اسلام و نظام تیول
اخیراً شنیدم دانشجوئی بحثی را بجامعۀ فرهنگیان تقدیم داشته و در این ارمغان خود ثابت میکند که نظام اسلام نظام تیول بوده است. بگمان خود در این بحث بیک مقام ارجمند علمی ماژستر رسیده است.
وقتی گفتار این دانشجو و ستایش استادانش را شنیدم از روی تعجت با خود گفتم: ممکن است دانشجوئی در اثر سوءٍ نیت و یا از روی جهل و نادانی اشتباهی بکند، و یا حقی را وارونه جلوه بدهد؛ اما این دانشمندان بزرگوار و استادان گرامی را چه شد، و چرا در فهم مطالب روشن نظم اجتماعی و اقتصادی و فهم و قایع تاریخی خود بیراهه رفتند، که عاقبت در این وادی تاریک نادانی سرازیر شدند؟ و لیکن پس از اندکی فکر تعجبم برطرف شد، و همه را یک بیک شناختم، باز با خود گفتم: تو چرا بیراهه میروی؟
آیا این استادان همان فریب خوردگان استعمار نیستند؟ که غارتگران ناموس بشریت چشم آنان را کور ساخت، تا نسل جوان آینده را فاسد نموده، و بنفع بیگانگان تربیت کنند؟
آیا اینان همان گروهی نیستند که دانلوب پاشا در تربیت آنان عنایت مخصوصی مبذول داشت، و مقدمات سفر اروپا را برای آنان فراهم نموده و با پول این مملکت روانۀ دانشگاههای اروپا ساخت؛ تا علمی را بمعلومات خود افزوده و برای چنین روزی برای ملت خود ارمغان بیاوردند. و یا بهتر بگویم: بجای اینکه کسب دانش کنند، در واقع از ارکان حقیقی زندگی خود دور شده و از دین و آئین خود فرار بکنند. شخصیت خود را حقیر و تاریخ و عقاید خود را بیارزش بشمارند؟
باز با خود گفتم: بلی، همان گروهند، دیگر جای تعجب نیست، زیرا که میدانستی از روز اول برای چنین روزی تربیت شده بودند!!. اکنون باید بپرسیم که ای استادان بزرگ!! حقیقت و معنای واقعی نظام تیول چیست؟ و اصول و ارکان آن کدام است؟ آیا شما میتوانید ما را راهنمائی کنید؟
حالا برای روشن شدن مطلب در اینجا تعریفی را که دکتر راشد براوی برای این نظام در کتاب خود بنام نظام اشتراکی که طبعاً از منابع اروپائی ثبت کرده است، نقل میکنم، در این کتاب میگوید: نظام تیول عبارت از اسلوبی در تولید است که بارزترین صفات آن تبعیت و پیروی دائمی است.
متخصصین فن میگویند: تیول نظامی است که در سایۀ آن کارگر تولید کنند. بمالک و آقای خود تعهدات اقتصادی معینی را باید بپردازد، گاهی این تعهدات بصورت کار و خدمت در کارهای مالک اجرا و گاهی بصورت نقد و جنس باو پرداخت میشود.
و در توضیح این معنی میگوئیم که اجتماع تیول را بدو طبقه میتوان تقسیم نمود. طبقۀ اول:- شامل گروه ملاکین و صاحبان قطعات زمینهای زراعتی و چشمهها و قنوات است.
و طبقۀ دوم:- از گروه کشاورزان با اختلاف مراتب آنان تشکیل شده است، زیرا که در میان این طبقه کشاورزان و کارگران متخصص امور کشاورزی و گروهی از بردگان نیز دیده میشوند. اگرچه عدد طایفه کارگر و برده با سرعت روبنقصان میرود. بنابراین، کشاورزان یعنی تولید کنندگان مواد اولیه کشاورزی میتوانند، مساحت معین زمین را در اختیار خود بگیرند، و با سرمایه و وسائل کشاورزی خود برای بدست آوردن معاش و لوازم زندگی در آن زمین بکوشند. همانگونه که در منازل مخصوص خود بکارهای ساده و کوچک دستی مربوط که بامور کشاورزی است میپردازند. اما در مقابل یک رشته تعهداتی را نسبت بمالک باید بعهدۀ بگیریند، مانند هفتۀ یکروز کار با وسائل و سرمایۀ خود در مزارع خصوصی ارباب و انجام یک سلسله خدمات اضافی در موسم زراعتی و تقدیم نمودن هدایا و پیش کشها لازم در عیدها و ایامیکه مخصوص و مربوط بمالک است، و همچنین لازم است که غلات و حبوبات خود را در آسیاب ارباب آرد کرده، و شیرۀ انگور خود را در کارخانه جات مخصوص او بگیرند.
