خانه ای بر اساس تقوا

احکام نوزاد

احکام نوزاد

الحمد الله رب العالمین والصلاة والسلام علی إمام المرسلین وقدوة الناس أجمعین وعلی آله وصحبه وسلم تسلیمًا کثیرًا.

اما بعد...

این بشارت و مژدگانی مسرت بخشی است که جوانان اسلام یا بیشتر جوانان اسلام توجهی علمی به کتاب و سنت داشته باشند و بر میراث محمد  ج حریص و علاقمند بوده و تحصیلات علمی خود را با تصمیم بازگشت به‌سوی الله سبحان آغاز کنند.

این مژده‌ایست که مؤمن را شادمان می‌گرداند، زیرا هیچ رسالتی بدون علم و دانش نیست و هیچ علمی نیست مگر این که الله و رسولش گفته باشد. پس شکر و سپاس الله را که از این جوانان، افرادی را ساخت که بر علم مفید و مبنی بر کتاب و سنت، تخریج احادیث، بازبینی و بررسی اصول اسلام و تحقق مسایل حریص هستند.

بخاری از سلمان بن عامر ضبی آورده است که رسول الله  ج فرمود:

«مَعَ الْغُلَامِ عَقِيقَةٌ فَاَهْرِيقُوا عَنْهُ دَمًا وَأَمِيطُوا عَنْهُ الْأَذَي»[٨٥]. «پس برایش گوسفندی، ذبح کنید و او را تمیز نمایید».

بخاری همراه گروهی از راویان به جز مسلم این حدیث را روایت کرده‌اند.

در مسأله‌ی عقیقه مواردی هست که پشت سر هم برای‌تان بیان می‌کنم:

اول: تعریف عقیقه.

دوم: حکم آن.

سوم: معنای کنار زدن موجبات آزار و اذیت.

چهارم: معنی هر پسر بچه‌ای در گروه عقیقه‌اش است چیست؟

پنجم: روز هفتم برایش ذبح شود، چیست؟

ششم: معنی نامگذاری.

هفتم: با هم برابرند یعنی چه.

هشتم: این فرمایش رسول الله  ج «لَا أُحِبُّ العُقُوقَ»[٨٦]. زمانی است که عقیقه ذکر شد در حالی که فرموده است: «کُلِ غُلَامٍ مُرتَهِنٌ بِعَقِیقَتِهِ» چگونه بین این دو لفظ جمع کنیم.

نهم: معنای این فرمایش رسول الله  ج چیست که فرمود: «وَیُلَطَّخُ بِزَعْفَرَانٍ»[٨٧].

دهم: پیامبر برای حسن و حسین  ب عقیقه نمود.

یازدهم: صدقه دادن با نقره.

دوازدهم: خواندن اذان در گوش نوزاد، روز تولدش و آیا این که خواندن اقامه سنت است یا نه؟ و تحقیق و بررسی در این زمینه.

سیزدهم: مستحب بودن تحنیک نوزاد و با چه چیزی تحنیک شود؟ تحنیک چیست؟

چهاردهم: نام‌های برگزیده و نام‌هایی که از آن نهی شده است.

پانزدهم: آیا غیر از گوسفند چیز دیگری برای عقیقه کردن جایز است؟

شانزدهم: آیا اموری که در قربانی شرط است، در عقیقه نیز شرط است؟

هفدهم: چه وقت عقیقه ذبح می‌شود؟ آیا استخوان‌هایش تکه می‌شود؟

به یاری و مدد الهی می‌گویم:

عقیقه از کلمه‌ی «العُق» گرفته شده است و به معنای قطع کردن و دو نیم کردن است. گویند: «عققت اللحم» یعنی گوشت را تکه تکه کردم «عققت الثوب» یعنی آن را تکه کردم و «عققت الحبل» یعنی آن را قطعه قطعه کردم، بنابراین به معنای تکه کردن و قطعه قطعه کردن است و در اصطلاح، قربانی‌ای است که برای نوزاد سر بریده می‌شود.

