طلحه و زبیر همسایگان بهشتی پیامبر

فهرست کتاب

جنگ اُحد و ایثار و جانفشانی طلحهس:

جنگ اُحد و ایثار و جانفشانی طلحهس:

حضرت طلحهس یکی از مبارزان سخت کوش جنگ ((احد)) بود. تاریخ هیچ گاه نمی‌تواند رشادت‌ها و ایثارگری‌های حضرت طلحهس در روز سخت و خونین احد را از یاد ببرد. به علت این فداکاری هایش بود که رسول الله ج وی را ((شهید زنده)) لقب دادند.

وقتی مسلمانان به ظاهر شکست خوردند و شایع شد که پیامبر ج شهید شده است، بیشتر صحابه پراکنده شدند. تنها فردی از مهاجرین که در کنار رسول الله ج حضور داشت، حضرت طلحهس بود. او به اتفاق یازده مبارز از انصار، چون حلقه‌ای رسول الله ج را در میان گرفته بودند.

رسول اکرم ج و همراهانش خواستند از کوه بالا بروند تا دشمن نتواند بر آنها مسلط شود. در این حالت بود که جمعی از مشرکان آنها را تعقیب کردند و می‌خواستند رسول اکرم ج را به قتل برسانند.

در این لحظه پیامبر ج فرمود: چه کسی حاضر می‌شود آنها را از ما دور کند و در عوض در بهشت یار و قرین من باشد؟

حضرت طلحهس سریعاً جواب داد: یا رسول الله! ج من با تمام وجود حاضرم.

پیامبر ج فرمود: نه، طلحه! تو در جای خود بمان.

مردی از انصار گفت: یا رسول الله! من حاضرم این مأموریت را انجام دهم.

پیامبر ج فرمود: بسیار خوب!

مرد انصاری با کفار وارد کارزار شد و به شهادت رسید. در این لحظه رسول الله ج و یارانش مشغول پیشروی بودند. اما باز هم مشرکان خود را به آنان رساندند.

رسول اکرم ج دوباره فرمود: چه کسی حاضر است در مقابل آنها بایستد؟ مرد میدان کیست؟

دوباره حضرت طلحهس (که بوی بهشت را احساس می‌کرد و مشتاق ملاقات الله بود) فرمود: من حاضرم، یا رسول الله!

(اما انگار رسول الله ج نمی‌خواست به این زودی طلحه را از دست بدهد) فرمود: نه، تو در همان موضع خود باش.

سپس مرد دیگری از انصاری‌ها اعلام آمادگی کرد و رسول الله ج نیز پذیرفت. او به میدان رفت و مشغول شمشیر زنی شد، تا اینکه به درجۀ شهادت نائل گشت.

رسول الله ج و افرادی که با او بودند به سوی بالای کوه به پیشروی پرداختند و همان مشرکان نیز آنان را تعقیب می‌کردند.

بر همان منوال، رسول اکرم ج درخواست خویش را مبنی بر نامزد شدن یکی از یاران برای سرگرم کردن و مانع شدن آنان از رسیدن به آن حضرتج مطرح نمود. و هر بار حضرت طلحهس اعلام آمادگی می‌کرد و پیامبر ج نمی‌پذیرفت. تا اینکه آن یازده مرد انصاری به ترتیب شهید شدند و رسول الله ج با حضرت طلحه باقی ماندند. در این لحظه حضرت طلحهس فرمود: آیا نوبت من رسیده است؟

پیامبر ج فرمود: الآن بله.

حضرت طلحهس شمشیر کشید و به تار و مار کردن مشرکان مشغول شد، به محض اینکه فرصت اندکی می‌یافت، سریعاًرسول الله ج را کمی بالاتر می‌برد. دوباره سریعاً برمی‌گشت و با مشرکانی که قصد نزدیک شدن به رسول الله ج را داشتند به مبارزه می‌پرداخت [۱۳].

حضرت طلحهس در این لحظات خود را سپر رسول الله ج قرار داده بود و تیرها و نیزه‌های زیادی به بدن مبارکش اصابت کرد، اما به هر قیمتی که بود، پیامبر ج را به بالای کوه رساند و از دست مشرکان نجات داد.

ابوبکر صدیقس فرمود: در آن لحظات من و ((ابوعبیدة جراح)) در قسمت دیگری مشغول جنگ بودیم و بین ما و رسول الله ج فاصله افتاده بود. به هر شکلی بود خودمان را به رسول الله ج رساندیم. خواستیم زخمهایش را مداوا کنیم، اما اجازه نداد و فرمود: مرا بگذارید و به کمک رفیقتان، طلحه بروید.

کمی پایین تر آمدیم، دیدیم طلحه به شدت زخمی شده و رمقی ندارد. خون به شدت از زخم هایش فوران می‌کرد و آثار هفتاد و چند زخم نیزه و شمشیر بر بدنش مشاهده می‌شد. او را نزد پیامبر ج آوردیم.پیامبر ج در این لحظه فرمود:

((هر کس می‌خواهد از نگریستن به شهیدی که زنده بر زمین راه می‌رود، بهره مند و خوشحال شود، طلحه را بنگرد)) [۱۴].

حضرت ابوبکرس هر وقت به یاد احد می‌افتاد، می‌فرمود: روز احد متعلق به طلحه است [۱۵].

[۱۳] طبقات ابن سعد، ج ۳، ص ۲۱۸. [۱۴] أسد الغابة، ج ۲، ص ۴۷۶. [۱۵] صور من حیاة الصحابة، ص ۳۲۷.