و در ضمن امور مربوط بحکومت و قضاوت را ارباب عهده دار بوده. باین معنی که هر مالکی تنظیم امور زندگی اجتماعی و سیاسی اهل منطقۀ خود را اداره میکرد؛ جز اینکه کشاورزان تولید کننده در سایۀ این نظام دارای هیچگونه آزادی بمفهوم واقعی که اندکی پس از این بیان خواهد شد، نبودهاند. در زمینی که مشغول زراعت بوده مالکیت کامل و قدرت برخرید و فروش و سایر تصرفات مالکانه نداشتند. و بعلاوه کارهای رایگان و اجباری برخلاف مصلحت خود در زمینهای زراعتی و باغهای خصوصی ارباب انجام میداده. و همچنین مالیاتهای گزاف بدون تعیین مقدار و مبلغ هرچه ارباب میخواست، بمقتضای قانون پیروی از وی لازم بود بپردازند. بدیهی است که اینگونه کشاورز هنگامیکه زمینها خرید و فروش میشد، به پیوست زمین از دست مالکی بمالک تازه نفس دیگری منتقل میشد، و هرگز نمیتوانست محل کار خود را ترک کرده و در جای دیگر آزادانه بخدمت مالک دیگر بپردازد.
بنابراین، کشاورزان با این وضع یک نوع موجودی بودهاند، میان بردگان زمان گذشته و کشاورزان عصر حاضر، نه از آزادی کامل کشاورزان امروز برخوردار بودهاند، و نه قانون بردگی دربارۀ آنان اجرا میشد. زیرا که زمین را که در اختیار کشاورز قرار میگرفت، مالک معین میگردد. کشاورز هیچگونه صاحب نظری نبود. و همچنین مقدار تعهدات و خدماتیکه در مقابل آن میخواست بدون در نظر گرفتن قدرت و رضایت کشاورز مقرر مینمود. و در این مورد خود را با مقررات و تصرفات سایره مالکین ملزم نمیدید. و فقط در نظر اربابان چیزیکه بیارزش بوده خواستههای کشاورزان رنجبر بوده است. از این ببعد در اثر اینگونه نابسامانیها در قرن سیزدهم نهضت مهاجرت باصطلاح غیرقانونی کشاورزان، و کارگران کشاورزی شروع شد. و این همان نهضتی است که در اورپا بنام فرار کشاورزان معروف است. در این هنگام مالکین بمقام چاره برخواسته اتحادیۀ تشکیل دادند، و کوششهای فراوان بکار بردند. تا فراریان را دوباره بحوزۀ کار خود برگردانند. همه باهم قرارداد بستند که هر کشاورزی بهر قطعه که برسد صاحب همان قطعه رسماً مالک آن شناخته شده و همان جانگهدارد و این قانون جز اینکه هر لحظه کار را مشکل تر میساخت نتیجه نداشت و از طرف دیگر هر مالیکی متوجه شد که بوجود کشاورز احتیاج مبرم دارد، و در اثر همین احتیاج اتحاد اربابان سرانجام نپذیرفت. و این قانون باطل شده، خود بخود کشاورزان پیش برده، پایۀ آزادی را برای خود پی ریزی نمودند. مالکین اینجا دوباره بفکر راه چارۀ دیگری افتادند، و نتیجۀ افکار شان این شد که بجای آن خدمات و کارهای رایگان اجباری مالیات نقدی تعیین نمایند، و گروه زیادی از کشاورزان این قانون جدید را قبول کردند؟ و از شدت احتیاج مالکین و فرمان روایان تیول استعفاده نمودند. و عاقبت با پرداختن مالیات نقدی آزادی شخصی خود را باز خرید کردند. اگرچه این ظواهر فریبنده سست پایه تا آخر قرن چهاردهم بیشتر دوام نداشت. و لکن مهمتر از همه چیز این است که اصول و پایههای اجتماع فاسد تیول کم کم رو بویرانی نهاده و قوانین آن یکی پس از دیگری متروک شد، همینطور در قرنهای آینده هر روز ضعیفتر میگردید [۳۵].
این بود ارکان اساسی نظام فاسد تیول که با تمام تفصیلاتش آن را از کتاب دکتر براوی نقل کردیم تا صورتش در صفحات خاطرهها کاملاً روشن شده، و با سایر مظاهر زندگی اشتباه نگردد. بنابراین، باید دید کی و کجا در نظام اسلام تاکنون چنین نظامی پا بدوران گذاشته و گریبان مردم مسلمان را گرفته است.