درست نیست که آن را تمیمه نام گذاشت، بلکه نامش عقیقه است و در روز هفتم از تولد نوزاد، قربانی می‌شود. یکی از شعرا گوید:

نُفَلِّقُ هَامًا مِنْ رِجَالٍ أَعِزَّةٍ
عَلَيْنَا، وهُمْ كَانُوا أَعَقَّ وأَظْلَمَا

«سرهای مردانی که برای ما عزیزند می‌زنیم، آنان نافرمان‌تر و ظالم‌تر بودند».

می‌گوید: ما سرهایی را که برایمان عزیز است و از نزدیکان ما است قطع می‌کنیم ولی آنان بودند که به ما ظلم کردند و برما ستم روا نمودند.

یزید بن معاویه زمانی که حسین بن علی را کشت، از این بیت استفاده کرد.

در حکم عقیقه سه قول هست.

١- ابوحنیفه گفته است: این کار از اعمال جاهلیت است و نه سنت است و نه واجب و فقط کسی‌که عادات جاهلیت را دارد، آن را انجام می‌دهد.[٨٨]

این رأی، اشتباهی از جانب اوست – الله رحمتش کند – و هر کسی جز محمد  ج سخنش را هم می‌توان گرفت و هم می‌توان رد کرد.

٢- ظاهری‌ها و لیث و حسن بصری معتقدند که واجب است.

و به این فرمایش رسول الله  ج استدلال کرده‌اند که فرمود:

«کُلُ غُلَامٍ مُرتَهِنٌ بِعَقِیقَتِهِ»[٨٩]. «هر پسر بچه‌ای در گرو عقیقه‌اش است».

آنان گفته‌اند: مادامی که «در گرو» است، پس واجب است.

٣- جمهور علما حد وسط را در نظر گرفته و گفته‌اند: سنت است نه واجب بنا بر فرمایش رسول الله  ج در کتاب‌های سنن که با سند حسن روایت شده است:

«مَنْ وُلِدَ لَهُ فَأَحَبَّ أَنْ يَنْسُكَ عَنْ وَلَدِهِ فَلْيَفْعَلْ»[٩٠]. «کسی که بچه‌ای برایش متولد شد و دوست داشت که به جای پسرش قربانی کند این کار را بکند».

اما ابن تیمیه و ابن قیم گفته‌اند: مشروع و جایز است بدون تعیین حکم آن.

برای فرزندش عقیقه دهد و اگر این کار را نکرد، ملزم به آن نمی‌شود و به خاطر آن محبوس و زندانی نمی‌گردد، در میان قبایل چرخانده نمی‌شود و با شاخه‌ی خرما و کفش زده نمی‌شود و به او گفته نمی‌شود: این جزای کسی است که برای فرزندش عقیقه نداده است! نه، مسأله ساده‌تر از آن است.

معنای دور کردن موجبات آزار و اذیت چیست؟

رسول الله  ج می‌فرماید:

«مَعَ الْغُلَامِ عَقِيقَةٌ فَأَهْرِيقُوا عَنْهُ دَمًا وَأَمِيطُوا عَنْهُ الْأَذَي». «پس برایش گوسفندی ذبح کنید و او را تمیز نمایید».

اذیت همان مو است.

ابن سیرین در سنن ابوداود گوید: «اگر موجبات اذیت مو نباشد، من نمی‌دانم که چیست».

شوکانی آن را عمومیت بخشیده است و می‌گوید: مو و غیر مو، اذیت عمومیت دارد پس نظافت می‌شود و مویش تراشیده می‌شود.

این سنت اسلام است. در سنن ابوداود از قیس بن عاصم منقری آمده است که وقتی اسلام آورد، رسول الله  ج به او فرمان داد تا ختنه کند و موی کفر را از بدنش دور نماید.

کلمه‌ی «مرتهن» به چه معناست؟

اهل علم در این باره دو نظر دارند:

١- امام احمد  / گوید: «در گرو عقیقه‌اش است». یعنی وقتی کودکی مرد، برای پدر و مادرش شفاعت نمی‌کند تا زمانی که برایش عقیقه دهند، زیرا «مرتهن»: یعنی ممنوع الشفاعه است.

