خانه ای بر اساس تقوا

شکایت پدر و مادر

شکایت پدر و مادر

الحمد لله الذي کان بعباده خبیرًا بصیرًا وتبارك الذي جعل في السماء بروجًا وجعل فیها سراجًا وقمرًا منیرًا وهو الذي جعل اللیل والنهار خلفة لمن أراد أن یذکر أو أراد شکورًا.

والصلاة والسلام علی من بعثه ربه هادیًا ومبشرًا ونذیرًا وداعیًا إلى الله بإذنه وسراجًا منیرًا.

اما بعد...

وقتی حجاج مشغول طواف در حرم هستند، خورشید سوزان و ازدحام زیاد است و مردم در کنار کعبه ایستاده‌اند و به درگاه باری تعالی مشغول دعا هستند...

مردی از یمن مادرش را بر پشتش حمل کرده بود و بسیار عرق می‌ریخت و پریشان بود. او مادرش را که زمین گیر شده بود، طواف می‌داد، چون معتقد بود که خدمت به او وظیفه‌اش است، زیرا روزی مادرش او را در شکمش سپس در آغوشش حمل کرده است.

شب بیدار مانده است تا او بخوابد، گرسنه مانده است تا او سیر شود، تشنه مانده است تا او سیراب گردد پس گمان کرده است که با این کار حقش را واقعاً ادا کرده است.

ابن عمر، صحابی بزرگوار در کنار مقام ایستاده است.

مرد گفت: سلام بر تو ای ابن عمر، من پسر هستم و این مادرم است، گمان می‌کنی من پاداش مادری‌اش را داده‌ام؟

ابن عمر گفت: به آن ذاتی که جانم در دست اوست حتی یک نفس از نفس زدن‌هایش در هنگام وضع حمل را ادا نکرده‌ای.

این همه خستگی و کوفتگی با یکی از نفس زدن‌هایش در هنگام زایمان برابر نیست.

این یکی از نمونه‌های رنج مشقتی است که پدر و مادر به این انسان تقدیم می‌کند.

رسول الله  ج میان اصحابش نشسته بود. پیرمردی آهسته آهسته و عصا به دست راه می‌رفت، پشتش خم، استخوانش سست و سرش کاملاً سفید شده بود.

او بالای سر معلم بزرگوار ایستاد و از ظلم و ستم پسرش که از او نافرمانی کرده بود و در پیری و درماندگی از او رو گردانده بود، شکایت کرد.

او گفت: ای رسول الله، پسرم به من ظلم کرده است، من او را در خردسالی تربیت کردم، گرسنگی کشیدم تا سیر شود، تشنگی کشیدم تا سیراب شود و خسته شدم تا استراحت کند.

وقتی نیرومند شد، حقم را پایمال کرد و با من گستاخی کرد و دستم را پیچاند.

رسول الله  ج فرمود:

«وَهَل قُلتَ فِیهِ شیئًا؟» «آیا درباره‌اش چیزی گفته‌ای؟».

گفت: بله.

فرمود:

«مَاذَا قُلتَ؟».

«چه گفتی؟».

گفت: گفتم:

غَذَوْتُكَ مَوْلُودًا وَعُلْتُكَ يَافِعًا
تُعَلُّ بِمَا اُدْنِي إلَیْكَ وَتُنْهَلُ
إِذَا لَيْلَةٌ نَابَتْكَ بِالشَّكْوِ لَمْ أَبِتْ
لِشَكْوَاكَ إِلّاَ سَاهِرًا أَتَمَلْمَلُ
كَأَنِّي أَنَا الْـمَلْدُوغُ دُونَكَ بِاللَّذِي
لُدِغْتَ بِهِ دُونِي فَعَيْنَايَ تَهْمَلُ
فَلَمَّا بَلَغْتَ السِّنَّ وَالْغَايَةَ الَّتِي
إِلَيْهَا بَدَي مَا فِيكَ كُنْتُ أُؤَمِّلُ
جَعَلْتَ جَزَائِي غِلْظَةً
كَأَنَّكَ أَنْتَ الْـمُنْعِمُ الْـمُتَفَضَّلُ
فَلَيْتَكَ إِذْ لَمْ تَرْعَ حَقَّ أُبُوَّتِي
فَعَلْتَ كَمَا الْجَارُ الْـمُجَاوِرُ يَفْعَلُ

