شیعه در دادگاه وجدان و عقل

شفاعت در قرآن

شفاعت در قرآن

مشرکین مکه مدعی بودند که آنچه آن‌ها می‌پرستند یعنی اولیاء و دوستان خداوند که آن‌ها در برابر تصاویر و مجسمه‌های آن‌ها تعظیم می‌کردند و آن‌ها را وسیله می‌گرفتند و برای‌شان دعا و نذر می‌کردند می‌گفتند: ما می‌دانیم که این‌ها مستقلا نفع و ضرری ندارد، ما فقط می‌خواهیم این‌ها برای ما نزد خداوند شفاعت کنند. خداوند بهانه‌های آن‌ها را رد نمود و بیان کرد که عقیدۀ آن‌ها فاسد است. خداوند مانند پادشاهان دنیا نیست که به دلیل احتیاج‌شان به کمک شفاعت کنند، شفاعت آن‌ها را بپذیرد، لذا چون موضوع مصالح مشترک در کار است بسیاری از شفیعان در دنیا بدون اجازه پادشاه و بر خلاف میل و رضایت آن‌ها شفاعت می‌کنند، و چه بسا برای کسانی شفاعت می‌کنند که پادشاه از آن‌ها متنفر است و می‌خواهد از آن‌ها انتقام بگیرد، اما مصالح مشترک پادشاه و شفاعت‌کننده را به هم محتاج کرده است. این حال پادشاهان ضعیف و محتاج دنیاست، که برای حفظ و بقاء و امنیت خود و حکومت‌شان نیازمند کسانی هستند که به آن‌ها کمک نمایند. اما شفاعت در نزد خداوند کاملا وضع جداگانه‌ای دارد، شفاعت خالق از مخلوق همانقدر فاصله دارد که خود خالق از مخلوق فاصله دارد. لذا خداوند بیان کرده که شفاعت خالق با شفاعت مخلوق دو فرق اساسی دارد.

فرق اول: این که شافع بدون اجازه حق ندارد در نزد خداوند شفاعت کند. ﴿وَلَا تَنفَعُ ٱلشَّفَٰعَةُ عِندَهُۥٓ إِلَّا لِمَنۡ أَذِنَ لَهُۥۚ[سبأ: ۲۳]. «و شفاعت به نزد او سود نبخشد مگر براى کسى که برایش اجازه داده باشد»﴿مَن ذَا ٱلَّذِي يَشۡفَعُ عِندَهُۥٓ إِلَّا بِإِذۡنِهِۦۚ[البقرة: ۲۵۵]. «چه کسى است که بدون حکم او در پیشگاهش شفاعت کند؟»﴿۞وَكَم مِّن مَّلَكٖ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ لَا تُغۡنِي شَفَٰعَتُهُمۡ شَيۡ‍ًٔا إِلَّا مِنۢ بَعۡدِ أَن يَأۡذَنَ ٱللَّهُ لِمَن يَشَآءُ وَيَرۡضَىٰٓ ٢٦[النجم:۲۶]. «و چه بسیار فرشتگانى در آسمان‌ها هستند که شفاعتشان هیچ سودى نمى‏بخشد. مگر پس از آنکه خداوند براى هر کس که بخواهد و بپسندد، اجازه دهد». ﴿مَا مِن شَفِيعٍ إِلَّا مِنۢ بَعۡدِ إِذۡنِهِۦۚ[یونس: ۳]. «هیچ شفاعت کننده‏اى مگر پس از اجازه او نیست»پس بر خلاف پادشاهان دنیا جز به اجازه الله ذوالجلال هیچکس نمی‌تواند در نزد ذات متعال آن پادشاه حقیقی شفاعت کند.

فرق دوم: این که شافع پس از دریافت اجازه شفاعت از پادشاه حقیقی برای هرکس دلش خواست نمی‌تواند شفاعت کند مگر کسیکه خداوند به شفاعت شافع یا سفارش‌کننده برای او راضی باشد، اگر خداوند راضی به سفارش شما برای فلان کس نباشد شما نمی‌توانید شفاعت کنید برخلاف پادشاهان دنیا که شما برای هرکس خواستید پیش هرکس می‌توانید شفاعت کنید خداوند می‌فرماید: ﴿۞وَكَم مِّن مَّلَكٖ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ لَا تُغۡنِي شَفَٰعَتُهُمۡ شَيۡ‍ًٔا إِلَّا مِنۢ بَعۡدِ أَن يَأۡذَنَ ٱللَّهُ لِمَن يَشَآءُ وَيَرۡضَىٰٓ ٢٦[النجم: ۲۶]. «و چه بسیار فرشتگانى در آسمان‌ها هستند که شفاعتشان هیچ سودى نمى‏بخشد. مگر پس از آنکه خداوند براى هر کس که بخواهد و بپسندد، اجازه دهد». ﴿يَوۡمَئِذٖ لَّا تَنفَعُ ٱلشَّفَٰعَةُ إِلَّا مَنۡ أَذِنَ لَهُ ٱلرَّحۡمَٰنُ وَرَضِيَ لَهُۥ قَوۡلٗا ١٠٩[طه: ۱۰۹]. «آن روز شفاعت سود نبخشد مگر کسى را که [خداوند] رحمان برایش اجازه داده است و سخن او را پسندیده است»و درباره فرشتگان فرمود: ﴿يَعۡلَمُ مَا بَيۡنَ أَيۡدِيهِمۡ وَمَا خَلۡفَهُمۡ وَلَا يَشۡفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ٱرۡتَضَىٰ وَهُم مِّنۡ خَشۡيَتِهِۦ مُشۡفِقُونَ ٢٨[الأنبیاء: ۲۸]. «آینده و گذشته آنان را مى‏داند و شفاعت نمى‏کنند مگر براى کسى که [خداوند] بپسندد و آنان از بیم او در هراسند».

