اما ما مسلمانان در اسلام چه احتیاجی باین بیدینی داریم؟
در عقیده ما اشکالی وجود ندارد که افکار مردم را سرگردان نماید، ما ایمان بخدائی داریم که همه کائنات از وی پدید آمده و بازگشت عالم هستی بسوی اوست، نه شریکی دارد و نه کسی را بالای سخنش سخنی است، یکتاپرستی ما یک فکر ساده و روشنی است که تاکنون هیچکس در آن اختلاف نداشته است، حتی طبیعیون و آنانکه ایمان به بیدینی دارند. و همچنین در اسلام رجال دینی وجود ندارد آنطور که رجال کلیسا در سرزمین اروپا بودند، زیرا که دین اسلام یک دین ملی و همگانی است، همه باندازه قدرت و توانائی و استعداد، و بقدر عمق فکر و وسعت روح خود از آن استفاده میبرند، همگی مسلمانند، و هر کسی را بمقدار ارزش عملش ارزشی است و گرامیترین آنان در پیشگاه پروردگارشان پاکدامنترین آنان است، خواه این بشر پاکدامن مهندس باشد یا آموزگار، کارگر باشد یا مخترع یا صنعتگر، و دین در میان این شغلها یک حرفۀ مخصوصی نیست تا کسی بتواند بنام خود بثبت برساند. و بهمین جهت تمام عبادتها در اسلام بدون تشریفات و بدون توسط رجال دین انجام میگیرد، و اگر تشریفات و واسطه در میان باشد نه تنها عبادت نیست بلکه، از گناهان نابخشودنی است، اما جنبه فقهی و تشریعی اسلام واضح است که باید عدۀ مخصوص در آن تخصص پیدا کنند، زیرا که فقهه یک رشته دستوراتی است که نظام حکومت اسلامی با آنها پایدار میماند، و لکن این متخصصین که در همۀ بلاد اسلامی هستند بعنوان متخصض دارای هیچگونه تسلط و امتیاز طبقاتی نیستند بلکه، فقط بعنوان مستشاران و قانون دانان دولت اسلامی انجام وظیفه میکنند. آنان کسانی هستند با آنکه خود را از دانشمندان بزرگ عصر خود میدانند ناراحت نیستند که بنام دانشمند یا بنام دیگری شناخته شوند و دارای هیچ عنوانی نیستند، مگر در حدود قانون؛ مثلاً دانشگاه الازهر در مصر یک مرکز بزرگ علمی و دینی است، اما دارای هیچگونه نیرو و عنوانی نیست تا بتواند دانشمندانی را بسوزاند و یا شکنجه و آزارشان بدهد. بلی، بزرگترین قدرتش این است که میتواند از افکار بعضی از مردم دربارۀ دین انتقاد نماید، و خطای آراء کسانی را که بخطا حکم میدهند نمودار بسازد، و این دانشگاه بزرگ در این قسمت کاملاً آزاد است، زیرا که سایر مردم نیز همین طورند، و میتوانند از فهم و افکار و آراء دینی دانشمندان این دانشگاه انتقاد کنند، برای اینکه دین اسلام یک دین همگانی است و در افکار کسی یا در احتکار کسی و یا در انحصار عنوان مخصوصی نیست؛ بلکه، هر کسی که بهتر بفهمد و در اجرای قوانین آن استادتر باشد مقدم بر دیگران خواهد شده، باید توجه داشت وقتیکه اسلام زمام حکومت بدست بگیرد عمامهها و عمامه داران مانند مور و ملخ در ادارات دولتی پراگنده نخواهند شد، و در اصول نظام حکومت چیزی تغیر نخواهد کرد، مگر کیفیت آنکه براساس قوانین اسلام اداره خواهد شد، اما بازهم دائره مهندسی در دست مهندسین مسلمان، و کرسی پزشگی در اختیار پزشگان آزموده بود، و امور اقتصادی را دانشمندان اقتصادی اداره خواهند کرد. بشرط اینکه اقتصاد اسلامی در جامعۀ مسلمانان حکومت کند، و سایر امور اداری نیز طبق قوانین اسلامی اجرا گردد، بر همگان روشن است که تاکنون نه در عقیده اسلامی و نه در نظامش چیزی مانع از پیشرفت علم و دانش و اجرای برنامههای صحیح علمی نبوده و تا ابد هم