«وقتی نوزاد بودی به تو غذا دادم، وقتی نوجوان بودی هزینه‌ات را دادم، هرچه به تو می‌دادم خرج و مصرف می‌کردی،

اگر یک شب بیماری بر تو فشار می‌آورد نمی‌خوابیدم و مرتب شکایت و بی‌قراری می‌کردم،

گویی من به جای تو گزیده شدم، همان گزیدنی که تو به جای من شدی و چشمانم غرق در اشک می‌شود،

وقتی به سن و جایی رسیدی که آنچه در تو امید داشتم کم‌کم ظاهر می‌شد،

پاداشم را با درشتی و تندی دادی، گویی تو صاحب نعمت و فضل هستی،

کاش تو که حق پدری مرا رعایت نکردی، چنان می‌کردی که همسایه با همسایه می‌کند».

اشک در چشمان پیامبر حلقه زد و فرمود:

«عَلَيَّ بِالْإبْن». «پسر را نزد من بیاورید».

صحابه رفتند و پسرش را که تنومند و قوی هیکل بود، آوردند!

او را در برابرش نگه داشت و یقه‌اش را گرفت و فرمود:

«أنْتَ وَمَالُكَ لِأَبِیكَ»[١١].

بدین معنا که تو مانند برده‌ای برای پدرت هستی که می‌تواند تو را بفروشد و بخرد، پس تو چیزی نیستی جز متاع و کالایش.

این صحنه بارها و بارها در دنیای امروز تکرار می‌شود. افرادی که قلاده به گردن به سن جوانی رسیده‌اند، تنومند و نیرومند گشته‌اند، کمرشان محکم و سفت شده است، جمجمه‌هایشان بزرگ شده است، پس ابتدا از پروردگارشان نافرمانی کردند، خانه‌هایش را نشناختند و از کتاب و سنت رسولش روی گرداندند سپس از والدین‌شان در هنگام پیری و ضعف نافرمانی نمودند.

ما دیگر چیزی جز پیران و سالخوردگانی که از این نافرمانی دردناک گریانند، نمی‌بینیم.

چه افراد کهن‌سالی را دیده‌ایم که بر زمین می‌خزند و از فرزندشان شکایت می‌کنند.

ما نیز نزد الله واحد و یگانه از او شکایت می‌کنیم، او که عادل و منصفانه حکم می‌کند و هیچ شکایتی نزدش از قلم نمی‌افتد.

پیامبر معصوم  ج داستان سه نفر از بنی اسراییل را که به صحرا رفتند، برای ما تعریف می‌کند شب شد و آنان به غاری رفتند و وارد آن شدند و صخره‌ای جلوی در غار را بست، دیگر هیچ ارتباط، قوم، قبیله و خانواده‌ای برای کمک و یاری نیست.

این زمان نیاز و احتیاج است:

﴿أَمَّن يُجِيبُ ٱلۡمُضۡطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكۡشِفُ ٱلسُّوٓءَ[النمل: ٦٢].

«یا [کیست] آن کس که درمانده را – چون وی را بخواند – اجابت می‌کند، و گرفتاری را برطرف می‌گرداند».

کسی جز الله سبحان به داد محتاج نیازمند نمی‌رسد، کسی جز او غم و غصه‌ای را برطرف نمی‌سازد و کسی جز او هم و غم را گشایش نمی‌بخشد.

وَلَقَدْ ذَکَرْتُكَ وَالظَّلَامُ مُخَیَّمٌ
وَالْأُسْدُ تَزْأَرُ فِي رَبَا الصَّحْرَاءِ
فِي وَحْشَةٍ لَوْ غِبْتَ عَنِّي سَاعَةً
لَوَجَدْتَنِي شَلْوًا مِنَ الْأَشْلَاءِ
ضَلَّ الطَّرِیقَ فَقُمْتُ أَدْعُو فِي الدُّجَی
مُتَضَـرِّعًا فِي حِنْدِسِ الظَّلْمَاءِ

«تو را درحالی یاد کردم که تاریکی همه‌جا را فرا گرفته بود و شیر در صحرا می‌غرید، در وحشتی که اگر یک ساعت مرا تنها بگذاری، مرا تکه تکه خواهی یافت،

راه گم شده است و من با تضرع و فروتنی در تاریکی و سیاهی شب برخاستم و دست به دعا برداشتم».

