دیدگاه اهل تشیع در مورد اهل سنت

فهرست کتاب

«مخالفت با اهل سنت از نظر شیعیان واجب می‌باشد»

«مخالفت با اهل سنت از نظر شیعیان واجب می‌باشد»

از دید همگی اهل تشیع مخالفت با اهل سنت در اخبار و روایات، چه رسد به عقائد، از مسائل قطعی و مسلم به شمار می‌آید، حتی مقیاس درستی هر روایتی نزد شیعیان اینست که مخالف باور اهل سنت در آن مورد باشد.

و ما این را کور کورانه عرضه نمی‌داریم و نیز آن را از کتاب‌های گذشتگان نقل نمی‌کنیم، بلکه آن را از کتاب یکی از دانشمندان شیعیان رافضی ارائه می‌نمائیم، آن کسی که نزد ایشان به نائب مهدی موعود نامگذاری می‌شود و برجسته‌ترین شخصیت آیت الله‌های ایران می‌باشد: او آیت الله خمینی است، وی به قصد شرح و توضیح سبب ضرورت این مخالفت می‌گوید: ابی اسحاق ارجانی بصورت مرفوع روایت می‌کند که گفت: ابو عبدالله÷ گفت: آیا می‌دانی چرا به مخالفت آنچه که عامه می‌گوید امر شده‌اید؟ گفتم: نمی‌دانم، گفت: هر چیزی که علی به خاطر خدا بدان حکم می‌داد، عوام با وی مخالفت نموده و برای ابطال دستور وی به غیر باور او معتقد می‌شدند، و آنان از امیر المؤمنین دربارۀ چیزی سؤال می‌کردند که نمی‌دانستند نظر او چیست، پس هر وقت برای آن‌ها اظهار نظر می‌کرد، ایشان نزد خودشان خلاف آن رأی را اخذ می‌نمودند تا اینکه آن را بر مردم مشتبه گردانند [۱۵۱].

پس به نظر خمینی و کسانی که همانند وی هستند و دین تحریف گشتۀ او را دارند سبب این مخالفت اینست که اصحاب ش از امام علیس دربارۀ مشکلات خود طلب فتوا می‌کردند، سپس خلاف آن را قرار می‌دادند، و بدین علت روایت اهل تشیع با روایت اهل سنت موافقت نمی‌کند مگر بر حسب تقیه که شرح و توضیح آن خواهد آمد.

بر خورد اصحاب ش با پسر عمو و داماد رسول خدا ج براساس کینه و نفرت نبوده همانطور که خمینی و همۀ شیعیان آن را اینگونه به تصویر می‌کشد، بلکه ایشان در بعضی اوقات علی را بر خودشان برتری می‌دادند، و اهل تشیع حقایق تاریخ را زیرورو کرده و با قلم کینه و نفرت آن را نگاشته‌اند، آن هم برای این بزرگانی که ارحام مجوس و غیر آنان از اینکه امثال ایشان را به وجود آورند، عقیم و نازا گشته‌اند؛ و من نمی‌دانم اصحابش از نظر اهل تشیع چه جنایتی را بزرگتر از یاری دادن پیامبر ج و انتشار نمودن اسلام و فدا کردن مال و جان خود برای آن و ریشه‌کنی کافران و خاندان مجوسی مرتکب شده‌اند که خمینی که یکی از نوادگان آنان به شمار می‌آید و خواسته است به واسطۀ تحریف کردن شرح حال این بزرگان انتقام پیشینیان خود را بگیرد، ولی هر چه باشد پارس کردن سگ‌ها هرگز به کاروان در حال حرکت زیانی نمی‌رساند.

تاریخ بر خلاف میل مجوسی‌ها و کسانی که پیوسته از یاد آن‌ها خشمگین می‌شوند، سرگذشت ایشان را بازگو می‌نمایند، مواضع درخشانی را که یاران رسول خدا ج در دفاع از اسلام و رسول الله ج اتخاذ کرده‌اند برای ما ثبت و ضبط نموده است، و نیز مواضع شرم‌آور کسانی را که شیعه‌گری را به عنوان سرپوشی برای لطمه زدن به اسلام و پیامبر و مردان آن به کار برده‌اند برای ما بایگانی کرده است.

