شیعه در دادگاه وجدان و عقل

حساسیت مشرکین با این اصل

حساسیت مشرکین با این اصل

قرآن کریم بیان کرده حساس‌ترین موضوع از دیدگاه مشرکین همین چیز است، قرآن از حساسیت آنان چنین تعبیر نموده است: ﴿وَأَنَّ ٱلۡمَسَٰجِدَ لِلَّهِ فَلَا تَدۡعُواْ مَعَ ٱللَّهِ أَحَدٗا ١٨ وَأَنَّهُۥ لَمَّا قَامَ عَبۡدُ ٱللَّهِ يَدۡعُوهُ كَادُواْ يَكُونُونَ عَلَيۡهِ لِبَدٗا ١٩[الجن: ۱۸-۱۹]. «و آنکه مساجد خاصّ خداوند است. پس کسى دیگر را با خداوند [به نیایش‏] مخوانید. و آنکه چون بنده خداوند باز ایستاد تا او را به [نیایش‏] بخواند، نزدیک بود که [جنّیان‏] پر ازدحام بر او هجوم آورند». یعنی وقتی که رسول خداص اقدام به یکتاپرستی نمود و جامعه را به آن فرا خواند که ﴿فَلَا تَدۡعُواْ مَعَ ٱللَّهِ أَحَدٗا ١٨هیچ کسی را با خدا نخوانید، سر ناسازگاری برداشتند و شروع به داد و فریاد نمودند، و همه یک دست و یکپارچه علیه ایشان جبهه گرفتند.

این حساسیت افراطی و موضع گیری غیر عقلانی ناشی از اندیشه ناپاک و تفکر مریض انسان‌های است که از نعمت عقل استفاده نمی‌کنند و چشم و گوش خود را بسته و بدون دقت و محاسبه و نگاه به آینده سراسیمه واکنش نشان دهند و حاضر نیستند دلیل و برهان بپرسند، و احتمال مطرح کنند و عقیده پدری و تفکر و اندیشه کهنه و پوسیده و موروثی وابسته و دلداده به سنگ و چوب و خرافات و مزخرفات را در محک دانش و بینش و استدلال علمی و منطقی قرار دهند، و پیامدها و عواقب خطرناک آن را بسنجند و این عادت و خصلت همه انسان‌ها ضعیف و شکست خورده است که از هر پدیدۀ نو و عقیدۀ مخالف ترس واهمه دارند و فاقد جرأت رویارویی و بحث و استدلال هستند، و به همین دلیل همیشه در تاریکی زندگی می‌کنند، و جز جهان تخیلات و رؤیاها و اجراء سوژه دیگران و ایفای نقش برای آن‌ها هیچوقت در عالم واقع و زندگی عادی و طبیعی وارد نمی‌شوند که خود‌شان باشند و نقش خودشان را بازی کنند، به همین دلیل هم هست که آزاد و مستقل نمی‌توانند بیندیشند و تصمیم بگیرند، تا شما حرفی بگویید و موضوعی را مطرح کنید و عقیده‌ای را باز کنید عوض این که خودش بنشینند فکر کنند و تحلیل نمایند بلافاصله دنبال این و آن می‌دوند که فلانی این طور گفت جوابش چیست؟ فلان کتاب اینطور نوشته چطور باید ردش کرد؟! یعنی آنقدر خود را جای دیگری فرض کرده که برای چند لحظه هم حاضر نیست خودش و برای نفع خودش با استقلال و آزادی و احساس غرور از این آزادی کمی فکر کند که شاید این حرف دلیل داشته باشد، شاید این دلیلش قابل قبول باشد، شاید عقیده و فکر و باور من خام باشد چرا فکر نمی‌کنم؟ چرا حتی به عنوان یک فرضیه فرصت درک مطلب را به خودم نمی‌دهم، اگر همه انسان‌های دنیا مانند من با عقاید و افکار جدید و گم برخورد می‌کردند اصلا رشدی وجود نمی‌داشت، مشرکین مکه از فرط حساسیت‌شان در برابر این دین توحیدی جدید علاوه از سایر اقدامات و واکنش‌ها یک اقدام آسان و سریع‌شان تهمت و برچسب زدن بود؟ خواسته‌ای که داشتند این بود که، حرف پیامبرص را گوش نکنید! چرا؟ چونکه دیوانه است! ساحر است! حرف‌هاش جذابیت دارد! و ده‌ها مزخرف دیگر، بودند کسانی که واقعا از سرداران و معتبران حرف شنوی داشتند، آخر اسم و رسم و شهرت فراگیرشان سند اعتماد و اعتبار بود، طفیل بن عمر دوسی وقتی از طائف آمد سر راهش ایستادند و گفتند: نرو پیش این مرد! وقتی خیلی اصرار کرد گفتند: پس گوش‌هایت را ببند، گوش‌هایش را پنبه گذاشت بالآخره سر عقل آمد و گفت: من که دیوانه نیستم که حرف غیر منطقی را قبول کنم، وقتی رفت پای صحبت رسول اللهصنشستند، دید نخیر، این حرف‌ها حرف غیر منطقی نیست قانع شد که کلام خداست، قرآن در جای دیگر این حساسیت را از زبان خود آنان چنین مطرح می‌کند ﴿وَقَالَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ لَا تَسۡمَعُواْ لِهَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانِ وَٱلۡغَوۡاْ فِيهِ لَعَلَّكُمۡ تَغۡلِبُونَ ٢٦[فصلت: ۲۶]. «گفتند کافران: این قرآن را گوش نکنید و (در وقت تلاوت و بیان آن) سر و صدا کنید تا شاید غالب شوید»! ببینید حساسیت مفرط به حدی است که به گوش نکردن هم اکتفا نمی‌کنند، برچسب زدن هم مشکل‌شان را حل نمی‌کند، تصمیم فردی هم نمی‌گیرند که یک خودش هر کاری درست را دارد انجام دهد، نخیر دسته‌جمعی اقدام می‌کنند، برنامه می‌ریزند، و به دیگران هم تحمیل می‌کنند که شما هم حرف گوش نکنید کتاب نگیرید کتاب نخوانید! چرا؟ خطرناک است! وهابی هستند؟! دلیل؟ برهان؟ هیچ!