«اهل تشیع خون و مال اهل سنت را حلال و مجاز میدانند»
بر حسب روایاتی که اهل تشیع در کتابهای معتبر خود از امامانشان روایت کردهاند، اموال اهل سنت برای شیعیان رافضی مجاز و حلال میباشد، و انجام ندادن این کار از طرف ایشان در زمان حاضر به این بستگی دارد که آنان تا نائب الزمانشان مهدی قیام میکند با اهل سنت در حالت آتش بس قرار دارند.
و اگر یک نفر شیعه به هر شیوهای که شده توانست بر این اموال و دارائیها تسلط پیدا کند، حتی اگر قبل از آمدن امام زمانشان باشد به شرط ادای خمس به نمایندۀ امام، - چه او در حال غیاب امام جانشین وی میباشد – حلال و مجاز است.
حفص بن بختری از ابا عبدالله÷ روایت کرده که گفت: مال ناصبی را بردار هر جا که آن را یافتی و خمس آن را به ما پرداخت کن [۲۵].
و در روایت دیگری آمده است: دارائی ناصبی (سنی) و هرچیزی که به دست میآورد (برای شیعیان) حلال میباشد [۲۶].
و حسین درازی بحرانی میگوید: روایاتی که از کشتار و تصرف اموال ایشان [۲۷] نهی میکنند، تنها به خاطر تقیه و یا منت نهادن صادر شدهاند، همانطور که علی÷ با اهل بصره چنین رفتار کرد، پس نسبت دادن احترام اموال اهل سنت به این اخبار از جانب شارح مفاتیح، غفلتی آشکار است زیرا همانطور که دانستی این کار برای منت نهادن بوده است، و این کجا و روایاتی که در رابطه با مجاز و مباح شمردن اموال آنها آمده کجا، مانند سخن امامان† در احادیث مستفیض و شایع: مال ناصبی را هر جا که یافتی بردار و خمس آن را به ما بپرداز، و امثال این روایت. و آنچه از تمام این روایات ثابت میشود این است: حلال و مجاز بودن مال و خون آنهاست ـ به غير از اسیر گرفتنشان ـ اگر چه در زمان غیبت امام باشد، البته در صورتی که تقیه لازم نباشد، و نیز اینکه هر چیزی که از آنان† روایت شده در خصوص منع از اینها، بر حسب تقیه از نواصب و یا ترس از طرفداران آنها بودن است [۲۸].
و خمینی تصرف اموال اهل سنت را ولو اینکه از طریق نامشروع باشد جایز میداند در حالی که او این کار را با اهل ذمه منع مینماید و میگوید: «خمس در هفت چيز واجب است:
اول - غنائم: آنچه كه از راه غلبه بر دشمن ـ و نه از راه دزدی و خیانت ـ به دست مسلمين مىافتد، به شرطى كه مال بدست آمده مال اهل حرب باشد كه خونشان ومالهايشان و اسير گرفتن زنان و اطفالشان حلال است و اين تنها در جائى است كه جنگ با آنان به اذن امام معصوم÷ باشد و فرقى بين اموالى كه لشكر اسلام دست روى آن گذاشته باشد يا ساير اموال از قبيل زمين وامثال آن نيست بنابر قول صحيحتر؛ و اما غنيمت در جنگى كه بدون اذن امام÷ مىدهد اگر در عصر حضور امام÷ باشد و مسلمان تمكن دارد كه از امام÷ اذن بگيرد آن غنيمت جزء انفال است، و اگر در حال غيبت باشد و مسلمين تمكن از اجازه گرفتن از آنحضرت را نداشته باشند، اقوى اين است كه دادن خمس آن واجب است مخصوصا در صورتيكه جنگيدن بخاطر دعوت به اسلام باشد و همچنين از آنچه از اهل حرب گرفته مى شود در جنگى كه جنبه دفاع دارد به اين معنا كه دشمن بر مسلمانان هجوم آورده باشد و سرزمينهاى مسلمين را گرفتهاند و مسلمانان ناگزير از دفاع شده، در نتيجه اموالى از دشمن بدستشان افتاده است كه هرچند در زمان غيبت اتفاق افتاده باشد، دادن خمس آن غنيمت واجب است. و آنچه از اموال كه از طريق دزدى و غارت و يا از راه ربا و ادعاى به ناحق و امثال آن راهها به دست آمده باشد، نزديكتر به احتياط آن است كه خمس آن بهعنوان خمس غنيمت داده شود نه خمس فائده. و نیازی به مراعات مؤونه (هزینههای معمولی خانواده) سالیانه نیست، لكن قول قویتر خلاف آن را میگوید و باید مؤونه را از آن خارج كرد، و در وجوب خمس در غنيمت لازم نیست که غنيمت به بيست دينار برسد، بلکه معتبر است كه مال به دست آمده غصب از مسلمانى و يا كافرى ذمى و يا كافرى كه با دولت اسلام معاهده و پيمان دارد و يا بههر جهتى مالش محترم بوده، نباشد، بخلاف اموالى كه از كفار غيرحربى و غير ذمى و غير معاهد در دست كافر حربى است. و قول قویتر این است که ناصب را به اهل حرب ملحق سازیم در این زمینه که غنیمت گرفتن از ایشان حلال است، و به آن خمس تعلق میگیرد بلکه قول ظاهر این است که جایز است مالش هر کجا که یافته شد و به هر طریقی که بود گرفته شود و واجب است که خمس آن جدا شود [۲۹].
شیعیان به حلال دانستن اموال اهل سنت اکتفا نکردهاند، بلکه از این هم تجاوز نموده و ریختن خون آنان را نیز حتی اگر بدون دلیل و به ناحق باشد مجاز میدانند، و این کار به باور شیعیان واجب است و به حضور امامانشان ارتباط دارد، ولی اگر توان انجام این کار را داشتند عدم حضور امامان مانع آن نمیباشد، در صورتی که زیانی را به بار نیاورد که اهل تشیع را فرا گیرد. و اینک برخی از آنچه که در این موضوع روایت شده است:
در پایان روایت اسحاق بن عمار آمده: اگر به خاطر نگرانی برای شما از این نبود که مردی از شما در مقابل مردی از آنان کشته شود در حالی که یکی از شما از هزار نفر از آنها بهتر است به شما دستور میدادیم که ایشان را به قتل برسانید، ولی این وظیفۀ آن امام ÷ میباشد [۳۰].
