به آنان کلمهی «اُف» مگو
حمد و سپاس الله را که میفرماید:
﴿وَقَضَىٰ رَبُّكَ أَلَّا تَعۡبُدُوٓاْ إِلَّآ إِيَّاهُ وَبِٱلۡوَٰلِدَيۡنِ إِحۡسَٰنًاۚ إِمَّا يَبۡلُغَنَّ عِندَكَ ٱلۡكِبَرَ أَحَدُهُمَآ أَوۡ كِلَاهُمَا فَلَا تَقُل لَّهُمَآ أُفّٖ وَلَا تَنۡهَرۡهُمَا وَقُل لَّهُمَا قَوۡلٗا كَرِيمٗا٢٣ وَٱخۡفِضۡ لَهُمَا جَنَاحَ ٱلذُّلِّ مِنَ ٱلرَّحۡمَةِ وَقُل رَّبِّ ٱرۡحَمۡهُمَا كَمَا رَبَّيَانِي صَغِيرٗا٢٤﴾[الإسراء: ٢٣-٢٤].
«و پروردگار تو مقرر کرد که جز او را عبادت نکنید و به پدر و مادر [خود] احسان کنید. اگر یکی از آن دو یا هردو، در کنار تو به سالخوردگی رسیدند به آنها [حتی] «اوف» مگو و به آنان پرخاش مکن و با آنها سخنی شایسته بگوی و از سر مهربانی، بال فروتنی بر آنان بگستر و بگو: «پروردگارا، آن دو را رحمت کن چنان که مرا در خُردی پروردند»».
والصلاة والسلام على رسول الله، الذي بعثه هاديًا ومبشرًا ونذيرًا، وداعيًا بإذنه وسراجًا منیرًا، بلغ الرسالة وأدي الأمانة ونصح الأمة وجاهد في الله حتی أتاه الیقین، وصلی الله علیه وعلی آله وصحبه وسلم تسلیمًا کثیرًا.
اما بعد... ای بندگان الله،
یکی از بزرگترین گناهان و معصیتهایی که در زمین انجام میگیرد قطع کردن پیوند و صلهی رحم و خویشاوندی و نافرمانی پدر و مادر است. به این خاطر الله متعال این دو را به عذاب دردناکی تهدید میکند.
جنایتی زشت و ناپسند که بدن را به لرزه میاندازد و جبین را شرمسار میسازد و حتی جاهلان عصر جاهلیت و یهود و نصاری در شریعت خود آن را رد کردهاند.
به این خاطر بدن فرد مؤمن میلرزد وقتی که میبیند فرزند هرچه جوانتر، بزرگتر و قویتر میشود حق پدر و مادرش را نادیده میگیرد. آنان که عمر، جوانی و بهترین دوران زندگی خود را از دست دادند. بیدار ماندند تا او بخوابد، گرسنگی کشیدند تا او سیر شود و خسته شدند تا او راحت باشد و زمانی که بزرگ و ضعیف شدند، به قبر نزدیک شدند و به دو قدمی یا نزدیکتر مرگ رسیدند حقشان را انکار کرد و آن قدر آنان را خوار و ذلیل کرد که فقط الله میداند.
به این خاطر الله تعالی حق آنان را در کنار حق خود آورده است و نیکی به پدر و مادر و صلهی رحم را از لوازم بندگی و عبودیت قرار داده است. الله متعال میفرماید:
﴿وَقَضَىٰ رَبُّكَ أَلَّا تَعۡبُدُوٓاْ إِلَّآ إِيَّاهُ وَبِٱلۡوَٰلِدَيۡنِ إِحۡسَٰنًا﴾[الإسراء: ٢٣].
«و پروردگار تو را مقرر کرد که جز او را عبادت نکنید و به پدر و مادر [خود] احسان کنید».
به او حکم کرد، دستور داد و بر او واجب کرد که کسی غیر از او را عبادت نکنند.
