۴- غزالی -صاحب کتاب احیاء علومالدین- میگوید:
مردی نزد حسن بصری/ آمد و گفت: ای ابوسعید! فلانی، از تو غیبت کرد. حسن بصری یک سینی خرما برایش آورد و گفت: نزد فلانی (که از من غیبت کرده) برو و به او بگو: تو نیکیهایت را به ما عطا کردی. در عوض، ما به تو خرما، عطا کردیم.
هدف از داستان فوق، این است که کار دنیا سهل و آسان است. ولی بعضی از مردم، نیکیهایشان را به دیگران، صدقه میدهند. پس اگر حسودی به تو حسادت ورزید و یا فرد مخالف و منحرفی، علیه تو صحبتی کرد، نگران نباش بلکه آن را جزو حسنات خود به حساب آور و بدان که موسی÷ گفت: پروردگارا! از تو یک درخواست دارم. خداوند ـ که بهتر میدانست چه میخواهد ـ فرمود: خواستهات چیست؟ موسی÷ گفت: مردم را از زباندرازی کردن به من، جلوگیری کن. خداوندﻷفرمود: سوگند به عزت و جلالم که این کار را در حق خودم، انجام ندادهام. من آنان را خلق کردهام و روزی میدهم ولی آنها مرا دشنام میدهند و بد و بیراه میگویند!!.
سبحانالله، خداوند مهربان، یگانه و بینیازی که نه میزاید و نه زاییده شده است و هیچگونه همتایی ندارد، از طرف انسان، ناسزا میشنود. این مخلوق ضعیف و ذلیل و حقیری که از نطفه آفریده شده است، زباندرازی میکند و به خداوند دشنام میدهد!!.
ابوهریرهس میگوید: رسول خدا ج فرمود:
«قال الله تعالى يشتمني ابن آدم وما ينبغي له أن يشتمني ويكذبني وما ينبغي له . أما شتمه فقوله إن لي ولدا وأما تكذيبه فقوله ليس يعيدني كما بدأني» [۶٩].
«خداوند میفرماید: فرزند آدم مرا ناسزا گفت در حالی که شایسته او نیست که مرا ناسزا گوید و فرزند آدم مرا تکذیب میکند در حالی که این شایسته او نیست. ناسزا گفتن، این است که میگوید: خداوند فرزند دارد. و تکذیبش این است که میگوید: خداوند نمیتواند آنگونه که مرا آفریده است، دوباره زنده گرداند».
در کتاب «الزهد» امام احمد آمده است که خداوندﻷ میفرماید:
«عجباً يا ابن آدم، خلقتك وتعبدُ غيري! ورزقتك وتشکر سواي! أتحبب إليك بالنعم وأنا غني عنك! وتتبغض إلى بالمعاصي، وأنت فقير إلي. خيري إليك نازل وشرك إلىَّ صاعد».
«ای فرزند آدم! از کارهایت در شگفتم. من تو را آفریدهام ولی تو دیگران را میپرستی! من به تو روزی میدهم ولی تو از دیگران، سپاسگزاری میکنی! در حالی که من از تو بینیازم، با نعمتهایم به تو محبت میکنم! و در حالی که تو به من نیازمندی، با گناه و نافرمانیات با من، دشمنی میکنی! خیر من به سوی تو سرازیر است ولی شر تو به سوی من بالا میآید».
پس همچنان گروهی از اشرار، خداوندﻷ را دشنام میدهند. آنگاه چگونه ما را که انسانهای گناهکاریم، دشنام ندهند؟
در سیرت ابوبکر صدیقس آمده است که مردی به او گفت: ای ابوبکر! به تو دشنامی میدهم که همراه تو وارد قبرت شود.
ابوبکرس گفت: بلکه آن، با تو وارد قبرت میشود نه با من. حقا که ابوبکرس راست میگوید. زیرا دشنام، با کسی که به او دشنام میدهند، وارد قبرش نمیشود بلکه همراه کسی که دشنام میدهد، وارد قبرش میشود. ولی این فرد نادان، گمان میکند که اگر به ابوبکرس دشنام دهد یا بد و بیراه بگوید، دشناماش همراه ابوبکر، وارد قبر میشود. و این، نادانی و جهالت او را میرساند.
به هرحال ملاحظه فرمودید که ابوبکرس در جوابش گفت: بلکه با تو وارد قبرت میشود نه با من. و جوابش نیز همین بود. و نفرمود که به تو دشنامی میدهم که با تو وارد قبرت میشود. یا به او نگفت: که تو را چنین و چنان میکنم یا جزای آن را خواهی دید و ... .
[۶٩] بخاری (۴/٧۳).