و حسین درازی آن را شرح داده و میگوید:
و شاید از این روایت فهم شود که جایز بودن قتل آنان به حضور امامان - صلوات الله علیهم- و اذن آنها منحصر میشود، و دانستی که روایات بیان میدارند که در حال غیبت آنان نیز همانند حالت حضورشان اجازۀ قتل آنها وجود دارد، پس شاید این به زمان تقیه اختصاص داشته باشد [۳۱].
و در صحیح است که فضل بن شاذان از امام رضا÷ نقل میکند که گفت: کشتن هیچ یک از نواصب و کفار در دارالتقیه جایز نیست مگر کشتن کسی که قاتل باشد و یا به فساد بپردازد، و این هم اگر بر خود و یا دوستانت نگران نباشی [۳۲].
و از ریان بن صلت روایت شده که گفت: به امام رضا÷ گفتم: عباس در مورد تو به من چیزهایی میگوید، و از تو بسیار یاد میکند و او غالباً پیش من میخوابد و استراحت میکند، پس آیا گردنش را بگیرم و فشار دهم تا اینکه بمیرد؟ سپس میگویم مردنش ناگهانی بوده است، پس برخاست و دستش را سه بار تکان داد و گفت: خیر ای ریان، خیر ای ریان، پس گفتم: فضل بن سهل آن یکی من را بخاطر اموالش به عراق میفرستد، و عباس چند روز بعد از من به سوی عراق رهسپار میشود آیا به دوستان مقیم آنجایت بگویم که بیست نفر یا سی نفر از آنان بیرون روند مثل اینکه قطاع الطریق و یا راهزن هستند، پس اگر بر آنها گذشت وی را بکشند و گفته شود که راهزنان وی را به قتل رساندهاند، پس سکوت کرد و به من نگفت: آری و یا خیر.
و آن را توضیح نموده و گفته است: و شاید سبب نهی در اول همان ظهور تقیه بوده و این نیرنگ از چیزهایی است که تقیه را زائل نمینماید و سبب سکوت در دومی همان تقیه در مورد اباحت آن بوده است بدین علت که تقیه در نهی وجود ندارد اگر آن را اراده نماید [۳۳].
و الجزائری بعد از بیان معنی ناصب میگوید: و دوم در مورد جایز بودن کشتن آنان و مباح بودن اموالشان، دانستی که بیشتر اصحاب ما ناصبی را با این معنای ویژه در باب طهارات و نجاسات بیان کردهاند، و حکم وی به نظر ایشان در بیشتر احکام همانند کافر حربی است، و اما هر چه برای وی بیان کردیم از تفسیر این حکم شمولیت دارد همانطور که دریافتی، صدوق در العلل با سند به داود بن فرقد روایت میکند که گفت: به ابا عبدالله÷ گفتم: نظر شما دربارۀ ناصب چیست؟ گفت: خونش حلال است ولی من بر تو میترسم، پس اگر توانستی دیواری را بر وی فرو ریزی یا وی را در آتش اندازی که با آن کار بر علیه تو گواهی داده نشود، پس بدان عمل کن. گفتم: نظرت درباره مالش چیست؟ گفت: هر چه قدر توانستی از آن بردار.
و شیخ طائفه نور الله در باب خمس و غنایم از کتاب تهذیب با سندی صحیح از امام صادق÷ روایت کرده است که گفت: مال ناصبی را هرجا یافتی بردار و خمس آن را برای ما بفرست.
ابن ادریس گفته است: منظور از ناصبی در این دو روایت، اهل حرب هستند زیرا آنها علیه مسلمانان میجنگند و اگرنه برداشتن مال مسلمان و اهل ذمه به هیچ وجهی جایز نیست. این سخن جای بررسی دارد زیرا اولا اصطلاح ناصبی به صورت حقیقی برای غیر اهل حرب به کار میرود و اگر مراد اهل حرب بود اولیتر این بود که به خاطر مراعات تقیه با لفظ خودشان از آنها نام برده شود ولی از آنجایی که امام÷ میخواست واقعیت حکم را بیان کند آن را چنانکه دیدی نام برد.
اما اینکه گفته: برداشتن مال مسلمانان و اهل ذمه جایز نیست، این برای مسلمان است در حالی که چنین شخصی ارتباطی با اسلام ندارد زیرا اهل بیت را رها کرده است حال آنکه در کتاب محکم خداوند مأمور به محبت آنها شده است. آنجا که خداوند فرموده: ﴿قُل لَّآ أَسَۡٔلُكُمۡ عَلَيۡهِ أَجۡرًا إِلَّا ٱلۡمَوَدَّةَ فِي ٱلۡقُرۡبَىٰۗ﴾ [الشورا: ٢٣]
بنابراین آنها چیزی که از ضروریات اسلام است را انکار کردهاند، اما اینکه در برخی از روایات نام اسلام بر آنها ذکر شده به عنوان شباهت و مَجاز و تقیه بوده است.
در روایات آمده که علی بن یقطین وزیر هارون الرشید بوده و گروهی از مخالفین در به زندان انداختن وی توافق کرده بودند. او از خواص شیعه بود و خدمتکارانش را فرمان داد تا سقف زندان را بر سر زندانیان خراب کنند که در نتیجهی آن، همگی که تقریبا پانصد مرد بودند، کشته شدند. وی میخواست از پیامد خون آنها رهایی یابد پس نامهای به امام کاظم÷ نوشت.
امام در پاسخ برایش نوشت: اگر پیش از کشتن آنها اجازه میگرفتی چیزی از خون آنها بر تو نبود ولی از آنجایی که پیش از آن اجازه نگرفتی در عوض هر یک از آنها یک بز نر كفاره بده در حالی که بز نر از آنها بهتر است.
به خونبهای اندک آنها بنگر که به اندازهی برادر کوچکشان یعنی سگ شکاری هم نمیرسد زیرا دیه سگ شکاری بیست درهم است، همچنین به اندازهی دیه برادر بزرگشان یعنی شخص یهودی نمیشود چرا که دیه یهودی هشتصد درهم است و اوضاع آنها در آخرت نیز پستتر و نجستر خواهد بود [۳۴].
پس از بیان این مطالب دیگر نمیتوان گفت که شیعیان رافضی خون و اموال اهل سنت را مباح نمیدانند در حالی که این کار یکی از قربتهایی است که با آن به الله تقرب میجویند.
