مناجات و انابت بسوی الله
أما بعد:
اما بعد ... از از هر چیز و قبل از هر کاری فرمان در قبضه «الله» است، زمام هیچ کاری در اختیارمان نیست و با بقای قدرتش ما را یارای آن نیست، نه از سرباز زدن اوامرش راهی به در داریم، نه از نفاذ حکمش چارهای و نه از تقدیرش راه فراری است.
اوست آنچه را که میخواهد به عمل مینشاند و ما بندگان و بردگان اوییم. اگر ادعای شرافت و کمال نماییم، کافی است بدانیم مایه برگرفته از خاکیم و چون فخر ورزیم، بسوی خاک روانیم، و چه بهرهای است، آن کسی را که از آبی پست و فرومایه خلق شده، خودپسندی نماید و به دانایی و آموختهاش مباهات کند و یا اندیشهاش او را در عجب افکند.
يا أنتَ يا أحسنَ الأسماءِ في خَلَدي
ماذا أُعرِّفُ من مَتْنٍ ومن سَندِ
«ای کسی که بهترین نامهایش در روح و روانم نقش بسته است».
تَقَاصرْت كلُّها الأوصافُ عندكمُ
لـمَّـا سَمِعْنا ثناءَ الواحدِ الأحدِ
«آن هنگام که توصیف و ثنای پروردگار یکتا را در وصف شنیدیم همه اوصاف را در بیان سیرت و منشات عاجز و ناتوان یافتم».
واللهِ لو أنَّ أقلامَ الورى بُريت
مِن العروقِ لمدحِ السيدِ الصّمدِ
«بخدا سوگند اگر تمام قلمهای کائنات در مدح یگانه سید و سرور جهان از ریشهها تراشیده شوند».
لم نبلغِ العُشرَ مما يستحقُّ ولا
عُشرَ العشيرِ وهذا غايةُ الأمدِ
«به یک دهم آنچه سزاوار است هم نرسیدهام و خلاصه آن که به عشر عشیر آن هم نرسیدهام».
ای الله، خود را چون متجاوزی بر نفس خویش میبینم، که بر ناتوانیام معترف و بر عصیانم مقرم و تو را همچون متعالی بینیاز ستوده شدهای مییابم که جز تو معبودی نیست.
قد كنت أشفقُ من دمعي على بصري
فاليومَ كلُّ عزيزٍ بعدكم هانا
«پیش از این از فرط گریه کردن بر چشمانم بیم داشتم، ولی اکنون با وجودت فقدان هر محبوبی برایم سهل گشته».
الهی! جبینم برایت ساییده میشود، شنوایی و بیناییام مطیع تو گشته و غرورم برایت شکسته میشود، در برابرت متواضع و سر افکندهام قلبم از تو بیمناک و جان و روانم متوجه توست. ای الله! گمانم به تو نیک است و از تو گفتن برایم دلاویز، و توکلم بر تو به اوج رسیده.
إليك وإلاَّ لا تُشَدُّ الركائبُ
ومنك وإلا فالـمؤمِّل خائبُ
«جز به سوی تو بار سفر بسته نمیشود و امیدواری جز به تو بیفایده است».
وفيك وإلا فالغرامُ مضيَّعٌ
وعنك وإلا فالـمحدِّثُ كاذبُ
«محبت جز درباره تو ضایع است و سخن از تو خوب است ورنه محدث دروغگوست».