اسلام و ارتجاع
روشنفکران امروز در مقام اعتراض به مسلمانان میگویند: آیا شما میخواهید که ما افکار و وجدان خود را تعطیل و تبعید کرده و خود را با اوضاع کهنه و فرسوده مقید سازیم که در محیط امروز پذیرفته نبوده، و ارزش خود را از دست داده و با زندگی جدید و منطق صحیح سازگار نیست؟ آیا میخواهید باز هم با آداب و رسومی بسازیم که برای غیر از محیط ما بوجود آمده؟ و با زندگانی مردم محیط خود سازگار بوده، و مأموریت خود را انجام داده و وظیفه خود را بپایان برده است؟ و امروز در ردیف وسائل ارتجاع قرار گرفته و از موانع تمدن و ترقی بشمار آمده؟ و از وسائل سلب آزادی بشر محسوب میگردد؟.
در دنیای کنونی باز هم شما بتحریم ربا اصرار دارید؟ در صورتی که امروز با یک ضرورت شکست ناپذیر اقتصادی است که هرگز اقتصاد جهان مترقی نمیتواند از آن بینیاز بماند، باز که بر جمع و تقسیم زکات بر مستمندان محلی علاقه دارید؟ و حال آنکه موضوع زکات علاوه براینکه بشخصیت و آبروی فقرا لطمه میزند، و همۀ مستمندان محل میدانند که فلان ثروتمند در باره آنان بذل و بخشش میکند، در نتیجه همیشه خود را در مقابل آن کوچک و حقیر شمرده، و در مقابل قدرت و نفوذش ستایش خواهند کرد و با قوانین و نظام دولتهای مترقی امروز سازگار نیست!!.
و همچنین برای برچیدن بساط میو میگساری قمار و قماربازی هنوز هم اصرار میورزید؟ و از اختلاط زن و مرد تشکیل مجالس شب نشینی و رقصهای دسته جمعی اجتناب دارید؟ و هنوز هم رفاقت و دوستی پسران و دختران جوان را ننگ و عار میدانید؟ و حال آنکه همۀ این مسائل از لوازم ضروری اجتماعی بوده و ممکن نیست بشر امروز از آن بینیاز باشد، و از لذائذ آن بهره برداری نکند، زیرا که این امور یک رشته جهش و جنبش است، بسوی ترقی و بناچار باید پیش بیاید و یک سلسله جبر تاریخ است که بعقب بر نمیگردد، وای بر شما ای مسلمانان چه سیر معکوس و عقب گرد عجیبی را پیش گرفته و مردم بیخبر را بسویش میخوانید. این بود خلاصۀ داستان یاوه سرایان شبهۀ ارتجاع در اسلام. اما گفتار این گروه روشنفکر را دارای دو عنوان میتوان فرض کرد، از طرفی صحیح و درست و از طرفی غلط و نادرست باین ترتیب صحیح است که اسلام ربا را حرام کرده، و لیکن غلط است که ربا یک ضرورت شکست ناپذیر اقتصادی است، بر همگان واضح است که امروز در عالم دو نظریه بزرگ اقتصادی وجود دارد که سازمان خود را از اول بر پایه ربا پی ریزی نکردهاند؛ و آنها عبارت از نظریۀ اسلام و نظریۀ کمونیستی است، با آن همه اختلافهای فاحش که در اصول و فروع باهم دارند، با یک فرق بزرگ که نظام کمونیستی امروز همۀ نیرو و قدرتیکه بتواند نظام و اقتصادیات خود را اجرا کند در دست گرفته و برای پیشرفت مقاصد خود آنها را بکار انداخته و اسلام هنوز همۀ نیروی خود را بسیج نکرده است، و با وجود این هر روز رو بتکامل میرود.
آری، بحکم طبایع موجودات جهان و بمقتضای دلیل هائیکه امروز در آن انقلابات و مبارزات نقاط مختلف عالم دیده میشود اسلام سرانجام بآن قدرت عالمگیر خود خواهد رسید، و همۀ این مبارزات دامنه دار و این انقلابات پی درپی از یک جنبش جدید و عمومی اسلامی نوید میدهد.
