اسلام و نابسامانیهای روشنفکران - جلد اول

اسلام و صدقات

اسلام و صدقات

شاگردان مکتب کمونیستی و پیروان آئین سوسیالیستی در مقام زبان درازی برهبران اسلام می‌گویند: ای مسلمانان، آیا این همان عدالت اجتماعی است که آرزو می‌کردید؟ آیا بازهم آرزو دارید که ملت‌ها زندگی خود را با صدقات ثروتمندان نیکوکار اداره کنند؟ و چگونه آن را عدالت اجتماعی مینامید؟ و باین ترتیب ذلت و خواری، مردم با سعادت و آبرومند را برسمیت می‌شناسید.

گروه کمونیست و شیفتگان شاهد استعمار و کسانیکه یغماگران ناموس بشریت، ارواح و افکار آنان را به غارت برده گفتار ناسنجیدۀ خود را اینطور آغاز نموده‌اند.

آری، بزرگ‌ترین خطا و خطرناکترین پندار این اسیران فریب استعمار این است: که زکات در اسلام صدقه ای است که ثروتمندان بعنوان ترحم به فقرا میپردازند، در صورتی که هر انسان خردمند و هر بشر آزادی که بتواند حقایق را آن سان که هست درک کند، ممکن نیست، این پندار غلط را بپذیرد، بلی، بزرگان و رهبران طریقۀ سوسیالیستی برای پیش بردن مقاصد شوم خود همیشه اینگونه شبهه‌ها را دست آویز نموده و مانند رجز خوانان عرصۀ نبرد در همه جا عنوان کرده و مانند گردو بازان (چهارمغز بازان) با عقاید ساده و بی‌غرض مردم بازی می‌کنند، زیرا که ساده‌ترین منطق می‌تواند آنان را قانع کند که صدقه و احسان یک موضوع تبرعی و وجدانی است که نه قانونی دخالت دارد و نه حاکمی می‌تواند تصویبش کند.

اما زکات یک فرضیۀ مهمی است؛ که قانون آن را مقرر می‌سازد و دولت نیز برای حمایت از حریم این قانون با کسانیکه از پرداختن زکات سرپیچی نمایند می‌جنگد، حتی اسلام اینگونه قانون شکنان را مرتد و از دین بیگانه و اعدام آنان را در برقراری نظم اجتماع مسلمانان وظیفۀ خود میداند، بنابراین، از این گروه عیب جو باید پرسید: آیا چگونه ممکن است چنین حکمی دربارۀ احسان که یک امر وجدانی است اجرا شود؟ آیا ممکن است بجرم اینکه کسی نخواسته یک کار غیرضروری را انجام بدهد اعدامش کرد؛ واقع بینان و دوراندیشان بهتر می‌دانند که زکات از جهت جنبه مالی نخستین مالیات و بودجۀ نظامی است که در تاریخ اقتصاد جهان بتصویب رسیده است.

دومین حقیقتی که نباید دربارۀ زکات نادیده گرفت، این است که مأمور وصول و تقسیم زکات به فقرا دولت است نه اغنیا و ثروتمندان، و به عبارت دیگر وظیفۀ دولت است که این مالیات قانونی را از ثروتمندان وصول و بمحل قانونی خود تقسیم نماید.

آری، معنی بیت المال در قاموس اسلام جز وزارت دارائی نیست، که درآمد سالیانه عمومی و بودجۀ مملکتی در آنجا متمرکز و از آنجا به شئون مختلف و مصارف معمولی وزرات خانه‌ها توزیع می‌گردد، زیرا هنگامیکه دولت صالح به نگهداری درماندگان و نیازمندان و کسانیکه از کسب و کار عاجز و درآمد کافی برای ادارۀ زندگی آبرومندانه ندارند قیام کند و خود را در مقابل ملت مسئول بشناسد. دیگر این مسئولیت قانونی را ترحم و احسان نمیتوان گفت، و هیچگاه انجام این وظیفه را باعث ذلت و خواری فقرا نتوان شمرد. آیا کارمندانیکه دولت به آنان حقوق و پاداش میپردازد هنگام دریافت آن در خود احساس ذلت و حقارت می‌کنند؟ آیا کارگرانی که زندگی خود را با دریافت دست مزد تأمین مینمایند فقرا و درماندگانند؟ و بحساب اغنیا و ثروتمندان زندگی می‌کنند؟ آیا شخصیت اطفال بی‌بضاعت و آبروی پیران بازنشسته لکه دار می‌شود، وقتیکه دولت از درآمد شخصی خود بنام طرفداری از معنای انسانیت مخارج زندگی آنانرا بعهده بگیرد.

