یک اشکال و پاسخ آن
شیعیان عزیز امامی! یک اشکال ممکن است ذهن شما را به خود مشغول کند، که وقتی مهمترین اصل دین از دیدگاه اهل سنت توحید خالص است و نه امامت، نه امامت علیس و نه امامت ابوبکرس و نه کسی دیگر پس چرا لازم میدانید همواره توضیح دهید که پیامبرص برای مرحله بعدی از خودشان امام مشخصی تعیین نکردند که امت اسلامی ملزم به پیروی از آن باشند؟! قبل از این که پاسخ این اشکال شما را عرض کنیم باید این واقعیت را همه بپذیریم که آنچه حقیقتا بعد از پیامبرص اتفاق افتاده نحوه انتخاب خلیفه و ترتیب و استمرار سی سالۀ خلافت طبق حدیث پیامبرگرامیص قطعا شایسته این دین عظیم و امت بزرگوار و تربیتیافتگان مکتب رسالتصبوده و غیر از آن هرگز نمیتوانسته درست باشد و إلا خداوند متعال که خود ضامن حفاظت دین است خداوندی که بهترین پیامبر و بهترین کتاب و بهترین قبله و بهترین امت را برای دین عظیمش انتخاب کرد قطعا بهترین شاگردان را برای رسول محبوبشص انتخاب نموده و بهترین راهکار ممکن را بدست پرتوان آنان تحقق بخشیده و سیر طبیعی حوادث پس از وفات رسول گرامیص یعنی اجرای نظام شورای نخبگان جامعه قطعا بهترین راه حل ممکن بوده است، راه حل که مطابق با دستورات قرآن کریم و سنت و سیرت رسول مکرمص بوده و قطعا اعتماد به شخصیتهای که ثمره بیست و سه سال دعوت و تربیت پیامبرص بودند نشانۀ ایمان و صداقت و امانت و وفاداری آن جامعۀ پاکی است که نه تنها دانش دینی و بلوغ سیاسی و رشد اجتماعیاش ضامن اداره خود این حکومت اسلامی نوپاست که به اعتراف دوست و دشمن این جامعه برای مدیریت و رهبری پیروزمندانه تمام جهان آمادگی کامل داشته و عملا نشان داد و ثابت کرد که زحمت و تلاش پیامبر بزرگ و معلم و مربی نمونه تاریخ بشر هدر نرفته است حتی پالشها و اختلاف نظرها و نحوه اداره و برخورد ما حوادث تلخ در مراحل بعدی که نتیجه توطئه و سازش و برنامههای منافقین و دشمنان کینه توز اسلام بود ثابت کرد که این جامعه با این که جامعه بشری است و دائره آن همواره روبه گشترش و توسعه است و افراد تازه وارد فراوانی وارد آن میشوند که از نعمت تربیت رسول گرامیص بهره وافری نبردهاند اما همان تربیت شدگان اولیه که صفات فرشته گونه آنان در سراسر آیات قرآن کریم انعکاس نور دارد آنها ثمره و دست رنج رسول مکرمص هستند همانها هستند که وعدههای خداوند به تمکین و فتوحات بعد از پیامبرص به دست مبارک آنان تحقق مییابد و چنان شد پس خدا سپاس فراوان که برای نصرت و یاری پیامبر و دین پیامبر و حفظ کتاب عزیزش ﴿وَٱلسَّٰبِقُونَ ٱلۡأَوَّلُونَ مِنَ ٱلۡمُهَٰجِرِينَ وَٱلۡأَنصَارِ وَٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُوهُم بِإِحۡسَٰنٖ﴾[التوبة: ۱۰۰]. از میان تمام انسانهای روی زمین اینها را به عنوان برترینها گلچین کرد نه با انتخاب و معیارهای بشری بلکه با معیارهای آسمانی و الهی و حیاتی، خداوند عالم الغیب که از تمام حوادث تاریخ آینده اطلاع کامل داشته و دارد قطعا بهترین و پاکترین انسانها را برای تحقق آرمانهای رسالت و صاحب رسالت و تحقق وعدههای برگزیده که بهتر از این هرگز ممکن نبوده است. بعد از این تمهید پاسخ اشکال شما عزیزان شیعه را عرض کنیم البته این نکته را هم یاد آوری میشویم که، این کتابها برای بیان دیدگاهها و عقاید اهل سنت نیست اساسا هدف این کتاب نشان دادن بعضی تناقضات در دیدگاههای شما شیعیان