نیکی به پدر و مادر و رعایت صلهی پدر و مادر و صلهی رحم و خویشاوندان با عبادت الله سبحان برپا میشود.
به این تصویر عجیب پدر نگاه کن که پشتش خم، صبرش کم و سر و ریشش سفید شده است.
به چهرهی مادر بنگر که موهایش سفید و به گور نزدیک شده است و بر دوران نوجوانی و جوانی خود که در تربیت این فرزند صرف کرده است افسوس میخورد و زمانی که رشد کرد، پشتش محکم شد و بازویش قوی گشت موجب عذاب، خشم و بدبختی برای پدر و مادرش شد.
﴿إِمَّا يَبۡلُغَنَّ عِندَكَ ٱلۡكِبَرَ أَحَدُهُمَآ أَوۡ كِلَاهُمَا فَلَا تَقُل لَّهُمَآ أُفّٖ﴾[الإسراء: ٢٣].
«اگر یکی از آن دو یا هردو، در کنار تو به سالخوردگی رسیدند به آنها [حتی] «اوف» مگو».
حتی کلمه «اف» که نزد مردم ناچیز است به پدر و مادر گفته نمیشود.
تو را به الله سوگند به من بگو: کدام یک بزرگتر است: حق کلمهی اف یا کسانی که حق پدر و مادر را انکار کردند، از آنان نافرمانی کردند و پاداش آنان را دشنام، ناسزا، درشتی، آزار و قطع ارتباط قرار دادند؟
تا آنجا که در جامعه کسانی هستند که در ویلاها و آپارتمانهای مرفه زندگی میکنند، بر ماشینهای آخرین سیستم سوار میشوند و بهترین غذا را میل میکنند و پدر و مادرشان در فقر، نیاز شدید و سختیای به سر میبرند که کسی جز الله از آن آگاه نیست.
این چه دلهایی است؟
این چه روحهایی است؟
عرب در جاهلیت و اسلام از دست نافرمانی گریسته است و از آن رنج کشیده است و به آفریدگارش شکایت کرده است.
در کتابهای ادبیات و زندگینامه آمده است یک عرب صحرانشین گریه کنان نزد خلیفه آمد.
خلیفه گفت: تو را چه شده است؟
گفت: مصیبتی بدتر از مصیبت مال دامنگیرم شده است.
گفت: چه مصیبتی؟
گفت: پسرم را تربیت کردم. بیدار ماندم تا او بخوابد، گرسنه ماندم تا او سیر شود و خسته شدم تا او استراحت کند، وقتی بزرگ شد و زمانه به من ضربه زد و پشتم به خاطر روزها و شبها خمیده شد حقم را نادیده گرفت. سپس گریست و گفت.
وَرَبَّیتُهُ حَتَّی تَرَکْتُهُ أخَا القَوْمِ
وَاسْتَغْنَى عَنِ الطُّرِّ شَارِبُهْ
تَغَمَّطَ حَقِّي ظَالِـمًا وَلَوَی یَدِي
لَوَى یَدَهُ اللهُ الَّذِي هُوَ غَالِبُهْ
(او را تربیت کردم تا این که یکی از افراد و برادران قوم شد،
و دیگر سبیلش نیاز به روییدن نداشت،
ظالمانه حقم را نادیده گرفت و دستم را پیچاند،
الله که بر او غالب و چیره است دستش را بپیچاند).
گویند: دست پسر پیچید و به پشتش رفت.
در کتابهای سیرت و برخی از تفاسیر مثل کشاف – با سندهایی که در آنها حرف هست – آمده است که مردی به شکایت نزد رسول الله ج آمد.
فرمود: «تو را چه شده است؟»
گفت: یا رسول الله، مظلوم هستم و پسرم به من ظلم و جفا کرده است.
فرمود: «چه ظلمی؟»
گفت: او را پرورش دادم. وقتی بزرگ شد و چشمانم ضعیف شد، استخوانهایم سست شد و اجلم نزدیک شد حقم را نادیده گرفت و با جفا و تندی پاسخم را داد.