آنان سعی کردند صخره را کنار بزنند، زیرا نه غذایی داشتند، نه پوششی و نه نوشیدنی.

این همان مرگ حتمی است.

ارتباط آنان با الله برقرار شد و به او پناه بردند.

یکی از آنان گفت: به الله قسم کسی جز الله شما را نجات نخواهد داد، پس با اعمال صالح و نیکتان به درگاه او دست به دعا بردارید.

اولی برخواست و از اعمال نیکش چیزی به خوبی نیکی به پدر و مادرش نیافت.

پس در خطاب به الله که داننده‌ی غیب‌هاست و پیدا و پنهان را می‌داند، گفت: بارالها! تو می‌دانی که من پدر و مادر پیری داشتم و هیچ وقت خانواده و فرزندانم را بر آنان ترجیح نمی‌دادم، روزی آمدم و دیدم که خوابیده‌اند. سهم شیر را دوشیدم و تا صبح با ظرف روی سرشان بودم و بچه‌ها جلو پاهایم سر و صدا می‌کردند، ولی من کسی را بر آنان مقدم نکردم.

پروردگارا، اگر این کار را به خاطر رضای تو کردم برای مشکل ما گشایشی حاصل فرما.

تخته سنگ اندکی از جلو دهانه‌ی غار کنار رفت ولی آنان نمی‌توانستند خارج شوند.

دیگر برخاست... تا آخر حدیث مشهور.

پیامبر معصوم  ج می‌فرماید:

«لَا یَدْخُلُ الْجَنَّةَ قَاطِعٌ»[١٢]. «کسی که صله‌ی رحمش را قطع کند، وارد بهشت نمی‌شود».

چگونه وارد بهشت شود در حالی که پیوندش را با پدر و مادرش قطع کرده است.

پیامبر اکرم  ج می‌فرماید:

«لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ الرَّحِمَ تَعَلَّقَتْ بِالعَرْشِ وَقَالَتْ: هَذَا مَقَامُ الْعَائِذِ بِكَ مِنَ الْقَطِيعَةِ . فَقَالَ أَلاَ تَرْضَيْنَ أَنْ أَصِلَ مَنْ وَصَلَكِ، وَأَقْطَعَ مَنْ قَطَعَكِ قَالَتْ بَلَى يَا رَبِّ. قَالَ فَذَلِكِ لَكِ». «وقتی الله رحم را آفرید، خود را به عرش پروردگار چسباند و گفت: پروردگارا، این مقام و منزلت کسی است که از قطع صله‌ی رحم به تو پناه می‌آورد.

فرمود: آیا راضی نیستی که با کسی‌که رابطه‌ی با تو را برقرار دارد پیوند برقرار کنم و با کسی‌که این رابطه را قطع کند، قطع ارتباط نمایم؟

گفت بله، ای پروردگار.

فرمود: پس خواسته‌ات اجرا می‌شود».

الله با کسی‌که صله‌ی رحم را قطع می‌کند، قطع رابطه می‌کند:

﴿فَهَلۡ عَسَيۡتُمۡ إِن تَوَلَّيۡتُمۡ أَن تُفۡسِدُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَتُقَطِّعُوٓاْ أَرۡحَامَكُمۡ٢٢ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ لَعَنَهُمُ ٱللَّهُ فَأَصَمَّهُمۡ وَأَعۡمَىٰٓ أَبۡصَٰرَهُمۡ٢٣[محمد: ٢٢-٢٣].

«پس [ای منافقان،] آیا امید بستید که چون [از الله] برگشتید [یا سرپرست مردم شدید] در [روی] زمین فساد کنید و خویشاوندی‌های خود را از هم بگسلید؟ اینان همان کسانند که الله آنان را لعنت نموده است و [گوش دل] ایشان را ناشنوا و چشم‌هایشان را نابینا کرده است».

