۱۲- نوع دوازدهم: شناخت تدلیس [۸۹]و حکم مدلس.
تدلیس بر دو قسم است: ۱- تدلیس [در] سند. ۲- تدلیس [در] اساتید.
۱- تدلیس [در] سند: تدلیس [در] سند دو حالت دارد: الف) این که کسی از دیگری که همدیگر را دیده باشند حدیثی را روایت کند در صورتی که آن حدیث را از آن فرد نشنیده باشد. ب) کسی با دیگری از نظر زمانی همعصر باشد، اما هیچ وقت همدیگر را ندیده باشند، ولی [در الفاظ حدیث] چنان وانمود شود که همدیگر را دیده و از او حدیث شنیده است و چه بسا که بین آنها یک راوی و یا بیشتر افتاده باشد [۹۰]. در این موارد از الفاظ «أخبرنا فلان» و یا «حدثنا» و یا از الفاظی شبیه اینها استفاده نمیشود، بلکه گفته میشود: «قال فلان» و یا «عن فلان» و مانند آنها.
مثال: از علی بن خشرم برای ما نقل کردهاند که گفت: ما در نزد ابن عیینه بودیم که ابن عیینه گفت: «قال الزهری» به او گفته شد:
حدّثکم الزهری؟ [آیا این حدیث را زهری برای شما روایت کرده]؟ ایشان جوابی نداد. سپس گفت: «قال الزهری» [زهری گفت]. به او گفته شد: آیا از زهری شنیدهای؟ پس گفت: نه. آن را هرگز از زهری نشنیدهام و از کسی هم که از زهری شنیده نشنیدهام، بلکه این حدیث را عبدالرزاق از معمر از زهری برای من نقل کرده است.
۲- تدلیس [در] اساتید: این که راوی از استادش حدیثی را روایت کند و استادش را با اسم و یا کنیه و یا با صفتی نام ببرد که با آن شناخته شده نیست تا مشخص نشود که مقصودش آن فرد است [بلکه منظورش را چنین بیان کند که انگار فرد دیگری را مدنظر دارد] [۹۱].
مثال: از ابوبکر بن مجاهد امام المقری برای ما نقل کردهاند که ایشان از ابوبکر بن عبدالله بن ابی داود سیستانی نقل کرده که گفته است: «حدّثنا عبدالله بن أبي عبدالله وروی عن أبي بكر محمد بن الحسن النقاش الـمفسر الـمقری فقال: حدّثنا محمد بن سند نسبه إلی جدّ»، و خداوند داناتر است.
اما قسم اول از تدلیس، جدا مکروه است، و اکثر علما آن را مذمت و نکوهش کردهاند و شعبه از همه بیشتر آن را مذمت و نکوهش کرده است. از امام شافعی به نقل از شعبه برای ما چنین نقل کردهاند: شعبه گفت: تدلیس برادر دروغ است، و نیز شافعی از او نقل کرده است که من تدلیس را بدتر از زنا کردن میدانم. این افراط شعبه به خاطر بیزاری و تنفر ایشان از تدلیس میباشد. بنابراین، علما در قبول روایت از کسی که به این نوع تدلیس شناخته شده باشد اختلاف دارند و بعضی از اهل حدیث و فقها فرد مدلس را به دلیل تدلیس مجروح خواندهاند و گفتهاند: روایت او در مواردی که مشخص نباشد خود شخصاً شنیده است مورد قبول واقع نمیشود و [مذهب] درست این است که انواع روایت مدلسین را به شکل زیر] تفکیک کنیم و آنچه فرد مدلس با الفاظ مشتبه و غیرصریح روایت میکند و در آنها شبههی اتصال و شنیدن وجود دارد در حکم مرسل و انواع آن است، ولی اگر با الفاظ واضح و صریح مانند «سمعت» و «حدّثنا» و «أخبرنا» و مانند اینها، حدیث را روایت بکند روایتش پذیرفته میشود و قابل استناد است. و در سندهای صحیحین (صحیح بخاری و مسلم) وغیره از کتابهای قابل اعتماد و معتبر، از این نوع احادیث بسیارند و از این رجال میتوان، قتاده، اعمش، سفیان ثوری و سفیان بن عیینه و هشام بن بشیر وغیره را نام برد [۹۲]. و این به این خاطر است که تدلیس دروغ نیست و بلکه جنبهای از ابهام است که با الفاظی چند پهلو بیان شده است و حکم این است که حدیث از مدلس پذیرفته نمیشود مگر این که این ابهام رفع گردد. امام شافعی این قاعده را در مورد کسانی که حتی یک بار هم مرتکب تدلیس شدهاند به اجرا گذاشته است. و خداوند داناتر است.