فرمود: آیا دربارهی او چیزی گفتهای.
گفت: آری، چنین گفتهام:
غَذَوْتُكَ مَوْلُودًا وَعُلْتُكَ یَافِعًا
تُعَلُّ بِمَا اُجْرِي عَلَیْكَ وَتَنْهَلُ
إذَا لَیْلَةٌ ضَاقَتْكَ بِالسُّقْمِ لَمْ أبِتْ
لِسُقْمِكَ إلّاَ شَاکِیًا أَتَمَلْمَلُ
(وقتی نوزاد بودی به تو غذا دادم، وقتی نوجوان بودی هزینهات را دادم، هرچه به تو میدادم خرج و مصرف میکردی، اگر یک شب بیماری بر تو فشار میآورد نمیخوابیدم و مرتب شکایت و بیقراری میکردم).
گفت: این پاداشم نیست، پاسخ نیکی و حفظ معروف نیست. حتی شبی که در آن مریض میشوی، من در کنار تو میمانم... تو بیماری ولی من بیماری را از تو گرفتم، تو مریضی و من مرض را از تو گرفتم.
پس دو چشم رسول الله ج اشکبار شد[١].
باید دلهای نرم و چشمهای پر اشک به خاطر این فجایع که در جهان اسلام رخ میدهد و دلهای پدر و مادر از آنها شکایت دارد، اشک بریزد.
آیا ظلمی بزرگتر و فجیعتر از این وجود دارد که شاهد باشی پسرت که جوانی، بهترین دوران زندگی و شمیم وجودت را به پایش ریختی و برای خود مردی شده است، پاسخ نیکیهایت را با بدی بدهد و صدایش در خانهبپیچد و فرمانت را اجرا نکند و در برابرت فروتن نباشد.
ای بندگان الله، این فاجعهایست که بدتر از آن وجود ندارد.
رسول الله ج در پاسخ کسیکه دربارهی بزرگترین و بهترین کارهای نیک پرسید، میفرماید:
فرمود: «اقامهی نماز در وقتش».
گفته شد: سپس کدام کار؟
فرمود: «نیکی به پدر و مادر».
گفته شد: سپس کدام کار؟
فرمود: «جهاد در راه الله»[٢].
رسول الله ج دلها را به دور دستها میبَرَد و برای آنها دربارهی مردی از بنیاسراییل که نسبت به پدر و مادرش نیکی میکرد، صحبت میکند.
شگفتا که در میان یهود و نصارا کسانی وجود دارند که دلهایشان در برابر پدر و مادرشان نرم میشود، نوادگان میمونها و خوکها، دشمنان الله و کسانی که الله از پشت هفت آسمان آنان را لعنت کرده است.
در حالی که در سرزمینهای مسلمانان کسانی یافته میشوند که دلشان سخت شده است و بر فکرشان مهر زده شده است و دلشان به هیچ وجه نرم نمیشود.