و همچنین می‌گوید: بحث دوم دربارۀ وضعیت روایات وارده راجع به مخالفت عامه (اهل سنت) می‌باشد، و آنهم نیز دو دسته‌اند:

اولی: آنچه در خصوص دو خبر متعارض وارد شده است [۱۵۲].

دوم: آنچه از آن لزوم مخالفت با عامه نمایان می‌گردد و به صورت عمومی رها کردن روایتی که با آنان موافق باشد.

از جمله دستۀ اول:

کتاب مصححة عبدالرحمن بن ابی عبدالله است و در آن می‌گوید: اگر آن مطلب را در کتاب خداوند نیافتید آن را بر اخبار عامه عرضه دارید آنچه که موافق اخبار آن‌ها باشد آن را رها کنید و آنچه که با اخبار ایشان در تضاد باشد بدان عمل نمائید.

از رساله القطب نیز با سندی مرسل روایت کرده و او از حسن بن ری نقل می‌کند که گفت: ابو عبدالله÷ گفت: هر وقت دو حدیث بر شما ارائه گردید آنچه را که مخالف قوم (اهل سنت) باشد انتخاب نمائید.

و دوباره از آن رساله با اسناد خود و او از حسن بن جهم روایت کرده که گفت: به بندۀ صالح [۱۵۳] گفتم: آیا در آنچه از جانب شما به ما رسیده چاره‌ای جز خضوع و تسلیم در برابر شما داریم؟ گفت: خیر، به خدا سوگند چاره‌ای جز تسلیم برای ما ندارید، پس گفتم: از ابا عبدالله÷ چیزی روایت می‌شود و در جایی دیگر خلاف آن نقل می‌گردد کدام یک از آن‌ها را بپذیریم؟ گفت: آنچه را که مخالف قوم (اهل سنت) است قبول کن و آنچه را که موافق قوم باشد از آن اجتناب و دوری گزین.

و خمینی بر روایت گذشته تعلیق نموده می‌گوید: بدیهی است که روشنی دلالت اخبار بر اینکه مخالفت با عامه در دو روایت متضاد رجحان دارد با اینکه سند یکی معتبرتر باشد، بلکه با وجود صحت یکی از آن‌ها ظاهراً و معروف و مشهور بودن محتوی آن در میان اصحاب بلکه با اینکه در تمامی ابواب فقه و سنت فقهاء ترجیح یافته و معمولی و شایع گشته در میان عموم باشد [۱۵۴].

و ترجیح یکی از اخبار متعارض به باور اهل تشیع با مقیاس مخالفت با اهل سنت، تنها نتیجۀ ناسازگاری و ناموافق بودن دلایل احکام و عقائد ایشان می‌باشد، چه برخورد و تضاد اخبار، موجب اختلاف در مدلول روایات می‌شود، و ساده‌ترین راه حل به نظر آنان همان پذیرفتن آن چیزیست که مخالف اهل سنت باشد.

و دوباره می‌گوید:

و از دستۀ دوم:

از عیون با سند خود از علی بن اسباط روایت می‌کند که گفت: به امام رضا÷ گفتم: حادثه‌ای پیش می‌آید و من آن را نمی‌دانم و در شهری که من هستم از پیروان شما کسی آنجا نیست که از وی طلب فتوی نمایم‌ پس باید چه کار کنم؟ گفت: نزد فقیه شهر برو و از وی در خصوص کارت طلب فتوی کن، اگر برایت به چیزی فتوی داد بر خلاف آن عمل کن، چه حق در آن می‌باشد.

خمینی آن را تفسیر کرده و می‌گوید: مورد این کار، صورتی اجباری و ناچاری و ناهمواری راه به سوی حق و واقعیت است، فلذا وی را به سوی راهی راهنمائی کرده که در هنگام بسته بودن راه واقعی، بدان باز گردد [۱۵۵].

