فوائدی در مقصد هفتم در پایههای طریقه و راه و روش صوفیان و سلوک مؤمنان
اصول طریق و طریقة تصوف [۳]پنج چیز است: ترس از خدا تعالی و پرهیزگاری در نهانی و آشکار، پیروی سنت رسول اللهصدر گفتار و کردار.
روگردانی از خلق چه در حال روآوردن دنیا و چه در حال برگشتن دنیا از ایشان [۴].
خشنودی از خدای متعال در اندک و بسیار، رجوع، انابت به درگاه خدا در خوشی و ناخوشی.
* * *
تقوی و ترس از خدا وقتی حقیقت مییابد که انسان دارای احتیاط و دوری از شبهات و دارای راستی و استقامت باشد.
پیروی رسول الله صوقتی به حقیقت میرسد که انسان خود را از هرگناه و ناشایستهای نگه دارد، و دارای حسن خلق و خوشخویی باشد.
روگردانی از خلق وقتی راست میآید که انسان دارای صبر، شکیبایی و تحمل باشد، و اعتماد و توکل او در همه حال بر خدای یکتا باشد.
خشنودی از خدا وقتی تحقیق مییابد که انسان راه قناعت در پیش گرفته و همه کار خود را به خدا واگذاشته باشد. در همه سعی و تلاش خود نظرش به سوی توفیق از خدا باشد: امام شافعی /فرمود: «إِذَا مَا كُنْتَ ذَا قَلْبٍ قَنُوعٍ. فَأنْتَ وَمَالِكُ الدُّنْيَا سَوَاءُ». وقتی که دارای قلبی قانع باشی تو و کسی که همه دنیا در اختیار دارد مثل هم هستید.
رجوع و انابت به درگاه خدا وقتی به تحقیق میرسد که در خوشی به شکر و سپاس حق تعالی بپردازی و در ناخوشی به تضرع و زاری به درگاه خدا تعالی مشغول و دلت به سوی او متوجه سازی، تا او سبحانه شکر و سپاس تو را بپذیرد و از ناملایمات رهائیت بخشد.
و پایه همه آنها بلندهمتی است: ای مسلمان همت بلند دار که مردان روزگار از بلندهمتی به مقامی بالا رسیدهاند، و احترام همه چیز و همه کس را نگهدار، و به خوبی و اخلاص خدمت کن که آنچه را انجام دهی به خوبی آراسته باشد، عزم نافذ داشته باشد که بر هرکار خیری که تصمیم گرفتی به انجام برسانی، و بزرگ دار نعمتی که بدانی آنچه در دست تو است همه نعمتی است که خدا سبحانه وتعالی به تو ارزانی داشته، مبادا نعمتهای خدا را که بر تو ارزانی داشته جز در راه رضای او بکار بری.
کسی که بلندهمت است درجه و رتبة او بالا میرود، کسی که احترام خدا بجا آورد و هیچگاه به معصیت او نزدیک نشد و حرمت خلق را در نظر گرفت، خدا ﻷاحترام او را نگه میدارد که انسان در دنیا کاشتة خود را درو میکند: این جهان مانند کوه است، و کارهای ما صدا. باز میگردد به سوی ما کارهایی که انجام دادیم همانگونه که باز میگردد به سوی ما، مانند حرفی که در کوه میزنیم.
کسی که خدمت را به خوبی انجام میدهد بزرگواریش ثابت میگردد.
کسی که در راه طاعت خدا سبحانه وتعالی گام برمیدارد به انواع کرامات مشرف میشود، کسی که نعمتهای خدای متعال را بزرگ دانست سپاس نعمتها را بجا میآورد، کسی که شکر و سپاس نعمتها بجا آورد او شایستة افزودن نعمتها برای اوست.
پایه آنها پنج چیز است: ۱- طلب علم و کوشش در آن برای رسیدن به انجامدادن فرمان خدا و رسول ص. ۲- صحبت و همنشینی با بزرگان و همراهی با برادران برای بینایی و واقع بینی تا بتوانی قیمت اشیا را بدانی، و در دعای حضرت سجاد سبه همین نشانه چنین آمده: «أللهم أرني قيم الأشياء كما هي» «خدایا قیمت واقعی اشیاء را نشان من ده». ۳- نگرفتن راه رخصت و آسان خواهی که به راحتطلبی و شانهخالیکردن از زیر بار مسئولیت میکشاند، و ترک تأویلات و دستاویزهای بیهوده، تا بتوان خود را از آنچه شایسته نیست نگهداشت. ۴- اوقات و ساعتها و تمام لحظههای عمر به دقت نگهداشتن، و خود را به اوراد یعنی به آنچه از رسول الله صاز دعاها و اذکار وارد شده مشغول داشتن تا حضور قلب به بار آورد، و لحظهای به غفلت نگذرد. ۵- نفس و جان خود را در همه چیز متهم داشتن، تا هیچگاه تابع هوای نفس نشود که هلاکت انسان از آن است. و مخالفت نفس اماره برای خروج از هوی و هوس که دام ابلیس لعین است، برای سلامتشدن از هلاکت است.