از منظر عقل و منطق و زمینه سازی برای تحقق وحدت واقعی بین امت اسلامی است، زیرا که اساسا پیشگامان اولیه امت اسلامی که با خون پاک و عرق جبین و فدا کردن عزیزترین داشتهها و لذتهایشان در راه نشر و دفاع دین و قرآن، این نعمت بزرگ الهی را به من و شما رساندهاند با تشکر و قدردانی و دعا برای آنها، اولا باید دلها و سینهها را از کینه و حسد و دشمنی بعضی بیماران جامعه امروز نسبت به آنان پاک کنیم و راه وحدت را که با کینهها و نفرینها و لعنها مسدود شده را باز و هموار کنیم تا بتوانیم برادرانه و با احترام متقابل به یکدیگر و عقاید و باورهای عقلانی و منطقی و اختلاف نظرهای موجود و طبیعی جامعه اسلامی خود را محکمتر و نیرومندتر نماییم و در برابر دشمنان اسلام یکی باشیم که انشاءالله این امر ممکن و محقق شدنی است. حالا میپردازیم به پاسخ اشکال مذکور که ضمنا جزو مبحث ما شد. اولا باید اشاره کنیم که صحت ایمان خلفای راشدین ابوبکر و عمر و عثمان و علی رضی الله عنهم أجمعین و این که ابوبکرصدیق بهترین و عالمترین و شایستهترین شخصیت برای خلافت پس از رسولخداصبوده است و این که آیه کریمه ﴿إِلَّا تَنصُرُوهُ فَقَدۡ نَصَرَهُ ٱللَّهُ إِذۡ أَخۡرَجَهُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ ثَانِيَ ٱثۡنَيۡنِ إِذۡ هُمَا فِي ٱلۡغَارِ إِذۡ يَقُولُ لِصَٰحِبِهِۦ لَا تَحۡزَنۡ إِنَّ ٱللَّهَ مَعَنَاۖ﴾[التوبة: ۴۰]. «اگر او (پیامبر) را یارى نکنید، در حقیقت خداوند هنگامى به او یارى کرد که کافران در حالى که یکى از دو تن بود [از مکه] بیرونش کردند، هنگامى که در غار بودند، آن گاه که به یار خود مىگفت: نگران مباش. بىگمان خداوند با ماست».درباره ایشان نازل شده است و این که علی و حسن و حسینشبه فضائل و شایستگی و اولویت ایشان به خلافت معترف بودند همۀ اینها حقایق و واقعیتهایی است که اهل سنت آن را نسل در نسل نقل و روایت کرده و علم آن مانند خورشید برای همگان روشن است، نقل و روایت این حقایق نیز مانند نقل و روایت قرآن کریم است چنانکه قبلا توضیح دادیم کسانی که قرآن کریم و نبوت و رسالت و صداقت رسول مکرمص با نقل و روایت آنها ثابت میشود که امروز شما عزیزان شیعه از برکت آنها افتخار دارید قرآن بخوانید ناقل و راوی این حقایق نیز همان افراد و همان مجموع است.
با توجه آنچه عرض شد، اهل سنت معتقدند، در تعیین نکردن خلیفه یعنی، این که پیامبرگرامیصبرای مرحله بعد از خودشان صریح و روشن و مشخص کسی را خلیفه و جانشین تعیین نکردهاند مصالح شرعی بزرگی وجود دارد که در صورت تعیین خلیفه این مصالح محقق نمیشد میپرسید چطور؟ میگوییم:
اولا: پیامبر گرامیص با علم و دانش خدا دادی که منبعش وحی بود و فراست پیامبرانه پیش بینی میکردند که این امت بویژه تربیتیافتگان دست مبارک ایشان که بیست و سه سال برای ساختن آنان زحمت کشیده و دهها و صدها امتحان پس دادهاند، قطعا کسی را برای اداره امور مسلمانان انتخاب خواهند کرد که خدا و رسولش او را دوست داشته باشند لذا شایسته ندیدند که نص صریحی بیان کنند، چنانکه در روایات صحیح و ثابت در نزد تمام اهل سنت که در نقل و روایت و قبول آن اتفاق نظر دارند آمده است که رسول مکرمص فرمودند: «یأبی الله والمؤمنون إلا أبابکر»«یعنی خدا و مؤمنان جز أبوبکر به کسی راضی نخواهند شد»، عملا هم چنین شد و حقیقتا خداوند و مؤمنان جز ابوبکر به کسی راضی نشدند.
