امام، سید احمد شهید در آینه تاریخ

«از تربیت‌گاه رای بریلی تا شهادت‌گاه بالاکوت»

«از تربیت‌گاه رای بریلی تا شهادت‌گاه بالاکوت»

حضرت شهید سید احمد اساس دعوت خود را عقیده‌ی خالص توحید قرار داد و با نهایت جرأت و همّت بانگ ﴿أَلَا لِلَّهِ ٱلدِّينُ ٱلۡخَالِصُۚ[الزمر: ٣] «متوجه باشید، که عبادت خالص فقط برای خدای متعال شایسته است»، را بلند کرد که طنینش به دشت‌ها و کوه‌ها رسید، تا جایی که ما مطلع هستیم، در هندوستان قبل از ندای محرک سید شهید آوایی با چنین آهنگی بلند نشده بود. حضرت سید احمد شهید  / باردیگر روح ایمان و یقین را در کالبد مسلمانان دمید و حس اسلامی و جهاد فی سبیل الله را بیدار نمود و گروه بزرگی را بر اساس جهاد و دعوت سازمان داد. آنچنان آن‌ها را تربیت همه جانبه‌ای نمود که ریشه‌ی آن در دل و روح مردم راسخ شد و اثرات آن در همه‌ی شعب زندگی مردم نمایان شد.

در تاریخ ١٧ جمادی الاخری سنه‌ی ١٢٤١هـ، این کاروان مجاهدین راه خدا، تا مرز شمال غربی هند (قبایل آزاد، «پشاور» و «مردان») رسیدند و این منطقه را مرکز دعوت و جهاد قرار دادند، آن‌ها می‌خواستند که از اینجا کارشان را آغاز کنند و انگلیسی‌ها را از هندوستان بیرون رانند و در سرتاسر این منطقه براساس کتاب الله و سنت، دولتی عادلانه تشکیل دهند، لذا در مسلمین جرأت ایمانی و غیرت دینی بوجود آوردند. از طرفی صاحبان رأی و قدرت و سرداران و امراء این منطقه را از خطر انگلیس که قدرتش علاوه بر هندوستان به کشورهای عربی هم توسعه یافته بود، آگاه نمودند و خاطر نشان ساختند که انگلیس در صدد از بین بردن تعلیمات اسلامی در این مناطق می‌باشد و در این زمینه با شخصیت‌های بزرگ آن وقت و نیز با رهبران ممالک آزاد کابل، هرات، و بخارا تماس داشتند و چندین مرتبه نامه‌هایی مشتمل بر نصایح دلپذیر و مملو از حرارت ایمانی و غیرت دینی نوشته و ارسال می‌نمودند، در این نامه‌ها فراست یک مومن کامل و بلند همتی یک سپه‌سالار و رهبر و دلسوزی و شفقت یک امام و مربی و مصلح دینی، بطور واضح نمایان بود. ایشان از نظر دوراندیشی و بلند همتی و شناخت خطرها نه تنها از مدبّرین و متخصصین سیاست و امور سلطنت جلوتر بودند، بلکه به جایی رسیده بودند که از دسترس سیاستمداران بعدی خارج بود.

هدف از این حرکت در واقع احیای آثار و نشانه‌های محو شده اسلام و ترویج سنت نبوی و برافراشتن پرچم سنت و اسلام، در مقابل بدعات و خرافات بود که هیچ غرض سیاسی و منفعت شخصی و طلب شهرت در آن دخالت نداشت.[٤]

او برای رسیدن به مرزهای شمال غربی هندوستان از استان‌های متحده‌ی مالوه و راجیوتانه و از سند و ریگستان‌های استان سرحد و بلوچستان، عبور کرد که در واقع عبور کردن از این مناطق، بجای خود جهاد مستقلی بود، زیرا که در این مسافرت ایشان با قلّت آب و کمی توشه و دشواری راه‌ها و خطر راهزنان و شدت گرسنگی و با قوم‌های بیگانه و زبان‌ها و طبایع مختلف روبرو گشتند. او در این سفر از دره‌ی تنگ و پرخطر «بولان» نیز عبور نمود، که یک راه طبیعی برای ورود به خاک افغانستان می‌باشد، در اصل این یک خندق طویل و عمیق می‌باشد که کوه براهتک (Brahataick) را قطع کرده و به جلو رفته است، در هردو طرف دیواره کوه‌های بلند و فلک پیمایی قرار دارند که ارتفاع‌شان از سطح دریا هفت هزار پا می‌باشد، عرض این دره عموماً به چهارصد یا پانصد متر می‌رسد. بعد از آن دره‌ی مهیب و تنگ «کورک» قرار دارد که نرسیده و به قندهار از جبل توبه می‌گذرد، در قندهار، غزنی و کابل ایشان طوری مورد استقبال قرار گرفتند که تا آن زمان هیچ رییس دولت یا رهبر یا روحانی چنان استقبال نشده بود، همه‌ی مردم این مناطق اعم از دولتی و غیردولتی در این استقبال شرکت داشتند.

