خانه ای بر اساس تقوا

پناه بردن رحم

پناه بردن رحم

الحمد الله رب العالمین والصلاة والسلام علی أشرف الأنبیاء والمرسلین نبینا محمد وآله وصحبه أجمعین.

أما بعد...

از ابوهریره  س روایت است که رسول الله  ج فرمود:

«إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ الْخَلْقَ حَتَّى إِذَا فَرَغَ مِنْ خَلْقِهِ، قَالَتِ الرَّحِمُ: هَذَا مَقَامُ الْعَائِذِ بِكَ مِنَ الْقَطِيعَةِ. قَالَ: نَعَمْ، أَمَا تَرْضَيْنَ أَنْ أَصِلَ مَنْ وَصَلَكِ وَأَقْطَعَ مَنْ قَطَعَكِ؟ قَالَتْ: بَلَى يَا رَبِّ. قَالَ: فَهْوَ لَكِ . قَالَ رَسُولُ اللَّهِ  ج «فَاقْرَءُوا إِنْ شِئْتُمْ:

﴿فَهَلۡ عَسَيۡتُمۡ إِن تَوَلَّيۡتُمۡ أَن تُفۡسِدُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَتُقَطِّعُوٓاْ أَرۡحَامَكُمۡ٢٢ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ لَعَنَهُمُ ٱللَّهُ فَأَصَمَّهُمۡ وَأَعۡمَىٰٓ أَبۡصَٰرَهُمۡ٢٣[١٣] [محمد: ٢٢-٢٣]». «الله مخلوقات را آفرید، وقتی از آفرینش خود فارغ شد رحم گفت: این مقام و منزلت کسی است که از قطع صله‌ی رحم به تو پناه می‌آورد.

فرمود: بله، آیا راضی نیستی که با کسی‌که رابطه‌ی با تو را برقرار دارد پیوند برقرار کنم و با کسی‌که این رابطه را قطع کند، قطع ارتباط نمایم؟

گفت: بله، ای پروردگار.

فرمود: پس خواسته‌ات اجرا می‌شود.

رسول الله  ج فرمود: اگر می‌خواهید بخوانید:

«پس [ای منافقان،] آیا امید بستید که چون [از الله] برگشتید [یا سرپرست مردم شدید] در [روی] زمین فساد کنید و خویشاوندی‌های خود را از هم بگسلید؟ اینان همان کسانند که الله آنان را لعنت نموده است و [گوش دل] ایشان را ناشنوا و چشم‌های‌شان را نابینا کرده است»».

در این احادیث چند مسأله هست؛ اول: فرمایش رسول الله  ج که فرمود: «الله مخلوقات را آفرید».

اهل حدیث گفته‌اند: منظور از مخلوقات، آفریدن آسمان‌ها و زمین است.

ابن حجر گوید: شاید «الله مخلوقات را آفرید» بدین معنا باشد که وقتی تقدیر مخلوقات قبل از آفرینش آسمان‌ها و زمین در لوح محفوظ نوشته است.

می‌گویم: این اشتباه و بعید است و با ظاهر حدیث نیز مخالف است، رسول الله  ج آشکارا به ما خبر داده است که الله متعال موجودات را آفرید، یعنی این کار را به اتمام رساند و همچنین مقادیر و اندازه‌گیری‌ها را که این اعتقاد اهل سنت و جماعت است. الله آن را پنجاه هزار سال پیش از آفریدن آسمان‌ها و زمین نوشته است؛ همان‌گونه که در حدیث آمده است:

«كَتَبَ اللَّهُ مَقَادِيرَ الْخَلاَئِقِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَ السَّمَوَاتِ وَالأَرْضَ بِخَمْسِينَ أَلْفَ سَنَةٍ»[١٤]. «الله مقادیر همه چیز را پنجاه هزار سال پیش از آفریدن آسمان‌ها و زمین نوشته است».

در کتابی که نزد الله بر روی عرشش است.

در همین کتاب آمده است که:

﴿وَرَحۡمَتِي وَسِعَتۡ كُلَّ شَيۡءٖ.

«رحمتم همه چیز را فراگرفته است».