وقتی کودکی بمیرد، شفاعت پدر و مادرش را می‌کند، به همین خاطر در نماز جنازه‌اش دعا می‌کنیم که برای پدر و مادرش شفاعت کند.

٢- عده‌ای از علما گفته‌اند: یعنی بدون عقیقه نه نام نهاده می‌شود و نه موهایش تراشیده می‌شود، زیرا نامگذاری و تراشیدن مو، وابسته به قربانی است.

گویی این رأی نزدیک‌تر است – ان شاءالله – و ایرادی ندارد که قول امام احمد را نیز وارد کنیم، زیرا هیچ‌کس دلیل ریشه‌ای و تفصیلی ندارد، پس اشکالی ندارد که میان این رأی و رأی امام احمد جمع شود.

چه وقت برایش ذبح می‌شود؟

بنابر حدیث ابوداود، ترمذی و بیهقی[٩١] سنت این است که در روز هفتم برایش عقیقه داده شود و این حدیث صحیح است که در روز هفتم ذبح شود.

اگر روز هفتم گذشت، در چهاردهم.

اگر گذشت در بیست و یکم و این نظر ترمذی است.

شوکانی نظری ندارد و از ترمذی جویای دلیل شده است، زیرا دین ما مبنی بر دلیل است.

ما به شوکانی و دیگران می‌گوییم: بیهقی با سندی که حسن است آورده است که: اگر روز هفتم را از دست داد، در روز چهاردهم و اگر آن را نیز از دست داد، در روز بیست و یکم برایش عقیقه داده می‌شود.

اگر از دست دادی، اشکالی ندارد که آن را به جا آوری حتی اگر فرزند بزرگ شد، طبرانی گوید: رسول الله  ج برای خودش عقیقه داد.

اما این حدیث، ضعیف است.

در اینجا مسایلی مطرح می‌شود:

١- آیا جایز است که کسی غیر از پدر، داوطلبانه برای کودکی عقیقه بدهد؟

درست آن است که شرط نیست پدر عقیقه بدهد، زیرا ممکن است او نیازمند و محتاج باشد و کسی غیر از او دادن عقیقه را بپذیرد.

٢- قربانی باید در روز هفتم باشد، اما پیش از آن، هیچ نصی در این باره نیامده است، اگر چه که برخی از فقها معتقدند که عقیقه دادن قبل از روز هفتم جایز است و این مخالف نص است.

٣- در برخی از الفاظ کلمه‌ی «یُدَمَّی» به جای «یُسَمَّی» آمده است و این اشتباه یکی از راویان است. اما قتاده گوید: «یُدَمَّی» یعنی با تکه پشمی از خونش گرفته شود و بر شکم سپس سرش قرار داده شود.

ابن عمر، عطا و حسن نیز چنین رأیی دارند.

اما درست این است که به کار بردن این کلمه اشتباه و توهّم «هَمّام» در این روایت است[٩٢] بنابر فرمایش رسول الله  ج نزد ابن ماجه که از حدیث یزید بن عبدالله مزنی گرفته شده که فرمود: «یُعَقُّ عَنْ الْغُلَامِ وَلَا يُمَسُّ رَأْسُهُ بِدِمٍ»[٩٣] «برای پسر بچه عقیقه ذبح می‌شود و سرش با خون آغشته نمی‌شود». و این نص است.

به ما گفته‌اند: حدیث مرسل است و راست گفته‌اند.

عبدالله بن یزید بن عبدالله مزنی، تابعی است و پدرش عبدالله مزنی صحابی است و او از پدرش روایت نکرده است و سند در اینجا منقطع گشته است.

اما صحیح‌تر و نزدیک‌تر این است که خونی بر سر و شکم او مالیده نمی‌شد، زیرا این کار – به خون آغشته کردن – از کارهای جاهلیت است و در سنن آمده است که اهل جاهلیت این کار را انجام می‌داده‌اند و وقتی اسلام آمد، از این کار بازداشته شدند.