نخواهد بود. و بهترین شاهد ما تاریخ است، زیرا که تا بحال نشنیده ایم که دانشمندی بجرم کشف یک حقیقت مجهول در عالم اسلام سوخته و یا آزار دیده باشد، واضح است هرگز علم صحیح با عقیدۀ مرد مسلمان که میگوید: خدای دانا و توانا همۀ موجودات را از عدم بوجود آورده مخالف نبوده، و تاکنون هیچگونه مخالفتی از ناحیه دانش یا دعوت حکیمانه اسلام دیده نشده، و نخواهد شد. اسلام بشر را دعوت میکند که در خلقت آسمانها و زمین با دقت کامل نظر کنند و در کیفیت بنای محکم عالم فکرها را بکار وادارند، تا خدا را بهتر بشناسند و در اثر شناسائی عظمت آفریدگار هر روز اسرار جدیدی را کشف نمایند، و تاکنون عدۀ زیادی از دانشمندان بیدین دنیای غرب از این راه و از طریق بحث صحیح علمی بوجود آفریدگار توانای جهان رهنمون شدهاند. بنابراین، با دیدن این همه شواهد، و با وجود این همه دلائل روشن، آن چیست که در اسلام مردم را به بیدینی دعوت میکند؟ و چه عاملی است که باعث کجرفتاری فرزندان آدم و حوا میگردد؟ چیزی نیست جز اینکه بگوئیم: فقط شهوت تقلید کورکورانه و پیروی از دزدان ناموس بشریت و استعمارمداران سیاست طلب عدهای را از راه بدر کرده و در بیراهۀ جهل و نادانی سرگردان گذاشته است. آری، این مردم بوزینه صفت میخواهند در جهان آزاد باشند و برخلاف عقاید و عبادات مذهبی هر روز کتابها بنوسیند، و صفحات جراید را با خرافات خود سیاه کنند، مردم را خوار و زبون بشمارند، و جامعه را بفرار از دین و آئین دعوت نموده و به بیبندوباری عادت بدهند، و بدون اینکه تحت فرمان قانونی درآیند مطابق دلخواه خود هرچه میخواهند بگویند:!! بلی، این روشنفکرنمایان امروز اینطورند، اما باید آخر دید برای چه؟ آنچه مسلم است این است یک هدف عاقلانه و صحیح از این دعوت شیطانی منظور نیست، چنانکه احمقان عاقل نمای امروز میپندارند، بلکه این دعوت در سرزمین پرآشوب اروپا برای بدست آوردن هدف دیگری، وسیله بود برای آزادساختن مردم از پرستش اوهام کلیسائی، بهانه بود و برای نجات یافتن از فشار مردمان کلیساساز و دین پرداز دست آویز بود، روی همین اصل اگر بشر در سایۀ ایمان بخدا دارای آزادی کامل بود باز هدف دیگری باقی میماند که باید بدست میآورد؟ چرا! فقط میتوان گفت که مقصود اساسی این پیروان استعمار برهم زدن تشکیلات اخلاق و ایجاد هرج و مرج غریزۀ جنسی و گل آلود کردن اقیانوس آرام اجتماع است، تا بتوانند بهدفهای شخصی خود برسند، و از آسانترین راهی ناموس بشریت را شکار بکنند، و جز این مقصودی ندارند، و بطور یقین این جان مطلب است، و آزادی فکر را عنوان نکردهاند مگر برای پرده پوشی از پیروی شهوات شیطانی. آری، اینان در حال بردگی و عبودیت چنان خیال میکنند که آزادفکرند، البته همه میدانند که اسلام هیچگاه مجبور نیست که از بندگان شهوت پیروی نماید، زیرا خود آن مردم را همه جا و همه وقت از آزادی از شهوات دعوت میکند، و هیچ نیروئی را در جهان جز نیروی آزادی بخش پروردگار توانا برسمیت نمیشناسد. این روشنفکران بیفکر میگویند: اساس حکومت در نظام اسلام دیکتاتوری است، زیرا که دولت در این نظام دارای تسلط و قدرت دامنه داری است، و بدتر از همه این است که این قدرت را بنام دین و بنام یک آئین مقدس که در اعماق نفوس و قلوب مردم دارای احترام مخصوص و نفوذ شکست ناپذیر است بدست آورده. بنابراین، اکنون