انگیزه‌های این استقبال و خیر مقدم را می‌توان حرارت ایمانی و حسن مهمان‌نوازی افغان‌ها و نیز اظهار اطمینان آنان از احوال آن روز و آرزوها و امیدهای آنان درباره‌ی آینده دانست. آن‌ها در این برهه‌ی مهم تاریخ، نیازمند رهبری مخلص بودند که بار دیگر آن‌ها را متحد گردانده است و از حکومت‌های قبیله‌ای و ملوک الطوایفی رهایی بخشد و نیروها صلاحیت آن‌ها را در جای صحیحی کار گیرد.

وی از آنجا به پیشاور و هشت‌نگر مسافرت کردند. در آنجا نیز همان مناظر تجلیل و محبت مشاهده شد که در طول سفر رویت گردیده بود. چند روز در هشت‌نگر اقامت نموده است و مسلمانان را برای جهاد آماده ساخته است و به نوشهر رفتند و از آنجا آن عبادت عظیم و محبوب‌ترین اعمال، یعنی جهاد را آغاز نمودند که نتیجه‌ی سال‌ها دعوت و تبلیغ و زحمات ارزشمند ایشان بود.

در نوشهر ایشان نامه‌ای به رنجیت سنگ نوشتند و پیش از همه او را دعوت به اسلام کردند. در صورت عدم پذیرش اسلام پرداخت جزیه و اطاعت کردن مطالبه نمودند و در صورت قبول نکردن جزیه اعلام جنگ نمودند.

در تاریخ ١٢ جمادی الاخری (سنه ١٢٤٢هـ) بیعت امامت گرفتند و بنام ایشان خطبه‌ی جمعه قرائت شد و مردم بیشماری با وی بیعت کردند. رؤسا و رهبران قبایل و علمای بزرگ و مشایخ کبیر، در حلقه‌ی ارادت وی داخل شدند و برای سمع و طاعت و جهاد در راه خدا بیعت نمودند.

بعد از آن حکومت پیشاور را از این اقدام خود مطلع ساختند، صاحبان قدرت ایشان را تایید نمودند و برای بیعت اظهار آمادگی نمودند.

بعد از آن حضرت سید و مولانا اسمعیل شهید، نامه‌های مختلفی برای علما و شخصیت‌های بزرگ هندوستان ارسال داشتند و آنان را از فعالیت‌های خویش آگاه ساختند و تمام آنان هم اظهار اطمینان نمودند و حرکت سید را مورد تایید قرار دادند. سرداران پیشاور، سردار محمد خان، سلطان محمد خان و در آخر برادر ایشان سردار پیرمحمد خان با وی بیعت کردند و بالاخره در جنگ شیدو بالغ بر صد هزار نفر از مجاهدین زیر پرچم ایشان گرد آمدند.

جنگ با دولت لاهور خالصانه و با اسلوب اسلامی و سنت نبوی آغاز گشت. (یعنی اول دعوت به اسلام بعد جزیه دادن و سپس دعوت به مبارزه، متاسفانه این روش اسلامی را در جنگ‌ها، مدت‌ها بود که فرمانروایان مسلمان و دولت‌های اسلامی فراموش کرده بودند).

در آن‌زمان، سیک‌ها بر پنجاب تسلط داشتند و بر مرزهای شمال غربی و قبایل آزاد نیز به گونه‌ای حاکم بودند، سلامتی افغانستان و حتی وجود آن کشور نیز در خطر قرار داشت، زیرا آن‌ها چند بار به افغانستان تاخته بودند. مسلمانان پنجاب که از نظر تعداد در اکثریت بسر می‌بردند و از قرن پنجم تا آنوقت فرمانروایان آنجا بودند و پیوسته مورد شکنجه و ستم واقع می‌شدند، لازم بود که جلوی ستم بر آن‌ها گرفته شود و در این زمینه کمک کرده شوند.

علاوه بر آن پنجاب از نظر منطقه‌ی جنگی و سوق الجیشی نیز فوق‌العاده دارای اهمیت بود، این جنگ علیه «رنجیت سینگ» بود که یکی از سپه‌سالاران ممتاز در اواخر قرن هجده[٥] مسیحی به شمار می‌رفت، وی نیرومندترین فرمانروای زمان خود بود، اما برعکس در اکثر جنگ‌ها و ستیزها مجاهدین پیروز می‌شدند و بر نظامیانی که از طرف دولت پنجاب جهت سرکوبی مجاهدین فرستاده می‌شدند، غالب می‌آمدند، گاهی دولت پنجاب سپاهیان را به فرماندهی دو نفر از فرماندهان ایتالیایی معروف به ژنراف وینتور (VANTORA) و ژنرال والارد (VALAD) که در جنگ‌های اروپا از ژنرال‌های کار آزموده‌ی ناپلئون بودند می‌فرستاد.

