلف در آن هیچگونه تأثیر منفی در هدف اصلی بعثت رسول اللهص نداشته است، و آن غالبشدن دین بر تمام ادیان دیگر است و این که صحبت به بهترین و کاملترین وجه بر مخلوقش قائم شده است.
دلیل ادعای ما این است که این اختلافات هنگامی پدید آمد که خداوند دینش را بر تمام ادیان در سراسر جهان غالب کرده بود، کاخهای مجوسیت و یهودیت و نصرانیت فرو ریخته بود و بینیی مستکبران و مستبدان را به خاک مالیده بود، و بندگان مؤمنش را در جهان قدرت و تمکین بخشیده بود و در نتیجه دعوت و جهاد و مبارزه و جانفشانیهای مؤمنان واقعی، دین حق الله در سراسر جهان چیره و غالب و پیروز و بلکه محبوب همه دلها بود که جامعه بشری نسل در نسل آن را میگرفت و عمل میکرد و به نسل بعدی منتقل مینمود، و این دقیقا تحقق وعده الهی بود که الحمدلله کاملا محقق شد. به لطف و توفیق الهی تا زمانیکه خداوند ارکان دین را در جزیرة العرب و کشورهای اطراف آن محکم ننمود هیچگونه بدعتی در دین پدید نیامد، در اواخر عصر خلافت راشده حدود سه دهه پس از وفات پیامبر گرامیص اولین بدعت یعنی بدعت خوارج ظهور کرد که در واقع اولین انشعاب و اختلاف در امت اسلامی به شمار میرفت. خوشبختانه هیچ بدعتی چه خوارج و چه غیر آن در اسلام پدید نیامد مگر این که از همان اولین روزهای تولدش غریب و نا آشنا بود و با قوات دلیل برهان و سلطه شمشیر حق در محاصره قرار داشت و با شکست مواجه میشد، لذا به لطف و توفیق الله متعال هرکس که خداوند برای او اراده هدایت کرده بود هیچ چیزی از حق و محتویات و اجزای دین حق بر او مشتبه نماند، این توفیق و پیروزی حق و اهل حق بر اولین نطفههای باطل و عقلها و دلهای مریض به این دلیل بود که اولا قبل از این که بدعت و اختلاف و حتی بذر اختلاف کاشته شود دین حق به وسیله مؤمنان جان برکف قدرت و تمکین یافته بود. و دوم این که از تاریخ هر بدعت در دین مشخص است که تولد و ظهور آن کاملا غریب و شاذ و بیگانه از جامعه و مخالف باورهای امت اسلامی بوده است. این نیز نعمت بزرگ دیگری بر این امت است که باید خداوند حکیم و منان را بر آن شکر و سپاس فراوان نمود.