زیرا که پیش از پیدایش نظام اسلام، درهمه جا مالیات‌ها بمقتضای هوا و هوس زمامداران ومطابق دلخواه فرماندهان و باندازۀ‌ایکه برای عیاشی و خوشگذرانی بی‌پایان و اجرای مقاصد شوم خصوصی آنان لازم بود مقرر می‌گردید، و اغلب این بار سنگین بردوش ناتوان فقراء تحمیل میشد، و ثروتمندان و صاحب نفوذان کمتر در این وظیفۀ ملی شرکت میجستند، واضح تر بگویم: همیشه طبقۀ فقرا و زحمت کشان وظیفۀ ثروتمندان و اغنیا را انجام میدادند، و آنان در بسترهای نرم و گرم عیاشی آسوده می‌غنودند. هنگامیکه اسلام آمد برای مبارزه با تجاوزکاران و برای برانداختن نفوذ صاحب نفوذان قوانین مالیاتی تنظیم و برای آن حدود و نسبتی معین کرد، که هیچگاه در شرایط عادی و معمولی از آن تجاوز نمی‌کند، و این بار سنگین را از دوش بی‌توان فقرا برداشت و بعهدۀ ثروتمندان و طبقۀ متوسط واگذار نمود، و سرانجام فقرا را از پرداخت مالیات زورگویان آزاد ساخت.

این نخستین حقیقتی است که باید دربارۀ زکات در صفحات خاطره‌ها ثبت گردد، و یک حقیقت انکارناپذیری است که هیچگاه بدلیل و برهان و ستیزه وجدال نیازمند نیست، جای تردید نیست که اصل کفالت دولت از افراد عاجز و درماندۀ مملکت آخرین و بهترین راه اصلاحی است که اجتماع بشریت پس از تجربه‌های فراوان و پس از آنکه قرن‌ها در سیاه چالهای هستی سوز اجتماعات فاسد گرفتار شده بود تازه بآن رسیده است. بنابراین، یکی از بزرگ‌ترین مفاخر اسلام است که این وظیفۀ هستی ساز را هنگامیکه اروپا در عصر ظلمات بسر می‌برد مقرر ساخت، جای تأسف است که این نظام هنگامیکه از طرف عفریته‌های دنیای سرمایه داری غرب و یا از ناحیۀ عالم پرغوغای کمونیست شرق پیشنهاد می‌شود، دلپذیرتر و زیباتر است. اما هنگامیکه اسلام با صدای رسا و آواز ملکوتی مخصوص خود بسوی آن دعوت می‌کند در نظر ما مردم غفلت زده عقب افتادگی و انحطاط است.

حقیقت سوم این است؛ گرچه زندگی مردم در صدر اسلام اقتضا می‌کرد که فقرا زکات را بصورت نقد و جنس دریافت کنند. و لیکن این دلیل نیست که راه قانونی توزیع زکات جز این نمی‌تواند بود، امروز چه مانع دارد که از محل زکات برای تعلیم و تربیت فرزندان فقرا، مدارس رایگان و برای معالجۀ بیماران بی‌بضاعت بیمارستانهای همگانی تأسیس گردد. و همچنین برای آسان ساختن مشکلات زندگی تهی دستان جمعیت‌های تعاونی و کارخانه جات و مؤسسات ملی عام المنفعه ساخته شود، و درآمد آن‌ها برای بهروزی نیازمندان بمصرف برسد، و بالآخره در راه‌های دیگری که در عصر حاضر برای تهیۀ وسائل خدمات اجتماعی وجود دارد از محل زکات می‌توان استفاده نمود، و فقط بطور نقد به کسانی زکات داده شود که بعلت مرض و یا پیری و طفولیت از کار عاجزند.

چهارمین حقیقت این است، که هرگز یکی از اصول و ارکان اجتماع اسلامی این نیست که حتماً باید در آن فقرا و تهی دستانی باشند و اگر نباشند بنیان اجتماعش فرو میریزد. این است شمه ای از حکمت تصویب قانون زکات که تاکنون بیان شد.