آفت طلب علم: صحبت کودکان است، چه کودک به سن و سال و چه کودک به عقل و چه کودک به ضعف دین یا بیایمانی، برای این که همنشینی کودکان نه اصل و قاعدهای دارد و نه عاقبت پسندیدهای.
آفت صحبت بزرگان: غروری است که انسان را دست میدهد و میگوید من منزلتی بزرگ دارم که با بزرگان همنشینی میکنم، و این خود باعث فضولی و ادعای زیادیکردن است.
آفت ترک رخصت و تأویلات: اینست که وقتی که انسان عمر را جدی گرفت و نگذاشت لحظهای از وقتش یا از علمش به هدر رود، شیطان به او میگوید به خودت رحم کن، مگر شفقت و مهربانی به خودت نداری؟ میخواهی به این وضع بر خود سختگیری نمایی؟.
آفت متهمشمردن نفس: اینست که وقتی که انسان دید حالش خوب است و دارای استقامت است فکر میکند که نفس او رام شده، و از این راه به غفلت میافتد و فریفته میشود. خدای متعال فرمود: ﴿وَإِن تَعۡدِلۡ كُلَّ عَدۡلٖ لَّا يُؤۡخَذۡ مِنۡهَآ﴾[الأنعام: ۷۰]. اگر کسی به سبب نفس و اعمال نفسانی به هلاکت افتاد، از غیر خدا یاری دهندهای نمییابد و نه شفاعتخواهی، و اگر همه سر بهایان آن را بدهد از او قبول نشود.
* * *
پایههایی که علتها و دردهای نفسانی به آن درمان میشود پنج است:
۱- سبکنگهداشتن معده از خوراک و آب.
به قول سعدی/:
اندرون از طعام خالی دار تا در آن نور معرفت بینی
تو کجا نور معرفت توانی دید که پُری از طعام، تا بینی
۲- پناهبردن به خدای ﻷدر برابر هر پیشآمدی که پیش میآید وقت پیشآمدنش.
۳- گریختن و فرارکردن از هر کار نابکاری که ترس افتادن در آن میرود.
۴- همیشه طلب آمرزش و استغفارکردن از خدای بزرگ و درود و سلام بر رسول الله صبا خاطر جمعی و دل حاضر فرستادن.
۵- همنشینی با کسی که تو را به سوی خدا راهنمایی کند، و صحبت او رسیدن تو را به خدا فراهم سازد که هرگاه توانستی به خدا برسی و تمام حرکات و سکناتت در راه رضای خدا باشد، آن وقت است که سعادت دنیا و آخرت را بدست آوردهای.
[۳] تَصَوُّفْ: اشتقاق این کلمه از صفا میباشد یا از صوف که اهل این طریقه همیشه از صوف و پشم لباسشان بود، یا از صُفَّه است که نسبت به قسمتی از صحابة بزرگوار باشد که در صُفَّه یعنی سکویی که در شرق حُجرة رسول الله بوده و در آن نشیمن داشته اند، اقوالی است که هرکدام را شخصی اختیار نموده است. ابن خلدون میگوید مشتق از صوف است که صوفیه همیشه لباس پشمین به تن داشته اند و تصوف طریقه و روشی است که قصد از آن تصفیة قلب و باطن است که در دل غیر خدای عزوجل را جای ندهد، و قصد خود را اخلاص بندگی برای خدای یکتا و بریدن از ماسوی بگرداند. معروفترین کتاب در این باره «الرسالة القشیریة» تألیف إمام أبی القاسم عبدالکریم بن هوازن قشیری متوفی به سال ۴۶۵ هجری قمری است. و دیگر کتاب «عوارف الـمعارف» شهاب الدین سُهروَردی شیخ سعدی رحمهم الله است و إمام حجة الإسلام أبو حامد غزالی در کتاب أحیاء علوم الدین جمع میان شریعت و طریقت نمود و کتاب او کاملترین کتاب در این باب است. و در تغیر از تصوف هرکسی برابرِ ذوق خود چیزی گفته است. تصوف: الدخول في كلِ خُلُقٍ سني والخروج من كل خُلُقٍ دَنِي. تصوف: ان لا تملك شيئا ولا يملك شيء. توصف: تسليم النفس لله للتحقق مما يريده منك الله إلي غيره ذلك. [۴] یعنی اگر مردم همه به تو روی آورند و یا همه مردم از تو روی بگردانند برایت تفاوتی نکند از این رو که تو وجود خود را خالص برای بدستآوردن رضای خدای عزوجل ساختهای. و به عبارت دیگر: اگر دنیا همه به تو رو آورد و یا دنیا همه از تو روی بگرداند. چه در کمال ثروت و چه در کمال فقر در هیچیک از دو حالت نظرت سوی خلق نباشد.