الله در بسیاری از آیات قرآن حق خود را در کنار حق پدر و مادر آورده است:

﴿۞وَقَضَىٰ رَبُّكَ أَلَّا تَعۡبُدُوٓاْ إِلَّآ إِيَّاهُ وَبِٱلۡوَٰلِدَيۡنِ إِحۡسَٰنًاۚ إِمَّا يَبۡلُغَنَّ عِندَكَ ٱلۡكِبَرَ أَحَدُهُمَآ أَوۡ كِلَاهُمَا فَلَا تَقُل لَّهُمَآ أُفّٖ وَلَا تَنۡهَرۡهُمَا وَقُل لَّهُمَا قَوۡلٗا كَرِيمٗا٢٣ وَٱخۡفِضۡ لَهُمَا جَنَاحَ ٱلذُّلِّ مِنَ ٱلرَّحۡمَةِ وَقُل رَّبِّ ٱرۡحَمۡهُمَا كَمَا رَبَّيَانِي صَغِيرٗا٢٤[الإسراء: ٢٣-٢٤].

«و پروردگار تو مقرر کرد که جز او را عبادت نکنید و به پدر و مادر [خود] احسان کنید. اگر یکی از آن دو یا هردو، در کنار تو به سالخوردگی رسیدند به آنها [حتی] «اوف» مگو و به آنان پرخاش مکن و با آن‌ها سخنی شایسته بگوی. و از سر مهربانی، بال فروتنی بر آنان بگستر و بگو: «پروردگارا، آن دو را رحمت کن چنان که مرا در خُردی پروردند».

کلمه‌ی «اف» با وجود کمی حروفش نباید به والدین گفته شود.

نظرتان درباره‌ی کسی‌که در کاخ‌ها و ویلاها در ناز و نعمت به سربرده و با این حال به پدر و مادرش توهین نموده است، چیست؟

نظرتان درباره‌ی کسی‌ که با تندی صحبت می‌کند و با سرکشی عصیان پاسخ می‌دهد، چیست؟

این‌ها صحنه‌هایی است که در جامعه‌ی ما تکرار می‌شود و ما آن را می‌بینیم و می‌شنویم.

ای کاش که این نافرمانان عصیانگر پند و عبرت بگیرند از این آیات و احادیث که آنان را از این روش دردناک – که شایسته و سزاوار پدر و مادری که خستگی و مشقت کشیده‌اند و تربیت کرده‌اند، نیست – باز می‌دارد.

ای کاش که از داستان صالحان و نیکی آنان به پدر و مادرشان درس عبرت بگیرند.

ابن سیرین برای مادرش غذا تقدیم می‌کرد و با مادرش در یک ظرف غذا نمی‌خورد، از ترس این‌که مبادا دستش را به طرف لقمه‌ای دراز کند که او آن را در نظر گرفته است.

امام احمد با آن همه بزرگواری، در خانه به مادرش خدمت می‌کرد، جایی که مادرش پس از الله تعالی یاریگری جز او نداشت.

او غذا می‌پخت، خانه را جارو می‌زد و کارهای مادرش را انجام می‌داد.

نافرمانی از والدین نیز اشکال و انواع بسیاری دارد و آنچه ذکر شد متداول‌ترین آنها بود.

اما نوع دیگری از حقوق و نافرمانی هم وجود دارد. نافرمانی امت از آفریدگارش؛ درست همان‌گونه که شاهدش هستیم. با فاصله گرفتن از دین و دور شدن از اطاعت پروردگار و تقلید از کفار در تمام احوال و رفتار، با این تصور که در این تقلید پیشرفت و تمدن است.

این امت ندانسته است که تمدن و پیشرفت در حقیقت متمایز شدن در شخصیت و تحقق کتاب پروردگار و سنت پیامبرش  ج می‌باشد.

از الله متعال مسألت دارم که این امت را به راه درست رهنمود سازد و بار دیگر آن را به مجد و عظمتش بازگرداند تا بهترین امتی باشد که برای راهنمایی مردم فرستاده شده است.

و الله داناتر است، وصلی الله علی نبینا محمد وآله وصحبه وسلم.

[١١]- طبرانی در الصغیر، ص ١٩٥، آلبانی در ارواء، حدیث ٨٣٨ آن را ضعیف دانسته است. اصل حدیث «أنْتَ وَمَالُكَ لِأَبِیكَ» صحیح است. احمد، حدیث ٦٨٨٣، بیهقی در سننش، حدیث ١٦٠٥٢ و ابن ماجه، حدیث ٢٣٥٨ .ر.ک: ارواء، حدیث ٨٣٨.

[١٢]- بخاری، حدیث ٥٨٤٨ و مسلم، حدیث ٦٤٧٢ و ٦٤٧٣.