همچنین در این کتاب آمده است:

«إِنَّ رَحْمَتِى سَبَقَتْ غَضَبِى»[١٥]. «رحمتم از غضبم پیشی گرفته است».

از الله مسألت داریم که به ما و شما رحم کند.

الله آسمان‌ها و زمین را همان‌گونه که در قرآن به روشنی آمده است، در شش روز آفریده است.

«زمانی که از آفریدنش فارغ آمد». یعنی: الله سبحانه و تعالی آفریدن مخلوقات و آسمان‌ها و زمین را به پایان رساند.

«رحم گفت» یعنی: رحمی که پیوندش برقرار است.

برخی می‌گویند: رحم زن، زیرا محل باردار شدن است.

آنچه پیداست پیوندی است که مردم را به یکدیگر مرتبط می‌سازد.

الله   می‌فرماید:

﴿وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ ٱلَّذِي تَسَآءَلُونَ بِهِۦ وَٱلۡأَرۡحَامَ[النساء: ١].

«و از الله که به [نام] او از همدیگر درخواست می‌کنید، و از [گسستن] رابطه خویشاوندی پروا دارید».

رحم گفت: «این مقام و منزلت کسی است که از قطع صله‌ی رحم به تو پناه می‌آورَد». پس رحم لب به سخن گشود.

اما آیا به زبان گویش سخن گفت یا به زبان حال؟

معتزله در این باره می‌گویند: به زبان حال سخن گفت، مثل این فرمایش الهی درباره‌ی آسمان‌ها و زمین: ﴿قَالَتَآ أَتَيۡنَا طَآئِعِينَ١١ [فصلت: ١١]. «آن دو گفتند: فرمان‌پذیر آمدیم» نه با صدا بلکه با زبان حال.

اهل سنت می‌گویند: نه، بلکه آن را حمل بر ظاهر می‌کنیم و او در واقع سخن گفته است، زیرا الله متعال به ما خبر داده است که او سخن گفته است.

پس چرا بر مبنای ظاهرش بر آن حکم نکنیم.

در روایت صحیح دیگری آمده است: رحم بسان شکایت کننده‌ای به عرش الهی چسبید و از کسی‌که این پیوند را قطع کند، به الله پناه برد.

زیرا پناه گیرنده به کسی‌که به او پناه می‌برد، می‌چسبد، به همین خاطر رحم گفت: «این مقام و منزلت کسی است که به تو پناه می‌آورد». یعنی: به جایگاهی رسیدم که از شر کسی‌که صله‌ی رحم را قطع می‌کند، به تو پناه می‌آورم، پس مرا نجات بده و یاری کن».

پناه بردن هم جز به الله تعالی امکان پذیر نیست. این فرمایش الهی:

﴿فَٱسۡتَعِذۡ بِٱللَّهِ مِنَ ٱلشَّيۡطَٰنِ ٱلرَّجِيمِ٩٨[النحل: ٩٨].

«از شیطانِ مطرود به الله پناه بر».

یعنی: از شر شیطان به الله پناه ببر.

به همین خاطر وقتی رسول الله  ج سحر و جادو شد، الله   این آیه را نازل کرد:

﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلۡفَلَقِ١ [الفلق: ١].

«(ای پیامبر) بگو: «به پروردگار سپیده دم پناه می‌برم »

و ﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلنَّاسِ١ [الناس: ١].

«(ای پیامبر) بگو: «به پروردگار مردم پناه می‌برم »

باید به الله پناه برد، دلیل شرک مشرکان عرب این بود که به غیر از الله پناه می‌بردند.

به عنوان مثال از شر جن الله دشت و صحرا پناه می‌بردند.

الله متعال می‌فرماید:

﴿وَأَنَّهُۥ كَانَ رِجَالٞ مِّنَ ٱلۡإِنسِ يَعُوذُونَ بِرِجَالٖ مِّنَ ٱلۡجِنِّ فَزَادُوهُمۡ رَهَقٗا٦[الجن:٦].

«و مردانی از آدمیان به مردانی از جنّ پناه می‌بردند و بر سرکشی آنها می‌افزودند».

بنابراین فقط باید به الله پناه برد و کسی جز الله توانایی پناه دادن را ندارد، زیرا او صاحب قدرت و عزت است.