پس هیچکس نمی‌تواند بر خلاف خواست و رضایت خداوند برای کسی شفاعت کند، پس وقتی برای هر دوطرف شفاعت کنند و شفاعت شونده اجازه و رضایت خداوند شرط است، باید گفت: شفاعت فضل و لطف و احسانی از طرف خداوند برای بندگان و یکی از اسباب مغفرت و بهانه‌ای برای بخشش گناهان است، چون خداوند خودش سفارش‌کننده و سفارش شونده را تعیین می‌کند که شما برای فلانی پیش من سفارش کن پس طبیعی است این لطف و احسان از طرف خداوند است، علت دیگری که شفاعت را فضل و احسان خدا می‌دانیم این است که، اعمالیکه سبب شفاعت می‌شود نیز به توفیق و راهنمایی خود الله ذوالجلال است، و اهلیت و شایستگی لازم برای شفاعت نیز از طرف خداوند به شفاعت‌کننده عنایت می‌شود، پس قطعا نعمت شفاعت از اول تا آخر لطف و احسان و مرحمتی از طرف خداوند متعال است به همین دلیل قرآن کریم به پیامبر گرامیصدستور داد که به همه اعلان کند ﴿قُل لِّلَّهِ ٱلشَّفَٰعَةُ جَمِيعٗاۖ[الزمر: ۴۴]. «تمام شفاعت‌ها فقط ملک خدا و در اختیار خداوند است». این آیه و سایر آیات کریمه با بیان شروط شفاعت خاطر همه را جمع کرد که مواظب باشید شفاعت یک جزء کوچک از مجموعه بزرگ دین و دینداری و توحید خالص و اسلام ناب است که اصول و قواعد و ضوابط خاص خودش را دارد، بزرگترین و مهمترین اصل دین و توحید خالص، تحقق کامل لا إله إلا الله محمد رسول الله است، علامت این تحقق انجام تمام انواع عبادت‌ها از جمله دعا و حاجت خواستن و رفع بلا و نزول باران و طلب فرزند و شفای مریض و سایر حاجت‌ها را فقط از خدای واحد و یکتا و یگانه خواستن، و شکرانه‌ها و نذر و نیازها و قربانی‌ها را فقط برای او انجام دادن، و راز دل و درد دل و اشک و ناله و فغان و تواضع و گردن کجی و خم و راست شدن و رکوع و سجده و طواف و تملق و چاپلوسی و چاکری و نوکری عابدانه را فقط با خدا یگانه و برای او به پیشگاه او انجام دادن است. به عبارت دیگر شفاعت، پارتی بازی و دلال بازی نیست که بدون ایمان درست و عمل نیک با کیفیت و شروط تعیین، هرکس مانند دسته بندی‌های دنیا، برای دوستان و مریدان خودش کمر بندد و آن‌ها را از خود راضی کند! خیر، نظام أحکم الحاکمین در روز هولناک محشر همه را گرفتار خود‌شان می‌کند در آنروز به تعبیر قرآن کریم ﴿يَوۡمَ يَفِرُّ ٱلۡمَرۡءُ مِنۡ أَخِيهِ ٣٤ وَأُمِّهِۦ وَأَبِيهِ ٣٥ وَصَٰحِبَتِهِۦ وَبَنِيهِ ٣٦ لِكُلِّ ٱمۡرِيٕٖ مِّنۡهُمۡ يَوۡمَئِذٖ شَأۡنٞ يُغۡنِيهِ ٣٧[عبس: ۳۴-۳۷]. «روزى که انسان از برادرش بگریزد. و از مادرش و از پدرش. و از همسرش و فرزندانش [نیز بگریزد]. هر کسى از آنان- آن روز- کار و بارى دارد که برایش کفایت مى‏کند».

بلکه هرکس گرفتار خودش است وقتی هرکس از برادر و پدر و مادر و دوستان و فرزندانش فرار می‌کند پس مسلم است که اوضاع خیلی سخت و وخیم است و جز ایمان و عمل چیزی دیگری کار برد ندارد، از عدل (تاوان) و فدیه و شفاعت مطلق و غیر مشروط خبری نیست، ﴿وَٱتَّقُواْ يَوۡمٗا لَّا تَجۡزِي نَفۡسٌ عَن نَّفۡسٖ شَيۡ‍ٔٗا وَلَا يُقۡبَلُ مِنۡهَا شَفَٰعَةٞ وَلَا يُؤۡخَذُ مِنۡهَا عَدۡلٞ وَلَا هُمۡ يُنصَرُونَ ٤٨[البقرة: ۴۸]. «و از روزى پروا بدارید که کسى از کسى هیچ کفایتى نکند و از او شفاعت نپذیرند و از او تاوانى (بلا گردانى) گرفته نشود و آنان یارى نیابند»﴿وَٱتَّقُواْ يَوۡمٗا لَّا تَجۡزِي نَفۡسٌ عَن نَّفۡسٖ شَيۡ‍ٔٗا وَلَا يُقۡبَلُ مِنۡهَا عَدۡلٞ وَلَا تَنفَعُهَا شَفَٰعَةٞ وَلَا هُمۡ يُنصَرُونَ ١٢٣[البقرة: ۱۲۳]. «و از روزى پروا بدارید که کسى از کسى هیچ کفایتى نکند و از او تاوانى (بلاگردانى) گرفته نشود و شفاعت به او سود نبخشد و آنان یارى نیابند».

پس بزرگترین ظلم و جفا در حق خداوند کریم و الله ذوالجلال این است که مخلوق با امید شفاعت به مخلوق دیگری پناه ببرد انگار نه این که شفاعت ملک خداست و فقط از ذات یگانه او باید طلبیده شود. خداوند خبر داد و همه را آگاه کرد که خبردار حواستان را جمع کنید همه شفاعت‌ها از آن او و در اختیار اوست، چنانکه رزق و هدایت از آن او و در اختیار اوست، وقتی شما از کسی شفاعت می‌خواهید که مالک شفاعت نیست و اختیار شفاعت ندارد مثل این است که رزق و هدایت را از مخلوق طلب کنید در حالیکه می‌دانید هیچکس قدرت روزی دادن و هدایت کردن کسی را ندارد، این فقط از اختیارات خاص خداست.

خداوند در قرآن کریم بیان فرمود که از مردگان چیزی را طلبیدن در هر صورت باطل است، حتی اگر این شخص مرده خیلی هم دوست و لی خدا باشد، پیامبر خدا باشد مردم هم به او محبت و ارادت داشته باشند اما اختیاراتش در حیاتش محدود است چه رسد به این که پس از مردن بخواهد برای کسی کاری انجام دهد. از علاقات و نشانه‌های دوستی خداوند این است که ایمان کامل و تقوای کامل داشته باشد ﴿أَلَآ إِنَّ أَوۡلِيَآءَ ٱللَّهِ لَا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ ٦٢ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَكَانُواْ يَتَّقُونَ ٦٣[یونس: ۶۲-۶۳]. «بدان که دوستان خدا، نه بیمى بر آنان است و نه آنان اندوهگین شوند. آنان که ایمان آورده‏اند و پروا مى‏کردند». پس شرط دوستی ایمان کامل و تقوای کامل است و کسی که دارای این دو نعمت بزرگ باشد هیچوقت جسارت نمی‌کند که در کاری که از اختصاصات الله متعال است و ممکن نیست که به او سپرده شود دخالت کند و إلا دوست و ولی خدا نمی‌شد، این در حیات اوست وقتی که زنده و سالم بوده حال که از دنیا رفته چگونه می‌خواهد کاری انجام دهد که در دنیا از آن عاجز بوده است؟! به این آیه کریمه دقت کنید: ﴿قُلِ ٱدۡعُواْ ٱلَّذِينَ زَعَمۡتُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ لَا يَمۡلِكُونَ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَلَا فِي ٱلۡأَرۡضِ وَمَا لَهُمۡ فِيهِمَا مِن شِرۡكٖ وَمَا لَهُۥ مِنۡهُم مِّن ظَهِيرٖ ٢٢ وَلَا تَنفَعُ ٱلشَّفَٰعَةُ عِندَهُۥٓ إِلَّا لِمَنۡ أَذِنَ لَهُۥۚ حَتَّىٰٓ إِذَا فُزِّعَ عَن قُلُوبِهِمۡ قَالُواْ مَاذَا قَالَ رَبُّكُمۡۖ قَالُواْ ٱلۡحَقَّۖ وَهُوَ ٱلۡعَلِيُّ ٱلۡكَبِيرُ ٢٣[سبأ: ۲۲-۲۳]. «بگو: آنان را که به جاى خداوند مى‏پندارید [به فریاد] بخوانید. هموزن ذره‏اى در آسمان‌ها و در زمین اختیار ندارند و در [تدبیر] آن‌ها هیچ شرکتى ندارند و او (خداوند) از آنان پشتیبانى ندارد. و شفاعت به نزد او سود نبخشد مگر براى کسى که برایش اجازه داده باشد. تا وقتى که نگرانى را از دل‌هایشان دور سازند، گویند: پروردگارتان چه گفت؟ گویند: حقّ. و او بلند مرتبه بزرگ است».