میبینیم که این دولت از رهگذر آسانی بدیکتاتوری و خودسری رسیده و بزودی بر همۀ شئون زندگی مردم پیروز گردیده و طبقه عوام و مردم بومی که همه جا اکثریت جامعه را تشکیل میدهند کورکورانه از تصمیمات دولت پیروی کرده و در برابرش رام میشوند، و باین ترتیب آزادی فکر در جامعه اسلامی دچار بحران گشته و سرانجام نابود میگردد، و کسانیکه بقصد جلوگیری از تجاوز حکومت قیام میکنند بنام یاغی مورد تکفیر قرار گرفته و با بدنامی رسوا میشوند!! این خلاصه تهمتی است که آزادفکران بیفکر امروز بر پیکر اسلام وارد میسازند، یا للعجب من نمیدانم که اینان این گفتار تعجب سوز را از کجا بدست آوردهاند؟ و چگونه این تهمت نا جوانمردانه را بر دین اسلام میزنند؟ آیا از زبان قرآنکریم میفرمایند؟ و حال آنکه این شیرین کلام با صدای رسا میفرماید: ﴿وَأَمۡرُهُمۡ شُورَىٰ بَيۡنَهُمۡ﴾[الشوری: ۳۸] «کار مسلمانان در میان خود با شورا و مشورت یکدیگر انجام میگیرد» و برخلاف گفته ناجوانمردانۀ آنان همه جا عدالت را شرط حکومت و زمامداری میداند آشکار میگوید: ﴿وَإِذَا حَكَمۡتُم بَيۡنَ ٱلنَّاسِ أَن تَحۡكُمُواْ بِٱلۡعَدۡلِ﴾[النساء: ۵۸] «هر گاه بحکومت و زمداری رسیدید در میان مردم عادلانه حکومت کنید و از طریق انصاف بیرون نروید» یا از زبان ابوبکرصدیق س میگویند که یکی از زمامداران اسلامی است در صورتی که در زمان حکومتش مکرر میفرمود: اگر بر خدا و پیامبرش نافرمانی کردم من حق اطاعت و زمامداری در گردن شما ندارم و دیگر از من پیروی نکنید، یا از قول عمر بن خطاب س میگویند که در زمان زمامداریش اعلام کرد، اگر از من کجی و نادرستی احساس کردید هدایتم کرده و بدرستی وادارم کنید، در این اثنا یکی از حضار برخاسته میگوید: بخدا اگر تو کجی و نادرستی احساس کنیم با این شمشیر کج بدرستی و راستی وادارت میسازیم.
چرا؟ از حق نباید گذشت بدون شک در جهان طغیانها و تجاوزهای زیادی بنام دین حادث شده و هنوزهم نمونههای ننگین آن در بعضی بلاد اسلامی موجود است، و لکن چه کسی میتواند بگوید که دین تنها وسیلۀ است که تحت عنوانش این ظلم و ستمها و این طغیان و تجاوزها بحقوق مردم انجام میگیرد؟ در این جا باید از آزاد فکران امروز بپرسم که آیا هیتلر بنام دین طغیان کرد؟ آیا استالین در کشور پهناور شوروی بنام دین آن همه بحقوق بشر تجاوز نمود؟ پس از مرگش همۀ مجلهها و روزنامههای اتحاد جماهیر شوروی فاش کردند که او یک دیکتاتور تمام عیار بود و همه گفتند و نوشتند که حکومت استالین حکومت زور و سرنیزه بود، و نباید تکرار شود، و همچنین حکومت ژنرال فرانکو و ژنرال مالان در افریقای جنوبی و چیانکای چک در چین ملی و مائوتسه تونک در چین کمونیست بنام دین این همه بیداد میکنند؟ آری، این قرن درخشان که خود را از قید دین و آئین آزاد ساخته شاهد صحنههای بیشرمانهترین دیکتاتوریهای تاریخ است!! این اشخاص در این قرن آزادی تحت عنوانهای تابناک و فریبندۀ فراوانی که از جهت احترام در میان مردم کمتر از دین نبوده چه جنایتهای ننگ آوری را مرتکب شدهاند. در خاتمه اشتباه نشود اینجا کسی از دیکتاتوری طرفداری نمیکند، هیچ انسان آزادفکر و هیچ بشر روشن ضمیری استبداد را نمپسندد، اما طبع سالم و پایدار و فکر روشن چنین اقتضا میکند که در مقابل حق و حقیقت باید رام شد و هر کجا حقیقتی بود باید پذیرفت، همه جا