دیدگاه اهل تشیع در مورد اهل سنت

فهرست کتاب

«تکفیر نمودن اهل سنت از جانب شیعیان»

«تکفیر نمودن اهل سنت از جانب شیعیان»

اهل تشیع هنگام تکفیر کردن کسی که پیرامون عقائد فاسدشان با ایشان مخالفت می‌نماید با روال معمولشان طی اثبات مذهب گمراه خویش به واسطۀ دروغ بافی و جعل روایات در تأیید اعتقادشان، روشی متعصبانه و بی‌اعتناء به دلیل در پیش گرفته‌اند. که آن روایات را با تزویر و بهتان به کسانی نسبت داده‌اند که ادعای امامتشان را دارند، در حالی که همانند برائت گرگ از خون پسر یعقوب، آنان نیز از این روایات بری و بیزارند.

و ابراز داشتن چنین احادیثی – بر حسب گمان ایشان – از جانب امامانی که دینشان تقواست نه نفاق و تقرب جستن به واسطۀ اعمال صالح به سوی خداست نه اینکه ناسزا گفتن و طعنه زدن به حاملین اسلام و یاران رسول خدا ج بعید به نظر می‌رسد.

و حالا با هم مجموعه‌ای از احادیث ساختگی ایشان را باز بینی می‌نمائیم بدین خاطر که ببینیم، شیطان تا چه اندازه اعتقاد غلط آنان را راجع به تکفیر مخالفینشان، برای آن‌ها تزئین نموده است.

۱- از ابو مسلم روایت شده و او از ابا عبدالله÷ نقل می‌کند و می‌گوید: از وی شنیدم که می‌گفت: ما آن کسانی هستیم که خداوند اطاعت ما را فرض نموده است و مردم چاره‌ای جز شناخت ما ندارند، و در ناآگاهی نسبت به ما معذور نیستند، کسی که ما را می‌شناسد و باور دارد مؤمن است و کسی که منکر ما شود کافر خواهد شد، و کسی که به ما باور نداشته باشد و ما را انکار کند او تا زمانی که به راه هدایتی که خداوند فرمانبرداری از ما را بر آن فرض نموده است باز می‌گردد، سرگشته و گمراه می‌باشد و اگر بر گمراهیش بمیرد خداوند هر چه میل داشته باشد با وی انجام می‌دهد. [۱۳۷]

۲- از اسماعیل بن جابر روایت شده که گفت: به ابا جعفر÷ گفتم: آن باوری را که به خداوند عزوجل دارم بر تو عرضه می‌نمایم، او گفت: آن را بیاور.

گفت: پس گفتم: گواهی می‌دهم که هیچ معبودی جز الله وجود ندارد و بی‌شریک و بی‌همتاست و نیز گواهی می‌دهم که محمد بنده و فرستادۀ اوست و به آنچه از جانب خدا نازل شده باور دارم و اقرار می‌کنم که علی و حسن حسین÷ به ترتیب امام بوده‌اند و خداوند اطاعت از ایشان را فرض نموده است، سپس اطاعت از امامان دیگر را مطرح کردم تا اینکه به خود وی رسیدم و سپس گفتم: شما امام هستی ... رحمت خدا بر تو باد؟ او گفت: این اعتقاد، آئین خدا و فرشتگان می‌باشد. [۱۳۸]

۳- علی بن ابی حمزه از ابو بصیر روایت می‌کند و می‌گوید: از وی شنیدم به ابوعبدالله گفتم: مرا از دینی که خداوند بر بندگان فرض نموده و چاره‌ای جز آن ندارند و از آنان غیر از آن دین پذیرفته نمی‌شود آگاه ساز، که آن دین چیست؟

او گفت: سؤال را برایم بازگو کن، سؤال را برایش تکرار کرد، در جواب گفت: گواهی دادن به اینکه هیچ معبودی جز الله وجود ندارد و اقرار به اینکه محمد ج فرستادۀ اوست، و بر پا داشتن نماز و ادای زکات و زیارت خانۀ خدا برای کسی که توان انجام آن را داشته باشد، و روزه ماه رمضان، سپس اندکی سکوت کرد و بعد گفت: و ولایت اهل بیت – و دوبار آن را تکرار نمود. [۱۳۹]