به همین خاطر الله سبحان کسی را که الله جز او بگیرد، ملامت و سرزنش می‌کند:

﴿وَٱتَّخَذُواْ مِن دُونِهِۦٓ ءَالِهَةٗ لَّا يَخۡلُقُونَ شَيۡ‍ٔٗا وَهُمۡ يُخۡلَقُونَ وَلَا يَمۡلِكُونَ لِأَنفُسِهِمۡ ضَرّٗا وَلَا نَفۡعٗا وَلَا يَمۡلِكُونَ مَوۡتٗا وَلَا حَيَوٰةٗ وَلَا نُشُورٗا٣[الفرقان: ٣].

«و به جای او معبودانی برای خود گرفته‌اند که چیزی را خلق نمی‌کنند و خود خلق شده‌اند و برای خود نه زیانی را در اختیار دارند و نه سودی را، و نه مرگی را در اختیار دارند و نه حیاتی و نه رستاخیزی را».

در کتاب‌های ادبی آمده است که یکی از شاعران اندلس بر یکی از پادشاهان دنیا وارد شد و گفت:

مَا شِئْتَ لَا مَاشَاءَتِ الأَقْدَارُ
فَاحْکُم فَأَنْتَ الوَاحِدُ القَهَّارُ

«هر آنچه تو بخواهی همان می‌شود نه آنچه تقدیر بخواهد، پس حکمرانی کن که تو یکتای قهار هستی».

سلطان جنایتکار چیزی نگفت و مردم هم این سخنان را انکار نکردند.

پس الله متعال به او خبر داد که یگانه‌ی قهار و کسی‌که همه‌ی امور در دست اوست، کیست.

الله آن شاعر را به بیماری بسیاری سختی که پزشکان از درمان آن درمانده شدند، مبتلا کرد، تا آنجا که بسان سگی در بسترش پارس می‌کرد و شب تا صبح در رختخوابش می‌غلتید.

زیرا الله متعال خواست تا معنا و مفهوم این بیت را به او بچشاند.

در پایان آن شاعر از مستی‌اش به خود آمد و در بیماری مرگ که جز پوستی بر استخوانش نمانده بود، چنین سرود:

أبِعَیْنِ مُفتَقَرٍ إلَیْكَ نَظَرْتَ لِي
فَأَهَنْتَنِي وَقَذَفْتَنِي مِنْ حَالِقِ
لَسْتَ الْـمَلُومَ أَنَا الَملُومُ لِأَنَّنِي
عَلَّقْتُ آمَالِي بِغَیْرِ الْخَالِقِ

«آیا با دیده‌ی یک نیازمند و محتاج به تو، به من نگریستی، پس به من اهانت کردی و سخن زشتی به من زدی، نباید تو را سرزنش کرد، بلکه من باید مورد سرزنش و توبیخ قرار بگیرم، زیرا امید‌ها و آرزوهایم را به کسی غیر از الله آفریننده پیوند دادم».

به امام احمد گفتند: توکل چیست؟

گفت: توکل کاری است که ابراهیم هنگام نزدیک شدن به آتش انجام داد و گفت:

﴿حَسۡبُنَا ٱللَّهُ وَنِعۡمَ ٱلۡوَكِيلُ[آل عمران: ١٧٣].

«الله ما را بس است و نیکو حمایتگری است».

در سیره‌ی سیدنا ابراهیم  ÷ آورده‌اند که وقتی مثل گلوله‌ای او را در منجنیق گذاشتند، همه‌ی دوستان و نزدیکانش از او روی گرداندند، پس توحید و یکتاپرستی در درون و قلبش بسان کوهی استوار گردید، زیرا او نیز بسان پیامبر ما، سرور موحدان است.

وقتی به‌سوی آتش پرتاب شد و در هوا بود، جبرییل به او گفت: «ای ابراهیم! آیا چیزی از من نمی‌خواهی؟».

جبرییل  ÷ به خواست الله توانایی نجات او را داشت.

ابراهیم فرمود: از تو چیزی نمی‌خواهم، بلکه از الله می‌خواهم.

