مقدمهی مؤلف
الحمد لله رب العليمن، والصلاة والسلام على سيد المرسلين وخاتم النبيين ومحمد وآله وصحبه أجمعين ومن تبعهم بإحسان إلى يوم الدين.
بدیهی است که شهدای اسلام و رادمردان دعوت و عزیمت و جانبازان اسلام، آنانکه در راه الله گام برداشتند و زندگانی خویش را در این راه وقف نمودند، هدفشان فقط و فقط تحصیل رضا و خوشنودی پروردگار بوده است، آنان از کسی نه انتظار ستایش داشتند و نه طلبکار پاداش و تجلیل، از زینتهای دنیا چشم پوشیدهاند و نسبت به این مسأله که نسلهای بعدی عملکردشان را با چه دیدی بررسی خواهند کرد بیتفاوت بودند. به خدمتشان اعتراف میکنند و یا خیر؟ آنها از این بینیاز هستند که مورخین و نویسندگان داستانهایشان را بنویسند و بیان کنند و یا اینکه شعراء به یادشان نغمه بسرایند و یا پادشاهان و امراء بعنوان یاد بود آثاری به آنان منسوب نمودهاند نامشان را زنده نگه دارند، زیرا آنها امروز در جوار رحمت الهی و بحبوحهی نعمتهای فناناپذیر پروردگارشان مسرور و شادمان بسر میبرند، آنان در بارگاه رب شکور سرافرازند و هموست که میتواند پاداش جدّیتهای مخلصانهی این شهدای مخلص را به بهترین وجه عطا فرماید.
الله تعالی میفرمایند: ﴿فَٱسۡتَجَابَ لَهُمۡ رَبُّهُمۡ أَنِّي لَآ أُضِيعُ عَمَلَ عَٰمِلٖ مِّنكُم مِّن ذَكَرٍ أَوۡ أُنثَىٰۖ بَعۡضُكُم مِّنۢ بَعۡضٖۖ فَٱلَّذِينَ هَاجَرُواْ وَأُخۡرِجُواْ مِن دِيَٰرِهِمۡ وَأُوذُواْ فِي سَبِيلِي وَقَٰتَلُواْ وَقُتِلُواْ لَأُكَفِّرَنَّ عَنۡهُمۡ سَئَِّاتِهِمۡ وَلَأُدۡخِلَنَّهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ ثَوَابٗا مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِۚ وَٱللَّهُ عِندَهُۥ حُسۡنُ ٱلثَّوَابِ١٩٥﴾[آل عمران: ١٩٥].
«پس پروردگارِ آنها درخواستشان را پذیرفت، که همانا عمل هیچ عمل کنندهای از شما را چه مرد باشد و چه زن ضایع نمیکنم، شما بعضی جزء بعضی دیگر هستید، آنهایی که هجرت کردند و از منازلشان بیرون رانده شدند و در راه من شکنجه شدند و جهاد کردند سرانجام به شهادت رسیدند، هرآیینه گناهانشان را میبخشم و حتماً آنان را در بهشتهایی داخل میکنم که زیرشان نهرها روان است، این پاداش آنها از طرف الله است و نزد الله بهترین پاداش مهیا میباشد».
آری، اگر به این بندگان مخلص خدا، اختیار داده میشد که از شهرت و گمنام بودن، یکی را انتخاب کنند یقیناً گمنامی و اخفا را ترجیح میدادند و با تمام زاری از خداوند میخواستند که اعمالشان را خالص و مخفی گرداند و هیچکسی از آن آگاهی نیابد.
آری، بسیاری از این مردان خدا بودند که چون پی میبردند که امری از افعالشان در بین مردم مشهور شده است بسیار ناراحت میشدند و اگر هم گاهی به طور اضطراری ذکر عملکردشان به زبان خودشان میآمد، بعداً نادم و پشیمان میشدند، مانند کسی که رازش افشاء شده باشد.