خداوند در این آیه کریمه بیان کرد که آگر خواستید از کسی کمک بخواهید باید از ویژگی‌های ذیل را دارا باشد و إلا نمی‌تواند به شما کمک کند.

اول: این که ملک و حکومت مستقلی داشته باشد اینرا خداوند نفی کرد که هیچکس چنین چیزی در اختیار ندارد ﴿لَا يَمۡلِكُونَ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَلَا فِي ٱلۡأَرۡضِ.

«مالک یک ذره هم نیستند چه رسد به این که حکومت و پادشاهی مستقل به عنوان ملک خاص در اختیار داشته باشند!».

دوم: این که با خداوند در ملک و پادشاهی‌اش شریک باشند اینرا هم خداوند نفی کرد ﴿وَمَا لَهُمۡ فِيهِمَا مِن شِرۡكٖ«هیچگونه شراکتی در آسمان و زمین ندارند».

سوم: این که خداوند مالک او را برای خودش معاون تعیین کرده باشد، خداوند گفت: خیر معاون ندارم ﴿وَمَا لَهُۥ مِنۡهُم مِّن ظَهِيرٖ ٢٢خداوند از میان مخلوق هیچ معاون و کمک گاری ندارد، و چهارم: این که هیچکدام این‌ها را هم دارا نباشد حد اقل مطمئن باشد که شفاعت و سفارش او در نزد مالک و پادشاه حقیقی قبول می‌شود، خداوند این را هم رد کرد و خاطر همه را جمع نمود و توضیح داد که شفاعت نزد خداوند اگر به اجازه نباشد هیچ سودی ندارد و اجازه هم خود او صادر می‌کند. ﴿وَلَا تَنفَعُ ٱلشَّفَٰعَةُ عِندَهُۥٓ إِلَّا لِمَنۡ أَذِنَ لَهُۥۚ«و شفاعت در نزد او جز کسی که خودش برای او اجازه صادر کرده باشد نفع و سودی ندارد».

پس با توجه به چهار موردی که خداوند در این آیه کریمه ذکر کرد مشخص شد که هیچ فرشته مقرب و پیامبر مرسل و دوست ولی خداوند در اختیارات او به هیچ عنوان نمی‌تواند دخالت کند، زیرا هیچکس نه حکومت مستقل دارد، نه با خداوند شریک است، نه معاون خداوند است و نه بدون اجازه او می‌تواند برای کسی شفاعت کند و خداوند همه راه‌ها و بهانه‌ها را در این آیه قطع کرد، آسان‌ترین موردی که بعضی‌ها خود را به آن نوید می‌دهند و امیدوار می‌کنند این است که فلانی پیش خداوند آبرو دارد می‌تواند برای ما شفاعت کند، در این آیه کریمه خداوند با صراحت رد کرد که خیر هر آبروداری نمی‌تواند شفاعت کند، پیشاپیش هیچکس وکالت ندارد که برای هرکس دوست داشت شفاعت کند، اجازه شفاعت را خداوند در اختیار خودش قرار داده است فقط از او تعالی باید اجازه خواسته شود که نه از شفاعت کننده، خداوند حکیم و مدبر از این که اختیار شفاعت را خودش در دست گرفته هدف داشته است، چون این نظام الهی است، حکومت‌های دنیایی نیست که مردم با استفاده از دزد راه‌ها کار‌های نامشروع و خلاف قانونشان را انجام دهند و به آن شکل قانونی ببخشند و بدون این که مسئولین کشور اطلاع پیدا کنند، چون ظاهر همه چیز مشکل قانونی دارد بازرس و حسابدار هم بو نمی‌برند، اما خداوند نظام آسمان خودش را دارد و از آنجایی که ما‌ها را خوب می‌شناسد لذا تمام دزد راه‌ها را بسته است. می‌دانید که اساسا در نظام خداوند شرک بدون توبه قابل بخشش نیست ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَغۡفِرُ أَن يُشۡرَكَ بِهِۦ وَيَغۡفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِكَ لِمَن يَشَآءُۚ وَمَن يُشۡرِكۡ بِٱللَّهِ فَقَدِ ٱفۡتَرَىٰٓ إِثۡمًا عَظِيمًا ٤٨[النساء: ۴۸]. «به راستى خداوند [آن را] که به او شرک آورده شود، نمى‏بخشد و جز آن را براى هر کس که بخواهد، مى‏بخشد و هر کس که به خدا شرک آورد، گناهى بزرگ بربافته است»﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَغۡفِرُ أَن يُشۡرَكَ بِهِۦ وَيَغۡفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِكَ لِمَن يَشَآءُۚ وَمَن يُشۡرِكۡ بِٱللَّهِ فَقَدۡ ضَلَّ ضَلَٰلَۢا بَعِيدًا ١١٦[النساء: ۱۱۶]. «خداوند نمى‏بخشد که به او شرک آورده شود و جز آن را براى هر کس که بخواهد، مى‏آمرزد و هر کس به خداوند شرک آورد، به گمراهى دور و درازى گرفتار آمده است».اگر خداوند اجازه مطلق صادر کرده بود که هر کدام از دوستان و دوستان دوستانش اجازه می‌داشتند برای هرکس که بخواهند شفاعت کنند دیگر دوزخی لازم نبود و کسی تنبیه نمی‌شد هرکس خودش را به جایی وابسته می‌کرد و هنگام نیاز ازش می‌خواست که با شفاعت خلاصش کند، اما نه، حال که خداوند اجازه شفاعت را دست خودش گرفته و شرک هم بدون توبه بخشیده نمی‌شود پس هیچ شفاعت‌کننده‌ای برای کسی که میکروب شرک داشته باشد نمی‌تواند شفاعت کند بی‌اجازه که طبعا نمی‌تواند با اجازه هم نمی‌تواند ﴿مَا لِلظَّٰلِمِينَ مِنۡ حَمِيمٖ وَلَا شَفِيعٖ يُطَاعُ ١٨[المؤمن: ۱۸]. «ستمکاران دوستى و نه شفیعى که سخنش را بپذیرند، نخواهند داشت»﴿فَمَا تَنفَعُهُمۡ شَفَٰعَةُ ٱلشَّٰفِعِينَ ٤٨[المدثر: ۴۸]. «آن گاه شفاعت شفاعت کنندگان سودى به آنان نمى‏بخشد». بحث ما چونکه دربارۀ شفاعت است و مشرکین از این مسئله سوء استفاده می‌کنند باید مطالب مربوط مطرح کنیم، نه این که خدای نکرده بخواهیم مسلمانان را متهم به شرک کنیم، واضح‌تر عرض کنم که شفاعت در عقیدۀ ما مسلمانان جایگاه خاص خودش را دارد طبعا با شروط و کیفیتی که در قرآن کریم آمده است، اما متأسفانه مشرکان هم از شفاعت استفاده نادرست می‌کنند که قرآن عقیده باطل آن‌ها را درباره شفاعت رد کرده است، پس ما باید عقیده باطل مشرکان و سوء استفاده آن‌ها از شفاعت را نیز مطرح کنیم تا فرق عقیده ما با آن‌ها برای مسلمانان مشخص شود.