این فصل را با ذکر دو نامه از شیخ احمد مفتی زاده که از علمای بزرگ معاصر اهل سنت در ایران است به پایان میبرم. وی در این نامه مقدار کینه رافضیهای موجود در ایران علیه اهل سنت و جماعت و ترور و قتل و آوارگی اهل سنت در ایران را بیان میکند و این کاری که آخوندهای ایران انجام میدهند ترجمهی عملی اعتقاد فاسدی است که به آن باور دارند.
نامه اول
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
﴿شَرَعَ لَكُم مِّنَ ٱلدِّينِ مَا وَصَّىٰ بِهِۦ نُوحٗا وَٱلَّذِيٓ أَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡكَ وَمَا وَصَّيۡنَا بِهِۦٓ إِبۡرَٰهِيمَ وَمُوسَىٰ وَعِيسَىٰٓۖ أَنۡ أَقِيمُواْ ٱلدِّينَ وَلَا تَتَفَرَّقُواْ فِيهِ﴾ [الشورى: ١٣]
ای علمای بزرگوار، ای مسئولین حکومت در ایران!
من بسیار گفتم و نوشتم، ولی با این همه نگرانم که آیا وظیفهام که دعوت بسوی الله با حکمت و اندرز نکوست را بخوبی انجام داده و تلاش کافی در این زمینه را داشتهام یا خیر؟ پناه میبرم بر خداوند از اینکه در ادای این وظیفه بزرگ کوتاهی کرده باشم.
به هر حال، دلتنگی و نگرانی من از آینده امت اسلامی است که ـ نه تنها در ایران بلکه در همه جهان ـ دچار تفرقه زیادی شدهاند. اوضاع کنونی از طرفی باعث پیدایش دشمنی و افزایش آن در میان مسلمانها شده، و از طرفی هم باعث رغبت و رویگردانی کسانی که در مسائل اسلامی حق را از ناحق تشخیص نمیدهند؛ بخصوص اگر توجه کنیم میبینیم که دشمنان شرقی و غربی در کمین هستند و دشمنی آنها بطور مخفیانه و آشکار در حال جوشش و تزاید است.
یکی از نگرانیها در دواران نظام شاهنشاهی این بود که شاید سقوط ناگهانی حکومت این اجازه را به جنایت کاران و دشمنان اسلام بدهد تا با از بین بردن شجاعت مسلمانهایی که اجازه فرصت طلبی را به آنها نمیدادند، بپردازند. لیکن امروز سازندگان انقلاب خودشان در درگیری با یکدیگر و در نبرد با دیگران مانند برگهای درخت طوفان زده بری روی زمین پخش شدهاند و آثار گامهای آن تندروان که با توسل به نفاق در تمامی مجالات حکومت وارد شدهاند نمایان شده است.
در گذشته، این افراد فرصت طلب منافق، با ورود به ارگانهای حکومت و ارتکاب اعمال زشت سبب نفرت مردم از پیروی از یک نظام واحد میشدند [آنان میخواستند از طریق سست کردن و سپس سقوط نظام، خود را به حکومت برسانند]، ولی امروز با تمام قوا و توان در حکومت ظاهر شده و در بعضی امور مداخله میکنند، اینها نه تنها باعث دوری از نظام واحد میگردند، بلکه باعث نفرت از دین و علاوه بر آن باعث نفرت از بنیانگذار آن نیز میگردند، آنان آژیر خطر ترسناکی را برای خوار کردن قرآن در نزد ما به صدا درآوردند، و به چیزهای غلو آمیز و بدون فایده چنگ زدهاند، اشخاصی که این کارها را میکنند کسانی هستند که القاب علمای دینی دارند.
اینها در شهر کامیاران، به جماعتی که در گوشه مسجد مشغول تدریس قرآن بودند حمله کردند، قرآنها را زیر پا نمودند و آنها را پرت کردند، و نمازگزاران را بر روی زمین زدند، بگونهای که بعضی از آنان بعد از ساعاتی بیهوشی بهبود یافتند، معلمین قرآن و شاگردان ایشان را مجروح کرده و از مسجد بیرون انداختند.
ای بزرگواران! من شما را در این نامه به اعتبار اینکه «صاحب مناصب و قدرت هستید» مورد خطاب قرار نمیدهم، بلکه به اعتبار اینکه از علمای دین هستید مورد خطاب قرار دادم، خطاب قرار دادن شما با چنین اسمی برای شما ـ بر حسب استطاعت ـ مسئولیت به بار میآورد. شما در مقابل خیر و شر نظام حکومتی و در مقابل اسلام و مردم ایران و بلکه سایر کشورها مسئول میباشید.
ای بزرگواران! خداوند دانا و آگاه از نیات باخبر است، از محبت فراوانی که در ایام گذشته و در زمان پیروزی انقلاب نسبت به شما در قلبم داشتم، چیزی کم نشده است، و آن محبت برای خدا و خیر خواهی در دینش و آگاهی از اصول آن بوده است، نه برای نیاز دنیایی بوده و نه برای رقابت و دشمنی، هیچ انتظاری نداشتم مگر اینکه هدفم التزام به دین الله و برپایی آن ـ بر حسب استطاعتمان ـ بدون نقص و خطا بوده است: ﴿ٱللَّهُ رَبُّنَا وَرَبُّكُمۡۖ لَنَآ أَعۡمَٰلُنَا وَلَكُمۡ أَعۡمَٰلُكُمۡۖ لَا حُجَّةَ بَيۡنَنَا وَبَيۡنَكُمُۖ ٱللَّهُ يَجۡمَعُ بَيۡنَنَاۖ وَإِلَيۡهِ ٱلۡمَصِيرُ١٥﴾[الشورى: ۱۵] «الله پروردگار ما، و پروردگار شماست، (نتیجۀ) اعمال ما از آنِ ما، و (نتیجۀ) اعمال شما از آنِ شماست، بین ما و شما هیچ جدال (و خصومتی) نیست، الله ما و شما را (دریکجا) گرد میآورد، و بازگشت (همه) به سوی اوست».
آیا این جای تاسف نیست مسلمانی که باید حب و بغض او برای رضای خدا باشد؛ نسبت به شما ـ که عالم دین میباشید ـ بغض بورزد! (و طبیعی است که حب و بعض شما نیز چنان است و برای همین است) ..... (آیا این جای تاسف نیست که من بارها و بارها برای از بین بردن اختلاف و رفع ابهام به هر طریق مختلف ـ مثل مناظره علنی در حضور مردم و در رادیو و تلویزیون و مباهله) پیشنهاد دادم، ولی از جانب شما جز پارهای از اتهامات غیر موجه، دیگر چیزی دیده نشده است؟).
