گوشت علماء مسموم است

فهرست کتاب

دوم: وظيفه ما درقبال علما:

دوم: وظيفه ما درقبال علما:

۱- حفظ جایگاه علماء و کارآمد بودن آن‌ها در رهبرى امت, و رعایت ادب با آنان:

رفتار گذشتگان با علمائشان براى ما الگوئیست که لازم است به آن عمل کرده شود, و آنچه آن‌ها در باره آداب دانش آموختن به رشته تحریر درآورده‌اند نوریست که باید طلاب آن را چراغ راه خود در دانش آموختن قرار دهند.

عراقى مى‌گوید: «شایسته نیست که گوینده در حضور سزاوارتر از خود سخن بگوید, ابراهیم و نخعى هنگامیکه با هم ملاقات مى‌کردند ابراهیم سخنى نمى‌گفت»

پسر شافعى مى‌گوید «هرگز نشنیدم که پدرم هنگام بحث با کسى صدایش را بلند کند».

صعلوکى مى‌گوید: «کسی که به عنوان مسخره به شیخش چرا بگوید هرگز رستگار نمى‌شود».

ابن عباسبمى‌خواست مسئله اى علمى ازعمربن الخطابسبپرسد که بخاطر رعایت ادب در برابر او یک سال انتظار کشید و سؤالش را نپرسید.

طاووس ابن کیسان مى‌گوید: «احترام عالم سنت است».

زهرى مى‌گوید: «ابوسلمه بن عبدالرحمن بخاطر جدالى که با ابن عباس مى‌کرد از علم زیادى محروم شد»بخارى مى‌گوید: «کسى را ندیدم که بیشتر از یحیى بن معین نسبت به محدثین احترام داشته باشد».

مغیره مى‌گوید: " هیبت ابراهیم نزد ما همانند هیبت فرمان روا بود."

عطا بن رباح مى‌گوید: "گاهى کسى، سخنى را برایم نقل مى‌کند که قبل از ولادتش شنیده‌ام, اما چنان به او گوش مى‌دهم که هرگز آن را نشنیده ام "

شافعى مى‌فرماید: " هرگاه با کسى بحث مى‌کردم آرزو داشتم که خدا حق را برزبانش جارى کند "

نزد امام احمدبن حنبل از یکى از علما سخن به میان آمد, امام که به علت بیمارى تکیه زده بود راست شد و فرمود "شایسته نیست که سخن از صالحین به میان آید و ما تکیه زده باشیم "

جزرى مى‌گوید: " پرهیزگار هرگز جدال نمى‌کند"

سزاوار است که ازهمانند آن‌ها پیروى شود.

﴿أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ٩٠[الأنعام: ۹۰].

اینان کسانی هستند که خدا هدایت شان کرده است، پس به روش ایشان اقتداکن.

۲- اینکه بدانیم غیراز پیامبران [۱۳]. و ملائکه که خداوند آن‌ها را معصوم نگهداشته است معصومى وجود ندارد.

لذا باید این را بدانیم که عالم درمعرض اشتباه قرار دارد, و هنگامی که اجتهادش بخطا رفت او را معذور بدانیم, نه اینکه درجستجوى اشتباهات علما بوده و آن را بر ایشان بر شماریم.علماى پیشین اسلام رحمت الله علیهم بر این امر واقف بوده و آن را بخوبى درک کرده بودند.سفیان ثورى مى‌گوید: «هیچ کس از خطا در امان نیست».

امام احمد مى‌گوید: "چه کسى ازاشتباه و خطاى تأ لیف خالی است !!"

ترمذى مى‌گوید: "امامان بزرگ با وجود اینکه حافظ بودند ازاشتباه و خطا درامان نماندند "

ابن حبان مى‌گوید: "شیخى که راستى وى ثابت گردیده, انصاف نیست که به علت تصورات غلط در روایتش احادیثش ترک شود, و اگر بخواهیم این روش را در پیش گیریم باید حدیث زهرى, ابن جریج, ثورى و شعبه که حافظ و متقن هستند ترک شود, آن‌ها معصوم نیستند که تصورغلط در روایت شان نداشته باشند."