و بدیهی است هنگامیکه اسلام حکومت رسمی خود را آغاز نماید، در اولین فرصت اقتصادیات خود را براساس غیر از ربا استوار خواهد کرد، زیرا که ضرورتهای اقتصادی هرگز نمیتواند آن را عاجز کند تا بتصویب قوانین ربا ناچار گردد، چنانکه امروز کمونیستها نظام خود را با ربا توأم نساختهاند. و این ضرورتهای ضرورت نما آنها را از پیش رفت مقاصد خود عاجز ننموده است. بنابراین، ربا از اول یک امر ضروری نبوده که دنیای امروز نتواند از زیربار آن شانه خالی کند. بلکه، فقط ضرورتی است در عالم سرمایه داری، زیرا که این رژیم استعماری بخیال خود نمیتواند بدون ربا پایدار بماند و با وجود این دانشمندان بزرگ اقتصادی در دنیای سرمایه داری مانند دکتر شاخت امرور برعلیه نظام ربا سخن میگویند: و رسماً اعلام میدارند که نتیجۀ حتمی ربا در جهان این است که سرانجام و بامروز زمان ثروت در دست عدۀ کمی از مردم انباشته و رفته رفته مجموع اجتماع بشر از آن محروم گردد، و در اثر تورم ثروت میلیونها نفر بشر ببندگی و بردگی طبقۀ ممتاز ثروتمند و سرمایه دار درآیند، و ما بدون خواندن علم اقتصاد مصداق این بردگی شوم را در دنیای سرمایه داری امروز بخوبی درک میکنیم. آری، یکی از بزگترین معجزات اسلام این است که اصل ربا و احتکار را که محکمترین پایههای سرمایه داری است، هزار سال پیش از پیدایش نظام سرمایه داری قدغن کرده است، زیرا آن خدای که این دین را فرستاده و آن خالقیکه این نظام را وضع نموده همۀ ملتها را یکسان میدید، و همان خدای دانا و توانا بخوبی میداند قطع نظر از اینکه ربا موجب بروز کینه و انگیزش دشمنی و اختلافات اخلاقی ملتها است عاقبت چه زیانهای جبران ناپذیری در عالم اقتصادی خواهد داشت.
عجب از عجبتر این است که یک نویسنده مسلمان مصری در یکی از مجلات هفتگی برای اینکه اسلام در تحریم ربا پافشاری نموده و از آن انتقاد میکند!! در صورتی که خود او از آئین کمونیستی که براساس غیر ربا استوار است با آغوش باز استقبال میکند، و روزی از اسلام انتقاد کرده که عالم سرمایه داری از ترس عواقب خطرناک ربا کم کم و بتدریج خود را بکمونیستی نزدیک ساخته و بلکه، بنرمی و نهانی تبدیل بکمونیستی میگردد. پس روی این اصل موضوعیکه این نویسنده روشن فکر عنوان کرده خودش از روی فهم و ایمان بآن نگرویده است. بلکه، فقط غرضش این است که از روی شهوت نفس و بدون اراده صحیح آنهم یورشی باسلام برده و از این راه خود را بقافله روشنفکران امروز رسانده باشد.
باز هم یکی از عجایب روزگار این است که یکنفر وزیر مسلمان که جوانی خود را در صورت دین و در لباس مسلمانی گذارنده است، برای جلب خوشنودی سرمایه داران بیگانه و خوش آیند اربابان سرمایه دار، در مقام رفع تهمت جمود فکری از اسلام چنین میگوید: «اکنون دیگر آنوقت فرا رسیده که اسلام برگردد، و ربا را در جهان قانونی و رسمی اعلام کند، تا ما بتوانیم خود را با تحولات نوپدید تمدن روز که با ربا پایه گذاری شده هم آهنگ سازیم، و از کاروان تمدن بشریت امروز عقب نمانیم». و با این ترتیب رضایت سرمایه داران و خوشنودی اربابان خود را با غضب پروردگار قهار بدست آورده است، و اگر این شخص بگفته خود مؤمن و اینطور از تحولات اقتصادی استقبال میکند. مسلماً نادانترین مردم است که تاکنون بتحول اقتصادی گرویده است. بلی، واقعاً امروز ربا نسبت بوضع ما مسلمانان یک ضرورت ذلت زاست، زیرا که امروز اقتصادیات ما بطور کلی بوامهای سنگین بیگانگان تکیه کرده است، اما تن دادن اجباری باین صورت ننگ بار تا مدت عمرش بگذرد چیزی، و ایمان آوردن بآن تحولات و پیشرفتهای خیالی چیز دیگری است، و اگر آن روز فرا رسد و مسلماً هم خواهد رسید که اقتصاد ما در همه عالم استقلال پیدا کند و بتواند روی پای خود بایستد و روابط ما با سایر دول و ملل عالم براساس آزادی متقابل باشد نه براساس ذلت کرنش و ستایش، در چنین روزی بخواست خدا اقتصاد خود را روی قواعد اسلام بپا داشته و ربا را حرام خواهیم ساخت، و عاقبت روزی بجهان و جهانیان پیشرو و رهبر شده و مترقیترین اوضاع اقتصادی را بدنیای آینده نشان خواهیم داد. اما موضوع زکات در فصل گذشته بتفصیل در باره آن سخن گفتیم، بطوریکه دیگر مجال شبهه و تردید در اوصاف آن نماند، در آنجا گفتیم که آیا زکات احسان است که از طرف ثروتمندان بفقرا داده میشود و یا یک حق قانونی ملی است که دولت از جانب پروردگار قانون گذار اغنیا را بپرداخت آن مأمور ساخته است، فقط شبهه در اینجا در محلی بودن زکات است. و بعبارت دیگر میگویند: چرا باید زکات در محل خود تقسیم شود و بدولت مرکزی حمل نگردد؟
آری، انسان به سفاهت و نادانی اینگونه مردم روشنفکر باید بخندد!! زیرا آنان وقتیکه میبینند یک نظامی سر از گریبان دنیای غرب متمدن امروز بدر آورده از خوشحالی در پوست نمیگنجند، و برای بزرگ داشت آن از تعجب دهنها را تا بناگوش باز کرده و تحولات غلط تمدن جدید را یک الهام شکست ناپذیر آسمانی میدانند، در صورتی که همان نظام از طریق اسلام وارد شده و بخیال همین روشنفکران بیفکر رمز عقب ماندگی و انحطاط و جمود فکری جامعه معرفی گردیده است.