اما قسم دوم تدلیس: این نوع تدلیس به اندازهی نوع اول مذموم نیست و این نوع تدلیس به پوشانیدن و مبهم ساختن شخصیت استاد (مروی عنه) و ناهموار ساختن روش شناخت او برای کسی که بخواهد از وضعیت و شایستگی او مطلع شود منجر میشود. و برای کراهیت این نوع تدلیس با توجه به مقصود فرد مدلس از این کار، درجاتی وجود دارد. کسی به خاطر این که استادش غیر قابل اعتماد [غیر ثقه] میباشد او را با اسم نمیخواند [بلکه با لقب و یا کنیه و ... او را نام میبرد] و یا به این خاطر است که استاد عمر درازی کرده است و در شنیدن احادیث او کسانی که شأن شاگردی او را نداشتهاند شرکت کردهاند و یا به این خاطر بوده که مروی عنه از راوی، کم سن و سالتر بوده است و یا به این خاطر بوده که راوی از این استاد بسیار روایت میکرده است و دوست نداشته که همیشه با یک اسم استادش را نام ببرد. جماعتی از راویان که صاحب کتب و تصانیف هستند از این نوع تدلیس چشمپوشی کردهاند و از آنها میتوان خطیب [ابوبکر] را نام برد که در کتابهایش از آنها روایت کرده است، و خداوند داناتر است [۹۳].
[۸۹] تدلیس مشتق از دلس میباشد و آن به معنای سیاهی و تاریکی است. که آن را ابن سید گفته است. فرد مدلس آنچنان قضیه را بر مخاطب و یا بیننده مشتبه میکند که فرد نتواند حالت درست و دقیق قضیه را به وضوح تشخیص دهد. ر. ک. النکت. ابن حجر. [۹۰] به نظر ابن حجر و با استناد ایشان به گفتهی علما از جمله ابن القطان، در این بخش دوم که ابن صلاح بیان کرده تدلیسی وجود ندارد بلکه فقط ارسال خفی در آن صورت پذیرفته است. و هر چند که حکم تدلیس و ارسال خفی یکی است و از نظر حکم، ارسال خفی نیز در زیرمجموعههای تدلیس قرار میگیرد اما از نظر معنی، تدلیس با ارسال خفی تفاوت دارد و نکوهش علما شامل تدلیس است و شامل ارسال خفی نمیباشد، و خداوند داناتر است. ق. النکت. ابن حجر. ارسال خفی زمانی به وقوع میپیوندد که دو نفر همعصر باشند اما هرگز همدیگر را ملاقات نکرده باشند ولی در تدلیس ملاقات صورت پذیرفته اما راوی با هیچ حدیثی را از دیگری نشنیده و یا فقط بعضی از احادیث را از او شنیده است. [۹۱] به نظر ابن حجر قیدها و شروطی که در آخر تعریف تدلیس اساتید، از طرف ابن صلاح ایراد شده باید به این صورت اصلاح شوند: قید: «بمـا لا یعرف به [به آنچه که با آن مشهور نیست]» با قید «بمـا یعرف به إلاَّ أنّه لم یشتهر [به آنچه که با آن شناخته شده لیکن هرگز به آن مشهور نبوده است]» اصلاح گردد و در این صورت است که تعریف در زیر مجموعهی تدلیس قرار میگیرد. ابن حجر در تأیید این نظر مثالهایی را ذکر میکند. بنابراین، به نظر ابن حجر تعریف تدلیس [در] اساتید [تدلیس شیوخ]، باید به این شکل اصلاح گردد: اینکه راوی از استادی حدیثی را که از او نشنیده است روایت کند و استادش را با اسم یا کنیه و یا صفتی نام ببرد که [آن استاد] با آن صفت شناخته شده اما به آن مشهور نیست [و ممکن است که با اسم کس دیگری که با آن اسم یا کنیه و یا صفت مشهور است اشتباه گرفته شود]. ق. النکت. ابن حجر. حافظ عراقی بر این نظر است که ابن صلاح نوع سوم تدلیس (تدلیس تسویه) را که بدترین نوع تدلیس میباشد بیان نکرده است در حالی که ابن حجر میگویند: چنین نیست و تدلیس تسویه زیر مجموعهی تدلیس [در] سند میباشد. ابن حجر در ادامه