رسول الله  ج – بنا بر روایتی که ابن حبان دارد – فرمود: «به جای خون، خَلوق [نوعی گیاه خوش بو] قرار دهید»[٩٤]. و در روایت حَسَن آمده است: «زعفران» یا هرچیز پاکی که جای آن را بگیرد.

مسأله‌ی ششم: معنای نامگذاری است. ابن ابی شیبه در مصنف گفته است: «در روز هفتم نامگذاری می‌شود». که دو معنا دارد:

١- نامی بر او نهاده شود و این صحیح و درست است.

٢- گفته شد: هنگام قربانی نام الله را ببرد، یعنی بر عقیقه‌اش بگوید بسم الله.

مسأله‌ی هفتم: این سخن رسول الله  ج «شَاتَانِ مُتَكَافِئَتَانِ» (دو گوسفند هم‌اندازه) است همان‌گونه که در سنن آمده است.

معنایش این است که تقریباً هم سن و سال باشند نه این که یکی بزرگ و دیگری کوچک باشد.

گفته شده است: در نوع‌شان یکی باشند، یعنی این یکی بز و دیگری گوسفند نباشد یا این یکی گوسفند عراقی و دیگری نجدی نباشد.

البته این امر مایه‌ی زحمت است و درست این است که تقریباً هم سن و سال باشند و ایرادی ندارد که یکی بز نر و دیگری قوچ باشد، یعنی از بزها باشد یا اشکالی ندارد که هردو ماده باشد، ولی اگر نر باشند بهتر است.

مالک بن انس  / گوید: گوسفندی برای پسر بچه و گوسفندی برای دختر بچه و به این حدیث بریده استدلال نمود: «برای پسر بچه یک گوسفند قربانی می‌کردیم»[٩٥].

ما می‌گوییم: این حدیث جای بحث و بررسی دارد.

گوید: از ابن عباس  س روایت است که گفت: رسول الله  ج برای هریک از حسن و حسین یک گوسفند قربانی کرد[٩٦].

ما می‌گوییم: نه، بلکه رسول الله  ج فرمود: «برای پسر دو گوسفند و برای دختر یک گوسفند»[٩٧].

پس به تو گفته می‌شود:

١- یا زیاد بودن از یک گوسفند به خاطر اعتماد است پس پذیرفته می‌شود.

٢- یا این که بگوییم: گفتار بر کردار مقدم است. چرا که رسول الله  ج برای حسن یک گوسفند و برای حسین یک گوسفند قربانی نمود، ولی به مردم گفت: «برای پسر دو گوسفند قربانی شود».

نزد اصولیان، گفتار بر کردار مقدم است.

مسأله‌ی هشتم: در حدیثی که احمد و ابوداود با سندی صحیح روایت کرده‌اند، از رسول الله  ج پرسیدند: ای رسول الله، عقیقه چگونه است؟

فرمود: «من عقوق را دوست ندارم».

راوی گوید: گویی رسول الله  ج از این اسم بدش آمد.

رسول الله  ج از عقوق بدش آمد، ولی همان‌گونه که در حدیثی صحیح بیان شد، فرمود: «هر پسر بچه‌ای در گرو عقیقه‌اش است». و «با پسر بچه عقیقه است».

در جمع میان این اقوال گفته می‌شود که: رسول الله  ج از این اسم بدش آمد.

فرمان دادن ایشان به عقیقه دادن، دلیلی بر جایز بودن آن است و جواز، مانع کراهیت نمی‌شود این قاعده‌ای اصولی و پایه‌ایست. ممکن است مسأله‌ای مکروه ولی گاهی اوقات جایز باشد.

بهتر است نگوییم عقیقه، زیرا وقتی پیامبر  ج فرمود: «با پسر بچه عقیقه است». با زبانی که می‌فهمیدند، با آنان سخن گفت و وقتی گفت: «عقوق را نمی‌پسندم». خواست از استفاده از این عبارات جلوگیری کند.