از عبدالله بن عمر ب روایت شده است که گفت: شنیدم که رسول الله ج میفرماید:
«انْطَلَقَ ثَلَاثَةُ رَهْطٍ مِمَّنْ كَانَ قَبْلَكُمْ حَتَّى آوَاهُمُ الْمَبِيتُ إِلَى غَارٍ فَدَخَلُوهُ، فَانْحَدَرَتْ صَخْرَةٌ مِنَ الْجَبَلِ، فَسَدَّتْ عَلَيْهِمُ الْغَارَ، فَقَالُوا: إِنَّهُ وَاللهِ لَا يُنْجِيكُمْ مِنْ هَذِهِ الصَّخْرَةِ إِلَّا أَنْ تَدْعُوا اللهَ بِصَالِحِ أَعْمَالِكُمْ، فَقَالَ رَجُلٌ مِنْهُمُ: اللهُمَّ كَانَ لِي أَبَوَانِ شَيْخَانِ كَبِيرَانِ، فَكُنْتُ لَا أَغْبِقُ قَبْلَهُمَا أَهْلًا وَلَا مَالًا، فَنَاءَ بِيَ طَلَبُ السَّحَرِ يَوْمًا، فَلَمْ أَرُحْ عَلَيْهِمَا حَتَّى نَامَا، فَحَلَبْتُ لَهُمَا غَبُوقَهُمَا فَجِئْتُهُمَا بِهِ، فَوَجَدْتُهُمَا نَائِمَيْنِ، فَتَحَرَّجْتُ أَنْ أُوقِظَهُمَا، وَكَرِهْتُ أَنْ أَغْبِقَ قَبْلَهُمَا أَهْلًا أَوْ مَالًا، فَقُمْتُ وَالْقَدَحُ عَلَى يَدَيَّ أَنْتَظِرُ اسْتِيقَاظَهُمَا حَتَّى بَرَقَ الْفَجْرُ، فَاسْتَيْقَظَا فَشَرِبَا غَبُوقَهُمَا، اللهُمَّ إِنْ كُنْتُ فَعَلْتُ ذَلِكَ ابْتِغَاءَ وَجْهِكَ فَافْرُجْ عَنَّا مَا نَحْنُ فِيهِ مِنْ هَذِهِ الصَّخْرَةِ، فَانْفَرَجَتِ انْفِرَاجًا لَا يَسْتَطِيعُونَ الْخُرُوجَ مِنْهَا...»[٣]. «سه نفر از امتهای گذشته، به همراه یکدیگر (در سفری)، میرفتند، تا این که شبانگاه، به غاری پناه بردند که شب را به روز آورند، چون داخل غار شدند، سنگی از کوه فرو غلتید و ورودی غار را بر آنان مسدود کرد.
آنان به همدیگر گفتند: از این سنگ نجات پیدا نمیکنید، مگر این که الله را به کارهای شایسته و خالصانهی خود بخوانید».
یکی از آنها گفت: پروردگارا! من پدر و مادر پیری داشتم که هرگز پیش از (سهم شام) آنان، برای خود و برای زن و فرزند (و خدمتکاران) شیر نمیدوشیدم؛ روزی برای آوردن هیزم، به صحرا رفته بودم و از آنان دور ماندم و وقتی پیش آنان بازگشتم که خوابیده بودند؛ شبانه، شیرشان را برای آنان دوشیدم، اما آنان هنوز خوابیده بودند و نپسندیدم که ایشان را بیدار کنم و یا خود و زن و فرزند (و خدمتکاران) پیش از آنها شیر بنوشیم ناچار، در حالی که ظرف شیر در دستم بود و کودکانم در برابرم از گرسنگی مینالیدند، منتظر ماندم – که آنان بیدار شوند تا آن که سپیده دمید و آنان بیدار شدند و شیرشان را نوشیدند.
یا الله! اگر من، این عمل را خالصانه و فقط برای رضایت تو انجام دادم، ما را از این وضعیت و این صخره نجات بخش و گشایشی مرَحمت فرما.
پس (از این حرف) سنگ از جای خود تکان خورد؛ اما خروج از غار ممکن نبود...».
ای بندگان الله، نافرمانی والدین فاجعهایست که در جوامع و خانهها پدید آمده است و به یکی از بزرگترین مشکلات پدران و مادران تبدیل شده است.
در برخی از آثار آمده است که در آخر الزمان شخص دوست دارد که توله سگی را پرورش دهد و فرزندی را پرورش ندهد[٤].
بله، چنین پدیدهای یافت شده است، ما و دیگران شاهد پدر و مادرهایی بودیم که به سن پیری رسیدهاند در حالی که از دست این فرزندان ظالم و ستمگر اشکشان درآمده است و در برابرشان درمانده و ناتوان شدهاند.