ای بزرگوار......سخنی را که به شما گفتم خالی از بغض و کینه نسبت به شما است، این سخن یا حق است یا باطل، اگر حق است، آیا شایسته نیست که جداً به دگرگونی خود بپردازید؟ و بجای اینکه عیوب خود را اصلاح کنید و خداوند را بیشتر از قبل بر خود خشمگین نسازید، با حرص به قدرت دنیوی که بعد از مدتی از بین میرود چسبیدهاید؟. و اگر گفتههایم باطل است، آیا بر همه ما مومنین بر دین واجب نیست که موافق موازین مسلمانی، خطاها و انحرافات خود را اصلاح کنیم؟ آیا کسی که ﴿عَلَّمَ ٱلۡقُرۡءَانَ٢ خَلَقَ ٱلۡإِنسَٰنَ٣ عَلَّمَهُ ٱلۡبَيَانَ٤﴾[الرحمن: ۲-۴] [۳۵] است و با این قولش: ﴿وَمَا ٱخۡتَلَفۡتُمۡ فِيهِ مِن شَيۡءٖ فَحُكۡمُهُۥٓ إِلَى ٱللَّهِۚ﴾[الشورى: ۱۰] [۳۶] ما را به راه راست هدایت کرده، از ما درباره سهل انگاری به وسایل دینی و هدایات ربانی برای از بین بردن اختلافات سوال نمیکند؟
ای بزرگواران! در نامهای که برای دوست قبل از انقلابم مرحوم دکتر "با هنر" نوشتم (سپس آن را با توضیحاتی به آقای مهدوی کنی فرستادم) در آن نگاشتم که بدگویی از بوجود آورندگان انقلاب، میدان را برای نظام حکومتی آمریکا یا ـ شاید ـ روسیه آماده میکند. امروز نیز معتقدم ـ نظر به ظروفی که آن موقف تا امروز ادامه دارد ـ بعید میدانم که در صورت سقوط دولت شما، قدرت مجموعی از نیروهای غیر اجرایی برای جایگزینی شما به پنجاه درصد قدرت شما هم برسد.
بنا براین، گمان میکنم نگرانی من از مسائلی است که حاصل دسیسهها ناجوانمردانه دشمنان شما است، آنان میخواهند با ایجاد چنین مسائلی دولت شما را ساقط و جای شما بنشینند؛ نگرانی من از نگرانی شما بیشتر است و اگر بیشتر نباشد پس شکی ندارم که دور بینانهتر و خالصانهتر است. غالبا قدرتمندان شرایطی که آنان را به زوال میکشاند نمیدانند، مگر هنگامی که بسیار دیر شده است (چنانکه اینگونه بوده و اینگونه خواهد بود)؛ ولی کسانی که گرفتار رهبری و حکومت نیستند، بدان هوی و میلی ندارند، اما از مسئولیت در نزد بندگان خدا و دینشان آگاهی دارند، آنان را در کار یاری مینمایند و بدینگونه درک حقایق کار برایشان آسان میشود.
ای بزرگواران! خدا را شاهد میگیرم که من آنچه را که سبب سقوط این نظام میبینم برای شما تذکر میدهم، خداوند میداند که من ﴿إِنۡ أُرِيدُ إِلَّا ٱلۡإِصۡلَٰحَ مَا ٱسۡتَطَعۡتُۚ﴾[هود: ۸۸] [۳۷]، و این اسباب در دو چیز خلاصه میشود:
اول: سعی برای ادامه سلطه و اجبار اهل سنت برای شیعه شدن.
دوم: عملی کردن برنامههایی که با فقه جعفری نیز منافات دارد.
اما در مورد مسئله دوم، رفع توهم ساده و آسان است، زیرا فقه جعفری مدون بوده و مباحث آن مشروح و مبسوط است و نیازی به کوشش و تامل فراوان ندارد.
اما در مورد مسئله اولی که اصل فتنه و اصل مشکل دوم نیز میباشد، روایات و آرای هریک از ما برای دیگری محل نظر و بررسی میباشد، ما میتوانیم مطیع دستور پروردگارمان باشیم، یعنی اینکه کار را به کتاب خدا رجوع دهیم، کتابی که یگانه میزان در آخرت برای محاسبه و آشکار کردن درجات طاعت و عصیان است، همچنین آخرین مرجع موثق برای رفع اختلاف در دنیا میباشد ـ (چون در آیات بسیاری از قرآن آمده که در همه زمانها کتابهای الهی به عنوان حاکم و داور بین منتسبین خود قرار میگرفته است) ﴿وَلِلَّهِ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ وَيَوۡمَ تَقُومُ ٱلسَّاعَةُ يَوۡمَئِذٖ يَخۡسَرُ ٱلۡمُبۡطِلُونَ٢٧ وَتَرَىٰ كُلَّ أُمَّةٖ جَاثِيَةٗۚ كُلُّ أُمَّةٖ تُدۡعَىٰٓ إِلَىٰ كِتَٰبِهَا ٱلۡيَوۡمَ تُجۡزَوۡنَ مَا كُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ٢٨ هَٰذَا كِتَٰبُنَا يَنطِقُ عَلَيۡكُم بِٱلۡحَقِّۚ﴾[الجاثية: ۲۷-۲۹] [۳۸]، ﴿وَمَا ٱخۡتَلَفۡتُمۡ فِيهِ مِن شَيۡءٖ فَحُكۡمُهُۥٓ إِلَى ٱللَّهِۚ﴾[الشورى: ۱۰] [۳۹]، و اگر شما متاثر از بعضی روایات «کتاب کافی در اصول» و «البحار» هستید، و با اهل سنت در اعتقاد به اینکه این قرآن عینا همان قرآنی است که خداوند آن را نازل نموده توافق ندارید، پس میتوانیم ـ با صرف نظر از ادله قاطع - کتاب و سنت-، به مجموعهای که به «نهج البلاغه» موسوم است مراجعه میکنیم، کتابی که در آن دهها بلکه صدها جمله معارض با اقوال فریب دهنده وجود دارد، تا هر شک و وسوسهای را که در باره قرآن وجود دارد برطرف کنیم.