و اما أبوبکرصدیقس هنگام وفات از آنجایی که مانند رسول خداص نمیتوانست در پرتو نور وحی پیشبینی کند و نمیدانست چه پیش خواهد آمد بهتر و شایستهتر برای ایشان این بود که بهترین فرد مورد نظرش را کاندید کند امت هم کاندیدای ایشان را صد در صد پذیرفتند و انتخاب کردند و الحمدلله هیچ مشکلی پیش نیامد. پس آنچه پیامبرصعمل کردند، یعنی یقین نکردن خلیفه، مناسب و شایسته حال خودشان بود چونکه در پرتو نور وحی مطمئن بودند که امت راه خودش را درست انتخاب خواهد کرد، و کردار أبوبکرسمناسب و شایسته حال خود ایشان بود که برای رفع نگرانی و نجات جامعه از سردرگمی عمر فاروق را کاندید کردند.
دوم این که خود امت با توفیق خداوند و دانش دینی و بینش سیاسی شخصیتی را انتخاب کرده که واقعا بهترین گزینه ممکن بوده با این باور و اطمینان که اداره و حکومت ایشان مورد رضایت و خوشنودی و محبت خدا خواهد بود عملا کفایت و درایت و شایستگی این امت را میرساند، و ثابت میکند که امتی را که خداوند به عنوان شاهد و گواه بر سایر امتها برگزیده واقعا شایستگی چنین اعتمادی را داشته و قدرت و توانایی اداره جهان را دارا بوده است، خداوند متعال یکی از افتخاراتی که به این امت بخشید این بود ﴿وَكَذَٰلِكَ جَعَلۡنَٰكُمۡ أُمَّةٗ وَسَطٗا لِّتَكُونُواْ شُهَدَآءَ عَلَى ٱلنَّاسِ وَيَكُونَ ٱلرَّسُولُ عَلَيۡكُمۡ شَهِيدٗاۗ﴾[البقرة: ۱۴۳]. «و همچنین شما را امتى میانه [برگزیده] گرداندهایم تا بر مردم گواه باشید و [نیز] تا رسول [خدا] بر شما گواه باشد».
اگر پیامبرص شخصی معینی را انتخاب میکردند هرکس میتوانست بگوید که: این امت با امتهای بنی اسرائیل چه فرق میکند که خداوند این همه افتخار و برتری و فضیلت به این امت بخشیده و آن را بهترین امت قرار داده و شاهد و گواه بر سایر امتها گردانیده، امتی که خودش نتواند تصمیم بگیرد و خودش را اداره کند چگونه از سایر امتها بهتر است؟ امتهای بنی اسرائیل را هم پیامبرانشان اداره میکردند، علتش هم روشن بود، خشونت و سنگدلی عناد و دشمنی و اختلاف درباره پیامبران، درباره این امت که این همه افتخار و فضیلت به او عنایت شده بود بعد از پیامبرگرامیص این اولین فرصت و اولین آزمایش بود که شایستگی و توانایی خودش را ثابت کند و نشان دهد که از بقایای جاهلیت پاک شده و اثری از تعصب و دید جاهلی نسبت به قبیله و نسب در آن نمانده، اگر نصی میبود و أبوبکر یا علی براساس نص تعیین میشد دیگر افتخاری و فضیلتی باقی نمیماند، چون گفته میشد: امت مجبور بوده که تابع نص باشد اما وقتی امت بدون نص قبلی و فقط براساس شایسته سالاری أبوبکر را انتخاب کرد ثابت نمود که واقعا این امت شایسته این همه افتخارات و فضائل بوده، و مشخص شد که ثمره زحمت و تلاش بیست و سه ساله پیامبرص هدر نرفته است. اگر دقت و ذکات و قوت مدیریت و تصمیم گیری صحابه نبود هرگز نباید أبوبکرصدیق را انتخاب میکرد چونکه از لحاظ نسب و نفوذ اجتماعی قبیله بنوتمیم خیلی کوچکتر و ضعیفتر از عبد مناف قبیلۀ پیامبرص بودند، اسامه ابن زیدسوقتی که پیامبرگرامیص در آخرین روزهای عمر شریفشان ایشان را به فرماندهی جنگ با روم تعیین نمودند بعضی مردم اعتراض نمودند اما چون دستور پیامبرص بود مجبور بودند بپذیرند، درباره أبوبکرصدیقسیا علی ابن ابی طالب اگر نص میبود عینا همین اشکال پیش میآمد فقط به عنوان یک امر تعبدی آن را میپذیرفتند.