بیان میکند که تسویه شامل تدلیس و غیر تدلیس میشود، چرا که ممکن است کسی به خاطر علو [برتر نشاندادن] سند و یا به خاطر عدم استناد به حدیث فلان راوی، با صراحت یکی از راویان سند را ذکر نکند و ادعا کند که آن راوی دیگر حدیث را از آن دیگری شنیده که این نیز تسویه نام دارد [اما در زمرهی احادیث مرسل میباشد]. ابن عبدالبر در این مورد مثالی را از امام مالک چنین نقل میکند: مالک احادیثی را از ثور بن زید از عکرمه از ابن عباس شنیده است، سپس هنگام روایت احادیث، عکرمه را از سند حذف کرده و سند را چنین آورده است: عن ثور عن ابن عباس، چرا که امام مالک استناد به احادیث عکرمه را روا نمیدیده است. البته تسویه در بخش ارسال فقط در حذف راویان ضعیف انجام نگرفته بلکه گاهی راوی معتبر نیز از سند حذف شده است. [اگر لفظ روایت، محتمل باشد این نوع تسویه، همان تدلیس سند است و در صورتی که با لفظ صریح باشد تسویه نام دارد. تسویه مربوط به خود راوی و مروی عنه نمیباشد، بلکه مربوط به مصنف و یا کسی است که میخواهد سند را روایت کند اما آن را همانطور که شنیده روایت نمیکند، بلکه در وسط سند یک راوی را حذف میکند و کسی که وارد نباشد نمیفهمد که در سند یک راوی حذف شده است]. ابن حجر در ادامه دو شاخه از تدلیس سند را که ابن صلاح متذکر نشده یادآور میشود که یکی تدلیس عطف است و دیگری تدلیس قطع، که تعریف آنها به اختصار چنین است: تدلیس عطف: این که راوی از دو استاد خود روایت کند اما فقط از یکی از آنها این حدیث را شنیده باشد، مثلاً بگوید: «حدثنا حصین و مغیرة عن إبراهیم» اما او فقط از حصین آن را شنیده باشد. تدلیس قطع: این که راوی ابتدا لفظ «حدثنا» را بگوید اما بعد از کمی مکث، بقیهی سند را بیاورد مثلا: حدثنا [در این جا مکثی بکند که نشانهی قطع صحبت باشد] سپس بگوید: هشام بن عروة عن أبیه عن عائشة ل. ق. النکت. ابن حجر. [۹۲] ابن حجر در این مورد تبیینی دارد که با هم میخوانیم: ابن صلاح این مطلب را عنوان کرد تا توسط آن ثابت کند که وقتی فرد مدلس، لفظ روایتش صریح باشد از او پذیرفته میشود. او در این مطلبش چنان میرساند که انگار آنچه از حدیث مدلسین که در صحیح بخاری و مسلم و سایر کتب معتبر وجود دارد تمامی آنها با لفظ صریح عنوان شدهاند در حالی که این چنین نیست، بلکه در صحیحین و سایر مراجع معتبر، احادیث معنعن بسیاری، از مدلسین وجود دارند و ابن صلاح در جای دیگر به قطع میگوید (که نووی و دیگران هم از او تبعیت کردهاند) آنچه از مدلسین در صحیحین و دیگر مراجع معتبر وارد شده است بر ثبوت شنیدن حدیث [اتصال حدیث] اما از جهت دیگر [با توجه به سند دیگر] حمل میشود. ابن حجر در ادامه انتقادهای امام صدرالدین ابن المرحل و علامه ابن دقیق العید و امام تقی الدین سبکی را بر این گفتهی ابن صلاح میآورد و در آخر این چنین نتیجهگیری میکند: هر چند که از گفتههای [منتقدین و خود نظر ابن صلاح] چنین برداشت میشود که همهی سندهای معنعن مدلسین در صحیحین قابل استناد هستند اما چنین نیست و تمامی سندهای معنعن مدلسین، در صحیح بخاری و مسلم برای استناد نقل نشده بلکه آنهایی که در متابعات نقل شدهاند همچون سایر احادیث آنها در صحیحین وارد شده است در یک مرتبه نیستند، بلکه به چند دسته تقسیم میشوند: ۱- آنها که بسیار اندک مرتکب تدلیس