مسأله‌ی نهم: این فرمایش پیامبر: «او را با زعفران آغشته می‌کنیم».

زعفران گیاه معروفی است که کوبیده می‌شود و با خَلوق – گیاهی معطر – مخلوط شده و روی سر گذاشته می‌شود.

اهل علم گویند: این امر دلالت بر آن دارد که مالیدن زعفران یا دیگر مواد معطر بر سر نوزادان مانند صمغ، حنا، کتم یا هرچیزی شبیه آن جایز است.

مسأله‌ی دهم: عقیقه دادن برای حسن و حسین دلیلی بر جواز عقیقه توسط کسی غیر از پدر می‌باشد و این امر قبلاً بیان شد.

از این حدیث می‌فهمیم که اگر پدر مرد، کسانی که متکفل به پرداخت نفقه هستند، باید برایش عقیقه بدهند.

مسأله‌ی یازدهم: صدقه دادن با نقره آمده است که به اندازه‌ی موی سر کودک، نقره صدقه داده می‌شود. پس مقداری پول صدقه می‌دهد. آیا درست است که به جای نقره، طلا صدقه داده شود؟

اهل علم گویند: بله طبرانی در اوسط با سندی که یکی از راویانش ابن جراح است و حدیث ضعیفی است، آورده است: «رسول الله  ج به شش کار امر نمود، از جمله: صدقه دادن طلا برای نوزاد». ولی درست این است که نقره صدقه داده شود، زیرا این روایت ضعیف است. صدقه دادن با طلا، نقره یا چند درهم آسان و ساده است.

مسأله‌ی دوازدهم: اذان گفتن در گوش نوزاد. در سنن ابوداود از رسول الله  ج آمده است که: «پیامبر در گوش حسن اذان گفت»[٩٨].

حکمت این کار این است که نوزاد در کودکی، بر لا اله الا الله پرورش یابد و اولین چیزی که به گوشش می‌رسد کلمه‌ی لا اله الا الله باشد.

اقامه گفتن در گوش نوزاد، از کارهای عمر بن عبدالعزیز  / است، پس تو فقط باید اذان بگویی نه اقامه.

مسأله‌ی سیزدهم: مستحب بودن تحنیک – گذاشتن خرما یا شبیه آن در کام – نوزاد: سنت است که هنگام تولد نوزاد، مقداری خرما، عسل یا چیز شیرینی مانند شکر در دهان نوزاد بگزاری.

وقتی عبدالله بن ابی طلحه متولد شد، او را نزد پیامبر  ج آورد، رسول الله  ج او را گرفت و با آب پاک دهانش خرمایی را جوید سپس از دهانش در آورد و در دهان نوزاد گذاشت و کودک شروع کرد به خوردن آن.

رسول الله  ج با تبسم فرمود: «نگاه کنید انصار چقدر به خرما محبت دارند»[٩٩]!

مسأله‌ی چهاردهم: نام‌های برگزیده.

سنت است که در روز هفتم نامی برای نوزادت انتخاب کنی، یک اسم اسلامی و لطیف نه نام‌های خارجی دشمنان پیامبران، کتاب‌ها و دشمنان رسالت‌ها.

از جمله نام‌های برگزیده، عبدالله و عبدالرحمن است، زیرا از جمله نام‌های محبوب الله هستند، این حدیث صحیحی است[١٠٠].

به شرطی که این نام الله در کتاب و سنت آمده باشد، نه این که خودت اختراع کرده باشی! نباید اسم‌هایی را بیاوری و خودت ترکیب کنی، مثلاً بگویی: «عبدالیقظان» «عبد الموجود» «عبد الساهر» زیرا چنین چیزهایی نیامده است.

پیامبر اکرم  ج از برخی از اسم‌ها نهی فرموده است. در سنن ابوداود آمده است که پیامبر  ج از اسم یسار، رباح، نجیح و افلح نهی فرموده است[١٠١]. زیرا این نام‌ها به فال بد گرفته می‌شود. اگر به خانواده‌ات بگویی: آیا یسار در خانه است؟

بگویند: یسار در خانه نیست.