اما وقتی پیامبرص نصی نفرمودند و کسی را مشخص تعیین نکردند، و امت خودش با هوش و ذکاوت و کاردانی و طبعا پشتوانه ایمان و صداقت و تقوا کسی را انتخاب کرد که در نزد خدا و رسولص از همه محبوبتر است، اینجا بود که امت اسلامی در اولین و بزرگترین امتحان خودش پس از رسول خداص با عالیترین نمره ممکن قبول شد و مشخص شد که واقعا این امت همچنانکه خداوند فرموده، بهترین امت است که برای نفع مردم برگزیده شده است، و واقعا شایستگی حمل رسالت بزرگ الهی را دارا است که بعد از پیامبرص که پیامبر دیگری نخواهد آمد این امت حقیقتا این قدرت و توانایی و لیاقت و شایستگی را دارد که این دین بزرگ و امانت عظیم الهی را به نیابت از پیامبران‡با دقت و امانت و سلامت به جهانیان برساند.
حالا شما دقت ملاحظه فرمایید که چقدر فرق بزرگ و واضح وجود دارد بین این امت که درک کرده که پیامبرگرامی و عظیم الشان به دلیل شایستگی و قوت ایمان و صداقت و شجاعت أبوبکرصدیق بدون اینکه آنها را ملزم کند فقط دوست داشته که خلیفه انتخاب شود، امت ایشان را انتخاب کرده تا رضایت و خوشنودی خدا و رسولش را حاصل کند و امت موسی÷که پیامبرشان میگوید: ﴿يَٰقَوۡمِ ٱدۡخُلُواْ ٱلۡأَرۡضَ ٱلۡمُقَدَّسَةَ ٱلَّتِي كَتَبَ ٱللَّهُ لَكُمۡ وَلَا تَرۡتَدُّواْ عَلَىٰٓ أَدۡبَارِكُمۡ فَتَنقَلِبُواْ خَٰسِرِينَ ٢١ قَالُواْ يَٰمُوسَىٰٓ إِنَّ فِيهَا قَوۡمٗا جَبَّارِينَ وَإِنَّا لَن نَّدۡخُلَهَا حَتَّىٰ يَخۡرُجُواْ مِنۡهَا فَإِن يَخۡرُجُواْ مِنۡهَا فَإِنَّا دَٰخِلُونَ ٢٢ قَالَ رَجُلَانِ مِنَ ٱلَّذِينَ يَخَافُونَ أَنۡعَمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِمَا ٱدۡخُلُواْ عَلَيۡهِمُ ٱلۡبَابَ فَإِذَا دَخَلۡتُمُوهُ فَإِنَّكُمۡ غَٰلِبُونَۚ وَعَلَى ٱللَّهِ فَتَوَكَّلُوٓاْ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ ٢٣ قَالُواْ يَٰمُوسَىٰٓ إِنَّا لَن نَّدۡخُلَهَآ أَبَدٗا مَّا دَامُواْ فِيهَا فَٱذۡهَبۡ أَنتَ وَرَبُّكَ فَقَٰتِلَآ إِنَّا هَٰهُنَا قَٰعِدُونَ ٢٤﴾[المائدة: ۲۱-۲۴]. «اى قوم من، به سرزمین مقدسى که خداوند براى شما مقرر نموده است، در آیید و پشت مگردانید که زیانکار خواهید شد. گفتند: اى موسى، بىگمان در آنجا گروهى زورمند هستند و ما هرگز به آنجا در نمىآییم تا آنکه [آنان] از آنجا بیرون روند، پس اگر از آنجا خارج شوند، ما در خواهیم آمد. دو مرد از پروا پیشگان که خداوند بر آنان انعام کرده بود، گفتند: از دروازه بر آنان وارد شوید. پس چون از آنجا وارد شوید، شما پیروز خواهید شد و اگر مؤمنید [باید که] بر خدا توکل کنید. گفتند: اى موسى، تا هنگامى که در آنجا هستند، هرگز ما به آنجا در نمىآییم، پس تو و پروردگارت برو [ید] و جنگ کنید، که ما همین جا مىمانیم».