امام بخاری /، به روایت ابوهریرة از ابوموسی اشعری ب نقل میکند: که ما در یک غزوه با رسول اکرم ج بیرون رفتیم، ما شش نفر بودیم و فقط یک شتر داشتیم که به نوبت بر آن سوار میشدیم، پاهای من زخمی شده بود و از چند جا پوست آنها ترکیده بود ناخنهایم افتادند و همهی ما تکههای پارچه بر پاهای خود پیچیدیم، به همین علت این غزوه غزوهی ذات الرقاع (غزوهی وصلهدار) موسوم گشت.
در دنبالهی حدیث، ابوهریرة میگوید: ابوموسی بعد از بیان این مطلب متوجه شد که کار خوبی نکرده است و گفت: مناسب نبود که این مسأله را بیان کردم، گویی دوست نداشت که عملش در بین مردم شهرت یابد.
لذا مسلّم است که به این قبیل خدمتگذاران دین هیچ ضرری نمیرسد که نسلهای آینده به خدماتشان اعتراف ننمایند، یا زمان آینده بر کارنامههای آنان حجاب گمنامی بگذارد، زیرا آن ذات مقدسی که برای او این همه فداکاریها را کرده بودند از فعالیتهای آنان کاملاً باخبر و آگاه است، در این خصوص ماجرای «جنگ نهاوند» قابل ذکر و مؤید این طرز تفکر است.
مورخین مینویسند: که چند روز در جنگ «نهاوند» به شدت سپری شد، و بالاخره، الله تعالی مسلمانان را فتح و پیروزی عنایت فرمود، امیر مسلمین برای حضرت عمر بن خطاب س مژدهی فتح فرستاد و همراه با آن خبر شهادت نعمان بن مقرن س را که سپهسالار مسلمانان در این جنگ بود به وی اطلاع داد، حضرت عمر بن خطاب با شنیدن این واقعه، بیاختیار گریه کرد و إنا لله وإنا إلیه راجعون خواند، سپس پرسید: «دیگر چه کسی شهید شده است؟ فرستادهی امیر چند تن را نام برد و افزود: ای امیرالمومنین علاوه بر اینها افراد بسیاری شهید شدهاند که شما آنها را نمیشناسید، حضرت عمر س در حالی که گریه میکرد فرمود: اگر عمر آنها را نمیشناسد برایشان چه ضرری دارد در حالی که خدایشان آنان را میشناسد![١]
اما فطرت سلیم انسان مقتضی است که او محسن را بشناسد و به فضل و احسانش اعتراف نماید و اگر کسی بر کشور و ملتش احسانی کرده است یا در راه عقیده و مذهب و وطنش جان داده است، احسانش را باید بپذیرد، هر ملتی که از فطرت سلیم برخوردار باشد میکوشد تا عملکرد رهبران و محسنین خود را به هرگونه که باشد زنده نگاهدارد، انگیزهی این کار همان احسانشناسی و اعتراف به حق و آشنا ساختن نسل جدید با فعالیتهای آنان میباشد تا در نسل جدید همّت و صفات عالیه رشد نماید.
آنچه که در ملل غربی از اعزاز و تجلیل سربازان گمنام (UN-KNOWN-SOLDIER) و باقی نگهداشتن یادگاریها بطور عموم بنظر میرسد، در واقع نمونهای از احسانشناسی و قدردانی میباشد.
البته این احساس در مسلمانان و پیروان انبیاء † به مراتب بیشتر از سایر اقوام میباشد، خود پروردگار تعالی این وصف خاص اهل ایمان را که یاد گذشتگان را گرامی میدارند و برایشان دعای خیر میکنند ذکر نموده است.
