پل های دوستی

فهرست کتاب

به چه کسانی، سلام بدهيم؟

به چه کسانی، سلام بدهيم؟

عبدالله‌بن عمرب می‌گوید: مردی از نبی اکرم ج پرسید: کدام اعمال اسلام، بهتر است؟ آن حضرت ج فرمود:

«تُطعِمُ الطَّعَامَ وَتَقرَأ السَّلامَ عَلَى مَنْ عَرَفتَ ومَنْ لَم تَعرِفْ».

«طعام دادن و سلام گفتن به آشنا و بیگانه».

پس سلام دادن بر مسلمان آشنا و بیگانه، یکی دیگر از رهنمودهای نبی‌اکرم ج می‌باشد. بعضی از سلف می‌گویند: متأخرین، فقط به افراد آشنا، سلام می‌دهند و این، یکی از نشانه‌های قیامت، به شمار می‌رود.

لذا بر مسلمان لازم است که سنت سلام گفتن را گسترش دهد و به جز اهل کتاب، مشرکین و بت‌پرستان، به همه افراد مسلمان آشنا و بیگانه، سلام بدهد. زیرا در حدیث فوق و سایر احادیثی که حقوق انسان‌ها را بر یکدیگر بیان می‌کند، مسلمانان، مدنظر هستند. در نتیجه، اگر انسان، در جوامع اسلامی، زندگی می‌کند، باید به هر کسی که با وی، روبرو می‌شود، سلام بگوید چه دوست و آشنا و خویشاوند باشد چه بیگانه.

یکی از اموری که در جوامع ما مشاهده می‌گردد اینست که ما فقط به افراد آشنا، سلام می‌دهیم و از سلام دادن به بیگانگان، خودداری می‌کنیم. در حالی که این کار، یکی از عادات جاهلیت است و از سنت رسول خدا ج بدور می‌باشد.

هنگامی که خداوند، آدم÷ را خلق کرد، به او فرمود:

«اذْهَبْ فَسَلِّمْ عَلَى أُولَئِكَ النَّفَرِ مِنَ الْمَلاَئِكَةِ جُلُوسٌ، فَاسْتَمِعْ مَا يُحَيُّونَكَ، فَإِنَّهَا تَحِيَّتُكَ وَتَحِيَّةُ ذُرِّيَّتِكَ. فَقَالَ السَّلاَمُ عَلَيْكُمْ. فَقَالُوا السَّلاَمُ عَلَيْكَ وَرَحْمَةُ اللَّهِ. فَزَادُوهُ وَرَحْمَةُ اللَّهِ» [۵].

«برو به فرشتگانی که آنجا نشسته‌اند، سلام کن. و به جوابی که به تو می‌دهند، گوش فرا ده. زیرا این، تحیت تو و تحیت فرزندان توست. آدم نزد فرشتگان رفت و گفت: السلام‌علیکم. فرشتگان در جواب او گفتند: السلام علیک ورحمة الله. یعنی کلمه‌ی «ورحمة الله» را بر آن افزودند».

پس سلام، تحیت آدم و فرزندان او و تحیت بهشتیان می‌باشد.

ابوهریرهسمی‌گوید: رسول‌الله ج فرمود:

«لَا تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ حَتَّى تُؤْمِنُوا وَلَا تُؤْمِنُوا حَتَّى تَحَابُّوا أَوَ لَا أَدُلُّكُمْ عَلَى شَيْءٍ إِذَا فَعَلْتُمُوهُ تَحَابَبْتُمْ أَفْشُوا السَّلَامَ بَيْنَكُمْ» [۶].

«تا وقتی که ایمان نیاوردید، وارد بهشت نمی‌شوید. و تا زمانی که یکدیگر را دوست نداشته باشید، ایمان نمی‌آورید. آیا شما را به چیزی راهنمایی نکنم که اگر آن را انجام دهید، با یکدیگر دوست می‌شوید؟ سلام را در میان خود، رواج دهید».

رسول اکرم ج در حدیث فوق، بیان نمودند که انسان فقط با داشتن ایمان، وارد بهشت می‌شود و ایمان هم بدون محبت، بدست نمی‌آید و محبت هم با گسترش سلام، ایجاد می‌شود.

گسترش سلام، کینه‌ها را از دل‌ها می‌زداید. بویژه، هنگامی که در میان خویشاوندان و همسایگان، گسترش یابد. و زمانی که شما به یکی سلام می‌دهید، گویا می‌خواهید به او بگویید که من پرچم سفید را که نشانه‌ی صلح و دوستی است برای شما به اهتزاز درآورده‌ام. بنابراین، احساس امنیت کنید و از من نترسید.