مشرکین مکه که قرآن کریم کردار و عقیده باطل آن‌ها را نقد می‌کند مرده‌ها و بندگان نیک خدا را به امید این که برایشان شفاعت کنند را در مشکلات‌شان می‌خواندند و در دعای‌شان شریک می‌کردند تا شاید برای آن شفاعت کنند خداوند وضعیت آن‌ها در روز قیامت را پیشاپیش تصویر نمود ﴿وَإِذَا رَءَا ٱلَّذِينَ أَشۡرَكُواْ شُرَكَآءَهُمۡ قَالُواْ رَبَّنَا هَٰٓؤُلَآءِ شُرَكَآؤُنَا ٱلَّذِينَ كُنَّا نَدۡعُواْ مِن دُونِكَۖ فَأَلۡقَوۡاْ إِلَيۡهِمُ ٱلۡقَوۡلَ إِنَّكُمۡ لَكَٰذِبُونَ ٨٦[النحل: ۸۶]. یعنی در روز قیامت که پرده‌ها کنار برود و همه چیز آشکار شود طبیعی است که مشرکان و ارادتمندان -ببخشید احمقان- با کمال ناباوری وقتی می‌بینند که همه چیز را باخته‌اند خود را بی‌تقصیر معرفی می‌کنند و یقه‌ی کسانی را می‌گیرند که در دنیا به آن‌ها دل بسته بودند و خود را مرید و چاکر و نوکر آن‌ها معرفی می‌کردند و برای رفع مشکلات و بر آوردن نیازهایشان از آن‌ها کمک می‌گرفتند، طلب فرزند و همسر و شفای مریض و نجات از سختی و قبول در امتحان و طلب روزی و خلاصه همه نیازمندی‌هایشان را به آن‌ها عرضه می‌کردند و از آن‌ها کمک می‌خواستند و نذر و قربانی و صدقه هم به آن‌ها تقدیم می‌کردند، راز دل هم با آن‌ها می‌کردند اشک عاجزی و تضرع‌شان هم فقط پیش آن‌ها و قبر و مجسمه آن‌ها می‌ریختند اما امروز از آن‌ها پیش خداوند شکایت می‌کنند و آن‌ها را به خداوند معرفی می‌کنند که خدایا این‌ها بودند که ما در دنیا به آن‌ها دل بسته بودیم و در دعایمان شریک بودند، واکنش آن‌ها چیست؟ می‌گویند: خیر ما از این‌ها بیزاریم این‌ها دروغ می‌گویند تقصیر خودشان است، ما کاری نداشتیم ما کی گفتیم شفا می‌دهیم و مشکل حل می‌کنیم ما که زنده نبودیم این‌ها به دروغ هر گندکاری‌شان را به ما نسبت می‌دادند و چیزی که باید از خدا می‌خواستند از ما می‌طلبیدند، ما هرگز ادعا نکردیم و از آن‌ها چیزی نخواستیم این‌ها خودشان مقصرند. این همه شرک کرده‌اند خراب کاری کرده‌اند حالا شفاعت هم از ما می‌خواهند مگر ما می‌توانیم شفاعت کنیم، ﴿وَلَمۡ يَكُن لَّهُم مِّن شُرَكَآئِهِمۡ شُفَعَٰٓؤُاْ وَكَانُواْ بِشُرَكَآئِهِمۡ كَٰفِرِينَ ١٣[الروم: ۱۳]. هرگز، کسانی که در دنیا عوض خداوند به مردگان دل بسته بودند و آن‌ها را به جای خداوند مشکل‌گشا و حاجت روا می‌دانستند امروز هیچ شفاعت‌کننده‌ای ندارند، همان کسانی که به امید شفاعت‌شان این بیچاره عمر خودش را ضایع کرد امروز از او اعلان بیزاری و تنفر و انزجار می‌کنند. آری برادران و خواهران مسلمان این است حال مشرکین در روز قیامت ﴿يُولِجُ ٱلَّيۡلَ فِي ٱلنَّهَارِ وَيُولِجُ ٱلنَّهَارَ فِي ٱلَّيۡلِ وَسَخَّرَ ٱلشَّمۡسَ وَٱلۡقَمَرَۖ كُلّٞ يَجۡرِي لِأَجَلٖ مُّسَمّٗىۚ ذَٰلِكُمُ ٱللَّهُ رَبُّكُمۡ لَهُ ٱلۡمُلۡكُۚ وَٱلَّذِينَ تَدۡعُونَ مِن دُونِهِۦ مَا يَمۡلِكُونَ مِن قِطۡمِيرٍ ١٣ إِن تَدۡعُوهُمۡ لَا يَسۡمَعُواْ دُعَآءَكُمۡ وَلَوۡ سَمِعُواْ مَا ٱسۡتَجَابُواْ لَكُمۡۖ وَيَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ يَكۡفُرُونَ بِشِرۡكِكُمۡۚ وَلَا يُنَبِّئُكَ مِثۡلُ خَبِيرٖ ١٤[فاطر: ۱۳-۱۴]. «از شب مى‏کاهد و بر روز مى‏افزاید و از روز مى‏کاهد و بر شب مى‏افزاید و آفتاب و ماه را رام ساخت، هر یک [از آن‌ها] تا سرآمدى معین روان است. این است خداوند، پروردگار شما، فرمانروایى او راست. و کسانى را که به جاى او [به نیاشى‏] مى‏خوانید، [هموزن‏] پوست هسته خرمایى را مالک نمى‏گردند. اگر آنان را [به فریاد] خوانید، فراخواندن شما را نمى‏شنوند و اگر [به فرض محال‏] بشنوند برایتان اجابت نکنند. و روز قیامت شرک شما را انکار مى‏کنند. و هیچ کس مانند [خداوند] آگاه با خبرت نمى‏کند».

