افسردگی مجدد هرقل
مورخان و نویسندگان اروپایی بر این امر اتفاق نظر دارند که بهترین دوران سلطنت هرقل زمانی بوده است که او با ایرانیها مقابله نموده و حکومت از دست رفته را برگردانیده است، دوران اخیر وی با ادوار قبلیاش هیچ مناسبتی ندارد. چنین معلوم میشود که خداوند متعال او را فقط برای استرداد سلطنت روم مأموریت داده بود. هرقل بعد از انجام این مهم دوباره مانند زمان قبل خوشگذران و بیحال شد.
به قول گبون:
«هرقل کلیه مناطقی را که با خون رومیان از ایرانیان پس گرفته بود همه را گویی بیچون و چرا به عربها تحویل داد».
مورخان دچار حیرتاند که این تحول شگفتانگیز هرقل را چگونه توجیه نمایند. آنها درباره عدم ارتباط ادوار مختلف هرقل با یکدیگر تحلیلهای گوناگونی ارائه نمودهاند.
گبون مینویسد:
«بر مورخان بیزانس لازم بود که عوامل بیداری هرقل را بیان کنند، ما تنها چیزی که بعد از گذشت مدت مدید میتوانیم حدس بزنیم این است که او بیش از اراده سیاسی دارای جرأت شخصی بوده است».
سرانجام هرقل دلباخته جمال سحرانگیز برادرزادهاش «مارتینی» شد، و با وی ازدواج غیر شرعی نمود، او در این خصوص به مشورت احمقانه مشاوران خود عمل کرد، آنها بودند که به هرقل گفتند یک پادشاه نباید تمام زندگیاش را در جبهه جنگ صرف نماید.
ایرانیها بودند که با خواستههای اهانتآمیزشان هرقل را به جنگ علیه خودشان تحریک نمودند [۲۰].
یکی از نگارندگان دائرةالمعارف برتانیکا مینویسد:
«زندگانی هرقل خیلی شگفتانگیز است او با آنکه شخصی دلیر و با جرأت و سیاستمداری تجربهکار و سپهسالاری برجسته بود اما مملکتش جلوی چشمان وی تکهتکه گردید و او با آرامش نظارهگر اوضاع بود ویژگیهای برجسته او در دوران مختلف زندگیاش ضد و نقیض به نظر میرسند. البته فراموش نکنیم که اطلاعات ما دربارة زندگیاش ناقص است ممکن است عامل واقعی این تضادها چیز دیگری باشد. هر چند نمیتوانیم او را معذور قرار دهیم به هر حال برای بقای شهرت او بهتر این بود که بعد از فتح ایران فوراً از دنیا رحلت میکرد» [۲۱].
از بیانات مورخان اروپایی به وضوح معلوم میشود که هرقل هنگام مقابله با ایرانیان دارای روحیهای انقلابی شده بود که بعد از آن اثری از آن روحیهاش باقی نماند. به همین دلیل آنچه از ایرانیان گرفته بود آن را به عربها تحویل داد. البته ما در این خصوص نمیتوانیم بپذیریم که چون هرقل با نیروهای اسلام کاملاً جنگ نکرده بود لذا مسلمانان توانستند سلطنت روم را سقوط دهند، به نظر ما عامل سقوط سلطنت روم بیشتر از ضعف هرقل همانا نیروی اسلام و مسلمین بود، برای اثبات این موضوع این صفحات کافی نیست و از حوصلة بحث ما خارج است.
[۲۰] تاریخ سقوط روم، جلد ۷، ص ۷۶-۷۷. [۲۱] دائرةالمعارف برتانیکا، ج ۱۱، ص ۶۸۲، چاپ نهم.