شاید عنوانیکه برای بعضی اهل بحث موجب اشتباه بوده و یا دشمنان بد اندیش آن را دست آویز مینمایند. تا مگر از این راه شبههائی در اطراف دین اسلام نمودار سازند. این است که اجتماع اسلامی در بعضی اوقات بدو گروه مالک و کشاورز تقسیم شده است، باین ترتیب که عدۀ کشاورز مسلمان در زمینهای زراعتی عدهای مالک مسلمان بامور کشاورزی پرداختند. و لیکن این یک عنوانی بیش نیست، و هیچگونه دلالت بر ادعای پوشالی این اشکال تراشان ندارد، زیرا که ممکن است بعنوان اجاره و یا مضاربه این عمل انجام گرفته باشد. اکنون برای توضیح بیشتری برگردیم اصول اساسی نظام تیول را مورد بحث قرار بدهیم، تا در میان نظام تیول و چیزهائیکه در اجتماع اسلامی پدید آمده مقایسۀ دقیق بعمل آوریم. بر همگان روشن است که اصول اساسی این نظام استعماری از چند چیز تشکیل یافته است.
۱- پیروی دائم و تابعیت کامل کشاورزی از مالک نمودار پیکرۀ حقیقتی این نظام است.
۲- تعهداتی که کشاورز در مقابل ارباب زمین با دلخواه وی بعهده میگیرد از خصوصیات رژیم تیول بود. و شامل چندین عمل است که در ذیل خلاصه میشود.
الف- انجام دادن خدمات رایگان اجباری در مزرعۀ مالک هفته ای حد اقل یکروز.
ب- علاوه برآن، انجام دادن کارهای رایگان اجباری در موقع بخصوص از قبیل آبیاری و درو کردن محصول و سایر لوازم آن.
پ- تقدیم کردن پیشکشها و هدایا در اعیاد. و روزهائیکه بزندگی خصوصی مالک بستگی دارد، نادیده نماند که اینجا کشاورز فقیر بارباب غنی و بینیاز هدیه میدهد.
ث- آرد نمودن گندم و جو بطور اجبار در آسیاب ارباب (از بردن نام شیرۀ انگور صرف نظر میکنیم که باید در کارگاهاه مخصوص ارباب بعمل آید، زیرا که در قانون اسلام شراب حرام است).
۳- در نظام تیول تعیین حدود و مساحت زمین که در اختیار کشاورز قرار میگیرد. ارباب بمقتضای طبع سرکش خود بدون نظر و ارادۀ کشاورز تعیین میکند، و هراندازه مالیات که میخواهد در مقابل آن از کشاورز میگیرد.
۴- در این نظام ارباب کلیه امور داوری و قضاوت و خلاصه کارهای مربوط بحکومت را در منطقۀ نفوذ خود آنگونه که خود میخواهد و شرایط زمان و مکان اقتضا میکند، عهده دار میشود. بجهت اینکه در نظام تیول قانون عمومی وجود ندارد.
۵- از خصوصیات تیول بود که وقتی رو بنابودی گذاشت کشاورزان بطور اجبار آزادی شخصی خود را با پرداخت قسمت عمدۀ درآمد خود بدست آوردند. پس از بیان این حقایق تابناک اینک تاریخ اسلام در دست رس عموم قرار گرفته باید همگی دربارۀ همۀ این مطالب یک یک بحث و تحقیق نمایند، تا روشن شود که کی و کجا در این تاریخ چنین نظامی وجود داشته است؟.
اما موضوع پیروی و تابعیت دائمی موضوعی است که هرگز اسلام بیرون از دایره بردگی تاکنون برسمیت نشناخته است، و ما در فصل سابق اصول و علل بردگی را کاملاً بیان کردیم، و در وسائل آزادی از چنگال آن بطور تفصیل سخن گفتیم، و گفتیم که در اسلام بعنوان تیول بردگی وجود ندارد. بلکه، بردگان هرچه بودند از طریق جنگ بکشور اسلامی وارد میشدند که اگر بطور رایگان آزاد نمیشدند، و یا با قانون مکاتبه طالب آزادی خود نبودند. در مزارع بامور کشاورزی مشغول میگشتند، و نسبت بمجموع افرادکشور عدد ناچیزی بودند، اما مراد از پیروی دائم در نظام تیول اروپائی اینگونه بردگی نیست. بلکه، مقصود این است که با بودن بردگان گروه دیگری نیز بعنوان کشاورز و کارگران کشاورزی بودهاند. اگرچه در ظاهر بردۀ کسی نبودهاند، و لیکن در واقع بردگانی بودند. متعلق بزمینهای زراعتی که هرگز نمیتوانستند محل کار خود را ترک نموده و از تعهدات ننگین آن شانه خالی کنند.