ای جوانان اسلام! آیا نباید به سوی الله بازگردیم؟
آیا نباید فروتنی و تواضع داشته باشیم؟
آیا نباید با پدران و مادران به نیکی و بزرگواری رفتار کنیم؟
مردی نزد رسول الله ج آمد و گفت: ای رسول الله! چه کسی به رفتار خوب من سزاوارتر است؟
فرمود: «أُمُّكَ» (مادرت).
گفت: پس از او چه کسی؟
فرمود: «أُمُّكَ» (مادرت).
گفت: پس از او چه کسی؟
فرمود: «أُمُّكَ» (مادرت).
گفت: پس از او چه کسی؟
فرمود: «أَبُوكَ» (پدرت)[٥].
سه چهارم حق به مادر تعلق دارد. مادر است که تو را حمل کرده است، شیر داده است، لباس پوشانده و گرم نگه داشته است. الله پاداش خیر و نیکو به پدران و مادران ما دهد و از چشمهی روان به آنان بنوشاند که پس از آن هرگز تشنه نشوند.
بله، نیکی به پدر و مادر مسألهای بسیار بزرگ و حائز اهمیت است. از جمله فواید نیکی به پدر و مادر عبارتند از:
- الله تو را به راه راست هدایت میکند.
- الله فرزندان صالح به تو عطا میکند.
- تو را یاری و مدد میرساند.
- تو را در میان مردم محبوب میسازد.
- گفتار و سخنانت را درست میگرداند.
از جمله تأثیرات نافرمانی و عقوق:
- گرفتار شدن به لعنت الله:
﴿فَهَلۡ عَسَيۡتُمۡ إِن تَوَلَّيۡتُمۡ أَن تُفۡسِدُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَتُقَطِّعُوٓاْ أَرۡحَامَكُمۡ٢٢ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ لَعَنَهُمُ ٱللَّهُ فَأَصَمَّهُمۡ وَأَعۡمَىٰٓ أَبۡصَٰرَهُمۡ٢٣﴾[محمد: ٢٢-٢٣].
«پس [ای منافقان،] آیا امید بستید که چون [از الله] برگشتید [یا سرپرست مردم شدید] در [روی زمین فساد کنید و خویشاوندیهای خود را از هم بگسلید؟ اینان همان کسانند که الله آنان را لعنت نموده و [گوش دل] ایشان را ناشنوا و چشمهایشان را نابینا کرده است».
بعضی از علما گفتهاند: آنان را کر کرد که چیزی را نمیشنوند و چشمانشان را نابینا کرد پس تدبر، تفکر و تعقل نمیکنند.
الله متعال میفرماید:
﴿وَٱلَّذِينَ يَنقُضُونَ عَهۡدَ ٱللَّهِ مِنۢ بَعۡدِ مِيثَٰقِهِۦ وَيَقۡطَعُونَ مَآ أَمَرَ ٱللَّهُ بِهِۦٓ أَن يُوصَلَ وَيُفۡسِدُونَ فِي ٱلۡأَرۡضِ أُوْلَٰٓئِكَ لَهُمُ ٱللَّعۡنَةُ وَلَهُمۡ سُوٓءُ ٱلدَّارِ٢٥﴾[الرعد: ٢٥].
«و کسانی که پیمان الله را پس از بستنِ آن میشکنند و آنچه را الله به پیوستن آن فرمان داده میگسلند و در زمین فساد میکنند، بر ایشان لعنت است و بد فرجامی آن سرای ایشان راست».
در حدیث صحیحی از پیامبر ج آمده است که فرمود:
«لَا یَدْخُلُ الْجَنَّةَ قَاطِعٌ». «کسی که صلهی رحمش را قطع کند، وارد بهشت نمیشود».
او کسی است که ارتباطش را با خویشاوندان و والدینش قطع کند و الله نیز ارتباطش با آسمان و نیز عهد و پیمانش را نیز قطع میکند.