وقتی به آتش نزدیک شد، فرمود:

﴿حَسۡبُنَا ٱللَّهُ وَنِعۡمَ ٱلۡوَكِيلُ[آل عمران: ١٧٣].

«الله ما را بس است و نیکو حمایتگری است».

پس هیچ آسیبی به او نرسید.

در صحیح بخاری از ابن عباس  ب آمده است که:

وقتی ابراهیم در آتش افکنده شد، گفت: ﴿حَسۡبُنَا ٱللَّهُ وَنِعۡمَ ٱلۡوَكِيلُ «الله ما را بس است و نیکو حمایتگری است».

و وقتی به محمد گفتند:

﴿ٱلَّذِينَ قَالَ لَهُمُ ٱلنَّاسُ إِنَّ ٱلنَّاسَ قَدۡ جَمَعُواْ لَكُمۡ فَٱخۡشَوۡهُمۡ فَزَادَهُمۡ إِيمَٰنٗا وَقَالُواْ حَسۡبُنَا ٱللَّهُ وَنِعۡمَ ٱلۡوَكِيلُ١٧٣[آل عمران: ١٧٣].

«مردمان برای [جنگ با] شما گرد آمده‌اند پس، از آن بترسید. و [لی این سخن] بر ایمان‌شان افزود و گفتند: الله ما را بس است و نیکو حمایتگری است».

جواب این بود:

﴿فَٱنقَلَبُواْ بِنِعۡمَةٖ مِّنَ ٱللَّهِ وَفَضۡلٖ لَّمۡ يَمۡسَسۡهُمۡ سُوٓءٞ وَٱتَّبَعُواْ رِضۡوَٰنَ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ ذُو فَضۡلٍ عَظِيمٍ١٧٤[آل عمران: ١٧٤].

«پس با نعمت و بخششی از جانب الله، [از میدان نبرد] بازگشتند، در حالی که هیچ آسیبی به آنان نرسیده بود، و هم‌چنان رضایتمندی الله را پیروی کردند، و الله دارای بخششی عظیم است».

داستان خالد بن ولید زمانی که به جنگ یرموک رفت، بارها تکرار شده است. سپاه او حدود سی‌هزار سرباز و لشکر روم دویست و هشتاد هزار سرباز بودند.

وقتی دو سپاه با هم روبرو شدند و شروع به مبارزه کردند، یکی از مسلمانان به خالد گفت: تعداد رومیان چقد زیاد و ما چقدر کم هستیم!

خالد گفت: نه به الله قسم، بلکه تعداد ما زیاد و رومیان کم هستند، زیرا الله متعال با ماست.

شخص مسلمان دیگری گفت: ای خالد، فکر می‌کنم بهتر باشد به کوه اجا و سلمی فرار کنیم.

او گفت: به الله سوگند به کوه اجا و سلمی فرار نمی‌کنیم، بلکه به‌سوی الله فرار می‌کنیم:

﴿حَسۡبُنَا ٱللَّهُ وَنِعۡمَ ٱلۡوَكِيلُ[آل عمران: ١٧٣].

«الله ما را بس است و نیکو حمایتگری است».

جنگ آغاز شد و خالد پیروز و سربلند گشت، چرا که الله برای او کافیست.

گوید: «رحم گفت: این مقام و منزلت کسی است که از قطع صله‌ی رحم به تو پناه می‌آورد».

یعنی: پروردگارا! از کسی‌که در زندگی پیوندم را قطع می‌کند به تو پناه می‌آورم، زیرا قطع کننده‌ی صله‌ی رحم سزاوار لعنت الله می‌باشد، در کتاب حکیم آمده است:

﴿فَهَلۡ عَسَيۡتُمۡ إِن تَوَلَّيۡتُمۡ أَن تُفۡسِدُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَتُقَطِّعُوٓاْ أَرۡحَامَكُمۡ٢٢ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ لَعَنَهُمُ ٱللَّهُ[محمد: ٢٢-٢٣].

«پس [ای منافقان،] آیا امید بستید که چون [از الله] برگشتید [یا سرپرست مردم شدید] در [روی] زمین فساد کنید و خویشاوندی‌های خود را از هم بگسلید؟ اینان همان کسانی هستند که الله آنان را لعنت نموده است».

