اهداف این آیات و احادیث
۱- تشویق بر دستگیری به راه و روش مؤمنان و ترساندن و بر حذر داشتن از راه و روش یهودیان که به سبب کفر و فسادشان شامل خشم و غضب خداوند گردیدند و به عملشان عمل نکردند. برحذر داشتن از راه و روش مسیحیان گمراه، کسانی که علم نداشتند اما مؤمنان علم عمل را با هم جمع کردهاند.
۲- ترساندن و برحذر داشتن از تغییر دادن الفاظ و اصطلاحات شرعی و تحریف معنای آنها از آن معنایی که مورد نظر خداوند است، مثل آنچه که یهودیان انجام دادند:
خداوند بزرگ به آنها فرمان داد که بگویند (حطة)، آنها در جواب گفتند: (حنطة) خداوند در مورد خودش خبر داده و میفرماید: ٱلرَّحۡمَٰنُ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ ٱسۡتَوَىٰ ٥﴾«خداوند بخشنده بر عرش بلند و ارتفاع یافته» ولی تأویلیان تحریفش کردند و گفتند (الرحمن علی العرش استولی: خداوند بخشنده بر عرش تسلط یافته است).
همچنانکه مشاهده میشود اینجا هم متأولان مثل آنچه که یهودیان انجام دادند – یک (ن) را به (حطّة) اضافه کرده و آن را (حنطة) کردند – عمل نمودند و یک (ل) را به (استولی) تغییر دادند [۶۰].
۳- بعضی از مفسرین مثل محمد علی صابونی در کتاب (صفوة التفاسیر) و قاضی احمد کنعان در کتاب (قرة العینین عل تفسیر الجلالین) در تفسیر این آیه: ﴿يَوۡمَ يُكۡشَفُ عَن سَاقٖ وَيُدۡعَوۡنَ إِلَى ٱلسُّجُودِ فَلَا يَسۡتَطِيعُونَ ٤٢﴾[القلم: ۴۲]. «روزی که از ساق کشف کرده شود و به سجده خدا خوانده شوند و نتوانند». میگویند: که منظور این است (یسجد لله کل مؤمن ومؤمنة: هر مرد و زن مؤمنی برای خدا سجده میبرند) و در این باره گفته بخاری را آوردهاند. ولی در نقل قول از بخاری درست عمل نکردهاند و آن را بطور کامل نقل نکردهاند. بخاری میگوید: «يَكْشِفُ رَبُّنَا عَنْ سَاقِهِ فَيَسْجُدُ لَهُ كُلُّ مُؤْمِنٍ وَمُؤْمِنَةٍ»: «پروردگار ما ساقش را آشکار میکند و هر مرد و زن مؤمنی برای خدا سجده میبرند». در اینجا حرف (ف) برای عطف است و ضمیر (هـ) به خداوند بر میگردد.
وقتی از صابونی در مورد این کارش سؤال کردم، چرا گفته بخاری را به طور کامل در تفسیر این آیه نقل نکردهای و قسمت «يَكْشِفُ رَبُّنَا عَنْ سَاقِهِ» را حذف کردهای؟ در جوابم گفت: اکثر مفسران این ایه را تأویل – معنایی غیر از معنای اصلی و ظاهری آیه – کردهاند، من هم این کار را کردهام و از گفته بخاری هم آنچه را که نیاز داشتم نقل کردهام.
الف- این نوع کارها، اشتباهات بزرگی هستند؛ زیرا مفسران بزرگی چون طبری و ابن کثیر، هیچ گاه این آیه را تأویل نکردهاند و در نقل قول از بخاری تمام گفته بخاری را آوردهاند، حتی علمای بزرگ و برجستهای چون صدیق حسن خان و محمد بن علی الشوکانی در مورد تفسیر این آیه ﴿يَوۡمَ يُكۡشَفُ عَن سَاقٖ﴾گفتهاند: «إذا جاء نهر الله بطل نهر العقل» (زمانی که رودخانه خداوند جاری شد، دیگر رودخانه عقل مردود و باطل است). یعنی هنگامی که به دلیل و حجت از طرف خداوند میآید دیگر مجالی برای قضاوت و تحقیق و تفحص عقل نمیماند. و در اینجا منظورشان حدیثی است که این آیه را تفسیر میکند و آن بهترین مفسر برای کلام خداوند است و نیازی به تأویلات باطل ندارد، و این کار هم به معنای (تشبیه و تجسیم کردن) نیست؛ زیرا ﴿لَيۡسَ كَمِثۡلِهِۦ شَيۡءٞ﴾: هیچ چیزی به خداوند شبیه نیست). و بعد از آن این گفته شاعر را میآورند که گفته است:
دعوا کل قول عند قول محمد
(در مقابل فرموده محمد ج دست از هر گفته و فرموده دیگری بردارید).