بعنوان مثال در باره این جملات که از قول سیدنا علی نقل گردیده، فکر کنید: «النُّورُ الْـمُبِينُ، وَالشِّفَاءُ النَّافِعُ، وَالرِّيُّ النَّاقِعُ، وَالْعِصْمَةُ لِلْمُتَمَسِّکِ، وَالنَّجَاةُ لَلْمُتَعَلِّقِ، لاَ يَعْوَجُّ فَيُقَامَ، وَلاَ يَزِيغُ فَيُسْتَعْتَبَ، وَلاَ تُخْلِقُهُ کَثْرَةُ الرَّدِّ، وَوُلُوجُ السَّمْعِ، مَنْ قَالَ بِهِ صَدَقَ، وَمَنْ عَمِلَ بِهِ سَبَقَ». «وَاسْتَنْصِحُوهُ عَلَى أَنْفُسِكُمْ وَاتَّهِمُوا عَلَيْهِ آرَاءَكُمْ وَاسْتَغِشُّوا فِيهِ أَهْوَاءَكُمْ». و «فَإِنَّهُ حَبْلُ اللهِ الْـمَتِينُ وَسَبَبُهُ الْأَمِينُ» و «نُوراً لَا تُطْفَأُ مَصَابِيحُهُ وَسِرَاجاً لَا يَخْبُو تَوَقُّدُهُ وَبَحْراً لَا يُدْرَكُ قَعْرُهُ وَمِنْهَاجاً لَا يُضِلُّ نَهْجُهُ وَشُعَاعاً لَا يُظْلِمُ ضَوْءُهُ وَفُرْقَاناً لَا يُخْمَدُ بُرْهَانُهُ وَتِبْيَاناً لَا تُهْدَمُ أَرْكَانُهُ، و ....».
(و نور آشکار و درمانی سودمند است، که تشنگی را فرو نشاند، نگهدارنده کسی است که به آن تمسک جويد و نجاتدهنده آن کس است که به آن چنگ آويزد، کجی ندارد تا راست شود، و گرايش به باطل ندارد تا از آن باز گردانده شود، و تکرار و شنيدن پياپی آيات کهنهاش نميسازد، و گوش از شنيدن آن خسته نميشود. کسی که با قرآن سخن بگويد راست گفته و هر کس بدان عمل کند پيشتاز است .... و آن را خیرخواه خود بدانید، و آرای خود را در برابر آن متهم بدانید، و خواهشات خود را با آن درمان کنید....... و آن نوری است که چراغها آن را خاموش نمینماید، و چراغی است که شعلهها آن را خاموش نمیسازد، و دریایی است که عمق آن درک نمیشود، و راهی است که رهرو آن گم نمیشود، و شعاعی است که روشنی آن تاریکی ندارد، و جدا کنندهای است که برهانش کاهش نمییابد، و بیان کنندهای است که ارکان آن ویران نمیشود، و ....).
و اما در باره اتهاماتی که متوجه من نمودید، در کمال اخلاص و تواضع و بدون اینکه قصد جدال و نیت غرض آلودی داشته باشم، به شما میگویم: اگر اتهاماتی را که زدید درست است و حقیقتاً در اعمال و اقوال من کجی و انحرافی در دین، یا خصلتی از نفاق، یا علامتی بر خیانت و پیروی از دشمنان دین، یا اثری از شقاق و جدایی و اختلاف در بین مسلمین دیدید، برای یک بار هم که شده دلایل خود را در گفتگویی زنده و رو در رو، خردمندانه و شفاف بجای آن اقوال و نامههای مبهم که از یک سوی صادر شده، بیان کنید. شما اتهاماتی کلی وارد کردید که دلیلی ندارد (و اگر مایل نیستید این امر را اهل سنت بدانند، پس در یکی از شهرهای شیعه نشین به مناظره میپردازیم، اگر مایل هستید از کار شما همه شیعیان با خبر شوند، پس اشخاصی مورد اعتماد خویش را برای مناظره بفرستید) و اگر مایل به احتیاط هستید، پس بنویسید. به پروردگار اول و آخر سوگند اگر اتهامات و عیوبی را که وارد کردید ثابت شد، با صراحت تمام از خطای خود رجوع مینمایم، و اگر چنانکه خودتان میدانید، اتهامهایتان باطل بود، پس جای تأسف است که از مجازات الله غافل بمانید، حال آنکه عالم دین نامیده میشوید!
و اما در مورد اراده شما در باره ترویج تشیع: کلمهای را که بارها گفتهام باز میگویم: بیائید تا قضیه را از طریق روشهای اسلامی برای تبلیغ دینی که واجب است تا شفاف و بر مبنای حق باشد و ظاهر و باطن آن با هم تطابق داشته باشد به داوری ببریم، و چه بسا اگر ثابت نماید که مذهب شیعی محکمتر از مذهب اهل سنت است، بنابراین، با تمام امکاناتم به تبلیغ و ترویج آن میکوشم؛ پس اگر به حقانیت مذهب شیعه اطمینان دارید، لایق شما نیست که به وسایل بیدینی مانند اکراه و اتهام باطل، بازداشت و دستگیری، تبعید و برکناری کارمندان، هجوم به مدارس قرآن و بستن درِ آنها و...... متوسل شوید.... این همه تنها با این دلیل صورت میگیرد که مرتکبین این جنایات به این جمله استدلال میکنند: «هدف وسیله را توجیح میکند» و این در حالیست که الله عزوجل برای مؤمنانی که کفار مجرم آنان را از دیارشان بیرون کرده و اموال آنان را گرفته و از رفتن به مسجد الحرام باز داشتهاند، میفرماید: ﴿وَلَا يَجۡرِمَنَّكُمۡ شَنََٔانُ قَوۡمٍ أَن صَدُّوكُمۡ عَنِ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِ أَن تَعۡتَدُواْۘ﴾[المائدة: ۲] [۴۰] و نیز فرموده است: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ كُونُواْ قَوَّٰمِينَ لِلَّهِ شُهَدَآءَ بِٱلۡقِسۡطِۖ وَلَا يَجۡرِمَنَّكُمۡ شَنََٔانُ قَوۡمٍ عَلَىٰٓ أَلَّا تَعۡدِلُواْۚ ٱعۡدِلُواْ هُوَ أَقۡرَبُ لِلتَّقۡوَىٰۖ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ خَبِيرُۢ بِمَا تَعۡمَلُونَ٨﴾[المائدة: ۸] [۴۱] و در باره کسانی که راه کفر و روش کفار را برگرفتند، ولی با مؤمنان جنگ نکردند و کاری را که دیگران نمودند انجام ندادند، میفرماید: ﴿لَّا يَنۡهَىٰكُمُ ٱللَّهُ عَنِ ٱلَّذِينَ لَمۡ يُقَٰتِلُوكُمۡ فِي ٱلدِّينِ وَلَمۡ يُخۡرِجُوكُم مِّن دِيَٰرِكُمۡ أَن تَبَرُّوهُمۡ وَتُقۡسِطُوٓاْ إِلَيۡهِمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلۡمُقۡسِطِينَ٨﴾[الممتحنة: ۸] [۴۲].