شدهاند و در اکثر روایاتشان به سماع تصریح کردهاند و اکثر آنها که این گروه را متهم به تدلیس کردهاند یا از روی گمان بوده و یا این که مواردی از ارسال [و یا تسویه] را در نزد آنها، به تدلیس تعبیر کردهاند. مثلا بخاری را در قسمت احادیث معلق، به تدلیس متهم کردهاند و یا شعبه را با وجود موضع شدیدش به نسبت تدلیس، به آن متهم کردهاند که صحیح نمیباشد. این گروه مدلسین [در صحیحین] شامل ایوب سختیانی، حریر بن حازم، حسین بن واقد، حفص بن غیاث، سلیمان التمیمی، طاووس، ابوقلابه، عبدالله بن وهب، عبد ربه بن نافع ابو شهاب، فضل بن دکین ابو نعیم، موسی بن عقبه، هشام بن عروة، ابو مجلز لاحق بن حمید، یحیی بن سعید الأنصاری رحمةالله علیهم میباشند. ۲- کسانی که اکثر ائمه، احادیث آنها را روایت کردهاند خواه به خاطر امامت آنها یا به خاطر تدلیس اندک در برابر روایت بسیار آنها و یا این که چون آنها فقط از راویان معتبر (ثقه) تدلیس کردهاند که ابراهیم بن یزید النخعی، اسماعیل بن ابی خالد، بشیر بن المهاجر، حسن بن ذکوان، حسن البصری، حکم بن عتیبه، حماد بن اسامه، زکریا بن أبی زائدة، سالم بن أبی الجعد، سعید بن أبی عروبة، سفیان الثوری، سفیان بن عیینة، شریک القاضی، عبدالله بن عطاء المکی، عکرمه بن خال المخزومی، محمد بن خازم أبو معاویة الضریر، مخرمة بن بکیر، یونس بن عبید رحمةالله تعالی علیهم را شامل میشود. ۳- آنها که بسیار مرتکب تدلیس شده و به آن شناخته شدهاند شامل بقیة بن الولید، حبیب بن أبی ثابت، حجاج بن أرطأة، حمید الطویل، سلیمان الأعمش، سوید بن سعید، أبوسفیان المکی، عبدالله بن أبی نجیح، عباد بن منصور، عبدالرحمن المحاربی، عبدالمجید بن عبدالعزیز بن أبی رواد، عبدالملک بن عبدالعزیز بن جریج، عبدالملک بن عمیر، عبد الوهاب بن عطاء الخفاف، عکرمة بن عمار، عمر بن عبید الطنافسی، عمر بن علی المقدمی، عمرو بن عبدالله أبو إسحاق السبیعی، عیسی بن موسی غنجار، قتادة، مبارک بن فضالة، محمد بن إسحاق، محمد بن عبدالرحمن النقاری، محمد بن عجلان، محمد بن عیسی بن الطباع، محمد بن مسلم بن تدرس أبو الزبیر، محمد بن مسلم بن عبیدالله بن عبدالله بن شهاب الزهری، مروان بن معاویة الفزاری، مغیرة بن مقسم، مکحول الشامی، هشام بن حسان، هشام بن بشیر، ولید بن مسلم الدمشقی، یحیی بن أبی کثیر، أبو حرة الرقاشی رحمةالله تعالی علیهم أجمعین میباشد. اینها [تمامی] نامهای راویان مدلسی هستند که در صحیح بخاری و مسلم و یا یکی از آن دو، احادیث آنها در زمرهی احادیث اصلی و یا از جهت استشهاد و یا در میان تعلیقات [صحیحین] آورده شده است که تعداد کل آنها ۶۷ نفر میباشد. [البته آن چنانکه از گفتههای بعدی ابن حجر پیداست احتمالا این افراد کسانی از رجال صحیحین هستند که مرتکب تدلیس در سند شدهاند و مدلسین اساتید [مدلسین شیوخ] را شامل نمیشود]. ق. النکت. ابن حجر. [۹۳] ابن حجر به تدلیس شیوخ [اساتید]، تدلیس بلاد [سرزمینها] را نیز اضافه میکند، مثلا یک نفر اهل بغداد بگوید: «حدثنی فلان بمـا وراء النهر» که مقصودش از ماوراء النهر رودخانهی دجله باشد. ارتکاب به این نوع تدلیس کراهیت دارد مگر این که به قرینه بتوان فهمید که راوی چنین مقصودی نداشته است. چرا که چنان وانمود میشود که راوی در طلب حدیث مسافرت کرده است. ق. النکت. ابن حجر.