تو این را به فال بد می‌گیری و همین طور افلح، نجیح، رباح.

از جمله نام‌های مکروه دختران: ختنه، عاصیه، غاویه، متخلفه، بلیده و غیبه است.

انسان با نام، صفت و لقبش تأثیر می‌گذارد. او باید به دنبال نام اسلامی قوی باشد و فال بد نگیرد یعنی نامی را که به فال بد می‌گیرند انتخاب نکند.

در کتاب موطای امام مالک آمده است که رسول الله  ج به مردی فرمود: «برخیز شتر را بدوش. نامت چیست؟»

گفت: حرب.

پس به او گفت: «بنشین».

به دومی گفت: «نام تو چیست؟.

گفت: مره.

پس به او گفت: «بنشین».

به سومی گفت: «نام تو چیست؟»

گفت: صخر.

به او گفت: «بنشین».

به چهارمی گفت: «نام تو چیست؟»

گفت: یعیش.

پیامبر به او گفت: «شتر را بدوش» و او شتر را دوشید[١٠٢].

مسأله‌ی پانزدهم: آیا چیزی جز گوسفند، مانند گاو و شتر برای عقیقه جایز است؟

جمهور علما معتقدند که گاو و شتر برای عقیقه جایز است، بنابر حدیثی که طبرانی از انس روایت کرده است که فرمود: «برای او از شتر، گاو و گوسفند عقیقه داده شود».

امام احمد گوید: کسی‌که برای پسرش شتر عقیقه می‌دهد، باید یک شتر کامل عقیقه کند.

درست این است که عقیقه دادن با شتر و گاو برای نوزاد جایز است، تو می‌توانی یک شتر را برای فرزندت عقیقه بدهی و به جای دو گوسفند حساب می‌شود و دو گوسفند بهتر است.

در شتر هفت یا ده نفر شریک نشوند، زیرا آن یکی در قربانی و این یکی برای عقیقه است و در عقیقه هفت تا یا ده تا شرط نیست.

مسأله‌ی شانزدهم: آیا شرایط قربانی برای عقیقه هم است.

یعنی: یک چشم، بی‌دندان، لنگ یا گوشش چاک خورده و یا دیگر توصیفاتی که در حدیث علی آمده است، نباشد.

صحیح این است که شرط نیست، زیرا عقیقه با قربانی فرق دارد، رسول الله  ج قربانی را با سخنانش مشخص نمود.

کسی که بگوید شروط قربانی برای عقیقه هم هست، باید بگوید که در تمام ولیمه‌ها و مهمانی‌های سنت نیز باید این شروط را رعایت کرد مانند مهمانی‌های ازدواج، زیرا عده‌ای ولیمه‌ی ازدواج را واجب می‌دانند.

مسأله‌ی هفدهم: زمان ذبح کردن عقیقه.

اهل علم در این باره چند نظر دارند:

١- گفته‌اند: پس از فجر و سپیده دم قربانی شود.

٢- گفته شده است: از طلوع خورشید یا از وقت چاشت.

٣- گفته شد: هر وقت دیگر.

٤- گفته شده: در شب هم جایز است.

درست آن است که وقت مشخص و معینی ندارد. یعنی در تمام ساعات روز و گرنه همان‌گونه که اشاره شد، باید در روز هفتم ذبح گردد.

عقیقه باید از مفاصل جدا شود و هیچ استخوانی شکسته نشود به خاطر خوش بینی به این که استخوانی از این نوزاد شکسته نشود.

این موضوع در یکی از احادیث مرسل ابوداود آمده است که جعفر بن محمد از پدرش از رسول الله  ج روایت می‌کند که درباره‌ی عقیقه‌ای که فاطمه برای حسن و حسین داده بود، فرمود: «هیچ استخوانی از استخوان‌هایش را نشکنید»[١٠٣]. این حدیثی مرسل است و ابن قیم در مورد آن سکوت کرده است و این چیزی است که بدان انس گرفته می‌شود.