به همین خاطر پیامبر ج میفرماید:
«لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ الرَّحِمَ تَعَلّقَتْ بِالْعَرْشِ وَقَالَتْ: هَذَا مَقَامُ الْعَائِذِ مِنَ الْقَطِيعَةِ. قَالَ: أَمَا تَرْضَيْنَ أَنْ أَصِلَ مَنْ وَصَلَكِ وَأَقْطَعَ مَنْ قَطَعَكِ؟ قَالَتْ: بَلَى. قَالَ فَذَاكَ لَكِ. قَالَ: مَنْ وَصَلَكِ وَصَلْتُهُ وَمَنْ قَطَعَكِ قَطَعْتُهُ»[٦]. «وقتی الله رحم را آفرید، خود را به عرش پروردگار چسباند و گفت: پروردگارا، این مقام و منزلت کسی است که از قطع صلهی رحم به تو پناه میآورد.
فرمود: آیا راضی نیستی با کسیکه رابطهی با تو را برقرار دارد پیوند برقرار کنم و با کسیکه این رابطه را قطع کند، قطع ارتباط نمایم؟
گفت: بله، ای پروردگار.
فرمود: پس خواستهات اجرا میشود، کسیکه پیوندت را برقرار سازد، با او ارتباط برقرار میکنم و کسیکه پیوندت را قطع کند، با او قطع ارتباط میکنم».
پس الله آن را به زمین فرستاد.
جای شگفتی است که اهل جاهلیت با این که بتها را عبادت میکردند، اما به صلهی رحمشان افتخار میورزیدند.
مقنع کندی جاهلی گوید:
وَإنَّ الَّذِي بَیْنِي وَبَیْنَ بَنِي أَبِي
وَبَیْنَ بَنِي عَمِّي لَـمُخْتَلِفٌ جِدًّا
فَإِنْ أکَلُوا لَحْمِي وَفَرْتُ لُـحُوْمَهُمُ
وَإنْ هَدَمُوا مَجْدِي بَنَیْتُ لَهُمْ مَجْدَا
ولَسْتُ بِأحْمِلُ حِقْدًا عَلَیْهِمُ
وَلَیْسَ رَئِیسُ الْقَوْمِ مَنْ یَحْمِلُ الحِقْدَا
«پیوند و رابطهای که میان من و فرزندان پدرم و عموزادگانم است کاملاً متفاوت است،
اگر گوشتم را بخورند، گوشتشان را زیاد میکنم و اگر مجدم را در هم شکنند، مجد و عظمت آنان را میسازم،
و هرگز کینهای از آنان به دل ندارم، چرا که رییس قبیله، کسی نیست که حقد و کینه را به دل گیرد».
ای بندگان الله، رسول الله ج نرمترین و بردبارترین مردم بود، به همین جهت الله اخلاق و بزرگواریاش را در قرآن بیان کرده است و میفرماید:
﴿وَإِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٖ٤﴾[القلم: ٤].
«تو از خلق و خوی بزرگی برخوردار هستی».
﴿فَبِمَا رَحۡمَةٖ مِّنَ ٱللَّهِ لِنتَ لَهُمۡۖ وَلَوۡ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ ٱلۡقَلۡبِ لَٱنفَضُّواْ مِنۡ حَوۡلِكَۖ﴾[آل عمران: ١٥٩].
«پس به [برکتِ] رحمت الهی، با آنان نرمخو [و پُر مِهر] شدی، و اگر تندخو و سخت دل بودی قطعاً از پیرامون تو پراکنده میشدند».
او در برقراری صلهی رحم به مقام و منزلت والایی دست یافت که در طول تاریخ تبدیل به الگو و اسوه شد.
دنیا سراغ ندارد که کسی بیشتر از پیامبر ج صلهی رحم به جا آورده باشد.
نزدیکان و عموزادگانش او را از مکه بیرون کردند، طردش نمودند، به او دشنام و ناسزا گفتند، او را مورد آزار و اذیت قرار دادند، در جنگها با او مبارزه کردند و در میدانها او را به مبارزه طلبیدند و خلاصه جنگ نظامی، تبلیغاتی و اقتصادی عليه او برپا کردند.
