یک تجربه، یک پیشنهاد
در زمینة ارتباط مستحکم با قرآن مجید و استفاده هر چه بیشتر از منبع وحی و حصول پیشرفت و تقرب با خدا به وسیله قرآن، تجربه و پیشنهاد بنده این است که تا جایی که ممکن است به طور مستقیم و بدون واسطه باید به قرآن اشتغال داشت و هر چه بیشتر به تلاوت متن قرآن پرداخت و از آن لذت برد و در معانی و مفاهیم آن تدبر نمود، اگر تلاوتکننده به قدر ضرورت، استعداد و صلاحیت فهم زبان عربی را دارد، به طور مستقیم والا از طریق ترجمه و پانوشتهای مختصر، تا حد امکان بکوشد، بدون اتکا به تفسیر و تشریح انسانی و بدون مراجعه مکرر به تفاسیر، قرآن را تلاوت کند و معنی آن را دریابد، و از این طریق لذت ببرد و تا مدتی به همین شیوه اکتفا نماید و با توفیق خداوند و یاری الهی هر چه در این زمینه برایش میسر شد، سپاس خدا را به جای آورد که:
«آن چه ساقی ما ریخت عین الطاف است».
در این رابطه (به استثنای موارد اضطراری که به تحقیق یک کلمه یا رفع یک اشکال و اطلاع بر سبب نزول آیات نیاز شدید احساس شود) از بحثهای مفصل و گستردة کتابهای تفاسیر و نکات علمی دقیق، پرهیز کند زیرا بسا اوقات، علوم اندیشههای انسانی بر سرچشمه زلال و شفاف قرآن مجید سایه میافکند همانگونه که درختان انبوهی که اطراف یک چشمه زلال قرار دارند بر آن سایه میگسترانند، آنگاه روح اصیل کلام الهی که عبارت از اصالت و لطافت و لذت و حلاوت است باقی نخواهد ماند، بلکه به تجربه رسیده است که خواننده از تفسیر و تعابیر انسانهای مستعد و تیزهوش (به ویژه اشخاصی که قبلاً از آنان متأثر شده و مورد اعتماد او هستند) بیش از کلام اصیل الهی تحت تأثیر قرار میگیرد و به نحوی دچار سوء تفاهم میشود و میپندارد که اگر این تفسیر نبود، عظمت و شکوه و زیبایی و جمال این کلام به ظهور نمیپیوست یا حداقل به طور حتم عادت خواهد کرد که کلام الهی را با عینک یک مفسر و شارح یا مترجم مخصوص بنگرد.
این مضمون آنچنان باریک و دقیق بود که متردد ماندم آن را در کتاب بیاورم یا نیاورم. میترسیدم خوانندگان دچار سوء تفاهم شوند. از قضا روزی نگاهم به مضمون مولانا عبدالباری (استاد سابق تفسیر و فلسفة جدید جامعة عثمانیه حیدرآباد) تحت عنوان «میری محسن کتابین» (کتابهای مؤثر در زندگی من) افتاد، مولانا فهم و ذوق خاصی برای مطالعة قرآن داشت. نویسنده فرصتهای استفاده از وی در این خصوص را داشته است. او مضمون فوق را با اسلوب خاص خود و بسیار به خوبی بیان کرده است. پس از مطالعة آن، تردیدم رفع و دلم مطمئن شد. کتاب را با اقتباسی از نوشتة وی به پایان میرسانم:
«گفتنی نیست اما میخواهم به شما بگویم: پس از فهم معانی (به اعتبار لغت و زبان) و واقعه (اگر فهم آیه بستگی به آیه داشته باشد) هر جا به اندازهای که کلام الناس را به صورت تفسیر و غیره با کلام الله یکی کردم (اکثراً نه همیشه) همانقدر تاریکی بر روشنایی حاصل شده (از خود قرآن) غلبه یافته است ... .
شاید علم «هوائی» (منسوب به طرف هوی) مانع از فیضان علم وحی خالص میگردد. به همین خاطر، از نظر بنده مطالعة کتاب تفسیر بدون شناخت و آگاهی از علم و تقوای مطالعهکننده او را (از منحرف شدن) به خوبی محافظت کند. به ویژه در زمان ما که مفسرین زیاد شدهاند و هر روزنامه و مجلهای برای چاپ و نشر تفاسیرشان آماده میباشد.
مطلب دیگری به ذهنم میآید و آن اینکه؛ مردم در پی فهمیدن و فهمانیدن کل قرآن هستند. درست است که قرآن برای هدایت تمام انسانیت میباشد اما نه کل قرآن برای هر فرد انسان؛ مثل آنکه رزق تمام کرة زمین برای تمام انسانیت است نه برای هر فرد انسان. اگر هر فرد انسان با استدلال:
﴿خَلَقَ لَكُم مَّا فِي ٱلۡأَرۡضِ جَمِيعٗا﴾[البقرة: ۲۹].
«اوست که همه آنچه را در زمین است براى شما آفرید».
از روی هوس سهم فقط چند نفر را نه همه را بخورد منجر به سوء هاضمه و احیاناً مرگ خواهد شد.
قسمت حق است روزی خواه نی
هر یکی را سوی دیگر راه نی.
چنانکه لازم نیست هر غذای جسمانی موافق هر انسانی با هر طبعی و از هر محیطی باشد غذای روحانی نیز همینطور است بلکه الوان و اقتضائات ارواح نسبت به اجسام هم بیشتر و هم متفاوت میباشد. چگونه یک شخص میتواند به سهم شخص دیگر دسترسی پیدا کند؟!
پایان