البته، اینگونه بردگی و یا پیروی دائمی کورکورانه چیزی است که تاکنون در نظام اسلام دیده نشده، زیرا که از روز اول اسلام هیچگونه بندگی و عبودیت را جز برای آفریدگار جهان برسمیت نشناخته، و هرگز پیروی آفریده ای از آفریدۀ دیگر از اصول اسلام نبوده است. بلی، هنگامیکه این مولود استعماری سر از گریبان بردگی بیرون آورد، و در محیط اسلامی چند روزی دیده شد بمناسبت پیدایش یک سلسله علتها بود که کنترل آن از ارادۀ اسلام بیرون بود. و بهمین جهت بردگی در اسلام یک امر عارضی و یک رژیم موقتی بود که اسلام برای واژگون ساختنش با تمام وسایل ممکنه میکوشید، حتی بردگان را نیز برعلیه آن تحریک نمود، و دولت اسلامی را برای مساعدت آنان آماده ساخت.
پس بر همگان واضح است که از نظر پیشرفت اقتصادی، اسلام هرگز بنای اقتصاد خود را بر اساس پیروی انسان از انسان دیگر پی ریزی نکرده بجز در حال بردگی که سابقاً اشاره شد، و معلوم گردید که در تحت کنترل اسلام نبوده و برای نجات از آن حال غیرعادی آنروز راه چاره بروی وی بسته بود. بناچار چند روزی آن را برسمیت شناخت و منتظر فرصت بود تا نخل انقلاب آزادی در کانون سینه بردگان بثمر رسید. و نیروی حفظ آن در میان این گروه محروم پدید آمد، و عاقبت اسیران بردگی بحد بلوغ آزادی رسیدند. در این هنگام آن فرصت بدست آمد و مورد حد اکثر استفاده اسلام قرار گرفت، تا توانست آزادی رایگان در اختیار این گروه بیرون از صف ملت بگذارد.
بلکه، اسلام همیشه اصول اقتصاد خود را برپایۀ آزادی عمل استوار کرده و با ایجاد قانون همکاری و خدمات اجتماعی متقابل در میان افراد اجتماع آن را تکمیل نموده، و دائماً دولترا بر نظارت و نگهداری آن مأمور کرده تا هر جا که دید زندگی سعادتمند کسی بگرداب افتاد و یا بعلت عوارض خارجی از کار باز ماند. در اسرع وقت بدست گیری آنان شتافته و بوظیفۀ خطیرخود قیام نماید.
پس بنابراین، هم از نظر پیشرفت روحی و هم از جهت پیشرفت اقتصادی از نظام استعماری تیول جلوگیری نموده، و پیش از آنکه مردم از فشار زندگی ببردگی تیول پناه ببرند، آنان را از چنگال زهرآگین اربابان تیول نجات داده است. و همچنین تعهداتیکه کشاورزان تیول خود را در مقابل اربابان بانجام آن مجبور میدیدند. تاکنون تاریخ اسلام برسمیت نشناخته و هرگز چنین قانونی در اسلام پدید نیامده و از روزیکه اسلام، اسلام است کشاورزان در برابر اربابان زمین بانجام هیچگونه تعهدی ناچار نبودهاند، زیرا که اصول اینگونه بردگی را اسلام از اول قبول نکرده است، و در نظام اسلام همیشه روابط آزادی میان مالک و کشاورز بر قرار بوده. یگانه رابطه ای که در میان مالک و کشاورز از نظر اسلام رسمی است قانون اجاره و یا مضارعه است، و بمقتضای قانون اجارۀ کشاورز هر اندزه زمین را که میخواهد و نیروی جسمی و مالی وی در اداره کردن آن عاجز نمیماند، از مالک اجاره میکند و در مقابل پرداخت وجه اجاره آزادی عمل داشته میتواند با مخارج خود زراعت کرده و محصول آن را برای خود برداشت نماید، و یا اینکه بمقتضای قانون مضارعه با مالک شرکت میکند، باین ترتیب که کلیه مخارج کشاورزی بعهدۀ مالک بوده و همه گونه فعالیت و کوشش از طرف کشاورز انجام میگردد. سپس در آخر سال و هنگام برداشت محصول آزادانه مطابق آئین شرکت سود حاصله را در میان خود تقسیم مینمایند، و در هردو صورت هیچگونه تعهد اجباری و خدمات رایگان و بیکاری و سایر خدماتیکه در نظام تیول معمول بوده است وجود ندارد. بلکه، در هردو صورت میان مالک و کشاورزالتزام متقابل بوده که در آزادی و حقوق و تعهدات لازم هردو جانب کاملاً مراعات گردد.
در نتیجه در مرتبه اول کشاورز در اختیار زمین مورد اجاره و یا مضارعه و همچنین در اختیار مالک مورد نظر خود و در مرتبۀ دوم در توافق قیمت اجاره با مالک آزاد است. هر گاه آن را بنفع خود تشخیص ندهد، حق دارد که از بستن قرارداد منصرف شده و در زمین دیگر و با مالک دیگر قرارداد ببندد، و مالک نمیتواند مجبورش کند، و همچنین هنگامیکه نظام مضارعه را قبول میکند تعهدات طرفین کاملاً بیکدیگر بستگی داشته و ضامن حفظ حقوق هردو جانب است، و سود زراعت بتساوی طرفین تقسیم میگردد.