جعفر صادق به پسرش می‌گوید: فرزندم! با سه کس هم‌نشین مشو:

١- با فاجر و بدکار که با فجور و نافرمانی‌اش با تو دشمنی می‌کند.

٢- با قطع کننده‌ی صله‌ی رحم که در آسمان‌ها و زمین ملعون است.

٣- با بخیل که ضروری‌ترین نیازت را به تو می‌فروشد.

الله تعالی فرمود: «آری» یعنی از شر قطع کننده‌ی صله‌ی رحم به تو پناه می‌دهم.

سپس الله فرمود: «آیا راضی نیستی که با کسی‌که صله‌ی رحم را برقرار می‌کند ارتباط داشته باشم و با کسی‌که آن را قطع می‌کند، قطع ارتباط نماییم؟»

گفت: «آری».

جوابش «آری» است، زیرا در پاسخ یک سؤال آمده است.

به همین خاطر الله فرمود:

﴿أَلَسۡتُ بِرَبِّكُمۡۖ قَالُواْ بَلَىٰ[الأعراف: ١٧٢].

«آیا پروردگار شما نیستم؟ گفتند: آری».

ابن عباس  ب گوید: اگر می‌گفتند: «نعم» کافر می‌شدند، زیرا سؤال با همزه‌ی استفهام مطرح شده است و با کلمه‌ی «نعم» پاسخ داده نمی‌شود، زیرا معنایش اعتراف به محتوای سؤال است، گویی آنان – پناه بر الله – می‌گویند: بله، تو پروردگار ما نیستی!

سپس رسول الله  ج فرمود: اگر دوست داشتید این آیه را بخوانید:

﴿فَهَلۡ عَسَيۡتُمۡ إِن تَوَلَّيۡتُمۡ أَن تُفۡسِدُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَتُقَطِّعُوٓاْ أَرۡحَامَكُمۡ٢٢ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ لَعَنَهُمُ ٱللَّهُ فَأَصَمَّهُمۡ وَأَعۡمَىٰٓ أَبۡصَٰرَهُمۡ٢٣[محمد: ٢٢-٢٣].

«پس [ای منافقان،] آیا امید بستید که چون [از الله] برگشتید [یا سرپرست مردم شدید] در [روی] زمین فساد کنید و خویشاوندی‌های خود را از هم بگسلید؟ اینان همان کسانند که الله آنان را لعنت نموده و [گوش دل] ایشان را ناشنوا و چشم‌هایشان را نابینا کرده است».

الله سبحان می‌فرماید: اگر کاری انجام دادید و به الله کفر ورزیدید، تنها چیزی که باقی می‌ماند این است که صله‌ی رحم را قطع کنید، این مفهوم کلی آیه است.

این همان عبارتی است که وقتی انسانی گناه و اشتباهی از او سر می‌زند به او می‌گویند: چیزی نمانده جز اینکه نماز را ترک کنی! یا اگر می‌خواهی نمازت را هم رها کن.

در واقع تو این کار را نمی‌پسندی، اما او را تهدید می‌کنی و به او هشدار می‌دهی.

الله متعال می‌فرماید: هنگامی که از ایمان روی گرداندید، چیزی نمی‌ماند جز اینکه صله‌ی رحم را هم قطع کنید، گناه آن آسان‌تر از ترک ایمان است.

از ابوهریره  س روایت شده است که رسول الله  ج فرمود:

«إِن الرَّحِمَ شَجْنَةٌ مِنْ الرَّحْمَنِ فَقَالَ اللَّهُ مَنْ وَصَلَكِ وَصَلْتُهُ وَمَنْ قَطَعَكِ قَطَعْتُهُ»[١٦].

«رحم شاخه‌ای از جانب رحمان است، الله گفت: کسی‌که پیوندت را برقرار سازد، من نیز ارتباطم را با او برقرار می‌سازم و کسی‌که آن را قطع کند، من نیز با او قطع ارتباط می‌کنم».

کلمه «شَجْنَةٌ» به دو حالت حرکت گذاری شده است: «شُجْنَةٌ وشَجْنَةٌ».

«شُجْنَةٌ» تکه و قطعه‌ای از یک چیز.

