طلحه و زبیر همسایگان بهشتی پیامبر

فهرست کتاب

بازتاب مسلمان شدن طلحه در میان خانواده و قبیله اش

بازتاب مسلمان شدن طلحه در میان خانواده و قبیله اش

در اولین روزهای حیات اسلام، هرگاه کسی با رسول الله ج دست دوستی و محبت و قبول کردن اسلام را می‌داد، بلافاصله از سوی خانواده، قبیله و اطرافیانش طرد می‌شد و بیشتر اوقات با شکنجه‌های جسمی زیادی مواجه می‌گشت.

طلحه نیز از این امر مستثنی نبود. وقتی خانواده و نزدیکانش خبر مسلمان شدن او را شنیدند. همگی بر آشفته شدند، و خشم و عصبانیت سراسر وجودشان را فرا گرفت.

مادرش که آرزو داشت طلحه رئیس و سردار قبیله شود، کاملاً مأیوس و غمگین و نگران شده بود. طلحه دارای صفات حسنه و متانت و بزرگواری زیادی بود. به همین دلیل مادرش انتظار داشت او رهبر قوم خویش گردد [۸].

افراد قبیله نزد طلحه آمدند و از او خواستند تا از این دین جدید دست بردارد، اما طلحه همانند کوهی استوار و محکم در مقابل شان ایستاد و هیچ وعده و وعیدی نتوانست ذره ای در اداره و عزم آهنین وی تزلزل وارد کند. بلکه هر روز محکم تر از روز قبل بر عقیدۀ خود پای می‌فشرد

و از هیچ چیز ابایی نداشت.

افراد قبیله‌اش وقتی می‌دیدند نرمش و سازش آنها طلحه را از تصمیمش باز نمی‌دارد، به اذیت و آزار و شکنجه وی روی آوردند.

امام ((ابن سعد)) در ((طبقات)) آورده است:

پس از مسلمان شدن طلحه، روزی ((نوفل بن خویلد)) که به شیر قریش مشهور بود، ابوبکرس و طلحهس را به وسیلۀ ریسمانی به هم بسته و آنها را به نادانان و اوباش مکه تحویل داد که به شدیدترین شکل ممکن آنان را اذیت کنند. به همین جهت طلحه و ابوبکر را ((القرینین)) می‌گفتند، یعنی همراه و جفت.

گویند: روزی دیگر مردم دست‌هایش را به گردنش بسته بودند و با همین حالت او را روی زمین می‌کشیدند، (این حالت به حدی فجیع بود) که مادرش به دنبالش می‌دوید و ناله و زاری می‌کرد و دشنام می‌داد [۹].

((مسعود بن خراش)) نیز همین را نقل می‌کند:

روزی مشغول ((سعی)) بین ((صفا و مروه)) بودم که دیدم افراد زیادی جوانی را دنبال می‌کنند، وقتی نگاه کردم هردو دستش را به گردنش بسته بودند، پشت سرش می‌دویدند و او را از پشت هول می‌دادند. وقتی می‌افتاد بر سر و صورتش لگد می‌زدند.

پشت سر جوان، پیرزنی هم می‌دوید و فحش و ناسزا می‌گفت و داد و فریاد می‌کرد. گفتم: این جوان چه کار کرده است ؟ گفتند:این طلحه بن عبیدالله است. از دینش برگشته و به پسر بنی هاشم گرویده است.

پرسیدم: این پیرزن کیست؟ گفتند: صبعه دختر حضرمی، مادر همین جوان است [۱۰].

اما آنچه که قابل تأمل است اینکه تمام ترفندهایی که سران قریش برای منصرف کردن طلحه از اسلام به کار گرفتند، همگی بی فایده بود؛ چرا که او محکم‌تر از قبل و با عشق و شور بیشتری نسبت به اسلام و رسول الله ج در مقابل شکنجه‌های سخت دشمنان اسلام ایستادگی می‌کرد و با این عملش به دیگر جوانان و نو مسلمانان، جان تازه ای می‌بخشید و به یکی از مهمترین هواداران اسلام در مکه تبدیل شد.

[۸] صور من حیاة الصحابة، ص ۳۲۴ [۹] طبقات ابن سعد، ج ۳، ص ۲۱۵. [۱۰] صور من حیاة الصحابة، ص ۳۲۵.