ای بزرگواران! من با صراحت تمام هرگونه راه حل منطقی و مشروعی که برای جدایی حق از باطل و از بین بردن اختلافات به ذهنم میرسید پیشنهاد کردم، اما اگر شما روشی شناخته شده و مورد قبول دیگری غیر از آنچه من پیشنهاد کردم میدانید، به من نشان دهید تا با سینهای باز از آن استقبالکنم؛ ولی شما را به خدا و دین او، و به ذات شیعهای که دوستش دارید و میخواهید آن را ترویج دهید، سوگند میدهم تا برای رسیدن به هدف از توسل به وسایل غیر مشروع خودداری کنید. این بر شما پوشیده مباد، روشی را که در حال حاضر در پیش گرفته اید، اگر نتیجه فوری آن به ضرر تمام مسلمانان باشد، بدون شک نتیجه نهایی آن به ضرر شیعه نیز میباشد؛ زیرا اهل تشیع بزودی روزی خواهند پرسید که: برای چه یک مسلمان پیرو اهل سنت حاضر است به هر طریق مشروع با علمای شیعه مناظره کند، وی قبول میکند که حتی داور از خود شیعیان باشد، ولی با این اوصاف صدها عالم شیعه از مناظره مستقیم و شفاف و آشکار با یک نفر اهل سنت امتناع مینمایند؟!
امیدوارم آنچه را که گفتم همان باشد که میخواستم با صراحت و صفا و اخلاص و اراده خیرخواهانهام نسبت به دین و مسلمین بیان کنم، مطمئن باشید که وظیفهام را انجام دادهام. امیدوارم شما نیز این اخلاص و صفا را در مناقشه و حکمی که در آن خیر مسلمین و صلاح آنان باشد و دین را رو به جلو ببرد رعایت کنید.
﴿۞يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ كُونُواْ قَوَّٰمِينَ بِٱلۡقِسۡطِ شُهَدَآءَ لِلَّهِ وَلَوۡ عَلَىٰٓ أَنفُسِكُمۡ أَوِ ٱلۡوَٰلِدَيۡنِ وَٱلۡأَقۡرَبِينَۚ إِن يَكُنۡ غَنِيًّا أَوۡ فَقِيرٗا فَٱللَّهُ أَوۡلَىٰ بِهِمَاۖ فَلَا تَتَّبِعُواْ ٱلۡهَوَىٰٓ أَن تَعۡدِلُواْۚ وَإِن تَلۡوُۥٓاْ أَوۡ تُعۡرِضُواْ فَإِنَّ ٱللَّهَ كَانَ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِيرٗا١٣٥﴾[النساء: ۱۳۵] [۴۳].
«من کار خود را به خدا وامیگذارم، زیرا خداوند از حال بندگانش آگاه است، و لاحول و لا قوة إلا بالله العلی العظیم».
کرمافتان ـ احمد مفتی زاده
۱۳/۱۰/۱۴۰۳ هجری
نامه دوم
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
رهبر انقلاب امام خمینی:
این آخرین نامهای است که در پیروی نامههایی که در تاریخ ۲۳ و ۲۵ و ۲۸ ماه شوال گذشته برایتان فرستادم، مینویسم. ضمن اظهار خرسندیم از فرمایشات مثبتتان نسبت به کردستان ـ هرچند نیت و اراده شما برای عملی کردن این فرمایشات میزان مفید بودن آن را مشخص میکند - که البته امیدوارم چنین باشد و مضمون بیانات شما اجرایی شود، و همین سببی شود برای دلجویی مردم کرد که از سوی بعضی سرکوب شدهاند، تا باشد که برادری در بین مسلمین زنده گردد. از وظایف دینی خود میدانم که نکاتی را یادآوری کنم:
۱- مسئولین حکومتی فعلی در کردستان توانایی و اختیار اجرای بیانات شما را در جهت مثبت ندارند (شاهد این مدعا بیانات صادره شما در پائیز گذشته میباشد)، زیرا نا آرامیهایی که درگیریهای اخیر مصداق آن میباشد، از طریق همین مجموعه روی داده است، یا از نیاتی سرچشمه گرفته که یا این گروه ملتزم به آن میباشند و یا ملزم به پیروی از آنان میباشند، البته همین نیتها در مقابل خیر رساندن به مردم قرار میگیرد. اگر تصمیم بر این است که بیانات به صورت اسلامی اجرا گردد، نیکو و واجب است ـ برای وصول به این ـ مشکلاتی که در فوق ذکر آن رفت حل شود. تشکیل مجموعهای از اشخاص مؤمن و خیرخواه مردم و انقلاب، در این میان سودمند خواهد بود.
۲- ظلم و تبعیض بر اهل سنت- نه تنها در کردستان بلکه در سراسر مناطق اهل سنت – روا داشته میشود. گواه این ادعا اقرار مجله رسمی «جهاد سازندگی»- تنها مرجع سازمان سیاسی اجتماعی حکومت- میباشد؛ یکی از اهدافی که این مجله بدنبال آن است، برگرداندن پیروان اهل سنت رسولالله ج از مذهبشان میباشد. (این مجله در یکی از شمارههای نشر شده ادعا کرده که ۹ نفر را از مذهب اهل سنت به تشیع برگرداندهاندـ مترجم). و هچنان تعداد بسیاری از مسلمانان ملتزم به اسلام را در بلوچستان و غیره دستگیر و بازداشت کردهاند. زیرا آنان تسلیم ادارات مبارزه با اهل سنت نشدهاند. این در حالی است که هم اکنون دهها نفر از منتسبین به مکتب قرآن در بسیاری از شهرها و روستاهای کردستان به همین علت دستگیر شدهاند.