فرمان از دیوشهوت نباید برد، و هوی و هوس را کنار باید گذاشت. واقعاً باید اذعان نمود که هر حقیقت زیبا را برای رسیدن بهدف خصوصی دست آویز کردن ممکن است، و برای پیش بردن مقاصد شخصی فسادآلود در پشت پردۀ حق سنگر اختیار نمودن آسان است، همه میدانند که در انقلاب کبیر فرانسه بنام آزادی فجیعترین جرمها را مرتکب شدند و ننگینترین جنایتها را انجام دادند. آیا صحیح است بجرم اینکه بنام آزادی عدهای خیانتکار مرتکب خیانت شدند آزادی را در جهان لغو کنیم، و بنام قانون بیگناهان زیادی در زندانها سالها گرفتار شدهاند و شکنجهها دیدهاند، سرها فدا کردهاند، بر سردارها رفتند، تیرباران گردیدهاند؛! آیا معقول است که قانون را در عالم غیرقانونی اعلام کنیم، و حقیقاً بنام دین طغیانها و ستمها در روی زمین بوقوع پیوسته، آیا وجود این معنی دلیل بطلان دین است؟ چرا؟ الغاءٍ دین در صورتی صحیح و عاقلانه است که وجود دین و اصول تعالیم و نظامش باعث ظلم و طغیان و فساد گردد، و واقعاً موجب بدبختی مردم شود!، اما آیا این مطلب دربارۀ اسلام صادق است؟ اسلامیکه نه تنها در میان پیروان خود از مشهورترین پیکرههای عدالت بشمار آماده، بلکه در میان دوست و دشمن باین نام معروف است، حتی در اکثر حادثهها و در بسیاری از قضایای تاریخی دربارۀ دشمنانش چنان عادلانه رفتار کرده که دشمن را مبهوت ساخته است.
بنابراین، پس راه مبارزه با طغیان و دیکتاتوری الغاء دین نیست و هرگز دین مانع از پیشرفت این پیکار نبوده است؛ بلکه یگانه راه علاج و عاقلانهترین طریق مبارزه با استبداد و دیکتاتوری این است که ملتی با ایمان و جامعه ای با فضیلت و تقوی در سایۀ دین پرورش بدهیم، تا ارزش آزادی را که دین نشان میدهد بشناسند، و نسلهای آینده را برای نگاه داری از آن آماده بسازند، تا با نیروی سرشار و دلهای پاک و ضمیرهای روشن حکومتها را از ارتکاب ظلم و ستم بازدارند، و ستمگران را در جای خود بنشانند، و من گمان نمیکنم برای رسیدن باین هدف عالی نظامی مانند نظام بیمانند اسلام وجود داشته باشد، اسلام یگانه نظامی است که مبارزه با حکومت ظالم و پیکار با دولتهای استعماری را از وظایف لازم ملت قرار داده و همه را برای ارشاد زمامدار کجرفتار موظف نموده است، و این معنی بخوبی از بیان پیامبر مبارز اسلام پیداست، فرمود: «هر یک از شما مسلمانان که کار ناشایستی را مشاهده کردید باید در تغیرش بکوشند» [۴۲]. بازهم میفرماید: «کلمه عدل و سخن عدالت پرور در پیشگاه زمامدار ستمکار نزد خدا از بزرگترین پیکارها و از بهترین جهادها بشمار است» [۴۳].
پس اکنون ای کسانیکه برای رسیدن بهدف آزادی رنجهای فراوان میبرید!! ای کسانیکه خود را پیشرو کاروان تمدن میدانید!! راه رسیدن باین هدف عالی این نیست که دین را الغاءٍ نمائید و آئین خدا را بیهوده فرض کنید، بلکه یگانه راه آن تربیت صحیح ملتها و تزریق کردن روح گرم و پرشور انقلاب برعلیه بیدادی و بیدادگری است، همان روحیکه خود بخود از جور و جفا گریزان است، انقلابیکه ستمکاران را در جای خود نشانده و کجروان را براستی و درستی هدایت میکند.
و یقین بدانید که جان این پیکار و حقیقت این انقلاب مساوی است با روح و حقیقت دین خدا و واقعیت این دین و اساس این آئین آسمانی مبارزه با استعمار و پیکار با ستمکاران است.
[۴۲] بخاری و مسلم. [۴۳] ابوداود و ترمذی.