پس بر خلاف آنچه که در نظام استعماری تیول معمول بوده میبینیم در نظام اسلام مالک غنی و بینیاز با هدیهها و عطاهای گوناگون در ایام عید و روزهای بخصوص از کشاورزان خود دلجوئی مینماید. بویژه در ماه مبارک رمضان، ماهیکه در میان مسلمانان دارای احترام است دوستان و رفقا بیش از سایر ایام یکدیگر را زیارت کرده و باحتیاج نیازمندان رسیدگی میکنند، و این همان امر صحیح و منطقی است که با طبیعت موجودات جهان سازگار است، زیرا که اصولاً ثروتمند باید دست خود را باز کند و شخص بینیاز باید با هدیهها و پیشکشها باستقبال مستمندان بشتابد. فقیر چه وظیفه ای دارد که بمالک ثروتمند هدیه بدهد. آنگونه که انسانیت اروپا اقتضاءٍ میکرد.
اما آسیابها در ممالک اسلامی معمول است که اشخاص بیبضاعت آنها را اداره کرده و از این راه کسب معاش میکنند. هرگز در دست مالکین نبوده که کشاورزان را باجبار وادارند. و از اینجا پی میبریم که تاکنون هیچگونه تعهد و التزامی بصورت رایگان اجباری (بیگاری) در نظام اسلام وجود نداشته، بلکه بعکس روابط آزادی که همیشه بر اساس احترام متقابل و مساوات کامل استوار بوده بجای آن بکار میرفته.
و اما التزامات و وظایفی را که اربابان تیول در اروپا بعهده داشتند، و در منطقۀ نفوذ خود بحمایت کشاورزان خود قیام میکردند، و بپاداش حمایت آنان را بکارهای ظالمانۀ اجباری و بندگی ذلت بار و امیداشتند. درست بر خلاف آن در نظام اسلام اغنیا و ثروتمندان بدون در نظر گرفتن پاداش داوطلبانه باین وظیفه قیام و باحترام عالم انسانیت از فقرا و مستمندان حمایت میکردند، و پاداش این خدمت شایسته را تقرب بخدا و اظهار وفاداری در ستایش پروردگار خود قرار میدادند. و این یک فرق حساس و بزرگی است در میان نظامیکه بر اساس اعتقاد و ایمان بخدا پایدار بوده، و نظامیکه دور از اعتقاد بخدا و بدون ریشۀ ثابت بوجود آمده و بر اساس سودپرستی و منافع مادی تکیه کرده است، زیرا که در نظام اولی خدمات اجتماعی بصورت عبادت خدا نموادار شده که انسان در اثر آن بپروردگار خود نزدیک میشود، و در دومی یک عمل تجاری بوده که از هر سو بشر میخواهد با کمترین سرمایه بزرگترین سود را بدست آورد که سرانجام غلبه با زورمند بوده و منافع صاحبان حق پایمال میگردد.
سپس بسومین مرحله رژیم استعماری تیول عطف سخن میکنم: و آن عبارت است:- از خود مختاری و خودسری مالک در تعیین مساحت زمینی که در اختیار کشاورز قرار میدهد، و همچنین تعیین مقدار خدماتی است که در مقابل زمین از کشاورزان میخواهد که هردو از خصوصیات بزرگی و خودسری ارباب و زبونی و بردگی کشاورز است.
و همه میدانند که هیچکدام از آنها در نظام اسلام که از اول بر پایۀ دیگری غیر از آقائی ارباب و بردگی کشاورز پی ریزی شده است وجود ندارد، بجهت اینکه در نظام اسلام زمینی را که کشاورز از مالک اجاره میکند بقدرت مالی و آزادی او بستگی دارد، و مالک جز وصول کردن قیمت اجاره دارای هیچگونه اختیاری نیست.
و اما در قانون مضارعه مقدار زمین را که کشاورز در آن زراعت میکند، بنیروی جسمی و قدرت کارگرانیکه زیر دست وی انجام وظیفه مینمایند، (که اغلب فرزندان خود کشاورز است) بستگی کامل دارد. و اینجا خدماتیکه از کشاورز مطلوب است عبارت از مقدار احتیاج زمین زراعتی است که مورد توافق طرفین واقع شده تا وقتیکه محصولش بثمر نزدیک شود.