۳- باید دانست که اختلاف نظر از زمان صحابه وجود داشته و تا قیامت ادامه خواهد داشت:

لذا باید در مورد اختلاف علما سعه صدرداشته باشیم [۱۴]. زیرا که هر کدام داراى فهم, نظر, و آگاهى خاص خود از دلائل (شرعى) مى‌باشند و هرکدام درمورد اوضاع و احوال امور, نظر خود را دارند, این است که اختلاف بین آن‌ها امرى طبیعیست, و لازم است آنچه را بسیارى از علما در این موضوع ذکر کرده‌اند مطالعه کرد, مثل کتاب "رفع الملام عن الائمة الاعلام" تألیف: شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمت الله علیه.

۴- اینکه فرصت را از دست دشمنان سلب نمائیم:

و نسبت به اهداف و مقاصد آن‌ها تذکرداده, و ازعلماء مان دفاع کنیم, نه اینکه نا آگاهانه آلت اجراى نقشه هاى دشمنان باشیم.

۵- اینکه ازسخنان و نظرات علماء برداشت خوب کنیم و در مورد آن‌ها گمان بد نبریم, گرچه نخواهیم پیرو نظرات آن‌ها باشیم.

در حقیت ما وظیفه نداریم پیرو همه نظرات علما باشیم, اما فرق است بین عدم پیروى از نظرعالم در صورت که موافق دلیل شرعى نباشد, و بین بدگوئى از عالم, و قانع نشدن به نظر عالم دلیل براین نیست که ناسزا گفتن, و خوردن گوشت (غیبت) اورا برخود روا بداریم, امام شافعى رحمت الله علیه مى‌فرمودند: " اگر حدیثى به درجه صحت رسد همان مذهب من است" این جمله از شمارى ازائمه نقل شده است. آن‌ها مى‌دانستند که برکسى واجب نیست که خدا را صرفاً بنا به سخن عالم بپرستند زیرا ممکن است او بعلت عدم اطلاع از دلیلى شرعى سخنش مخالف آن دلیل شرعى باشد, اما به هرحال باید حرمت عالم از ناسزا وملامت حفظ شود.

(حضرت) عمرسمى‌فرمایند" فکر نکن اگر سخن برادر مسلمانت را بد تفسیر کردى,، تو معانى خوبى از آن خواهى یافت."

۶- اینکه اشتباهات وعیب‌هاى خود را بشناسیم, و بجاى پرداختن به اشتباهات دیگران خصوصاًعلما, به اصلاح اشتباهات خود بپردازیم.

يا واعظ الناس قد اصبحت متهما

ان عبت منهم امورا انت تأتيها

اى نصیحت کننده مردم! تو خود متهمى, اگر کردارى از مردم را زشت بدانى و خود مرتکب شوى.

وأعظـم الإثـم بعـد الشـرك نعلمه
فـي كـل نفس عماها عن مساويها

بزرگترین گناهى که بعد از شرک سراغ داریم, کورى شخص از دیدن زشتی‌هاى خود است.

عرفتهـا بعيـوب النـاس تبصرهـا
منهـم ولا تبصـر العيب الذي فيها

اورا با دیدن عیب مردم وغفلت از عیب خود شناختم.

کسی که بدگوئى علما مى‌کند, و خود را فراموش کرده به گفته شاعر مى‌ماند که مى‌گوید:

كنــاطح صخــرة يومـا ليوهنهـا
فلـم يضرهـا وأوهـى قرنه الوعل

مانند بز کوهی است که به صخره اى شاخ مى‌زند تا روزى آن را سست گرداند, شاخ بز کوهى سست مى‌شود و صخره آسیبى نمى‌بیند.

یا مانند شاعردیگرى که مى‌گوید:

يـا نـاطح الجـبل العـالي ليثلمـه
أشفق على الرأس لا تشفق على الجبل

اى کسی که به کوه بلند شاخ مى‌زنى تا خوردش کنى, به کوه رحم نکن اما به سرت رحم کن.

عالم ممکن است کوتاهى کند, اما آیا کوتاهى او به این معنا است که علم و عمل او را رها کنیم؟!

اعمـل بعلمـي وإن قصرت في عملي
اعمـل بعلمـي وإن قصرت في عملي

از علمم بهره ببر گرچه در عمل کوتاهى کرده باشم زیرا که علمم به تو سود مى‌دهد و قصورم به تو ضررى نمى‌رساند.

[۱۳] عقیده اهل سنت و جماعت در مورد عصمت انبیا واضح است, که دراین حدود برداشت شود, و کسی که بخواهد معلومات بیشترى دراین باره کسب کند به شرح عقیده طحاویه مراجعه کند [۱۴] منظورم اختلاف نظردر فروع است نه اصول, چنانکه توضیح آن داده خواهد شد