اما صدقات بمعنای نیکوئی و احسان که ثروتمندان مسلمان بمصرف می‌رسانند غیر از زکات است، البته اسلام نیز عملاً بآن اعتراف دارد و با صورتهای مختلف و عنوانهای گوناگون مسلمانان را به اجرای آن تحریک کرده است، گاهی بعنوان انفاق بر پدر و مادر و خویشاوندان، و دیگر گاه بعنوان رسیدگی بعموم نیازمندان و درماندگان تشویق نموده، پاره ای اوقات عمل نیکو و گفتار نیک را و دیگر وقت فقط انجام ندادن شر و فساد را بعنوان صدقه از مردم پذیرفته است. و تاکنون کسی نگفته که انسان هنگامیکه به پدر و مادر و نزدیکان رسیدگی و دستگیری می‌کند آنان را حقیر شمرده و وجدان آن‌ها را ناراحت کرده است، بلکه سرکشی بر پدر و مادر و رسیدگی به خوپشاوندان راه واقعی دوستی و مهربانی است که بوسیلۀ آن دوستان بدور هم جمع و دل‌ها بیکدیگر نزدیک می‌گردد.

آخر هنگامیکه برای برادرت یک هدیۀ مناسبی فرستادی و یا برای دوستان و خویشانت سفرۀ و لیمه ترتیب دادی، و به احترام آنان همت گماشتی و به خدمت آنان با کمال ادب قیام کردی، و هیچگونه انگیزش کینه و ناراحتی دوستان را فراهم ننمودی و آثار ذلت و سر افکندگی را از آنان دور ساختی چه عیبی خواهد داشت؟ کدام انسان خردمندی می‌تواند بگوید که این هدیه موجب ذلت یاران و آن سفره باعث حقارت دوستان است.

و اما احسان و هدیه دادن نقدی و جنسی به فقرا و مساکین از جهتی درست مانند زکات است، در صدر اول که وضع زندگی اجتماعی آنروز ایجاب می‌کرد اسلام نیز آن را بصورت یک عمل کریمانه و کردار آبرومندانه می‌پذیرفت.

نجات دادن نیازمندان از چنگال افریت احتیاج و دلجوئی از دردمندان بمقتضای اصل تعاون بنوع انسان یکی از بزرگ‌ترین وسائل بزرگداشت و احترام اولاد آدمu بشمار می‌آمد.

و لیکن هیچگاه وضع زندگی و اجتماعی مردم آنروز دلیل بر این نیست که تنها راه غیر قابل تغییر، احسان و نیکوکاری سپردن عین مال و یا نقد بدست خود نیازمندان است، و راه دیگری ندارد، بلکه این چنین نیست. اکنون راه‌های مختلف و متعددی دارد، برای مراعات شخصیت و حفظ آبرو و احترام وجدان مستمندان ممکن است صدقات را بصورت هدیه و پیشکش به جمعیت‌های تعاونی و موسسات خیریه که بخاطر خدمت به اجتماع بشریت تشکیل شده بپردازند، و همچنین راه دیگرش این است که بعنوان مساعدت و تقویت و همکاری با دولت اسلامی به خزانۀ دولت پرداخته گردد تا در نیازمندی‌های عمومی و اجرای برنامه‌های عمرانی و آبادانی بمصرف برساند.

سپس صدقات از جهت دیگر نیز مانند زکات است؛ باین ترتیب مادامیکه در اجتماع تهی دستان و نیازمندانی وجود دارد بناچار باید باهر وسیله‌ایکه ممکن است زندگی آنان با در نظر گرفتن شخصیت‌ها بطور آبرومندانه از راه هدیه و هبه و مانند آن تأمین شود، و لیکن اشتباه نشود این مساعدتها دلیل بر این نیست که در اجتماع مسلمانان همیشه فقرا لازمند، و نیازمندان جزو لاینفک آن بشمار میآیند. زیرا هر وقت که اسلام در اثر اجرای برنامه‌های صحیح اقتصادی و اجتماعی و سیاسی خود بآن مقام درخشان برسد همانگونه که در زمان خلافت عمر بن عبدالعزیز س رسید و اهل زکاتی پیدا نشد خود بخود فقرا از این جامعه رخت خواهد بست. و بدیهی است، هنگامیکه فقر نباشد صدقه و احسان نیز مفهوم خود را از دست خواهد داد، چرا فقط برای آن موارد محدودی باقی می‌ماند که هیچ اجتماعی تاکنون از آن بی‌نیاز نبوده و تا ابد هم نخواهد بود. و آن موارد عبارت از تأمین زندگی کسانیست که در اثر پیداشدن یک رشته عوارض و عوامل ناگوار از کار باز مانده و از تأمین و ادارۀ زندگی عاجز شده‌اند.