اما وقتی رسول الله ج پیروز شد، چه کرد؟
او پیروزمندانه وارد مکه شد، پرچمها در برابرش با تکبیر برافراشته شدند و کوهها از پیروزیاش بانگ زدند، او بر در کعبه ایستاد در حالی که به خویشاوندان و عموزادگانش میگفت:
«مَا تَرونَ أنِّي فاعِلٌ بِکُم؟». «به نظر شما با شما چه میکنم؟»
با حالتی گریان گفتند: برادر و برادرزادهی بزرگواری هستی.
پیامبر ج فرمود:
«اِذْهَبُوا فَأَنْتُمُ الطُّلَقَاءُ»[٧]. «بروید، چون شما آزادید».
گویی به آنها میگوید: الله شما را مورد عفو و بخشش خود قرار داد.
پسر عمویش ابوسفیان بن حارث میآید، خبر پیروزی را میشنود، او پیامبر ج را بسیار مورد آزار و اذیت و دشنام قرار داده است، پس همراه فرزندانش از مکه خارج میشود، علی بن ابی طالب س او را میبیند و میگوید: به کجا میروی؟
در جواب گفت: فرزندانم را به صحرا میبرم تا از گرسنگی و برهنگی بمیرم، به الله قسم اگر محمد دستش به من برسد مرا با شمشیر تکه تکه میکند.
علی س که رسول الله ج را به خوبی میشناسد، میگوید: اشتباه میکنی ای ابوسفیان، رسول الله از همه بیشتر صلهی رحم را برقرار کرده است و از همه بیشتر نیکی میکند، نزد او بازگرد، او را پیامبر خطاب کن، به او سلام گو و همانگونه که برادران یوسف به او گفتند، بگو:
﴿قَالُواْ تَٱللَّهِ لَقَدۡ ءَاثَرَكَ ٱللَّهُ عَلَيۡنَا وَإِن كُنَّا لَخَٰطِِٔينَ٩١﴾[يوسف: ٩١].
«گفتند: به الله سوگند، که واقعاً الله تو را برما برتری داده است و ما خطاکار بودیم».
او همراه فرزندانش نزد رسول الله ج آمد و بالای سر پیامبر ج ایستاد و گفت: ای رسول الله، سلام، رحمت و برکات الله بر تو باد:
﴿قَالُواْ تَٱللَّهِ لَقَدۡ ءَاثَرَكَ ٱللَّهُ عَلَيۡنَا وَإِن كُنَّا لَخَٰطِِٔينَ٩١﴾[يوسف: ٩١].
«گفتند: به الله سوگند، که واقعاً الله تو را برما برتری داده است و ما خطاکار بودیم».
پیامبر ج میگرید و آن اعمال، روزها و صفحههای تیره و سیاه را فراموش کرده است و میفرماید:
﴿لَا تَثۡرِيبَ عَلَيۡكُمُ ٱلۡيَوۡمَۖ يَغۡفِرُ ٱللَّهُ لَكُمۡۖ وَهُوَ أَرۡحَمُ ٱلرَّٰحِمِينَ﴾[يوسف: ٩٢].
«امروز بر شما سرزنشی نیست. الله شما را میآمرزد و او مهربانترین مهربانان است».
اکنون آیا کسی هست که به کردار و اخلاق او اقتدا کند؟ چرا که او اسوه و الگوی راستین است و پیروی از او راه نجات از ننگ و عار و نابودی است.