۳- بعد از چند ماه از پیروزی انقلاب فهمیدم که حکومت آمادگی تشکیل «مجلس شورای اسلامی اعلی» را ندارد، مجلسی که متشکل از همه علمای مسلمین در جهان باشد و ایران را مرکز عالم اسلام قرار داده و انقلاب را به همه کشورها تعمیم دهد، تمام تلاشها برای داشتن قانونی در بعضی از مسائل اساسی مطابق با شریعت اسلامی باشد، برای جدایی در بین شیعه و اهل سنت موقعیتی فراهم نکند، هدر رفت. نه اینکه این پیشنهاد کوچک مورد قبول واقع نگردید، بلکه علاوه بر آن، سخنرانی بعضی از بزرگان و نمایندگان مجلس خبرگان، نیت سوء آنان را در باره اهل سنت آشکار کرد (از جمله آقای خامنهای که گفت: ممکن نیست قانونی تصویب گردد که به برابری حقوق بین سنی و شیعه صراحت داشته باشد و تصویب گردد). مطابق با امر خداوند که فرموده است: ﴿۞يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ كُونُواْ قَوَّٰمِينَ بِٱلۡقِسۡطِ شُهَدَآءَ لِلَّهِ وَلَوۡ عَلَىٰٓ أَنفُسِكُمۡ أَوِ ٱلۡوَٰلِدَيۡنِ وَٱلۡأَقۡرَبِينَۚ إِن يَكُنۡ غَنِيًّا أَوۡ فَقِيرٗا فَٱللَّهُ أَوۡلَىٰ بِهِمَاۖ فَلَا تَتَّبِعُواْ ٱلۡهَوَىٰٓ أَن تَعۡدِلُواْۚ وَإِن تَلۡوُۥٓاْ أَوۡ تُعۡرِضُواْ فَإِنَّ ٱللَّهَ كَانَ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِيرٗا١٣٥﴾[النساء: ۱۳۵] [۴۴].
قابل توجه مردم ایران: قانون اساسی مطابق شریعت اسلامی نیست، من این را در یک اصلاحیه به آقای خمینی تذکر دادم که باید نگران مطابقت دستور با موازین شرعی باشد، در این مورد دلایل پیشنهادم را نوشتم. از جمله اینکه بزرگترین اتهامات و افتراءات و دشمنی و کینه از سوی اکثر رؤسای نظام دیده میشود؛ حال آنکه من سخن حق را درباره قانون گفتم که اتفاقا شما در این ایام اخیر، به این امر شدیدا تاکید نمودید، حتی نظر شما این بود کسانی که بجای چنگ زدن به شریعت، به این قانون استناد میکنند مستحق سرزنش و عقوبت شدید میباشند. چیزی که موجت تعجب من شده این است که: اعلان حق در این قضیه (مطابقت قانون با شریعت) توجیهی شده تا به من و هزاران مسلمان از پیروان اهل سنت نسبت کفر و نفاق داده شده و انواع تهمتها زده شود، ولیکن هنگامی که همین مسئله از جانب شما آنهم با شدیدترین تعبیر اعلان میگردد، با هیچگونه واکنشی از طرف مدافعان از قانون مواجه نمیشود.
حتی سبب تاسیس مجلس «شوری مرکزی اهل سنة» از دل همین نیت و قانون اساسی تفرقه انداز بین شیعه و سنی بیرون آمده است؛ همانگونه که این قانون منشا اتفاقاتی بود که بعد از آن رخ داد. خداوند دانا و آگاه است ﴿يَعۡلَمُ ٱلسِّرَّ وَأَخۡفَى٧﴾[طه: ۷] [۴۵] که هدف از تاسیس «شوری مرکزی اهلسنت» همانگونه که بارها اعلان نمودم و در مقالاتم نوشتم، حداقل برای این است که ظلم را از اهل سنت برطرف نماید و خطاکار و آزار رساننده اهل سنت را معرفی کند، نهایتا آنچه را که در ابتدای روزهای انقلاب امید داشتیم محقق کند ـ منظورم تاسیس مجلس اسلامی اعلی است که به منظور داشتن توانایی که سبب حل مشکل اختلافات مذهبی شده و آن را از بین ببرد، و وحدت امت را زنده نماید ـ . خداوند افترا زنندگان و تهمت زنندگان و آنچه از وساوس که در قلوب دیگران میگذرد، میداند و ﴿وَهُوَ سَرِيعُ ٱلۡحِسَابِ٤١﴾[الرعد: ۴۱] [۴۶] و ﴿أَلَيۡسَ ٱللَّهُ بِأَحۡكَمِ ٱلۡحَٰكِمِينَ٨﴾[التين: ۸] است، و ﴿كَفَىٰ بِٱللَّهِ شَهِيدَۢا﴾ [۴۷] و امیدوارم که خداوند روزی را بیاورد که شما در آن به حق در این قضیه که: سبب دوم برای دشمنی و افتراءات نادانسته نسبت به اهل سنت شد است، به روشنی تمام تصریح نمائید، چنانکه در قضیه اول به شدیدترین روش حق را صراحتا بیان کردید.
۴- اگر قصد اصلاح قانون اساسی و مطابقت آن را با شریعت اسلامی ندارید، لا اقل به مجموعه پیشنهادهایی که در بند اول برای تحقیق گناهان و جنایاتی که اشخاص حکومتی در حق اهل سنت نمودند (و ما آنها را در نامههای متعدد با نمونههایی از آن انتشار دادیم) تحقیقی کامل در هر منطقه و با صراحت انجام شود، چنانکه شأن نظام حکومت اسلامی چنین است، شکی نیست که توقع آن هست نظام اسلامی با همه جوانب مختلف بزودی تشکیل گردد، اگر چه تمام این امتحانات و مشکلات و آشوبهایی که با آن روبروی هستید، شما را از واقعیت و حقیقت غافل کرده است. ولیکن مانعی برای توقع داشتن نیست. اول: باید قانون اساسی وسایر قوانین در کشور مطابق با شریعت اسلامی در احترام به اصل «الزام بما هو التزام» و بدون جدایی و تفرقه در بین برادران مسلمان باشد.
دوم: در حق اهل سنت عملاً ظلم و جنایت نشود، یا پیرامون این قضیه تحقیق صورت گیرد، اگر کسی مرتکب آن شد صدای اعتراض کنندگان به حکومتیان برسد، نه اینکه بخواهید معترض را از طریق افتراء و بهتان و دستگیری و تبعید و برکناری از دوایر دولتی و پرخاش کردن و دیگر راههای ظالمانه سرکوب و ساکت کند.