«شَجْنَةٌ» پیچ‌های دره است.

«الشُّجُون»: نیز رگ‌های بدن است.

«الشُّجُون»: سخنانی که به هم پیوسته است. عرب‌ها می‌گویند: الحدیث ذو شجون، یعنی: سخن، سخن را به دنبال دارد. سخن تشویق کننده است و انسان به محض اینکه سخنش را در یک موضوع تمام می‌کند، وارد موضوع دیگری شده است و درباره‌اش سخن می‌گوید، همان‌گونه که ابن رومی می‌گوید:

وَحَدِیثُهَا السِّحْرُ الْحَلَالُ لَوْ أَنَّهُ
لَمْ یَجْنِ قَتْلَ الْـمُسْلِمِ الْـمُتَحَرِّزِ
وَإِن طَالَ لَمْ یُمْلِلْ وَإِن هِيَ أَوْجَزَتْ
وَدَّ الْـمُحَدَّثُ أَنَّهَا لَمْ تُوجِزِ

«سخنش جادوی حلال است اگر منجر به قتل مسلمانی که مواظبش هست، نشود،

اگر طولانی کند خسته نمی‌کند و اگر راه ایجاز و اختصار را در پیش بگیرد، کسی‌که با او صحبت می‌شود دوست دارد که اختصار و ایجاز نمی‌کرد».

می‌گویند: «الشَّجنُ»: یعنی تأسف، سوز و گداز دل.

«أَنَا ذُو شَجن» یعنی: من متأسفم و در دلم سوز و گدازی است.

«أَشجنَانِي» یعنی: به یاد انداختن و به شور و نشاط آوردن.

تَذَکَّرْتُ وَالذِّکْرَی تَهِیجُ عَلَی الفَتَی
وَمِن عَادَةِ المَحْزُونِ أَن یَتَذَکَّرَا

«به یاد آوردم و یادآوری جوان را برانگیخته می‌نماید و به هیجان می‌آورد، و انسان غمگین معمولاً یادآوری می‌کند».

کلمه «شجنَة» در اینجا به معنای قطعه‌ای از یک چیز است، یعنی: از الله رحمان.

گفته شده است: یکی از فیض‌ها و نیکی‌های الهی.

همچنین گفته شده است: یکی از آفریدگانش و اضافه شدنش به خاطر عزت و ارج نهادن است. یعنی الله متعال آن را خلق کرده است.

یا اسمش را از اسم الله   (رحمان) مشتق کرده است و این اشتقاق از باب تشریف و ارج نهادن است.

برخی از اهل علم و اهل سنت معتقدند که: اسم رسول الله، محمد از اسم الله مشتق شده است، زیرا الله همان محمود و ستوده شده است و او صاحب حمد و سپاس است، تا آنجا که حسان گوید:

وَشَقَّ لَهُ مِنَ اسْمِهِ لِیُجِلَّهُ
فَذُو الْعَرْشِ مَحْمُودٌ وَهَذَا مُحَمَّدُ

«نامش را از نام خود مشتق کرد تا او را بزرگ بدارد، چرا که صاحب عرش محمود و ستوده شده است و این هم محمد – یعنی ستوده شده – است».

الله فرمود: «کسی که پیوندت را برقرار سازد، من با او ارتباط برقرار می‌کنم و کسی‌که پیوندت را قطع کند، من نیز با او قطع رابطه می‌کنم». و این مثل حدیث قبلی است.

بدان که صله‌ی رحمی که بدان بسیار تشویق می‌شود، آن است که با کسانی که با تو قطع ارتباط می‌کنند و پیوند رحم را برقرار نمی‌سازند، ارتباط برقرار کنی و بر این کار مداومت و این والاترین درجه‌ی صله‌ی رحم است، زیرا رسول الله  ج می‌فرماید:

«لَيْسَ الْوَاصِلُ بِالْمُكَافِئ وَلَكِنَّ الْوَاصِلَ الَّذِى إِذَا قُطِعَتْ رَحِمُهُ وَصَلَهَا»[١٧]. «واصل (انجام دهنده‌ی صله‌ی رحم) آن نیست که با شخصی که با وی صله‌ی رحم انجام داده است، صله‌ی رحم به‌جای آورد و تلافی کند؛ بلکه واصل کسی است که با شخصی که پیوند و صله‌ی او را قطع کرده است و با او صله‌ی رحم انجام نمی‌دهد، صله‌ی رحم، به‌جای آورد».