خواهر پیامبر ج که حدوداً چهل سال از او دور بوده است، نزدش میآید، نه او رسول الله ج را به خوبی میشناسد و نه رسول الله ج او را میشناسد، سالها گذشته است، او میآید تا بر برادر شیریاش که در زیر درخت سدر ایستاده است، سلام کند. مردم با شمشیرهای آخته پیرامون پیامبر که مشغول تقسیم غنیمتهاست ایستادهاند. او اجازه میگیرد. صحابه به او میگویند: که هستی؟
گوید: خواهر رضاعی رسول الله ج هستم، من شیما بنت حارث هستم، حلیمهی سعدیه مرا همراه او شیر داده است.
صحابه این امر را به اطلاع پیامبر ج میرسانند، در این هنگام اشک در چشمانش حلقه میزند و برمیخیزد تا در راه او را ببیند و او را بسان برادری که سالها دوری، تنهایی و غربت میانشان فاصله انداخته است، در آغوش میگیرد و در کنارش و در سایه مینشاند[٨].
تصور کنید! پیامبر بشریت، معلم انسانیت، در هم شکنندهی کیان بتپرستی، فقط به خاطر یک بار شیر خوردن او را در سایه مینشاند؟
پس کسانی که با عمهها، خالهها، دخترها و خواهرانشان قطع ارتباط میکنند، چه میکنند؟! نه تنها این، بلکه آنان را از میراثی که الله برایشان حلال گردانده است، محروم میسازند.
ما از یکی از زَنان پیر و سالخورده شنیدیم که گریه کنان میگفت: او به من ظلم کرد، ولی الله حقم را از او گرفت.
رسول الله ج احوال خواهرش را جویا میشود سپس به او میگوید: «زندگی در اینجا را انتخاب میکنی یا میخواهی نزد خانوادهات بازگردی؟»
او میگوید: خانوادهام را میخواهم[٩].
پیامبر به او مقداری مال میدهد تا پیوند رحم و خویشاوندی را به مردم بیاموزد.
بندگان الله! شما و خودم را به برقراری صلهی رحم و نیکی به پدر و مادر سفارش میکنم، چرا که خیر بسیار و پاداش فراگیر از طرف الله تعالی را به ارمغان میآورد و دلها را به هم نزدیک میکند و حقد و کینه را از بین میبرد.
پس به پدران و مادرانتان نیکی کنید و رابطهی خویشاوندی را برقرار سازید تا به بهشت مولایتان وارد شوید.
همانگونه که قبلاً ذکر شد:
«لَا یَدْخُلُ الجَنَّةَ قَاطِعٌ»[١٠]. «کسی که صلهی رحمش را قطع کند، وارد بهشت نمیشود».
الله داناتر است و درود و سلام الله تعالی بر پیامبر ما محمد ج و خاندان و اصحاب بزرگوارش باد.
***
[١]- المعجم الصغیر طبرانی: ٩٤٧ ر.ک: مجمع الزوائد، حدیث ٦٧٧ و تفسیر قرطبی، سورهی إسراء، آیات ٢٣ و ٢٤، ٥/٣٣٨. حکم سند: ضعیف، «الْمُنْكَدِرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُنْكَدِرِ» ضعیف است.
[٢]- بخاری، حدیث ٧٣٦٨ و مسلم، حدیث ٢١٢ و ٢١٦.
[٣]- بخاری، حدیث ٢٢٣٨ و مسلم، حدیث ٦٩٠٠.
[٤]- حاکم، ٥٥١٦ و رجوع کنید به: مجمع الزوائد، حدیث ١٢٤٤٠.
[٥]- بخاری، حدیث ٥٨٣٤ و مسلم، حدیث ٦٤٥٢.
[٦]- بخاری، ٤٧١١، ٥٨٥٠، ٧٣٣٦ و مسلم، ٦٤٧٠.
[٧]- سیره ابن هشام، ٢/٤١١ و ر.ک: سنن بیهقی الکبری، ١٨٦٤٨.
[٨]- ر.ک زاد المعاد، فصل غزوهی اوطاس.
[٩]- همان.
[١٠]- بخاری، حدیث ٥٨٤٨ و مسلم، حدیث ٦٤٧٢ و ٦٤٧٣.