پس خداوند متعال رابطه غلط و نادرست عابد و معبود غیر واقعی و غیر حقیقی را به تصور می‌کشد و آن را رد می‌کند، معبود حقیقی و واقعی فقط ذات یکتا و یگانه الله متعال است و عابد حقیقی کسی است که هر عبادت مشروع را فقط برای خداوند انجام دهد، هیچکس دیگری جز خداوند، شایسته هیچگونه عبادت و پرستش نیست بسیاری از اعمال روزمره‌ای که مردم انجام می‌دهند عبادست است که متأسفانه برای غیر خدا انجام می‌گیرد خداوند بیان کرد که نه فرشته نه پیامبر نه دیگر بندگان نیک و صالح و اولیاء و دوستان خداوند هیچکدام نه در حیات و نه بعد از مردن‌شان هیچکدام نه ادعا دارند و نه راضی هستند و نه اختیار دارند که ما از آن‌ها بخواهیم مریض ما را شفا بدهند، یا فلان مشکل ما را حل کنند، همچنین نذر دادن و قربانی برای آن‌ها، همه این‌ها عبادت است که حق خداست و فقط برای خدای یگانه و یکتا انجام گیرد، پس ملاحظه فرمودید که خداوند اعمال نادرست مشرکین را رد کرد تا برای من و شما مسلمانان پند و عبرتی باشد، قبلا عرض شد که مشرکین هم خداوند را قبول داشتند، و خالق و رازق و مدبر کائنات فقط الله متعال را می‌دانستند اما به بندگان نیک خداوند دلبستگی بیش از حد داشتند و آن‌ها را بالاتر از مقام بندگی می‌دانستند، نه این که خدا بدانند فقط در محبت و تعظیم آن‌ها غلو و افراط می‌کردند، و آن‌ها را وسیله شفیع می‌دانستند تازه ادعایی هم نداشتند که آن‌ها مستقلا نفع و ضرر می‌رسانند بلکه می‌گفتند این‌ها ما را به خداوند نزدیک می‌کنند، این‌ها پیش خدا آبرو دارند ما گنه‌کاریم لذا مستقیما نمی‌توانیم با خدا رابطه برقرار کنیم، این‌ها که دوستان خدا هستند بین ما و خدا واسطه قرار میگیرند و برای ما شفاعت می‌کنند همین و بس، ﴿مَا نَعۡبُدُهُمۡ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَآ إِلَى ٱللَّهِ زُلۡفَىٰٓ[الزمر: ۳]. پس دیدیم که خداوند فرمود: در روز قیامت این‌ها از شما فرار می‌کنند و ادعاهای شما را تکذیب می‌نمایند و از شما و شرک شما بیزاری می‌جویند، زیرا دعای غیر خدا هرکسی و در هر مقامی باشد خطرناک است، ﴿وَمَنۡ أَضَلُّ مِمَّن يَدۡعُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَن لَّا يَسۡتَجِيبُ لَهُۥٓ إِلَىٰ يَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِ[الأحقاف: ۵]. «و کیست گمراه‌تر از آنکه غیر خدا را می‌خواند، کسی که تا قیامت هم دعای او را اجابت نخواهد کرد». این مدعو فرق نمی‌کند که چه کسی باشد، چون مخلوقی قدرت استجابت دعا را ندارد، چه پیامبر÷باشد و چه امام و چه سایر دوستان و اولیای خدا، چه زنده مریض و بر آوردن حاجت و اجابت مضطر و بی‌چاره و ناتوان و درمانده فقط کار خدای خالق و مقتدر و حی و قیوم و دانای توانا و قدیر شنوا است، لذا خداوند فرمود: کسی که غیر خدای یکتا و یگانه کسی دیگری را بخواند هیچکس از او گمراه‌تر نیست، زیرا که هیچ مخلوقی نه زنده و نه مرده قدرت شفاعت ندارد، زنده ممکن است حرف شما را نزدیک بشنود اما مرده که توان شنیدن هم ندارد ﴿وَهُمۡ عَن دُعَآئِهِمۡ غَٰفِلُونَ ٥[الأحقاف: ۵]. «زیرا از دعای شما غافل و بی‌خبر است»، آن پیامبر و امام و دوست خدا که قرن‌ها پیش از دنیا رفته چگونه باید دعای شما را بشنوند و اجابت کند؟! دوستان خدا در قبر و برزخ مهمان خدا هستند و آنقدر گرم و مشغول استفاده از نعمت‌های الهی هستند که فرصت ندارند، بنشینند و به فرض این که می‌توانستند به حرف‌های من و شما گوش کنند و خواسته‌های ما را بر آورده کنند، در محشر هم که خداوند فرموده ﴿وَإِذَا حُشِرَ ٱلنَّاسُ كَانُواْ لَهُمۡ أَعۡدَآءٗ وَكَانُواْ بِعِبَادَتِهِمۡ كَٰفِرِينَ ٦[الأحقاف: ۶]. یعنی: کسانی را که شما بر آن‌ها دل بسته بودید دشمن شما خواهند شد «أعداء»، و از عبادت یعنی دعایی که می‌کردید و آن‌ها را به کمک می‌طلبیدید انکار خواهند کرد و متنفر خواهند شد.