و اما در سایر زمینهای مالک که بیرون از محیط قرارداد است، کشاورز سمتی نداشته و بهیچگونه خدمتی مجبور نیست. و مهمترین فرقیکه در میان رژیم استعماری تیول و نظام اسلام است، در حقیقت این است که در رژیم تیول دو نیروی بزرگ حکومت و قضاوت در اختیار مالک است. باین معنی که در تنظیم زندگی سیاسی و اجتماعی حوزۀ مالکیت خود خودسرانه نظارت کرده، و بهوای نفس سرکش خود کرسی داوری و مقام حکمرانی را اشغال میکند، اما در نظام اسلام از اینگونه رفتار ظالمانه و حکومت خودسرانه تاکنون اثری دیده نشده. و بلکه، موضوع آن از اصل منتفی بوده است. آری، هنگامیکه این نظام شوم بقارۀ اروپا سایه گسترده بود. برای هیچ یک از دولتهای اروپا قانون عمومی بمفهوم قانون وجود نداشت، حتی قانون امپراطوری روم که بعداً یگانه پایۀ قانون گذاری اروپا شناخته شد، و این نابسامانی و نبودن قانون صحیح عمومی برای اربابان رژیم استعماری تیول باندازه خودسری داد که در حوزۀ نفوذ خود حکمران مطلق العنان گشتند. و قوانین جابرانۀ فراوانی بنفع خود تصویب کردند، و با هوسرانی خود احکام را اجرا نمودند که سرانجام قوای سه گانۀ قانون گذاری و داوری و اجرائی در بست در اختیار آنان قرار گرفت. و هر یکی در منطقۀ نفوذ خود دولتی در دولت تشکیل دادند، و مادامیکه به تعهدات نظامی و اقتصادی خود در وقت لزوم نسبت بدولت مرکزی وفاداری میکردند. حکومت مرکزی هیچگونه دخالتی در کارهای ظالمانۀ آنان نمیکرد.
و لیکن در نظام اسلام اینگونه ماجرا وجود نداست، زیرا که در عالم اسلامی همیشه دولت مرکزی دارای قانون عمومی بود که در سراسر ممالک خود در اجرای آن نظارت کامل نموده و برای هر استانی استانداری و داور مستقلی با اختیارات لازم تعیین میکرد، که با کسب دستور از حکومت مرکزی در حوزۀ مأموریت خود آزادانه بوظایف قانونی خود عمل مینمود. و مادامیکه خطائی از وی سر نزده بود و از حکومت مرکزی نافرمانی نمیکرد، کسی حق نداشت در کارهای او دخالت کند، و حتی هنگامیکه (بنی امیه و بنی عباس شاغل مقام خلافت شدند) فساد در دستگاه حکومت اسلامی رخنه کرد. و از مسیر قانونی منحرف شده بصورت سلطنت و ملک موروثی نمودار ساخت، آنگونه که زیبندۀ نظام اسلام نبود، و هرگز اسلام چنین حکومت را برسمیت نمیشناخت. باز هم سایر ارکان اسلام بقدرت خود باقیمانده و برای ادارۀ نظام خود مسلط بود. بنابراین، در همه جا و همه وقت دولت بر تمام شئون اجتماعی از کوچک و بزرگ نظارت داشته و قانون عمومی را در همه نقاط اسلامی مراعات و در کلیه مناطق مردم بتساوی در سایۀ قانون اختلافات زندگی خود را برطرف مینمودند، و اگر اختلافات جزئی در میان مجریانش دیده میشد، از حدود اختلافات دانشمندان و مفسرین قانون تجاوز نمیکرد که بطور طبیعی در همۀ قوانین جهان این اختلاف وجود دارد. بهمین جهت هیچوقت هوای نفس مالک و ارادۀ خصوصی ارباب تیول دربارۀ کشاورزان در نظر اسلام قانون لازم الاجرا نبوده، بلکه، اراده و قانون الهی که بصلاح عموم است. در حق همۀ افراد مساوی و یک نواخت اجراءٍ میشود نه اینکه تنها کشاورز بیپناه و مالک با نفوذ برای اینکه هردو آزادند، در نظر اسلام یکسانند. بلکه، دربارۀ بردگان و صاحبان برده نیز قوانین بطور یکنواخت باید اجرا شود، گرچه