۶-اينكه بدانيم خطاى عالم بر دو نوع است: خطا در فروع, وخطا در اصول.
اما مسائل فروع که مسائلى اجتهادی است, اختلاف درآن مشکلى ایجاد نمىکند, و اگر عالم درآن خطا کند بدون تعرض به شخص او خطا را بیان مىکنیم.
و اما در مسائل اصول (عقیدتى) سخن صحیح بیان, و کلاً نسبت به بدعت هشدار داده شده, و درمورد خطر تبلیغ بدعت, بدون افراط و تفریط تذکر داده مىشود, شیخ الاسلام ابن تیمیه مىگوید: "اهل سنت در برابر اهل بدعت با انصاف تر از اهل بدعت نسبت به یکدیگرند"اهل بدعت از یکدیگر بدگوئى کرده و هرگروه حق گروه دیگر را زیر پا مىگذارد, اما اهل سنت نسبت به کفار نیز انصاف را رعایت مىکنند تا چه رسد نسبت به کسانی که خطاى آنها به درجه کفرنمىرسد.
بعضى ازمردم در این زمینه خیلى از راه و روش اهل سنت و جماعت به دورند, چندى پیش خبردردناک و غم انگیزى را شنیدم, و آن اینکه عده اى, یکى از مبلغان را به خطا در عقیده متهم کردهاند, آنها به بیان خطاى عقیدتى وى اکتفا نکرده بلکه درمورد مسائل خانوادگى, همسر, دختر و پسران او سخن راندهاند, سبحان الله! چرا در مورد همسر, دختر و پسرانش سخن مىگویند؟ چه نیازى در بد گوئى از شخص اوست؟!حقیقت اینکه ما سکوت در مورد خطا را تشویق نمىکنیم اما خواستار روشى درست براى بیان حق و روشن ساختن خطاها هستیم.
۷- و آخر اینکه اگر بشود با کسیکه در اصول یا فروع به اشتباه افتاده است تماس گرفته شود بهتر است, تا شاید در این صورت حق را بپذیرد, زیرا که حق هدف است, و در اینکه خطاکار خودش به حق باز گردد, و سخنش را پس گیرد و آن را اعلان نماید خیر زیادى وجود دارد چونکه اگر خطایش را پاسخ داده و حق را بیان کنى ممکن است نیمى از مردم قانع شوند, اما اگربعد ازنصیحت و هشدارت از عذاب خدا, خودش به حق باز گردد همه کسانی که سخنانش را پذیرفته بودند حق راخواهند پذیرفت.
آنچه در اینجا قابل ذکر است این است که دو نفر ازعلما درمسأله اى اختلاف نظرداشتند, آنها نیامدند که درملأعام هر یک دیگرى را خطاکار معرفى کنند بلکه در یک ملاقات, با یکدیگربه بحث و گفتگو پرداختند که درپایان هرکدام رأى دیگرى را پذیرفت زیرا هدفشان رسیدن به حق بود.