قرآن کریم بیان می‌کند که مشرکان معمولا افراد نیک اعم از فرشتگان و پیامبرانو سایر کسانی که نزد خدا مقام و منزلت و محبوبیتی داشتند را به کمک می‌طلبیدند اما خداوند همواره فرموده که محبوبیت و مقام و منزلت بندگان من دلیل نمی‌شود که شما خواسته‌های خود را بخصوص طلب شفاعت را به جای این که به امن ارائه کنید از آن‌ها بخواهید، ﴿قُلِ ٱدۡعُواْ ٱلَّذِينَ زَعَمۡتُم مِّن دُونِهِۦ فَلَا يَمۡلِكُونَ كَشۡفَ ٱلضُّرِّ عَنكُمۡ وَلَا تَحۡوِيلًا ٥٦أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ يَبۡتَغُونَ إِلَىٰ رَبِّهِمُ ٱلۡوَسِيلَةَ أَيُّهُمۡ أَقۡرَبُ وَيَرۡجُونَ رَحۡمَتَهُۥ وَيَخَافُونَ عَذَابَهُۥٓۚ إِنَّ عَذَابَ رَبِّكَ كَانَ مَحۡذُورٗا ٥٧[الإسراء: ۵۶-۵۷]. «بگو: کسانى را که به جاى او [معبود] مى‏پندارید، فرا خوانید، پس به گرداندن بلایى از شما و نه تغییر دادن، توانا نیستند.کسانى که [کافران‏] آنان را [به نیایش‏] مى‏خوانند، [خود] هر کدام که نزدیک‏ترند، به سوى پروردگارشان وسیله [تقرّب‏] مى‏جویند. و به رحمت او امید مى‏دارند و از عذابش بیمناکند. بى‌گمان باید از عذاب پروردگارت بر حذر بود». پس ملاحظه می‌فرمایید که خداوند متعال بیان فرمود که غیر از خدا همه کسانی که شما آن‌ها را به کمک می‌خوانید أعم از فرشتگان و پیامبران و سایر اولیاء و دوستان خداوند هیچکس قدرت و توانایی جلب منفعت و دفع مضرتی را ندارد، جالب این که خداوند متعال در اینجا موضوع خیلی مهمی را مطرح فرمود و آن این که این بندگان محبوب خدا که شما آن‌ها را به کمک می‌خوانید و به آن‌ها امید و آرزو دارید و به آن‌ها دل می‌بندید خودشان در دنیا بدنبال وسیله (عمل نیک) بودند و به رحمت خدا امیدوار بودند و از عذابی او می‌ترسیدند، چون عذاب او واقعا ترسیدنی است، هیچکس جز الله ذوالجلال نمی‌تواند محل امید برای هیچ کس باشد یا کسی را از عذاب خدا نجات بخشد، پس کسی که خودش محتاج باشد و برای خود نتواند کاری کند به دیگران چه کمکی می‌تواند بکند و چگونه از او خواسته می‌شود که فلان مشکل را حل کند لذا خداوند به رسول گرامی و پیامبر عزیز و دوست داشتنی‌اش حضرت محمد مصطفیص می‌فرماید: ﴿قُلۡ إِنِّي لَآ أَمۡلِكُ لَكُمۡ ضَرّٗا وَلَا رَشَدٗا ٢١[الجن: ۲۱]. «بگو: من توان زیان رساندن و الزام شما به راه راست را ندارم». پیامبر ماص و سایر پیامبرانفقط با اجازه خداوند زمانی می‌توانند برای کسی شفاعت کنند که خداوند به آن‌ها دستور دهد، و شفاعت هیچ وقت از خود آن‌ها خواسته نمی‌شود، زیرا آن‌ها مالک شفاعت نیستند از خداوند متعال که مالک شفاعت است خواسته می‌شود که در روز قیامت برای فلانی شفاعت کند، چنین شفاعت مشروعی از یکسو سبب بلندی مقام و منزلت شفاعت‌کننده در نزد خداوند و از سوی دیگر سبب مغفرت و بخشش گناهان شفاعت شونده می‌گردد.

بهترین مخلوق خداوند پیامبران الهی هستند، و مسئولیت آنان چنانکه خداوند فرموده: ﴿ٱلۡبَلَٰغُ ٱلۡمُبِينُ ٩٢[المائدة: ۹۲]. است تبلیغ و بیان آشکار به همین دلیل است که مقام و منزلت و شایستگی کسب کرده‌اند که مردم باید آن‌ها را تعظیم و احترم کنند، و از آن‌ها پیروی نمایند، پیامبرحقوق زیادی بر مردم دارند بارزترین این حقوق اطاعت و پیروی از آنان در امر توحید است. ﴿وَأَنَّ ٱلۡمَسَٰجِدَ لِلَّهِ فَلَا تَدۡعُواْ مَعَ ٱللَّهِ أَحَدٗا ١٨[الجن: ۱۸]. «مسجدها از آن خداست پس هیچ کسی را با خدا نخوانید»دعا و عبادت منحصر به مسجد نیست اما چون مسجد غالبا جای عبادت و سجده و دعاست لذا فرمود: در مسجد به طور خصوص کسی را با خدا نخوانید، پس یکی دیگر از بارزترین و اساسی‌ترین مسائلی که در موضوع شفاعت باید دانست این است که: شفاعت با پشتوانه توحید خالص و عمل صالح بدست می‌آید، لذا رسول گرامیص به ما آموختند که دعای بعد از اذان را بخوانیم «اللهم رب هذه الدعوة التامة والصلاة القائمة آت محمد الوسيلة والفضيلة وابعثه المقام المحمود الذي وعدته»پیامبرگرامیص فرمودند: «هرکس برای من وسیله طلب کند شفاعت برای او حلال می‌شود». «من طلب لي الوسيلة حلت له الشفاعة».

پیامبر گرامیص آمده‌اند که دین را به ما بیاموزند، بلکه از مهمترین مسائل عقیده، شفاعت است که طی آیات متعددی از قرآن کریم ملاحظه کردید که شفاعت ملک خدا و در اختیار ذات متعال اوست و تنها از او باید خواسته شود، پیامبرگرامیص در این دعای مبارک که در پایان هر اذان خوانده می‌شود و اذان شامل دعوت کامل به توحید خالص و عمل صالح است. به ما یاد دادند که با گفتن کلمه (اللهم) در اول دعا هر چیزی را از جمله شفاعت که یک خواسته مهم است را از خداوند بخواهیم سپس فرمودند: «که هرکس برای من وسیله شفاعت بطلبد برای او حلال است» پس یکی از اعمال نیکی که شفاعت را جلب می‌کند گوش دادن به اذان و تکرار کلمات اذان و سپس خواندن دعای اذان است. پس ملاحظه می‌کنید که مشرکان چقدر کوتاه فکرند، همیشه قیاس مع الفارق می‌کنند، در مسئله وسیله خالق را به مخلوق تشبیه می‌کنند، می‌گویند: همچنان‌که برای ملاقات فلان حاکم و رئیس جمهور نیاز به رابط و وسیله دارید برای رسیدن به خداوند هم چنین سلسله مراتبی لازم است غافل از این که خداوند عالم الغیب است و همه چیز را می‌بیند و می‌داند و از راز‌های پنهان درون سینه‌ها آگاه است و حتی آنچه تصور نکرده‌ایم را نیز می‌داند، پس فرق خداوند با بقیه این است که خداوند را ما مستقیما می‌خوانیم ﴿ٱدۡعُونِيٓ أَسۡتَجِبۡ لَكُمۡۚ[المؤمن: ۶۰]. «مرا بخوانید که اجابت کنم دعای شما را»در موضوع شفاعت هم مشرکان کوتاه فکر خداوند را به مخلوق تشبیه می‌کنند و تصور می‌کنند همچنان‌که حاکمان ضعیف و ناتوان دنیا هرکس برای خودش عوامل و دسته و گروه سلسله مراتب دارند که این پیش اون شفاعت می‌کند اون پیش دومی و سومی و حاکم هم بنابر ملاحظات و اعتبارات و مصالح مختلف شفاعت آن‌ها را حتی اگر بر خلاف فامیل و رضایت او باشد قبول می‌کند مشرکین این‌ها هم قیاس مع الفارق کرده و با خداوند (نعوذ بالله) مثل حاکمان و بالا دستان دنیا برخورد می‌کنند، و پیامبران و دیگر مردان نیک را در احتیاجات‌شان می‌خوانند به گمان این که این پیامبران و اولیاء و دوستان خدا برای آن‌ها شفاعت خواهند کرد، مشرک غافل از این است که هیچ کس اختیار شفاعت ندارد، شفاعت ملک خدا و در اختیار خداوند است، اگر شفاعت می‌خواهید باید از خداوند بخواهد که مثلا پیامبرصرا درباره ما شفیع بگرداند و به ایشان اجازه دهد که برای ما شفاعت کنند، بشرطیکه از میکروب شرک پاک باشیم، ایمان خالص و عمل صالح داشته باشیم، تا شایستگی طلب شفاعت از خداوند را دارا باشیم. پس عزیزان شیعه! این است بزرگترین و مهمترین اصل اسلام، «توحید خالص» که ملاحظه فرمودید. قرآن کریم چقدر واضح و روشن و مفصل آن را بیان نموده و بر آن تأکید و اصرار ورزیده است، آیا تا کنون از خود پرسیده‌اید که: وقتی این اصل بزرگ اینقدر واضح و آشکار در قرآن بیان شده با این که این واقعیت و حقیقت در قرآن کریم مانند کوه‌ها راسخ و محکم است پس چرا ما امامت را بزرگترین و مهمترین اصل دین می‌دانیم؟! با این که ملاحظه کردیم که امامت چقدر تناقضات آشکاری دارد و ثابت‌کردن آن نقیض ثابت‌کردن قرآن کریم است، پس اصرار بر یک عقیده شاذ و نا آشنا در تاریخ و فرهنگ اسلام چرا؟ در حالیکه حتی یک آیه هم در اثبات امامت وجود ندارد. به عقیده ما علی ابن ابی طالبس از بزرگترین فقها و علمای اسلامی بودند لذا ایشان اصل دین را بهتر از کسانی می‌دانستند که بعدها برای اسلام و دین اصول تراشیدند، لذا سیرت و زندگی پاک این خلیفه راشد و صحابی بزرگ و پسر عموی پیامبرص و پدر بزرگوار حسن و حسین و همسر محترم حضرت فاطمه زهراء -رضی الله عنهم أجمعین- کاملا مطابق این اصولی بوده که در قرآن کریم آمده و تمام امت اسلامی بر آن اجماع و اتفاق دارند، زیرا که ایشان در پرتو علم و فقه و دانش برگرفته از قرآن و سنت، اصول و فروع را خیلی خوب می‌دانستند.