یعنی: کسی سزاوار نام وصل کننده و ارتباط برقرار کننده را دارد که با کسی‌که صله و پیوند خویشاوندیش را با او قطع کرده است، صله‌ی رحم را برقرار سازد.

به همین خاطر بارها داستان مردی را شنیدیم که صله‌ی رحم را با خویشاوندانش برقرار می‌کرد، ولی آن‌ها این پیوند را قطع کرده بودند و آن را ادا نمی‌کردند. او نزد رسول الله  ج شکایت کرد و پیامبر  ج به او فرمود:

«لَئِنْ كُنْتَ كَمَا قُلْتَ، فَكَأَنَّمَا تُسِفُّهُمُ الْمَلَّ، وَلاَ يَزَالُ مَعَكَ مِنَ اللَّهِ ظَهِيرٌ عَلَيْهِمْ مَا دُمْتَ عَلَى ذَلِكَ»[١٨]. «اگر تو چنین باشی که می‌گویی، مثل این است که (با این کارَت) خاکستر داغ به آنان می‌خورانی و پیوسته تا هنگامی که بر این روش باشی، پشتیبانی از جانب الله و علیه آنان همراه تو خواهد بود».

«ملّ» یعنی خاکستر بسیار داغ و سوزان.

شاعر نیز چنین می‌سراید:

وَإنَّ الَّذِي بَیْنِي وَبَیْنَ بَنِي أَبِي
وَبَیْنَ بَنِي عَمِّي لَـمُخْتَلِفٌ جِدًّا
فَإِنْ أکَلُوا لَحْمِي وَفَرْتُ لُحُوْمَهُمُ
وَإنْ هَدَمُوا مَجْدِي بَنَیْتُ لَهُمْ مَجْدَا
ولَسْتُ بِأحْمِلُ حِقْدًا عَلَیْهِمُ
وَلَیْسَ رَئِیسُ الْقَوْمِ مَنْ یَحْمِلُ الحِقْدَا
لَـهُمْ جُلُّ مَالِي إِنْ تَتَابَعَ لِي غِنًی
وَإِنْ قَلَّ مَالِي لَمْ أُكَلِّفْهُمُ رِفْدَا

«پیوند و رابطه‌ای که میان من و فرزندان پدرم و عموزادگانم است کاملاً متفاوت است،

اگر آبرو و ناموسم را هتک کنند، گوشت‌شان را زیاد می‌کنم و اگر مجدم را در هم شکنند، مجد و عظمت آنان را می‌سازم و هرگز کینه‌ای قدیمی از آنان به دل ندارم، چرا که رییس قبیله، کسی نیست که حقد و کینه به دل گیرد،

اگر پیاپی ثروتمند شوم قسمت اعظم ثروتم به آنان تعلق دارد و اگر ثروتم کم شود آنان را به خاطر بذل و بخشش به زحمت نمی‌اندازم».

از الله متعال مسألت دارم که ما را از زمره‌ی کسانی بگرداند که صله‌ی رحم را به‌جا می‌آوریم تا الله در دنیا و آخرت پیوندش را با ما برقرار سازد.

والله أعلم، وصلی الله علی نبینا محمد وآله وصحبه وسلم.

[١٣]- بخاری، حدیث ٥٨٥٠، و مسلم، حدیث ٦٤٧٠.

[١٤]- مسلم، حدیث ٦٦٩٩.

[١٥]- بخاری، حدیث ٧٢٥٦، ٧٣٨٨، ٧٢٨٧ و مسلم، حدیث ٦٩١٩.

[١٦]- بخاری، حدیث ٥٨٥١.

[١٧]- بخاری، حدیث ٥٨٥٤، ابوداود، حدیث ١٦٩٨، ترمذی، حدیث ١٩١٢ و احمد، حدیث ٦٧٦٦.

[١٨]- مسلم، حديث ٦٤٧٧ و احمد، حديث ٧٩٥٠.