بردگی نیز از موارد استثنائی است که بشر بواسطۀ پیدایش عوارض خارجی اجباراً مملوک بشر دیگر بشمار آمده. بلی، جای ترتید نیست که در پارۀ اوقات در مناطق اسلامی پیش آمدهای برخلاف انتظار اتفاق افتاده که داوران بخاطر خوشنودی مالک زمین و یا صاحب شخصیت و قدرتی برخلاف وجدان و قانون داوری کردهاند. و لیکن اینگونه موارد را همه جا و همه وقت نباید بعنوان قانون کلی و نظام عمومی سند قرار داد، بجهت اینکه با تصدیق خود اروپائیان حقیقت تاریخ اسلام برخلاف آن گواهی میدهد. چنانکه عاقلانه نیست این موارد اتفاقی را دست آویز نموده و سایر صفحات درخشان و بیمانند نظام اسلام را که همیشه در تاریخ بشریت نقشهای مهمی را ایفا کرده است. مهمل بگذاریم، زیرا چه بسا دیده شده که داور اسلامی بدون هیچگونه غرض بنفع مرد فقیری که دارای هیچگونه قدرتی نبوده رأی داده، آنهم نه تنها برعلیه یک نفر مالک عادی و یا استاندار با نفوذ و یا وزیرصاحب قدرتی بلکه، علیه شخص شاغل مقام خلافت که در نهایت اوج قدرت و عظمت بوده، و با وجود این هرگز از مقام داوری معزول نگشته و مورد انتقام، انتقام جویان قرار نگرفته است. و همچنین نهضت فرار کشاورزان همانگونه که در ممالک اروپا بوده و قسمتی از تاریخ آن را تیره ساخته تاکنون در بلاد اسلامی دیده نشده، زیرا که کشاورزان مسلمان از اول در نقل و انتقال آزاد بودند، نه تنها از مزرعه بمزرعۀ دیگری. بلکه، از اقلیمی با قلیم دیگر در داخل کشورهای اسلامی هیچکس و هیچ قانونی نمیتوانست از آزادی عمل آنان جلوگیری نماید، تا مگر خود منطقه ای را بر دیگری ترجیح داده و محیط معینی را مسکن انتخاب میکردند. چنانکه عادت کشاورزان مصری اینگونه بود، و لیکن بجز مصریان سایر کشاورزان کمتر بعلاقۀ زمین و مسکن پی بردند. و بیشتر بنقل و انتقال پرداختند، و در سرراه آنان هیچگونه مانعی از موانع کشاورزان اروپائی وجود نداشت، برای اینکه از اول در ممالک اسلامی آزادی کامل و در کشورهای اروپائی بردگی و پیروی کامل از ارباب تیول و تعهدات طاقت فرسای آن حکومت میکرد.
اما از بدست آوردن و خریدن آزادی از طرف کشاورزان بوسیلۀ تقدیم مال طبیعی است، که در عالم اسلامی خبری از آن نبوده و علتش هم خیلی ساده و روشن است، زیرا که همه میدانند در این نظام این گروه از اول آزاد بودند، دیگر احتیاجی بخریدن آن نبوده است، و بعلاوه دنیای اسلام شامل قطعات زیادی از بلاد کوچک بود که سکنۀ آنها برای خود استقلال داشته و نیازمندیهای عمومی خود را بار کارهای تجارتی بری و بحری و همچنین با ایجاد صنایع گوناگون که در آن زمان معمول بود بخوبی تأمین میکردند. و بدیهی است که اینها چیزهائی است که بطور طبیعی و واقعاً چهره تاریک و ملال آور نظام استعماری تیول را بگوشه فراموشی میکشیدند.
همانطور این رژیم مرگبار در قرون وسطی در اروپا سایه گسترده بود، و باعث افزودن ظلمت فکری و جهالت روحی شده بود، ادامه داشت. تا اروپائیان گاهی بوسیلۀ جنگهای صلیبی و باردیگر در نبردهای اندلس از نزدیک با روح اسلام آشنا شدند، و راه مبارزه با استعمار را از مسلمانان آموختند، از خواب غفلت بیدار شده و خود را در عصر نهضت قرار دادند، و تازه بچاره جوئی پرداخته از تاریکی نظام تیول بسوی روشنائی بسیج شدند.