در پایان، قضیهای را که بارها به عبارات مختلف بیان کردم، این مرتبه با این عبارت بیان میکنم:
من آمادگی دارم تا در این قضایا حق را روشن نمایم، به هر گونه که رؤسای حکومت بخواهند، چه با مناظره علنی در حضور مردم و شنوندگان، چه با گفتگو با اشخاصی که این رؤسا به آنان اطمینان دارند، چه از طریق مکاتبه، و چه با مباهله . برای آخرین بار اعلان مینمایم: من گناهی نمیبینم که سبب دشمنی آقایان با من و سایر مسلمین اهل سنت که از آنان فرمانبرداری نمیکنند بشود، مگر دو قضیهای که قبلا بدانها اشاره کردم (۱ ـ اعتقاد به عدم مطابقت قانون با موازین اسلامی ـ چنانکه در جای دیگر نیز با صراحت اعلام نمودم. ۲ ـ اعتراض بر اجراءات ستمگرانه افراد حکومت در باره اهل سنت). و اگر گناه دیگری غیر از این دو هست، از آقایان بسیار سپاسگزار خواهیم شد که آن را مفصل و آشکارا با ذکر دلیل بیان کنند. ما هم در اعلان حق با شما شرکت خواهیم کرد؛ و گرنه باید از سرانجامی که دامنگیر سایر ظالمین در این زندگی دنیا شد بترسید ﴿فَمَا بَكَتۡ عَلَيۡهِمُ ٱلسَّمَآءُ وَٱلۡأَرۡضُ وَمَا كَانُواْ مُنظَرِينَ٢٩﴾[الدخان: ۲۹] «پس آسمان و زمین بر آنها نگریست، و (به آنها) مهلت داده نشد». و ﴿وَلَعَذَابُ ٱلۡأٓخِرَةِ أَخۡزَىٰۖ وَهُمۡ لَا يُنصَرُونَ١٦﴾[فصلت: ۱۶] «و بیگمان عذاب آخرت خوار کنندهتر است، و آنها (از هیچ سویی) یاری نخواهند شد».
تهران ـ احمد مفتی زاده
۱۵/۱۱/۱۴۳۰
[۲۵] جامع أحاديث الشيعة ۸/۵۳۲، فصل: وجوب خمس در آنچه که از مال ناصبی و یا اهل بغی گرفته شده است. [۲۶] منبع گذشته: ۸/۵۳۳. [۲۷] یعنی اهل سنت. [۲۸] المحاسن النفسانیة ص ۱۶۷. [۲۹] تحریر الوسیلة، خمینی ج۱/ ۳۵۲. جالب اینکه مترجم فارسی کتاب تحریر الوسیلة این جمله آخر که به ناصبی (سنی) ارتباط دارد را حذف نموده است در حالیکه در نسخههای عربی کتاب موجود است. (مُصحح) [۳۰] المحاسن النفسانیة ص ۱۶۶. [۳۱] المحاسن النفسانیة ص ۱۶۶. [۳۲] منبع گذشته. [۳۳] همان: ص ۱۶۷. [۳۴] الأنوار النعمانية ۲/۳۰۷-۳۰۸. [۳۵] «(الله) رحمن، قرآن را تعلیم داد. انسان را آفرید. به او (نطق و) سخن گفتن آموخت». [۳۶] «و در هر چیزی که در آن اختلاف کنید، پس حکم (و داوری) آن با الله است، این الله، پروردگار من است. بر او توکل کردم، و به (سوی) او باز میگردم». [۳۷] «من جز اصلاح؛- تا آنجا که توانای دارم- نمیخواهم». [۳۸] «و فرمانروایی آسمانها و زمین از آنِ الله است، و روزیکه قیامت بر پا شود، اهل باطل زیان خواهند کرد. و (در آن روز) هرامتی را میبینی که به زانو در آمده، هر امتی به سوی نامۀ اعمالش خوانده میشود، (و به آنها گفته میشود:) «امروز در برابر آنچه میکردید، پاداش مییابید». این کتاب ماست که به حق بر علیه شما سخن میگوید (و گواهی میدهد) البته ما آنچه را که میکردید، مینوشتیم». [۳۹] «و در هر چیزی که در آن اختلاف کنید، پس حکم (و داوری) آن با الله است». [۴۰] «دشمنی گروهی که شما از مسجد الحرام باز داشتند، نباید شما را به تعدی و تجاوز وا دار کند». [۴۱] «ای کسانیکه ایمان آوردهاید! همواره برای الله قیام کنید و به عدالت گواهی دهید، دشمنی با گروهی شما را بر آن ندارد که عدالت نکنید؛ عدالت کنید که به پرهیزگاری نزدیکتر است و از الله بترسید، همانا الله به آنچه میکنید؛ آگاه است». [۴۲] «الله شما را از نیکیکردن و رعایت عدالت نسبت به کسانیکه در (امر) دین با شما نجنگیدهاند و شما را از دیارتان بیرون نکردهاند، نهی نمیکند، بیگمان الله عدالت پیشگان را دوست دارد». [۴۳] «ای کسانیکه ایمان آوردهاید! برپا دارندهی عدالت باشید، برای الله شهادت دهید؛ اگر چه به زیان خود شما یا پدر و مادر و نزدیکان (شما) باشد، اگر (مدعی علیه) توانگر یا فقیر باشد. (به هر حال) الله به آنان سزاوارتر (و مهربانتر) است. پس از هوای نفس پیروی نکنید، که از حق منحرف میشوید و اگر زبان را بگردانید (و حق را تحریف کنید) یا (از اظهار حق) اعراض کنید، مسلماً الله به آنچه انجام میدهید؛ آگاه است». [۴۴] «ای کسانیکه ایمان آوردهاید! برپا دارندهی عدالت باشید، برای الله شهادت دهید؛ اگر چه به زیان خود شما یا پدر و مادر و نزدیکان (شما) باشد، اگر (مدعی علیه) توانگر یا فقیر باشد. (به هر حال) الله به آنان سزاوارتر (و مهربانتر) است. پس از هوای نفس پیروی نکنید، که از حق منحرف میشوید و اگر زبان را بگردانید (و حق را تحریف کنید) یا (از اظهار حق) اعراض کنید، مسلماً الله به آنچه انجام میدهید؛ آگاه است». [۴۵] «بیگمان او (راز) نهان و نهانتر را میداند» . [۴۶] «بهترین داوران (و حاکم مطلق)». [۴۷] «کافی است که خداوند گواه باشد».