لابد شما عزیزان می‌دانید که وقتی بین علیس و اهل شام جنگ در گرفت مال و ناموس آن‌ها را حلال اعلان نکرده حد اکثر این که آن‌ها را یک گروه باغی و سرکش می‌دانست که با اجبار باید به جماعت مسلمانان برگردند، لذا هرگز با آنان به عنوان یک گروه کافر منکر اصلی از اصول دین نجنگید، در حالیکه آن‌ها در أمر امامت و خلافتش که سایر مسلمانان بیعت کرده بودند با ایشان نزاع و اختلاف داشتند، اگر ایشان معتقدند که شامیها اصلی از اصول دین را منکر هستند قطعا بر خوردش با آن‌ها فرق می‌کرد و به عنوان مرتد و کافر با آن‌ها معامله می‌کرد. اما وقتی با کسانی روبرو شد که ادعای الوهیت برای حضرتش داشتند درنگ نکرد و واکنش شدید خودش را ابراز نمود:

لما رأيت الأمر أمرا منکرا
أججت ناري ودعوت قنبرا
وقتی‌دیدم‌که‌مسئله‌خیلی‌زشت‌و‌ناپسند‌است
آتشم‌راروشن‌کردم‌وقنبررافراخواندم

دیدیم که همه را آتش سوزاند و حتی طلب توبه هم از آن‌ها نکرد، و فرصت به آن‌ها نداد، بلکه عقاب و تنبیهی برای‌شان در نظر گرفت که خیلی سختر از عقاب مرتد بود که با شمشیر کشته می‌شود. چون موضوع خیلی حساس بود و غیرت و حمیت دینی شخصیتی همچون علی بن ابی طالبستحمل چنین شخصیت‌پرستی افراطی را نداشت حتی خوارج که ایشان را کافر می‌دانستند و خون مسلمانان را ریختند، با آن‌ها جنگید و با کمک صحابهشو دیگران آن‌ها را کشت اما کسی را در آتش نسوزاند، زیرا علی بن ابی طالب یک فقیه درس خوانده مکتب نبوت بود و مسائل را خیلی دقیق تحلیل و بررسی می‌کرد، چون کسی که در اصل دین مشکل دارد و صفات و اختیارات خدایی را به بنده‌اش (علی بن ابی طالب) می‌دهد خیلی فرق می‌کند با کسی که در یک مسألۀ مشکل دارد.

اگر درست دقت کنیم این اقدام علی بن ابی طالبس موضوع خیلی مهمی را روشن می‌کند، این واکنش تند و شدید علی ابن ابی طالب به عملکرد و تفکر و عقیده آن جاهلان و دشمنان دوست نما به دلیل این بود که حضرتش از معروفترین علمای تفسیر در میان صحابه رسول اللهصبود و با علم و آگاهی دقیقی که از قرآن کریم داشت بخوبی خطر شرک را درک می‌کرد و می‌دانست که این جاهلان گرچه بظاهر ادعای دوستی و محبت حضرتش را دارند، اما این که محبت دروغین‌شان آن‌ها را به شخصیت‌پرستی کشانده این خود شرک واضح و آشکار است که خطرات آن در قرآن کریم خیلی واضح بیان شده است، آری خداوند با کسی رو درواسی ندارد پیامبران الهی اگر پیامبر و دوست خدا هستند به این دلیل که رابط بین خدا و مردم هستند، مسئولیت‌شان این است که از طرف خداوند به مردم ابلاغ کنند که خداوند یکتا و یگانه و لا شریک است هیچ کسی در هیچ أمری با او شریک نیست، او تحمل شرک را به هیچ عنوان ندارد لذا حتی برای بیان خطر شرک خود پیامبران را تهدید می‌کند، تا بقیه دست و پایشان را جمع کنند و بفهمند که این مسئله شوخی بردار نیست. ﴿وَلَقَدۡ أُوحِيَ إِلَيۡكَ وَإِلَى ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِكَ لَئِنۡ أَشۡرَكۡتَ لَيَحۡبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ ٦٥[الزمر: ۶۵]. «قطعا به تو و پیامبران قبل از تو وحی شده است که اگر به خداوند شریک میاورید بی‌تردید عمل تو برباد خواهد رفت و حتما در آخرت از زیانکاران خواهی بود».

و در سوره انعام بعد از این که هیجده پیامبر را نام می‌برد می‌فرماید: ﴿وَلَوۡ أَشۡرَكُواْ لَحَبِطَ عَنۡهُم مَّا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ ٨٨[الأنعام: ۸۸]. «و اگر شرک کنند قطعا اعمال آن‌ها بر باد خواهد رفت».