امت محمدص بعد از وفات هم دوست دارند رضا و خوشنودی پیامبرشانص را حاصل کنند اما امت موسی÷در حالیکه پیامبرشان زنده و در جمعشان حاضر است و وحی نازل میشود از دستوراتش سرپیچی و بلکه عناد میکنند، پس برای هر عاقلی روشن است که آنچه خداوند برای پیامبرشص انتخاب کرده بهتر و ثمربخشتر بوده است.
سوم: اگر پیامبرص کسی را با نصی تعیین میکردند نسلهای بعدی چنین برداشت میکردند که خلیفه اول چونکه با نص تعیین شده اطاعتش واجب است بقیه که با نص تعیین نشدهاند واجب الاطاعت نیستند. امروز اگر دقت کنید تمام جامعه تشیع یا دقیقتر شیعیان پایبند مذهب، چنین عقیدهای دارند، فکر میکنند که فقط اطاعت دوازده امام فرض است، چونکه معصومند! و با نص تعیین شدهاند! از کسی دیگری اطاعت نمیکنند، مگر این که کسی با زیرکی خود را نائب امام معرفی کند چنانکه در عصر حاضر بعضی از این بزرگواران را شماها میشناسید، شگفتانگیز است که بعضیهایی که اطاعت و پیروی را جز از کسانی که با نص شرعی تعیین شده باشند را قبول ندارند اینجا خیلی ساده و راحت پس هزار سال سردرگمی و انتظار یک ادعای بیدلیل را میپذیرند و طرف را نائب امام میدانند و از او اطاعت میکنند!
چهارم: این که پیامبر گرامیص در جبهاتشان گاهی مسئولی تعیین میکردند بعدها که مشخص میشد که او بدرستی از عهده مسئولیت برنمیآید، او را برکنار میکردند، در مورد خلافت اگر امت با شوری کسی را تعیین کردند و سپس به دلائلی خواستند عزلش کنند راحت و مشکلی وجود ندارد اما اگر رسول اللهص کسی را تعیین کردند و بعدها امت دیدند که برکنار کردن آن بهتر است مشکل ایجاد میشود، چگونه کسی را برکنار کنند که پیامبرص او را تعیین کردهاند.
آری، عزیزان شیعه!
این است بعضی اسباب و حکمتهای که به نظر میرسد با در نظرداشت اینها و علل دیگر عدم تعیین خلیفه از سوی پیامبرص بهتر بوده است و تعیین خلیفه از سوی ایشان که امت را ملزم به اطاعت آن میکرد قطعا با جایگاه و مکانت و فضایل و هویت و قدرت و توانایی و مدیریت این امت سازگار نبوده است. اگر چنین میبود و حکمت خداوند تقاضا میکرد که پیامبرص شخصا برای خودشان خلیفه تعیین کنند خداوند که عالم الغیب است و همه چیز را قبلا پیش بینی کرده و میدانسته که چه اتفاق خواهد افتاد پس این موضوع را در قرآن روشن میکرد یا خود پیامبرص که أفصح الفصحاء و بلیغترین و شیرینترین شخصیت تاریخ بودند به همین دلیل هم خداوند ایشان را مبین و مفسر قرآن معرفی کرد پس ایشان خیلی واضح و صریح و روشن میفرمودند: ای مردم بدانید پسر عموی من علی بن ابی طالب بعد از من خلیفه و جانشین من است مبادا کسی از امر ایشان سرپیچی کند، حال که خداوند حتی یک آیه کوچک هم درباره امامت و خلافت نازل نکرده و کسی را به عنوان خلیفه و امام معرفی ننموده و پیامبرگرامیص نیز چنین کاری نکرده واضح و روشن و آشکار است که ادعای امامت منصوص تخیلی بیش نیست و یک ادعای بیدلیل که در طول تاریخ حد اقل در مسائل دینی و اعتقادی ادعایی به این بزرگی مطرح نشده که اینقدر درباره آن خیالبافی و سوژه سازی و افسانه پردازی و مبالغه شده باشد، و این همه نتائج و پیامد بر آن مرتب شده باشد ادارۀ دنیا و آخرت به آن وابسته باشد سعادت دنیا و آخرت از بدو آفرینش تا بینهایت در گروه آن باشد اما همۀ این عقیده عجیب و هولناک خود یک داستان و افسانه بیدلیل و برهان هم بیشتر نباشد خیلی شگفتانگیز است!