در خاتمه یگانه حقیقتی که لازم بتذکر است، این است که اسلام هرگز زندگی مسلمانان را بر پایۀ احسان نیکوکاران و صدقۀ ثروتمندان پی ریزی نکرده و ما در گذشته بیان کردیم که در این نظام تابناک یکی از وظایف خطیر دولت تضمین و تأمین زندگی آبرومندانه برای عاجزان و درماندگان است، بطوریکه بذلت تصدق ثروتمندان و احسان نیکوکاران آلوده نباشد، و علاوه بر این بازهم می‌گوئیم که یکی دیگر از وظایف درخشان دولت اسلام ایجاد کار است، برای کسانیکه توانائی بکار دارند تا مسلمانان در جهان زبون و بیکاره نباشند.

مرد بیکاری بحضور پیامبر اسلام صشرفیاب شد و تقاضای مساعدت نمود. و چون آن مرد سالم و توانا بود، پیامبر روشن ضمیر اسلام تبر و ریسمانی بعنوان مساعدت و رهنمائی بوی سپرد و امر فرمود: «برو از بیابان هیزم بیاور و در بازار بفروش، و زندگی خود را تأمین و نتیجه را بمن گذارش بده» ممکن است بعضی ظاهر بینان این عمل را یک موضوع فردی و خصوصی بدانند و چنین پندارند که دلالت بر مقصود ما ندارد و نمیتوان آن را قانون کلی گرفت، بخصوص که حقیقت قضیه را یک تبر و یک رشته ریسمان و یک مرد بیکار تشکیل می‌دهد، در صورتی که امروز وسائل زندگی بر اساس گردش کارخانه‌های بزرگ جهان استوار است، و با وجود این میلیونها کارگر بیکار در این دنیای پهن دشت سرگردانند. و در مقابل این گروه دولت‌هائی با نظم مخصوص و با برنامه‌های گوناگون تشکیل یافته، باز هم از برآورد وسائل کار و تأمین زندگی بیکاران عاجز مانده‌اند.

اما متأسفانه باید گفت که این فکر بسیار نارسا و بی‌اساس است، زیرا که در خور وظیفۀ پیامبر اسلام صنبود که هزار سال پیش از پیدایش کارخانه جات دربارۀ تشکیلات آن‌ها سخن بگوید، و برنامه تنظیم نماید. و بفرض اینکه چنین برنامه ای را تنظیم می‌کرد، آنروز کسی نمی‌توانست آن را فرا گیرد و عمل کند. و بلکه یگانه وظیفۀ هستی ساز پیامبر روشن روان این بوده که اصول قانون گذاری را بطور صحیح و حکیمانه پی ریزی کند، و گروه دانشمندان و روشن فکران هر عصری را در اجرای برنامه‌های اختراعی و در تطبیق موضوعات نوپدید مناسب و مطابق هر زمان و در حدود همان اصولی کلی آزاد بگذارد تا اختراعات را در راه صلاح و سعادت مردم بکار ببندند، نه در تخریب جهان و نابود ساختن بشر بی‌دفاع، و در جریانیکه بیان شد پایه‌های محکم و صحیح این اساس حکیمانه از دور پیداست که بترتیب در اینجا خلاصه می‌شود:

۱- اول پیامبر اسلام صکه رئیس دولت و زمامدار ملت اسلامی است، درک کرده و وظیفه دانسته که باید بمقتضای عصر و مناسب حال آن مرد بیکار کار ایجاد کرده و او را بسوی تولید راهنمائی کند.

۲- در مرتبۀ دوم بر خود لازم میداند که بمقتضای مسئولیتی که بعهده دارد از وی بخواهد که نتیجۀ کار خود را بزمامدارش گزارش دهد تا در مسئولیت زمامداری نقصانی رخ ندهد. و این همان مسئولیت است که آخرین نظریات سیاسی در ادارۀ تشکیلات اجتماع امروز تازه بآن رسیده است. و بدیهی است که این اقدام در موردی صحیح و نافذ است که دولت بتواند برای بیکاران کار ایجاد نماید. اما اگر دولت در اثر روبرو شدن با بحرانهای سیاسی و اقتصادی از انجام وظیفه خود بازماند، و کسانی در اجتماع پدید آیند که اصلاً از کار عاجز باشند، در اینجا صندوق بیت المال و بعبارت امروز وزارت دارائی و خزانه داری کل باید احتیاج نیازمندان را مرتفع سازد.

واضح است که در این صورت هم شخصیت و آبروی آنان محفوظ و هم مورد احترام دولتند، زیرا که از حقوق قانونی باز نشستگی خود استفاده می‌کنند نه از صدقۀ ثروتمندان.