بهتر است که پس از پختن گوشتش هرکاری که بهتر و مفیدتر است با آنان انجام دهد و اگر همسایگانت فقیر و نیازمند به گوشت بودند، از آن به ایشان بده.

اگر برای خوردن گوشت عقیقه میهمانانی را دعوت کردی نیز ایرادی ندارد.

تو میان صدقه دادن آن یا دعوت کردن مهمانان برای صرف آن مختار هستی.

والله أعلم وصلى الله علی نبینا محمد وعلى آله وصحبه وسلم.

***

[٨٥]- بخاری، حدیث ٥٣٤٦، احمد، شماره‌ی ١٥٩٣٢، ١٧٥٥١، ابوداود، حدیث ٢٨٤٠، ترمذی، شماره‌ی ١٩٧٠، نسایی، حدیث ٤١٩٨ و ابن ماجه، حدیث ٣٢٤٠.

[٨٦]- احمد، حدیث ٦٨٠٣، ابوداود، حدیث ٢٨٤٣، نسایی، شماره‌ی ٤١٩٦ و ر.ک: المشکاة، حدیث ٤١٥٦.

[٨٧]- ابوداود، حدیث ٢٨٤٤، بیهقی در سننش، حدیث ١٩٦٩٠ و ر.ک: المشکاة، حدیث ٤١٥٨.

[٨٨]- مؤلف در نقل قول امام ابوحنیفه در این مورد دقیق نبوده است. زیرا در هیچ یک از کتب معتبر حنفی با عبارتی که مولف ذکر کرده، نیامده است، بلکه امام ابو یوسف آن را در کتاب الآثار صفحه٢٣٨ اینطور نقل کرده است: «عَنْ أَبِي حَنِيفَةَ، عَنْ حَمَّادٍ، عَنْ إِبْرَاهِيمَ، أَنَّهُ قَالَ: «كَانَتِ الْعَقِيقَةُ فِي الْجَاهِلِيَّةِ، فَلَمَّا جَاءَ الْإِسْلَامُ رُفِضَتْ». «از ابوحنیفه، از حماد، از ابراهیم روایت است که ایشان گفت: عقیقه در جاهلیت رایج بود و هنگامی‌که اسلام آمد، آن رد شد». و همچنان در همان صفحه اینطور روایت شده است: «عَنْ أَبِي حَنِيفَةَ، عَنْ رَجُلٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَنَفِيَّةِ، «أَنَّ الْعَقِيقَةَ كَانَتْ فِي الْجَاهِلِيَّةِ، فَلَمَّا جَاءَ الْأَضْحَى رُفِضَتْ» «از ابوحنیفه، از مردی، از محمد بن حنفیه روایت است که وی فرمود: عقیقه در جاهلیت رایج بود و هنگامی‌که اسلام آمد، آن رد شد». همانطوری که از دو روایت مذکور معلوم می‌گردد که این قول امام ابوحنیفه نمی‌باشد بلکه ایشان این را از ابراهیم نخعی (از بزرگان تابعین) و محمد بن حنفیه (پسر علی بن ابی طالب  س) روایت کرده است. بنابراین، نسبت دادن آن به امام ابوحنیفه درست نمی‌باشد. البته بعضی علمای حنفی به این نظر اند که در اسلام واجب بودن آن منسوخ گردیده است نه مباح و مستحب بودن آن. (نگا: تأنیب الخطیب، کوثری) و همچنان کاسانی حنفی در (بدائع الصنائع، ٥/ ٦٩) می‌نویسد: «الْعَقِيقَةُ كَانَتْ فِي الْجَاهِلِيَّةِ ثُمَّ فَعَلَهَا الْـمُسْلِمُونَ فِي أَوَّلِ الْإِسْلَامِ فَنَسَخَهَا ذَبْحُ الْأُضْحِيَّةَ فَمَنْ شَاءَ فَعَلَ وَمِنْ شَاءَ لَمْ يَفْعَلْ». «عقیقه در جاهلیت رایج بود و در ابتدای اسلام نیز، مسلمانان هم آن را انجام دادند سپس با تشریع ذبح قربانی (عید اضحی) منسوخ گردید، هر که خواست آن را انجام دهد و هر که نخواست انجام ندهد». و قدوری حنفی در (التجريد، ج١٢، ص٦٣٥٦، ٦٣٥٧) می‌نویسد: «قال أصحابنا: العقيقة مستحبة، وليست بسنة... فتركه مكروه لما فيه من مكارم الأخلاق». «اصحاب ما می‌گویند: عقیقه مستحب است، و سنت نیست... و ترک آن مکروه است، زیرا عقیقه از اخلاق پسندیده می‌باشد». بنابراین، می‌توان گفت: هیچ یک از علمای حنفی نگفته: «هر فقط کسی‌که عادات جاهلیت را دارد، آن را انجام می‌دهد»، بلکه بعضی از آنها عقیقه را مباح می‌دانند و بعضی دیگر مندوب و مستحب، و ترک کردن آن را مکروه می‌دانند. (مُصحح)