﴿وَٱلَّذِينَ جَآءُو مِنۢ بَعۡدِهِمۡ يَقُولُونَ رَبَّنَا ٱغۡفِرۡ لَنَا وَلِإِخۡوَٰنِنَا ٱلَّذِينَ سَبَقُونَا بِٱلۡإِيمَٰنِ وَلَا تَجۡعَلۡ فِي قُلُوبِنَا غِلّٗا لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ رَبَّنَآ إِنَّكَ رَءُوفٞ رَّحِيمٌ١٠﴾[الحشر: ١٠].
«آنان که بعد از افراد مذکور میآیند در حق آنها دعا میکنند، پروردگارا! ما را مورد مغفرت قرار ده و آن برادران ما را نیز که پیش از ما با حالت ایمان گذشتند و در دلمان کینهی اهل ایمان قرار مده، ای پروردگارا! همانا تو خیلی مهربان و شفیق میباشی».
و در مقابل قرآن، حکایت از حال کفار و اهل دوزخ مینماید که پیوسته پیشینیان خود را نکوهش میکنند و از آنها اظهار تنفر و بیزاری مینمایند.
﴿كُلَّمَا دَخَلَتۡ أُمَّةٞ لَّعَنَتۡ أُخۡتَهَاۖ﴾[الأعراف: ٣٨].
«هرگاه گروهی در آن (جهنم) وارد میشود به گروه سابق لعنت و نفرین میکند».
امت مسلمان دربارهی گذشتگان و پیشروان خود به فراخ دلی و اعتراف کمال و دعا کردن برای آنها از همهی ملل دیگر ممتاز میباشد.
بزرگترین دلیل این مطلب همان کتب سیرت و زندگانی نبوی و تاریخ و بیوگرافی و زندگینامهی افراد مختلف است. که در این موضوع کتابخانه جداگانهای تدوین شده است. با این همه توجه و دقت، بازهم شخصیتهای متعددی هستند که نه تنها هنوز در تاریخ جای اصلی خود را نیافتهاند و تا کنون خدمات و کارنامههای آنان بطور واضح بیان نشده است، بلکه بگونهای حقشان در این خصوص تلف شده است و آن تجلیل واقعی که باید از آنها به عمل آید، نشده است و برعکس دربارهی آنها اساطیر خود ساخته و افسانههای بیاساس و شایعات بیمورد منتشر شده و شخصیت اصلی آنها محجوب گشته است.
و بزرگترین چیزی که مانع از این گشته است تا زندگی و عملکرد این چنین اشخاصی بررسی شود، همان معلومات ناتمام و مباحث بیتحقیق میباشد، زیرا که علم ناقص همیشه انسان را از راه منحرف کرده و او را به بیراهه کشیده است و برعکس جهالت و نادانی انسان را آرزومند تحقیق و جستجو و اسرارگشایی نموده است.
مجاهد کبیر، مجدد اسلام حضرت سید احمد شهید / یکی از شخصیتهای برگزیدهی این امّت میباشد، که خداوند ایشان را از نعمت ایمان و احتساب و شوق رضای الهی و ثواب اخروی و یقین به آخرت، بهرهی خصوصی عنایت فرموده بودند و دلشان را از محبت زیاد به منال و خودنمایی و دوستی مال و جاه پاک نموده بودند.
از آنان که در نگاهشان زینت زندگانی دنیا از بهای مور و مگس یا خار و خاشاکی بیشتر ارزش نداشت، یکبار حضرت سید / به قصد حج تشریف میبردند یکی از بازرگانان بزرگ «کلکته» عرض کرد:
«کشتی که شما با آن مسافرت میکنید خیلی معمولی است بهتر است شما با کشتی موسوم به «عطیه الرحمن» مسافرت نمایید، زیرا این کشتی مجهز به توپ میباشد، ناخدایش محمد حسین ترک است که سرپرست و کاپیتان چهل کشتی میباشد، اگر با این کشتی مسافرت نمایید هنگام رسیدن به کشور عرب مردم از شما تجلیل میکنند و به شما احترام میگذارند، سید چون این پیشنهاد را شنید، چهرهی مبارکش از نارضایتی متغیر گشت و فرمود: غلام حسین، چه میگویی؟ احترام و تجلیل از طرف خداست نه از طرف بندگان، ما قدر و منزلت دنیا را بیش از ارزش یک سگ مردار نمیپنداریم.[٢]
وی به خاطر اجتناب و ناپسندیی که از شهرت و معروف شدن داشت دعا کرد که بعد از مرگش هیچ نشانی از قبر او باقی نماند و این دعایش مقبول درگاه حق واقع گردید.
