اسلام و نابسامانیهای روشنفکران - جلد اول

آیا مقاصد دین بپایان رسیده؟

آیا مقاصد دین بپایان رسیده؟

بسیاری از غربی‌ها در قرن هجده و نوزده همزمان با ترقی و پیروزی علوم گمان کردند که دین مقاصد خود را بپایان رسانید و مقام خود را بعلم و دانش واگذار نمود و معظم دانشمندان اجتماعی و روان شناسان نامی در اروپا با آنان هم گمان شدند، مثلاً فروید روان شناس معروف زندگی بشریت را سه مرحله تقسیم می‌کند.

۱- مرحلۀ خرافات.

۲- مرحلۀ تدین.

۳- مرحلۀ علم و دانش.

ما در مقدمه کتاب موجباتی را که باعث پیدایش اینگونه شبهه‌ها گردید و دانشمندان اروپا را واداشت که این نظریه را بپذیرند، همان نظریه‌ایکه با دین مخالف و از قوانین آن بیزار است بیان کردیم و گفتیم که آن ستیزه و نزاعی که در میان کلیسا و دانشمندان پدید آمد، آنان را وادار نمود که حق را دریابند و بدانند آنچه را که کلیسا می‌گوید جز انحطاط و سیرمعکوس و خرافات نیست و لازم دانستند که این مولود کلیسائی پایگاه خود را بعلم و دانش بسپارد تا راه برای پیشرفت قافلۀ بشریت آماده شده و آزادانه بسوی تمدن روان گردد، سپس انگیزه تقلید شوم محکوم بفنا در سرزمین‌های مسلمان نشین شرق پدید آمد.

همان تقلیدیکه در نظر تهی دستان این محیط چنین وانمود ساخت که یگانه راه ترقی همان است که اروپای پیروز پیموده، زیرا اروپا از همین راه حریف خود را از پای درآورد، و خیال کردند که بر آنان نیز لازم است دین خودرا پشت سربگزارند چنانکه اروپا گذاشت، و در غیر این صورت تا ابد در حال انحطاط و سیرمعکوس بسر برده و در بی‌راهۀ خرافات و عقب ماندگی سرگردان خواهند ماند، اما با این حال همۀ دانشمندان و نویسندگان اروپا دشمن دین نیستند زیرا از محفل آنان خردمندانی برخواستند که نهادشان از مادیات اروپا آزاد است، و این حقیقت را درک نمودند که عقیده برای بشر یک امر ضروری و فطری و عقلی است و در هر زمانی بشر بآن نیازمند می‌باشد.

از مشهورترین دانشمندان اروپا، ستاره شناس نامی جیمس جنیز است که زندگی خود را با شک و تردید آغاز نمود و سپس از راه بحث و تحقیق باین نتیجه رسید که مشکلات بزرگ علم آسان نخواهد شد مگر با وجود خدای بزرگ. و همچنین از آن‌ها است (جنیز برگ) دانشمند شهیر اجتماعی که افکارش با دین اسلام تایید می‌شود، زیرا وی معتقد است که قوانین مادی و آئین روحی باید در یک فکر و یک نظام درآیند، و نظام مشترک تشکیل دهند. و اینک نویسنده مشهور (سامراست موام) در گفتار شیرین و صادقانه‌اش چنین می‌گوید: امروز اروپا خدای خود را بدور انداخت و از نو بخدای نوپدیدی ایمان آورد و آن معبود تازه کار علم است، اما متأسفانه علم یک موجود اضطراب آمیز است دائم دست خوش انقلاب بوده، آنچه را که دیروز نفی کرده امروز اثباتش می‌کند و آنچه را که امروز اثبات کند، فردا نفی خواهد کرد، و بهمین جهت بندگان و پرستندگانش را دائم در حال تشویش و اضطراب می‌بینی و هرگز آرامش ندارند.

و حقیقت این تشویش مزمن که زندگی غرب را فرا گرفته همان اضطرابیکه اعصاب مردم را در آنجا فاسد و فرسوده ساخته و به مرض‌های گوناگون جسمی و روحی مبتلا نموده نتیجه حتمی یک رشته ستیزه‌های هستی سوز است که نه در زمین بنیروی ثابت تکیه زده و نه در آسمان بقوۀ ملکوتی پیوسته، و بهمین جهت همه چیز در اطراف این قوم متغیر است، حقایق هستی در کانون فهم آنان دستخوش طوفان انقلاب است، برنامه‌های سیاسی و اقتصادی روابط دولت‌ها و خلاصه حقایق علم و دانش دائم در حال تغیر است.

بنابراین، اگر در این میان یک نیروی ثابتی نباشد که مردم در اختلافات زندگی و در ستیزۀ افکار بآن پناهنده شوند بطور یقین یک نتیجۀ تلخ اجتناب ناپذیر در کمین آن‌ها است، و آن همان تشویش و اضطراب دائم است.

پس اگر ایمان بخدا و اعتقاد بمبدء را در زندگی بشر جز آرامش خاطر و احساس امنیت فائدۀ نباشد، همان آرامشی که انسان در سایۀ لطف پروردگار بدست می‌آورد، و در اعمالش بسوی او توجه می‌کند و برای رضای او نیروی شر و فساد می‌جنگد و در اجرای ارادۀ وی و انتظار پاداش نیک همت خود را در عمران و آبادی جهان بکار می‌بندد، همین اندازه بس که بشر دست بدامن عقیده بزند و آن را بهترین توشۀ خود قرار بدهد.