پس راه شناخت احکام شرعی صحیح نزد فرد شیعی در حالی که در مکانی باشد که مردمان آنجا مخالف عقیدۀ وی باشند، اینست که از دانشمندان آنجا طلب فتوی کند و بر خلاف فتوی عمل نماید: چه حق در خلاف آن می‌باشد.

و خمینی و همۀ شیعیان معتقدند که اگر از امام معصوم فتوایی صادر گردید و موافق نظر اهل سنت بود فتوای او به خاطر تقیه بوده است بدین علت که امامان معصوم و اهل سنت با هم در تضاد هستند و به هم پیوستگی میان آن‌ها غیر ممکن است، همانند عدم اجتماع شب و روز و گمراهی و هدایت.

و در این رابطه خمینی می‌گوید:

عبید بن زراره از ابا عبدالله÷ روایت کرده که گفت: آنچه را که از من شنیده‌ای که با سخن مردم (اهل سنت) شباهت دارد در آن تقیه هست، و آنچه را که از من شنیده‌ای و مشابه سخن مردم نیست تقیه‌ای در آن وجود ندارد.

خمینی آن را تفسیر کرده به اینکه: بعید به نظر نمی‌رسد که مقصود وی شباهت با سخن مردم در آراء و اهواء ایشان مانند اعتقاد به جبر و قیاس و فتاوای باطل معروف از طرف آنان مانند باور به عول و تعصیب باشد [۱۵۶].

و از دید آن‌ها ایمان شیعی کامل نمی‌شود مگر اینکه با اهل سنت مخالفت نماید و در غیر این صورت مجرم و گناه کار است و اعتقادش ناقص و ناتمام. خمینی می‌گوید: و اما قول او در روایتی که گفته است: شیعیان ما کسانی هستند که ولایت ما را می‌پذیرند و به قول ما عمل می‌کنند و با دشمنان ما مخالفت می‌ورزند، کسی که این طور نباشد از ما نیست.

و نیز قول او در روایتی دیگر که می‌گوید: آنچه که آن‌ها بر طبق آن عمل می‌کنند شما بدان معتقد نمی‌باشید. و نیز آنان به موجب چیزی که شما از آن برخوردار هستید عمل نمی‌نمایند، پس با آن‌ها مخالفت کنید چون ایشان از دین حنیف و پاک و اسلام چیزی نمی‌فهمند، پس ظاهر این دو قول مخالفت یا اهل سنت در رابطه با اعتقاد ایشان و در مورد قضیۀ امامت و آنچه بدانها ارتباط دارد می‌باشد. [۱۵۷]

و بدتر از این‌ها اینست که خمینی می‌پندارد اهل سنت به هر چیزی روی آورند، آن چیز باطل و یاوه است، خواه عبادت باشد و یا غیر آن.

و می‌گوید: و اما قول او در صحیح اسماعیل بن بزیع که می‌گوید: اگر مردم را دیدی که به چیزی روی می‌آورند از آن چیز پرهیز کن.

نشانۀ اینست که علاقه‌مند بودن اهل سنت به چیزی و مصر بودن آن‌ها بر آن بر بطلان آن چیز دلالت دارد، و به هر حال شکی نیست که مخالفت با عامه از روش‌های ترجیح در باب تعارض است [۱۵۸].

پس تمسک جستن اهل سنت به کتاب خداوند مهربان و والامقام و عمل کردن به سنت پیامبر خدا ج از دیدگاه کسانی که خود را در جامۀ دوستی با اهل بیت پیچیده‌اند در حالی که به خدا و رسول خدا ج طعنه می‌زنند باطل و یاوه می‌باشد.

سپس می‌خواهد چکیدۀ بحث گذشته را بیان دارد، پس می‌گوید: حاصل تمام آنچه از اول بحث تا اینجا بیان داشتیم اینست که آنچه رجحان دارد و نصی دربارۀ آن آمده در دو امر خلاصه می‌شود:

موافقت با قرآن و سنت و مخالفت با عامه (اهل سنت) است [۱۵۹].