از این نظر ایشان نیازی ندارند به اینکه نسل جدید و طبقهی تحصیلکرده و صاحبان قلم و دانش دعوت، حرکت با جهاد و جدیتهای اخلاقی اصلاحی ایشان را بررسی کند و ارزشیابی نمایند و پیببرند که این دعوت و حرکت تا چه حدودی در هندوستان (قبل از تقسیم) و در کشورهای اسلامی همجوار تاثیر داشته است.
البته نسل فعلی ما و نسلهای آینده و تاریخ اسلام و مسلمانان به یقین محتاجند که با تحقیق و انصاف، عملکردهای مهم ایشان را از نو ترتیب دهند تا شخصیتش شناخته شود و حقشان ادا گردد، آری انجام این وظیفهی مهم علمی و تحقیقی برعهدهی دین ما میباشد و چه بهتر که هرچه زودتر از عهده آن برآییم.
همین احساس مسئولیت و ادای دین و شهادت حق بود که نویسنده را بر آن داشت که جهت معرفی و شناسایی این شخصیت عظیم در جهان اسلام گام بردارد، گرچه این کار از دیگر نویسندگان معاصر هم ساخته بود، ولی نویسنده در این زمینه مطالعه و تحقیق ویژهای دارد که معاصرین دیگر با آن همه عظمت و فضل به علل مخصوصی به آن دست نیافته بودند. بنابراین او از بدو امر، فکر کردن و نوشتن در این موضوع را شروع کرده بود، و بنابر مطالعه و تحقیقی که در موضوع تاریخ دعوت و عزیمت و رجال اصلاح و تجدید داشت به سهولت توانست که در طبقات رجال و در تاریخ جهاد و اندیشهی اسلامی مرتبه و ارزش این حرکت را تعیین نماید.
این بود بطور خلاصه انگیزهی آمادگی مولف که باعث شد نمونهای از سیرت و کارنامههای امام وقت را به طور اختصار خدمت دوستان عزیز تقدیم دارد، شاید این اساسی باشد برای نیکبختی، تا بتواند به تفصیل بیشتری در این خصوص توفیق یابد.
کتابچهی حاضر که آن را مطالعه مینمایید، کوششی حقیر یا گامی نخست در این زمینه است، مصنفین و مورخین میتوانند با استفاده از آن جهت سربلندی و عظمت اسلام در برابر جاهلیت جدید گام بردارند و نیرو بگیرند.
﴿وَذَكِّرۡ فَإِنَّ ٱلذِّكۡرَىٰ تَنفَعُ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ٥٥﴾[الذاريات: ٥٥].
«و (پیوسته) پند (و تذکر) بده، زیرا که بیگمان (پند و) تذکر مؤمنان را سود میبخشد».
خلاصهی این صفحهی درخشان و تابان دعوت و عزیمت که بر آن غبار بیقدری افتاده است و این داستان ایمان افروز و احساسانگیز از تجدید و احیای اسلام (که نیمهی فراموش شده است)، نسل جدید را با این شعر اقبال مرتباً مخاطب قرار میدهد که:
تا تو بیدار شوی ناله کشیدم ورنه
عشق کاریست که بیآه و فغان نیز کنند
ابوالحسن علی ندوی
دایره شاه علم الله رائی بریلی
[١]- طبری ج ٤ ص ٣٣٥
[٢]- وقایع احمد ص ١