[٨٩]- احمد، حدیث ١٩٨٠١، ١٩٨٠٦، ابوداود، حدیث ٢٨٣٨، ترمذی، حدیث ١٥٢٥، نسایی، حدیث ٤٢٠٤، ابن ماجه، حدیث ٣٢٤١ و ر.ک: المشکاة، حدیث ٤١٥٣.

[٩٠]- احمد، حدیث ٦٦٩٤، ٦٨٠٣، ابوداود، حدیث ٢٨٤٣، نسایی، حدیث ٤١٩٦ و ر.ک: المشکاة، حدیث ٤١٥٦.

[٩١]- احمد، حدیث ١٩٧٠٤، ١٩٨٠٦، ١٩٨٦٨، ابوداود، حدیث ٢٨٣٩، ترمذی، حدیث ٢٩١٠، نسایی، حدیث ٤٢٠٤ و بیهقی، حدیث ١٩٦٦٦.

[٩٢]- ر.ک: تحفة المولود، ابن قیم، ٣١.

[٩٣]- ابن ماجه، حدیث ٣٢٤٢ و البانی در «ارواء» آن را صحیح دانسته است، ٤/٣٨٨.

[٩٤]- ابن حبان، ٥٢١١.

[٩٥]- ابوداود، حدیث ٢٨٤٤ و ر.ک: المشکاة، حدیث ٤١٥٨.

[٩٦]- ابوداود، حدیث ٢٨٤٢، بیهقی در سننش، حدیث ١٩٦٦٩ و ر.ک: المشکاة، حدیث ٤١٥٥.

[٩٧]- احمد، حدیث ٢٦٩٥٨، ابوداود، حدیث ٢٨٣٥، ٢٨٣٧، ترمذی، حدیث ١٥١٩، نسایی، حدیث ٤٥٠٣، ٤٥٠٥، ابن ماجه، حدیث ٣٢٣٨ و ر.ک: المشکاة، حدیث ٤١٥٢.

[٩٨]- احمد، حدیث ٢٦٧٨٨، ابوداود، حدیث ٥١٠٠، ترمذی، حدیث ١٥١٧ و ر.ک: المشکاة: حدیث ٤١٥٧.

[٩٩]- مسلم، حدیث ٦٢٧٥، احمد، حدیث ١٣٧٧٢ و ابوداود، حدیث ٤٩٤٧.

[١٠٠]- مسلم، حدیث ٥٥٤٢، ابوداود، حدیث ٤٩٤٥ و ترمذی، حدیث ٢٩١١.

[١٠١]- ترمذی، حدیث ٢٩١٢، ابن حبان، حدیث ٥٧٤٣، ابن ماجه، حدیث ٣٨١٣، از عمر  س، به روایت ابوداود، حدیث ٤٩٥٤، ٤٩٥٥ از سمره بن جندب  س.

[١٠٢]- امام مالک در موطا، حدیث ١٧٩٩.

[١٠٣]- بیهقی در کتاب جماع أبواب العقیقة، باب چهارم، ١٤/٢٥٨.