سلام، شعار محبت و دوستی است که پیامبر خدا ج آن را در قلوب صحابه رضوان‌الله علیهم اجمعین و امتش، تثبیت نمود.

عماربن یاسرب می‌گوید:

«ثَلاَثٌ مَنْ جَمَعَهُنَّ فَقَدْ جَمَعَ الإِيمَانَ الإِنْصَافُ مِنْ نَفْسِكَ، وَبَذْلُ السَّلاَمِ لِلْعَالَمِ، وَالإِنْفَاقُ مِنَ الإِقْتَارِ» [٧].

«هر کس، سه خصلت داشته باشد، ایمان را در خود جمع کرده است: ۱- عدالت با خود، ۲- سلام دادن به همه، ۳- انفاق، هنگام تنگدستی».

سلام دادن به همه، دلیل تواضع و فروتنی شخص و عدم تکبر وی می‌باشد. زیرا چنین شخصی به کوچک و بزرگ، شریف و وضیع و آشنا و بیگانه، سلام می‌دهد. انسان متکبر کاملاً عکس وی، عمل می‌کند یعنی به خاطر غرور و تکبری که دارد، سلام هر کسی را جواب نمی‌دهد پس چگونه می‌تواند به همه سلام دهد؟! [۸].

از انسس روایت است که رسول‌الله ج از کنار چند کودک گذشت و به آن‌ها سلام کرد [٩].

این عمل رسول خدا ج بیانگر شدت تواضع، لطف و مهربانی‌اش نسبت با آن‌ها بود. او با این کار، بزرگترین شادی را به قلوب کودکان، هدیه نمود. زیرا شرافت سلام رسول‌الله ج نصیب آنان گردید. و چه بسا که این عمل را در مجالس خود تعریف می‌کردند. پس بر مسلمان لازم است که در برابر کودکان، متواضع باشد و آن‌ها را نادیده نگیرد بلکه جویای حال‌شان شود و بداند که سلام کردن به کودکان به آن‌ها، درس دوستی می‌دهد و ایشان را به سوی ارزش‌های اخلاقی سوق می‌دهد.

در کتاب‌های سیرت، می‌خوانیم که عمربن‌خطابس با آن همه هیبت و قدرتی که داشت، هرگاه از کنار کودکان، می‌گذشت، توقف می‌نمود و به آنان سلام می‌کرد و مزاح می‌فرمود حال آنکه او خلیفه‌ی مسلمانان بود.

روزی، عمربن خطابس از کنار چند نفر از کودکان مدین که مشغول بازی بودند، می‌گذشت. هنگامی که آنان، عمرس را با آن هیبت و قدرتش، دیدند، فرار کردند و وارد خانه‌هایشان شدند.

گفتنی است که شیاطین، از ترس عمر، فرار می‌کردند. پس چگونه کودکانی که دلشان مانند دل مرغ، نازک است، می‌توانستند در برابر انسانی که بینی قیصرهای دنیا را به خاک مالید و کسراهای جهان را دچار وحشت ساخت، تاب بیاورند و فرار نکنند؟

خلاصه‌ی سخن اینکه همه‌ی آن کودکان، فرار کردند به جز عبدالله‌بن زبیر که نوجوانی کم سن و سال بود. عمر به شوخی گفت: دوستانت فرار کردند و تو فرار نکردی، آیا نترسیدی؟

عبدالله گفت: گناهی مرتکب نشده‌ام که از تو بترسم و راه هم تنگ نیست که آن را برایت باز کنم! اینجا بود که مردم، به ذکاوت و شجاعت عبدالله‌بن زبیر پی بردند.

کسی که پدری همچون زبیربن عوام و مادری مانند اسماء دختر ابوبکر صدیق داشت، چرا شجاع و باهوش نباشد؟!.

﴿ذُرِّيَّةَۢ بَعۡضُهَا مِنۢ بَعۡضٖۗ وَٱللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ٣٤[آل‌عمران: ۳۴].

«آنان فرزندانی هستند که بعضی از بعضی دیگرند و خداوند، شنوا و دانا است».

[۵] بخاری (٧/۱۲۵) و مسلم (۲۸۴۴۱). [۶] مسلم (۵۴). [٧] بخاری (۱/۱۲) به صورت معلق و عبدالرزاق در المصنف (۱٩۴۳٩). [۸] زادالمعاد (۲/۴۱۰). [٩] بخاری (٧/۱۳۱) و مسلم (۲۱۶۸).