همینطور میبینیم که نظام شوم تیول هرگز در عالم اسلامی مادامیکه اسلام حکومت میکرد دیده نشد، زیرا که نظام درخشان اسلام بوسیلۀ قوانین روحانی و اقتصادی و همچنین با عقاید پاک و نیروی قانونگذاری خود بچنین نظام ظالمانه اجازه نداده و در مقابل تحریکات آن هیچوقت ساکت نه نشسته و آن نمونه هائیکه از خانوادههای سلطنتی بنی امیه و بنی عباس نمودار شد، با آن همه قدرت و دیکتاتوری که داشتند بازهم نتوانست بصورت یک قانون کلی و نظام عمومی در اجتماع اسلامی نمایان شود. بلکه، در محیط کوچک خاندان آنها محدود ماند. چرا حقاً باید اعتراف کرد که این نظام استعماری در عصر جدید در اواخر حکومت دولتهای عثمانی در اکثر بلاد اسلامی دیده شد؟ و یا بهتر بگوئیم: هنگامیکه منابع اعتقاد پاک و ایمان بدرستی در میان مسلمانان خشک شد و حکومت اسلامی بدست خانوادههائی افتاد، مانند سلاطین ترکهای عثمانی و امثال محمد علی پاشا و فرزندانش در مصر و سایر خانوادههای خودسر در بلاد مختلف عربی که از اسلام بجز نام چیزی یاد نگرفته بودند. این ابر تیره در افق اسلامی پدید آمد، و بتدریج فضای ممالک اسلامی را در تاریکی فرو برد، تا هنگامیکه روح ناپاک و سودپرست اروپائی طغیان نمود و امواج طوفانش بر ممالک اسلامی سرازیر شد، این تاریکی رو بفزونی نهاد. در نتیجه با انواع نیرنگها روح نیکوکاری و تعاون را در اجتماع مسلمانان فاسد و دوباره بروح بردگی و ربونی در مقابل اغنیا تبدیل کرد. تا عاقبت ذلت و بردگی فقراءٍ ملت از نو در محکمههای تفتیش عقاید با دست امراءٍ و رجال با نفوذ ارباب تیول آغاز گردید. و هنوزهم این رژیم استعماری با تمام وسائل اروپائی در هر نقطه از جهان که پای انقلاب اصلاحات بآنجا نرسیده زنده است. اما خوشبختانه همه میدانند که این وضع ظالمانه و این ارمغان استبداد هرگز از اسلام نبوده، و اسلام در مقابل آن هیچگونه مسؤلیت ندارد، زیرا وقتی مسئول شناخته میشود که حکومت کند و واضح است چیزی که امروز در این بلاد حکومت دارد قوانین و دستورهای اروپائی است که یک عده از نوکران و شاگردان مکتب استعمار از دانشگاههای اروپا ارمغان آوردهاند. و چنان محکم باین قوانین کافره چسبیدهاند مانند بردگان که بذلت بردگی میچسبند.
در خاتمه با مطالعه دقیق ما میتوانیم از این بحث یکرشته حقایق سودمندی را بدست آوریم. و اینک نتیجۀ این مبارزات را که امروز در جهان کنونی با شدت ادامه دارد. از این حقایق استخراج کرده و بطور خلاصه در چند جمله در این صفحه نمایان میسازیم.
۱- بدیهی است که موضوع مالکیت فی حد ذاته علت پیدایش نظام استعماری تیول نبوده، و هیچگونه ارادۀ انسانی در وی دخالت نداشته تا اجتماع را بپذیرفتن این رژیم شوم وادار بسازد. بلکه، اصول مالکیت یک راه عاقلانه و یک نوع رابطۀ خردمندانه در میان مالک و غیرمالک بوده است، و بهمین دلیل میبینیم مالکیت در عالم اسلامی بوده، اما کوچکترین اثری از رژیم تیول نبوده است، زیرا که این نظام درخشان با نظریات دقیق و کوششهای فراوان خود همیشه در میان تودۀ مردم یک سلسله روابط و علاقههائی ایجاد کرده که هیچوقت با تیول سازگار نیست.
۲- بر همگان روشن است که هنگامیکه اروپا تحت سیطرۀ رژیم ناپایدار تیول قرار گرفت، نه برای این بود که تیول یک تحول واقعی اقتصادی اجتناب ناپذیر است. ناچار باید کاروان بشریت از این وادی پرخطر بگذرد. بلکه، اروپا باین گودال پر از خطر بدانجهت بطور اجبار سرازیر شد که یک نظام صحیح و عقیدۀ ثابت در آنجا وجود نداشت، تا روابط زندگی و افکار مردم را بطورکامل تنظیم نماید. و اگر در آن سرزمین چنین عقیده و نظامی یافت میشد. چنانکه در عالم اسلامی بود علاقههای اقتصادی و روابط اجتماعی مردم هرگز بینظم و سامان نمیماند. و همچنین تحولات اقتصادی بصورت یک قدرت قهری و نیروی اجباری بر افکار مردم غالب و از پیش رفت بسوی آزادی جلوگیری نمیکرد.
۳- واضح است تحولات اقتصادی که نظریۀ ماتریالیستی بعنوان تاریخ عمومی بشریت در پنچ قسمت بجهان معرفی میکند که بترتیب عبارت است:
۱- از نخستین دورۀ کمونیستی:
۲- دوران بردگی:
۳- پیدایش رژیم تیول:
۴- سیستم سرمایه داری:
۵- شروع دوران کمونیستی دوم، در واقع این مراتب فقط در تاریخ اروپا حقیقت دارد، و بجز اروپا تاکنون اجتماع دیگری بآن نگرویده است. اما سایر نقاط جهان لازم نیست که حتماً از این بیراهۀ تاریک اجباری بگذرد، زیرا که ما دیدیم که نظام اسلام در دوران تاریخ خود هرگز بوادی تیول قدم نگذاشت، و از این جهت نیز میدانیم مجبور نیست که در آخر سیر خود سر از کوی تاریک کمونیستی درآورد.
[۳۵] کتاب «النظام الاشتراکی» ص ۲۲ – ۳۳.