ولی با وجود این، مجاهدین همیشه با چنان پایمردی و شجاعت و شوق شهادت و اطاعت امیر و پیروی احکام و دستورات شرعی، مقاومت می‌کردند که یاد حماسه‌های صدر اسلام تازه می‌گشت.

حضرت سید احمد شهید، در مرزهای شمال و غرب هندوستان که شامل پیشاور و نواحی آن بود یک دولت کاملاً اسلامی برقرار ساخت که در آن حدود و قوانین شرعی، بمرحله‌ی اجرا درآمد و دستورات اسلام در تمام امور مالی و انتظامی پیاده شد. آری، در این زمان بود که تاریخ پس از قرن‌ها، در بین حکومت‌های اسلامی که می‌توان آن‌ها را به علت بی‌اعتنایی از دستورات اسلام غیراسلامی نامید، نمونه‌ای زنده از عمل خلافت راشده را مشاهده کرد. ولی متاسفانه این انقلاب مبارک به مدت زیادی دوام نیاورد و در اینجا هم همان پیش آمد که عموماً در تاریخ اسلام بارها پیش آمده است.

منافع شخصی و احساسات قبیله‌ای قد علم کردند و بدین طریق جاهلیت زخم خورده و عصبانی شده این سلاح را جهت انتقام‌جویی در دستور کارش قرار داد. قبایل این منطقه هنوز از رسوم جاهلی و قبیله‌ای کاملاً پاک نشده بودند. لذا با رهبری سران قبایل از جمله، سلطان محمد خان والی پیشاور دست به شورش زدند. سلطان محمدخان کسی بود که حضرت سید شهید منطقه‌ی پیشاور را بعد از فتح به او تحویل داده بود و با وی پیمان بسته بود که در این منطقه حدود شرعی و قوانین اسلامی را پیاده کند و اعلاء کلمة الله نماید، ولی متاسفانه پیروان سلطان محمدخان، نمایندگان و رجال کار مربوط به عدل و انصاف و نیز دیگر افراد تعیین شده را طوری با بی‌رحمی و سفاکی از دم تیغ گذراندند[٦] که نظیر آن در تاریخ شورش‌ها و انقلاب‌ها مشکل به نظر می‌آید، سپس ثابت شد که این در اصل یک توطئه‌ی سازمان یافته‌ای بود که تمام رؤسای قبایل در آن شرکت داشتند و آن افرادی که باید در مقابل مهاجرین و مجاهدین نقش انصار را اتخاذ می‌کردند، برعکس خودشان همه‌ی نظام را به هم زدند، در این هنگام بود که مجاهدین مجبور شدند جایگاه دیگری را پایگاه خود قرار دهند تا دوباره برای پیاده کردن نظام اسلام شروع به تلاش نمایند.

در همین میان متوجه مناطق هزاره و دره‌ی کشمیر شدند، زیرا رؤسای این مناطق آنان را دعوت کرده و قول هرگونه پشتیبانی را داده بودند. در راه کشمیر، جنگ بالاکوت که روستایی است در دره‌ی کاغان و میان دو کوه بلند قرار دارد، به عنوان آخرین معرکه به وقوع پیوست، متأسفانه عده‌ای از مسلمانان خودفروش و خائن، دشمن را با خبر ساختند و از راه‌های صعب العبور آن‌ها را رهبری کردند و آنجا آوردند. در این جنگ شیر سینگ فرزند رنجیت سینگ فرمانده‌ی قوای دشمن بود. در این مکان آخرین برخورد بوقوع پیوست که در نتیجه آن حضرت امام سید احمد و مولانا شاه اسمعیل و بسیاری از علمای بزرگ و مجاهدین بلندپایه به درجه‌ی رفیع شهادت نایل گردیدند و نمونه‌هایی محیر العقول از جانبازی و شجاعت دیده شد که در تاریخ بشریت کم‌نظیر است، این فاجعه در ٢٤ ذی قعده سنه ١٢٤٦هـ مطابق ٦ مه سال ١٨٣١م اتفاق افتاد.

[٤]- ملاحظه کنید به کتاب صراط مستقیم فصل پنجم، ضرورت جهاد و نیز به نامه‌هایی که به روساء و علماء و مشایخ سرحد، افغانستان، بخارا و مسئولین ترکستان نوشته سید احمد شهید حصه اول صفحه ٣٨٥ – ٣٩٥.

[٥]- حکومت رنجیت سینگ، در شمال تا کابل و جنوب و مشرق تا کرانه رود جمنا، وسعت داشت. جهت تفصیل مراجعه شود به کتاب: RAN JEDT. SENGH SIR. LEPEIL- GRIFFIN

[٦]- تعداد این افراد ١٥ نفر بود که همه از برگزیده‌ترین و صالح‌ترین افراد زمان بودند.