و دوباره می‌گوید: در حقیقت روشن شد (که در باب تعارض روایات) تنها روایتی قابل قبول و مرجح است که با کتاب (قرآن) موافق، و با عامه (اهل سنت) مخالف باشد، بنابراین هر یک از آن دو می‌توانند گزینه‌ای ثابت و ترجیح‌دهنده به دست دهند، آن هم بخاطر انتشار آن، یا به نفع و جهت خویش و امکان دارد که هر یک از آن‌ها آن را بر جهت خود بکشد.

نوۀ ابن سبأ برای ما بیان نکرده که قرآن چیست و سنت کدام، آیا آن سنت همان سخنان و افعال و تقریرات رسول خداست ج که عقائد اهل تشیع را نابود و متلاشی می‌کنند، یا دروغ پردازی‌های زراره و جعفی و غیر ایشان از کسانی که به واسطۀ شیعه‌گری امرار معاش می‌کنند و ملحدان نژاد‌پرست است.

و امیدوارم ای برادر خواننده، بیان وجوب مخالفت میان اهل سنت و شیعیان را بر تو طولانی نکرده باشم، و حالا سخن خود را با کلام شیخ محمد بن عبدالوهاب / به پایان می‌رسانم آنجا که می‌گوید: ایشان [۱۶۰] مخالفت با اهل سنت و جماعت را، آن کسانی که عقیدۀ رسول الله ج و اصحاب وی را داشتند به عنوان اصلی برای نجات خویش قرار داده‌اند، اهل سنت هر چیزی را انجام داده باشند آن‌ها آن را رها کرده‌اند. و هر چیزی را ترک کرده باشند آنان بدان عمل نموده‌اند، پس با این کار خود مستقیماً از دین خارج گشته‌اند.

شیطان ایشان را اغوا نموده و به آنان املا کرده و مدعی شده‌اند که این مخالفت علامت و نشانۀ فرقۀ ناجیه می‌باشد، در حالی که پیامبر خدا ج فرموده: فرقۀ نجات یافته عموم مؤمنان و معتقدان به آنچه من و یارانم بدان باور داریم می‌باشند.

پس باید به گروه‌ها و اعتقادات و اعمال آن‌ها نگریست، هر کدام از آن‌ها با پیامبر ج و یاران او موافق باشد داخل فرقۀ ناجیه قرار می‌گیرد، و اهل سنت هستند که از آثار پیامبر ج و آثار اصحاب او پیروی می‌کنند، همانطور که بر هیچ منصفی که با چشم حق و راستی می‌نگرد پوشیده نیست، پس آنان سزاوارترند که فرقۀ نجات یافته باشند و نشانه‌های نجات در ایشان نمایان است، چه آنان همچنان بر دین خدا بدون تحریف، استوار و پا بر جا هستند، و مذهب و شوکت آن‌ها در بیشتر جاها ظهور یافته است و دانشمندان پژوهشگر و محدثین و اولیاء و صالحان زیادی در میان آن‌ها وجود داشته است، در حالی که رافضی‌ها از ولایت و دوستی با پروردگار بی‌بهره بوده‌اند و هرگز کسی نشنیده که یک ولی در میان ایشان موجود بوده باشد [۱۶۱].

[۱۵۱] التعادل والترجیح – خمینی ص ۸۲. [۱۵۲] به کتاب ما (موقف الخمینی من أهل السنة) ص ۲۷ مراجعه کن، و تا اینکه شخصیت او را بشناسی. [۱۵۳] نگا: کتاب نویسنده را بنام «موقف الخمینی من أهل السنة» ص ۲۷ تا بدانی که منظور از «بنده صالح» کیست. [۱۵۴] مصدر گذشته ص ۸۳. [۱۵۵] همان: ص ۸۳. [۱۵۶] همان: ص ۸۲. [۱۵۷] همان: ص ۸۳. [۱۵۸] همان: ص ۸۳. [۱۵۹] همان: ص ۸۳. [۱۶۰] یعنی اهل تشیع. [۱۶۱] رسالة فی الرد علی الرافضة – شیخ محمد بن عبدالوهاب/ ص ۳۰-۳۱.