آیا ممکن است پیامبر هم شرک کند؟ نخیر هرگز ممکن نیست اما خداوند برای آنکه گوش ما را باز کند این مثال خیلی نزدیک و قابل فهم را فرمود تا ما حساب خود‌مان را بکنیم، (خداوند از مثال پاک است برای توضیح عرض می‌کنم) مثل این که پادشاه مقتدری در جمع مردم اعلان می‌کند که این قوانین اعلان شده لازم الإجراء است، هرکس تخلف کند شدیدترین مجازات ممکن در حق او اجراء خواهد شد حتی اگر عضو کابینه دولت یا حتی خود نخست وزیر باشد. او مطمئن که نخست وزیر هیچگان چنین کاری نخواهد کرد، اما مردم از این مثال چنین می‌فهمند که وقتی نخست وزیر مجازات می‌شود پس کسی دیگر نجات نخواهد یافت. آری خطر شرک خیلی جدی است اما متأسفانه در بعضی جوامع اسلامی جدی گرفته نمی‌شود، این به معنی اتهام نیست شما وقتی تمام جامعه را در مقابل فلان مریض ممکن واکسناسیون می‌کنید نه این که همه مریض باشند فقط به خاطر جلوگیری از یک مریض ممکن است، علت خطرناک بودن شرک این است که به مسیر و سرنوشت آینده انسان بستگی دارد، همه می‌دانیم که زندگی دائمی و ابدی و تمام نشدنی بعد از مرگ شروع می‌شود و اساس آن زندگی بر عقیده و عمل است که ما در این جهان انجام می‌دهیم، عقیده سرمایه اعمال مثبت در آمد و اعمال منفی آفت این سرمایه و درآمد است، و معنی وجود شرک این است که خود سرمایه مشکلی دارد. باروت با غلاف زرد عوض طلا فروخته شده است، اگر این خطاب بزرگ امروز کشف و بر طرف نشود فردا خیلی دیر خواهد بود، این خود صاحب سرمایه است که باید به فکر باشد و براساس ضوابط موجود که خیلی واضح و آشکار است از سلامت و حقیقی بودن پشتوانه مال‌اش مطمئن شود و إلا اگر بازرس کل در حسابرسی نهایی این خطر را کشف کرد، به جرم تقلب و خیانت، وی به اعدام محکوم خواهد شد.

آری موضوع خیلی روشن است ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَغۡفِرُ أَن يُشۡرَكَ بِهِۦ وَيَغۡفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِكَ لِمَن يَشَآءُۚ[النساء: ۴۸]. «یقینا خداوند شرک را نمی‌بخشد و پایین از شرک سایرگناهان را برای هرکس که بخواهد می‌بخشد»و به نقل از عیسی÷می‌فرماید: ﴿وَقَالَ ٱلۡمَسِيحُ يَٰبَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ رَبِّي وَرَبَّكُمۡۖ إِنَّهُۥ مَن يُشۡرِكۡ بِٱللَّهِ فَقَدۡ حَرَّمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِ ٱلۡجَنَّةَ وَمَأۡوَىٰهُ ٱلنَّارُۖ وَمَا لِلظَّٰلِمِينَ مِنۡ أَنصَارٖ ٧٢[المائدة: ۷۲]. «[خود] مسیح گفته بود: اى بنى اسرائیل، خدا را که پروردگار من و پروردگار شماست، بپرستید. بى‌گمان کسى که به خداوند شرک آورد، خداوند بهشت را بر او حرام مى‏گرداند و جایگاهش آتش [دوزخ‏] است. و ستمکاران یاورانى ندارند».

بله عزیزان! خطر آنقدر شدید است که ابراهیم خلیل آن موحد بزرگ و بت شکن قهرمان دعا می‌کند و از پروردگار بزرگ می‌خواهد که او و خانواده و فرزندانش را از شرک و بت‌پرستی نجات دهد، ﴿وَٱجۡنُبۡنِي وَبَنِيَّ أَن نَّعۡبُدَ ٱلۡأَصۡنَامَ ٣٥[إبراهیم: ۳۵]. پس وقتی ابراهیم بت شکن احساس خطر می‌کند و برای نجات و سلامت خود فرزندانش از میکروب شرک دعا می‌کند پس علی بن ابی طالبس چگونه احساس خطر نکند، ایشان در برابر رعیتی که مسئولیت‌شان را به عهده گرفته احساس مسئولیت می‌کند لذا خیلی طبیعی است که برای حفظ و سلامتی جامعه اسلامی که ایشان در آن مقطع مسئولیت را به عهده دارد اقدام نماید لذا با توجه به دانش دینی و بینش سیاسی که ایشان داشت بهترین اقدام در برابر شرک واضح مدعیان دوستی علی ابن ابی طالبس این بود که آن شخصیت پرستان جاهل و مشرک را بلافاصله به بدترین مجازات برساند تا کس دیگری جرأت نکند از کار زشت و عقیده باطل آن‌ها تقلید کند. چون پاس شرک در میان بود واکنش خیلی سریع و مجازات خیلی سخت بود، اما در معامله با اهل شام چون فقط یک مخالفت سیاسی بود نوع برخورد فرق می‌کرد خلاصه این که برخورد علیس یا علی پرستان برخورد با دشمنان دین و برخورد با اهل شام برخورد با مسلمانان باغی و خطاکار بود. چون ایشان اساسا اهل شام را مسلمان می‌دانست به همین دلیل بود که بعد از ایشان حضرت حسنس برای جلوگیری از خونریزی و متحد نگه داشتن امت اسلامی خیلی راحت به نفع معاویهس از خلافتی که در اختیارش بود و توان و نیروی حفظ و استمرار آن را هم داشت کنار رفت، و پیامبر گرامیص طی یک معجزه از این عمل‌کرد حسن ابن علیس که یک اقدام خردمندانه بود و خداوند و پیامبرشص این عملکرد را دوست داشتند پیشاپیش از آن ستایش نموده، و فرمودند: «إنَّ ابني هذا سَيِّدٌ، وسَيُصْلِحُ اللهُ به بَيْنَ فِئتَينِ عَظِيمَتَينِ من المسلمين»«این فرزندم (حسن) سرور است و به زودی خداوند به وسیله او بین دو گروه بزرگ از مسلمانان صلح برقرار خواهد کرد». پس حسنسطبق پیش بینی پیامبرگرامیص کاری انجام داده که سبب خوشنودی خدا و رسولص می‌گردد و براساس اقدام حکیمانه این شخصیت بزرگوار خاندان نبوت در بین جامعه اسلامی صلح برقرار شد و در نتیجه این صلح ضعف امت که بر اثر جنگ و اختلاف بوجود آمده بود به اتحاد و قوت مبدل گردید. در صورتی که فرضیه امامت دوازده امام را درست بدانیم و حضرت حسن بن علی را امام دوم فرض کنیم کناره گیری اختیاری ایشان از امامت را چگونه می‌توان توجیه کرد؟! اگر امامت یک منصب الهی و از نبوت بالاتر و مهمترین اصل دین بوده پس کناره گیری امام دوم از این منصب الهی چگونه قابل توجیه است؟! آیا کناره‌گیری ایشان از مهمترین اصل دین خدای نکرده باعث ضعف و فساد دین نگردیده است؟!