«نمونههای شگفتانگیز تربیت و تنظیم»
مرکز جهاد و سازمان و کمکهای مالی، منطقهی ستانه بود. این منطقه آنچنان با نقاط دیگر رابطه داشت که پیوسته گروههای مجاهدین افتخاری، بدانجا رسیدند و بسیج میشدند، مراکز سری زیادی در نقاط مختلف بنگال و بهار تشکیل شده بود که همه باهم بوسیلهی یک زبان سری تماس داشتند، تعداد زیادی از هواداران بسیجی بودند که با اشارهی امیر آمادهی حرکت میشدند و حکومت انگلیس با هرنوع تهدید و تطمیع از سرکوبی آنان عاجز بود.
این حرکت در بنگالیها آنچنان شجاعت و حرارت اسلامی، حس دینی و علاقه به جنگجویی و شوق شهادت و قربانی شدن برای اسلام و گذشتن از منافع شخصی بوجود آورد و به آنها استقامت و حوصله داد و طوری آنان را نیرومند ساخت که این قدم به عنوان یک ملت جنگجو و رزمنده و شجاع تلقی گردید و تا مدتها دنیا ندیده بود که اینها در میدان جهاد و قتال و رزمجویی دارای ایستادگی و استقامت هستند.
مستر جمیز او کنیلی مینویسد: «مسلمانان ضعیف و ترسوی بنگال در خونخواری و علاقه به جهاد از افغانها هیچ بهتر نبودند».
عقیدهی ایشان طوری اصلاح شده بود و چنان تربیت شده بودند که شیطان نمیتوانست حس ناسیونالیستی و زبانپرستی و جاهلیت کهنه را در آنها بیدار کند، مایهی افتخارشان فقط اسلام بود و تنها خدمت به اسلام و انجام دادن اعمال صالحه و اخلاق پاکیزه را ملاک بهتری و برتری میدانستند.
به یقین میتوان گفت که علمای «صادقپور» در سازمان دهی مسلمانان و اقامهی نظام اسلامی و تربیت مجاهدین و تصحیح عقاید و اصلاح اعمال و اخلاق آنچنان نظمی تشکیل دادند که چه از نظر وسعت و چه از لحاظ قوت و نیرو بینظیر بود، میتوان گفت که از بدو ورود مسلمانان به هند تا سال ١٨٦٤ مثال آن در تاریخ هندوستان بنظر نمیآید. بزرگترین دشمن این حرکت، دکتر «سرولیام هنتر» در کتاب خود مسلمانان هند مینویسد: «اینها مجاهدین مانند دستگاهها روز و شب کار میکردند، کارشان تزکیهی خودشان و اصلاح دینی بود، متواضع بودند، و خیلی دارای صلاحیت جمعآوری پول و افراد بودند. من نمیتوانم که به جز بزرگی و احترام از آنها یاد کنم، بیشترشان مانند جوانان مقدس و آماده، آغاز زندگی کرده بودند و تا آخرین نفس آمادهی هرنوع قربانی برای مذهب بودند تا جایی که تجربهی من اجازه میدهد این امر متقن است که بیشتر مبلغین وهابی دارای معنویت بودند و تعداد کمی برخلاف آن بودند، حس مردمشناسی و حسن انتخاب «یحیی علی[٩]» قابل ستایش است. تهدید و تطمیع و خطر شناسایی و دستگیری احدی نتوانست، افراد انتخاب شده توسط ایشان را از راهش منصرف کند و بر علیهی رهبران و پیشوایان وادار سازد».
دربارهی وسعت این سازمان و صفات عالیهی این گروه، فرماندهی پلیس بنگال در آن وقت چنین میگوید: «تعداد پیروان هر مبلغ از این گروه، هشت هزار نفر میباشد و در بین آنها مساوات و برابری بطور کامل برقرار است، هرکس کار دیگری را مانند کار شخصی خود میداند و هنگام مصیبت هیچ عذری، او را از همکاری و کمک باز نمیدارد[١٠]».
تا اینکه بالاخره جنگ آزادی در سال ١٨٥٧ بوقوع پیوست که دولت بریتانیا آن را به جنگ غدر (بی وفایی) خیانت نامگذاری کرد که رهبری آن به دست مسلمانان بود و عدهای از باقی ماندگان مجاهدین نیز در آن شرکت داشتند و در این جنگ بقیهی هموطنانشان نیز حضور داشتند، خلاصه این کوشش نیز بنابر علل و عوامل مختلفی که تفصیل آن موجب اطاله کلام میشود، به پیروزی نرسید و رهبران آن بویژه مسلمانان شکار مشکلات گردیدند و انگلسیها هرگونه ظلم و ستمی بر آنها اعمال نمودند و در نهایت قدرت انگلیسیها بر تمام کشور محیط و مستحکم گشت.[١١]
[٩]- مولانا یحیی علی عظیم آبادی امیر جماعت مجاهدین بود.
[١٠]- مسلمانان هند نوشته دکتر هنتر.
[١١]- جهت تفصیل کتاب مولف مسلمانان هندوستان مطالعه شود.