ب- در مورد این گفته صابونی – آنچه را نیاز داشتم از گفته بخاری نقل کردهام – باید به این مسئله اشاره شود، این گونه حرفها در شأن و مقام مفسر قرآن نیست؛ زیرا این کار صابونی معنای آیه را – که در آن کشف ساق پا را در روز قیامت برای خداوند، آن گونه که شایسته ذات خداوند است بدون هر گونه تشبیهی ثابت میکند – عوض میکند و در آن دچار تأویل میشود، به همین دلیل صابونی ابتدای فرموده بخاری را نقل نکرده تا بتواند تأویلش را در این آیه اعمال کند. و این کارها نیز گونهای از تغییر و تبدیل و بازی با قران است، که آیههای گذشته ما را از این کار بر حذر میدارند، و باید مواظب باشیم، زیرا یهودیان و مسیحیان نیز این چنین کارهایی انجام دادند که سبب گمراهی آنها شد. پیامبر ج نیز ما را از چنین کارهایی نهی کرده است.
ج- صابونی در تفسیر این آیه: «ویدعون الی السجود» (و صدا کرده میشوند برای سجده بردن) میگوید: خداوند آنها را با خشم و غضب و با تندی به سجده بردن فرا میخواند و در این باره بر خلاف مختصر تفسیر طبری که خود صابونی آن را گردآوری کرده، عمل نموده است. چون طبری در تفسیرش در مورد این آیه میفرماید: (ویدعوهم الکشف عن الساق الی السجود لله) (آشکار کردن ساق، آنها را به سجده بردن برای خداوند بزرگ میخواند).
۴- درباره این گونه تحریفها جریان دیگری روی داد: روزی از یکی از خطیبان جمعه شنیدم، در حالی که خطبه جمعه را میخواند و برای مردم موعظه میکرد، ناگاه در اثنای حرفهایش گفت که: روزی مردی کور، نزد پیامبر جآمد و از ایشان خواست چشمهایش را شفا هد، پیامبر جنیز چشمان او را شفا داد. وقتی نماز جمعه تمام شد خودم را به او رساندم و گفتم، این حدیث را که روایت کردی، آیا اصل متن حدیث چنین بود؟ و یا اصل حدیث بدین گونه است که: (روزی مردی کور، خدمت پیامبر جآمد و گفت ای پیامبر جاز خداوند برایم دعا کن و از او بخواه تا چشمانم را شفا دهد. پیامبر جفرمود: اگر میخواهی بر آن صبر داشته باش و اگر میخواهی برایت دعا میکنم که خدا شفایت دهد. آن مرد گفت: برایم دعا کن تا خدا شفایم دهد، به او دستور داد تا وضو بگیرد و دو رکعت نماز بخواند و از خدا درخواست شفای چشمانش را نماید) [۶۱].
آن مرد خطیب بعد از اینکه این حدیث را به طور کامل برایش گفتم در جوابم گفت: آنچه را که میخواستم از این حدیث بدست آوردم و به همین خاطر هم به این مقدار کم اکتفا کردم و آن را برای مردم روایت کردم. من هم در جوابش گفتم: این کار حیله و فریب است؛ زیرا مردم فکر میکنند که خود پیامبر جچشمان آن مرد کور را شفا داده در حالی که متن حدیث بر این مسئله تأکید دارد که پیامبر جبرای آن مرد کور دعا کرد و از خداوند خواست تا شفایش دهد. و این هم یکی از معجزههای پیامبر جاست که فوراً خداوند به سبب دعای پیامبر جچشمان آن مرد کور را شفا داد. و پیامبر جتوانایی شفا دادن کوری چشم را ندارد چه رسد به چیزهای دیگر.
۵- این تغییر و تبدیل در معنای نصوص همان چیزی است که ابن قیم الجوزیه در کتاب (تبدیل النصوص) بدان اشاره کرده است. این حذف و برداشتن اول و آخر نصوص قرآن و حدیث و گفتههای علما باعث میشود که معنای موضوع عوض شود و این از افعال یهودیان و مسیحیان است و پیامبر جدر این باره هشدار داده که روزی میآید و امتش دچار گمراهیهای گذشتگان میشوند و در این باره میفرماید:
«لتَتَّبِعُنَّ سَنَن مَنْ كان قبلكم شِبْرا بِشِبر، وَذِرَاعا بِذِراع حتى لو دَخَلُوا جُحْرَ ضَبّ لَتَبِعْتُموهُمْ، قلنا: يارسول الله اليهودُ والنصارى؟ قال: فَمَنْ؟» [۶۲]«از راه و روش گذشتگان پیش از خودتان وجب به وجب و ذراع به ذراع – یک ذراع دو وجب است – پیروی کنید. حتی وقتی که آنها به سوراخ مارمولکی هم داخل شوند، شما از آنها پیروی میکنید – کنایه از پیروی کردن قدم به قدم و مو به مو است - گفتند: ای پیامبر جمنظورتان از گذشتگان، یهود و نصاری است؟ پیامبر ج فرمود: پس چه کسی دیگر غیر از آنها؟».
[۶۰] النونیة، ابن القیم الجوزیة، منهج الدراسات، محمد امین الشنقیطی. [۶۱] متفق علیه، ترمذی. [۶۲] متفق علیه.