۴- از عمرو بن حریث روایت شده که گفت: در حالی که ابا عبدالله÷ در منزل برادرش محمد بن عبدالله بود بر وی وارد شدم و به او گفتم: ای جانم به فدایت به چه خاطر به این منزل آمده‌ای؟ گفت: به خاطر دوری گزیدن از گناهان و کارهای زشت، گفتم: فدایت شوم آیا دینم را بر تو عرضه دارم؟ او فرمود: آری، گفتم: به خدا ایمان دارم و گواهی می‌دهم که هیچ معبودی بر حق جز الله وجود ندارد او یکتا و بی‌همتاست، و نیز گواهی می‌دهم که محمد بنده و فرستادۀ اوست، و بر این باورم که قیامت بر پا خواهد شد و شکی در آن نیست، و خداوند مردگان را زنده می‌گرداند، و به بر پا داشتن نماز و ادای زکات و روزۀ ماه رمضان و زیارت خانه خدا ایمان دارم و به ولایت امیر المؤمنین پس از رسول خدا ج و ولایت حسن و حسین و علی بن حسین و محمد بن علی و نیز ولایت شما پس از وی (درود خدا بر همگی شماها) معتقدم، و اینکه شما امام و پیشوای من هستید، بر این عقیده می‌زیم و می‌میرم و با آن ایمان خویش را به خدا کامل می‌گردانم.

او گفت: ای عمرو به خدا سوگند آئین خدا و دین نیاکان من که در نهان و آشکار به وسیله آن خدا پرستی می‌کنم همین می‌باشد. [۱۴۰]

۵- از ابو بصیر روایت شده که گفت: نزد ابا جعفر÷ بودم و به وی گفتم: خیثمة بن ابی خیثمه دربارۀ شما برای ما نقل می‌کرد که در مورد اسلام از شما سؤال نموده و شما به او فرموده‌ای: مسلمان کسی است که به قبلۀ ما رو کند و همانند گواهی ما گواهی دهد و مانند عبادت ما پرستش کند و ولایت ولی ما را بپذیرد وبا دشمن ما دشمنی نماید، چنین کسی مسلمان می‌باشد او فرمود: خیثمه راست گفته است. [۱۴۱]

۶- از هشام صاحب البرید روایت شده که گفت: من و محمد بن مسلم و ابو الخطاب با هم جمع شده بودیم ابو الخطاب به ما گفت: نظر شما دربارۀ کسی که چنین شناختی نداشته باشد چیست؟ من گفتم: کسی که به این امر آگاهی نداشته باشد کافر است، ابو الخطاب گفت: تا بر وی اتمام حجت نشود کافر نمی‌گردد، پس اگر حجت بر وی اقامه گردید و بدان آگاهی نیافت پس کافر خواهد شد. محمد بن مسلم به وی گفت: سبحان الله پس اگر آن را نشناخت و آن را هم انکار ننمود آیا کافر می‌شود؟ اگر منکر آن نشود کافر نیست، و گفت: هنگامی که به زیارت خانۀ خدا رفتم با ابا عبدالله÷ دیدار کردم و وی را از این قضیه آگاه نمودم، او گفت: شما حضور داری ولی آن دو اینجا نیستند، اما موعد ما شب حمره الوسطی در منی باشد. وقتی که آن شب فرا رسید با ابو الخطاب و محمد بن مسلم نزد وی گرد آمدیم، بالشی را برداشت و زیر سینه‌اش گذاشت و سپس به ما گفت: نظرتان در مورد خدمتکاران و زنان و خانواده‌تان چیست آیا گواهی می‌دهند که هیچ معبود بر حقی موجود نیست مگر خدا؟ گفتم: آری، گفت: آیا گواهی می‌دهند که محمد ج فرستادۀ خداست؟ گفتم: آری، گفت: آیا نماز می‌خوانند و روزه می‌گیرد؟ آیا به شهادتین اقرار نمی‌کنند؟ گفتم: آری، گفت: آیا آنچه را که شما بدان معتقدید می‌دانند؟ گفتم: خیر، گفت: پس دیدگاه شما چیست؟ گفتم: باورمان اینست که اگر کسی از این امر ولایت آگاه نباشد آن شخص کافر است، گفت: سبحان الله آیا خانۀ خدا (کعبه) و طواف بر دور آن و اهالی یمن و چسبیدنشان به پرده‌های کعبه را نمی‌بینی؟ گفتم: چرا، گفت: آیا به شهادتین اقرار نمی‌نمایند و نماز و روزه و حج را بر پا نمی‌دارند؟ گفتم: چرا، گفت: آیا از اعتقاد شما مطلع هستند؟ گفتم: خیر، گفت: پس نظرتان دربارۀ آن‌ها چیست؟

گفتم: کسی که از این امر ولایت اهل بیت آگاه نباشد آن شخص کافر است، گفت: سبحان الله این سخن خوارج می‌باشد، سپس گفت: اگر مایل باشید شما را آگاه می‌سازم، گفتم، تمایل نداریم، گفت: ولی اگر چیزهایی بگویید که از من نشنیده باشید برای شما بد خواهد بود، راوی می‌گوید: گمان بردم که او می‌خواهد ما را بر سخن محمد بن مسلم برگرداند. [۱۴۲]

یعنی امام معصوم با قول راوی منبی بر کفر کسی که از امر آنان بی‌آگاه باشد موافقت کرده است ولی تقیه از طریق طفره روی و اغوا مانع تصریح وی بدان گشته است.