پس این که عرض کردیم که خداوند متعال دین عظیم وسربلندش را حفاظت فرموده و به آن و پیروان مؤمن و جان بر کفش قدرت و تمکین بخشیده حقیقتی واضح و روشن و آشکار است که هرکس با قلب بیدار و عقل سالم قرآن کریم را تلاوت کند قطعا آن را همچون روز روشن ملاحظه خواهد کرد و بلکه لمس خواهد نمود. ما در اینجا خواستیم در آغاز این کتاب به همین مطلب اشاره کنیم، و شما خواننده گرامی ملاحظه خواهید کرد که موضوع مورد بحث ما بر همین محور میچرخد. انگیزه ورود ما به این مبحث این است که متأسفانه بسیاری از عوام شیعه و حتی از میان فرهنگیان و نخبگان شیعیان امامی اعتقاداتی را از علمای این مذهب فرا میگیرند که مفهوم و حقیقت آن را درک نمیکنند، و به عمق و عواقب آن پی نمیبرند، و پیامدهای که در صورت پذیرفتن آن عقاید الزاما به آنان تحمیل میشود را تشخیص نمیدهند، اما این واقعیت است، که آنها نیز مانند سایر مسلمانان از آنجایی که فطرت سالم انسان بر توحید خالص نهاده شده طبعا و فطرتا به یک سری عقاید و باورها معتقدند که ثابت میکند از صمیم دل به این دین بزرگ پایبند و مخلص هستند تا جاییکه به تعبیر قرآن کریم اگر این انسانهای پاک طینت و صاف دل که شاید هر اسمی هم بر روی آنها نهاده شده باشد حتی اگر از اوج آسمانها بر زمین بیفتد، و پرندگان لاشخوار جسد او را بربایند و طعمه خود کنند، حاضر نخواهد شد که از این فطرت پاک و طینت سالم خود دست بردارد، اما متأسفانه این بندگان صاف دل و مخلص پی نمیبرند که اگر مذهبشان را به دقت مطالعه میکردند و به تفصیلات آن میاندیشیدند هرگز حاضر نمیشوند که بسیاری از این عقاید و باورهای موجود را به نام دین حق و اسلام ناب و عقیده درست فرقه ناجیه قبول کنند. به همین دلیل گاهی ملاحظه میکنید که وقتی بعضی از این انسانهای روشن ضمیر و پاک طینت حضور دارند که بین فردی از اهل سنت و افرادی از شیعیان اثنا عشری بحث و گفتگو صورت میگیرد، یا مناظرهای انجام میشود اینگونه افراد غالبا از عقایدی که به نام عقیده شیعیان امامی اثناعشری مطرح میشود، شگفتزده میشوند که این عقاید از کجا آمده؟! و ما که شیعه هستیم چرا از آن اطلاع نداریم؟! اما این واقعیت است، زیرا عقاید حقیقتی یک فرقه و آنچه که علمای آن میدانند و در کتابهایشان درج شده چیزی است، و آنچه که عموم پیروان آن فرقه به آن عقیده و از آن اطلاع و آگاهی دارند چیز دیگر، الزاما همه پیروان هر فرقه تمام اعتقادات آن را نمیدانند. و ما در این کتاب قطعا چیزی را به شیعیان امامی اثناعشری نسبت نخواهیم داد که آنها آن را قبول نداشته یا به این عقیده و باور خود اذعان و اعتراف نکنند، بلکه ما در هیچ موضوعی سخن نخواهیم گفت مگر این که یقین کامل داشته باشیم که جزو اصول اعتقادی شیعیان امامی اثناعشری است. که شیعه اثناعشری جز با پذیرفتن و عقیده داشتن به آن نمیتواند شیعه اثناعشری باشد، بنابراین تصور ما این است که این نحوه برخورد در بحث و گفتگو کاملا منصفانه و عادلانه است. گویا ما به شما شیعه اثناعشری میگوییم شما از مذهب و عقیده خود صرف بزنید و آنگونه که عقیده خود را شناخته و تشخیص دادهاید تعریف کنید، و ما براساس گفتهها و اعترافاتی که خود شما بر زبان میآورید با شما گفتگو میکنیم.
پس این کتاب در واقع سخنی با هر شیعه اثناعشری عاقل است، طبعا هیچ انسان عاقلی نیست که حتی در مسائل پیشین پا افتاده دنیوی تضاد و تناقض را بپذیرد چه رسد به این که در اصول مذهبی و اعتقادیاش به تناقضگویی و بلکه فراتر از آن متهم شود. از آنجایی که هدف ما در این کتاب نزدیک کردن دیدگاهها به یکدیگر و با آسانترین روش ممکن است، لذا از نقل مطالب از کتابها اجتناب کردیم و تلاش نمودیم که اصل موضوع را با طرح مطالب عقلانی و آسان و البته بدور از پیچیدگیهای فلسفی روشن نماییم.
امیدوارم که خداوند همه ما را به راه راست هدایت کند و همواره بر آن ثابت و استوار بدارد. آمین.