۷- از اسماعیل جعفی روایت شده که گفت: از ابا جعفر ج دربارۀ اعتقادی که عدم آگاهی از آن برای بندگان امکان‌پذیر نیست پرسیدم، او گفت: دین گسترده است ولی خوارج به علت ناآگاهیشان آن را بر خود تنگ نموده‌اند، گفتم: ای جانم به فدایت آیا دینی را که من بر آنم برایت بیان کنم؟ گفتم: آری، پس گفتم: گواهی می‌دهم به اینکه هیچ معبودی بر حق بجز خدا وجود ندارد و گواهی می‌دهم که محمد بنده و فرستادۀ اوست و به آنچه که از جانب خدا آورده اقرار می‌نمائیم و ولایت شما را می‌پذیرم و از دشمنتان و نیز از کسانی که برگردن شما سوار شده و با شما مستبدانه رفتار کرده و حقتان را به ناروا غصب نموده‌اند بیزاری می‌جویم، پس گفت: از هیچ چیزی بی‌اطلاع نمی‌باشی. و به خدا سوگند این همان عقیده‌ای است که ما بدان معتقدیم.

پس اهل تشیع کسی که ولایت امامان را نپذیرد و از دشمنان ایشان بیزاری نجوید تکفیر می‌کنند، ولی موالاتی که مورد نظر آن‌هاست چگونه است؟ آیا آن موالات به واسطۀ اعتقاد به نصوص درباره آنان و زیاده‌روی کردن در مورد آن‌ها و بالا بردن ایشان به مقام الوهیت می‌باشد؟ مگر دشمنان اهل بیت چه کسانی هستند؟ آیا آن‌ها کسانی هستند که به اسلام و پیامبر اسلام ج طعنه می‌زنند؟ هرگز این‌ها از دید اهل تشیع دشمنان ائمه نیستند، بلکه اصحابی می‌باشند که فرمانروایی را از امامان غصب کرده‌اند و بر دوش ایشان سوار شده‌اند، بنابر گمان شیعیان، آن اصحاب پلیدند [۱۴۳] و از یهودی و نصرانی و مجوسی بدترند و آنان با اجماع دانشمندان امامیه کافر و ناپاکند. [۱۴۴]

و بزرگترین روحانی ایران خمینی می‌گوید: برای دوشیزۀ [۱۴۵] دارای ایمان جایز نمی‌باشد که با ناصبی ازدواج نماید، و همین طور درست نیست برای مرد مؤمن که با زن ناصبه [۱۴۶] ازدواج کند، چه حکم ایشان حکم کفار است با وجود اینکه اسلام آورده باشند. [۱۴۷]

آیا روشن‌تر از این سخن پیدا می‌شود که دعوتگر تقریب بین مذاهب بر زبان رانده است؟

پس عقیدۀ شیعیان مبتنی بر افراط و زیاده‌روی دربارۀ امامان و طعنه‌زدن به اصحاب کرام ش می‌باشد، و هر کسی که چنین اعتقادی را نداشته باشد و بدان ایمان نیاورد و باور به خداوند متعال را با آن کامل نگرداند آن شخص کافر است.

و چون اهل سنت به افسانه‌هائی که شیعیان در رابطه با نص بر امامان و زیاده‌روی در مورد ایشان و بالا بردن آنان به بلندترین مقام و طعنه زدن به کسانی که اسلام را به ما رسانده‌اند و این دین از طریق آن‌ها به ما رسیده است، مقرر داشته‌اند، ایمان ندارند، پس آنان را از کفار به شمار می‌آورند.

[۱۳۷] الکافی ۱/۱۸۷. [۱۳۸] منبع گذشته ۱/۱۸۸. [۱۳۹] همان: ۲/۱۲ فصل ارکان اسلام. [۱۴۰] همان: ۲/۲۲. [۱۴۱] همان: ۲/۳۸ فصلی در مورد اینکه ایمان در میان همه اعضای بدن پراکنده می‌باشد. [۱۴۲] همان: ۲/۱-۴ فصل: ضلال. [۱۴۳] به نجاست و پلیدی اهل سنت در این کتاب نگاه کن. [۱۴۴] الأنوار النعمانية ۲/۳۰۶. [۱۴۵] این‌ها بنا بر دستورات رافضی‌های منحرف و در انتظار افسانه‌ای که از سردابش بیرون می‌آید. [۱۴۶] به اهل تشیع و ازدواج با اهل سنت از این کتاب نگاه کن. [۱۴۷] تحریر الوسیلة – خمینی ۲/۲۸۶.