آخرین تحول و بهترین پیشرفتهای نظام اداری در امریکا عدم مرکزیت کامل، و خود مختاری عالی محلی در همه ایالتهای جمهوری متحده است. باین ترتیب که هر دهکده دارای یک وحدت سیاسی و اقتصادی و اجتماعی است که در حدود خود آن را با شهرستان و شهرستان را با استان و استان را با حکومت مرکزی ایالات متحده مربوط میسازد، و در این واحدهای استقلالی مالیاتیکه انجمنهای محلی دهستان با نسبت معین مقرر کردهاند، بصندوق دارائی محل پرداخت میگردد، تا در رفع احتیاجات خود محل مانند تعلیمات فرهنگی و امور بهداشتی و وسائل مخابراتی و سایر خدمات اجتماعی بمصرف برسد، و پس از برداشت این مخارج اگر چیزی اضافه ماند، بحکومت شهرستان و یا استان تحویل میدهد، و در صورت کسر بودجه نیز از همانجا کسری را جبران میکنند و این نظام بسیار عالی است، زیرا امور اداری را عملاً توزیع میکند تا همۀ بارسنگین بعهده حکومت مرکزی که مسلماً نمیتواند از نیازمندیهای واحدهای کوچک و دور افتاده اطلاع دقیق بدست بیاورد، و یا بجهت دور افتادگی آنطوریکه اهل محل میتوانند حکومت مرکزی نمیتواند بآنجا رسیدگی نماید. جای شگفت است که روشنفکران تحصیل کرده ما امروز برای این نظام از تعجب و خوشحالی در پوست نمیگنجند، و در نظر آنان خیلی تازگی دارد.
در صورتی که اسلام عقب مانده هزار سال پیش باین نظام رسید و عمل کرد. زیرا که اسلام یگانه نظامی است که اخذ و مصرف مالیات را محلی قرار داد، و اضافه از مخارج محلی را بصندوق دارائی ملی که بنام صندوق بیت المال خوانده میشد ارسال و کسری بودجههای محلی را نیز از همین اندوختههای ملی تأمین میکرد، و این همان اصلی است که اسلام برای توزیع عمل و نگهداری عدم مرکزیت در نظام حکومت مقرر کرده است، و همان است که روشنفکران امروز برعلیه آن لبور میچینند، زیرا در نظر آنان اسلام موجب انحطاط و باعث عقب افتادگی است.
آری، شب پره بجهت ضعف باصره از دیدن نور خورشید ناراحت است. اما قانون توزیع زکات را ما در فصلهای گذشته مفصل بیان کردیم، در آنجا گفتیم که در نظام اسلام لازم و حتمی نیست که آن را بصورت نقد و یا جنس باید بمصرف اهل زکات برسانند، هیچ مانعی ندارد که پس از تأمین زندگی کسانیکه در اثر ناتوانی و پیروی و یا طفولیت از انجام کار عاجزند. بصورت تأسیس بیمارستانها و مدارس و سازمانهای خدمات اجتماعی بمصرف برسد. بنابراین، اگر ما اسلام را در اجتماع حاضر اجرا و تطبیق کنیم بخوبی پیداست که بجز ایجاد و ادارۀ همان واحدهای کوچک محلی که با توابع و حدود خود بترتیب بمراکزاستانها و دولت مرکزی و بهمۀ عالم اسلامی و سرانجام بهمۀ این جهان پهناور پیوسته میگردد، چیز تازه ای انجام نداده ایم، و در این صورت ما ملت اسلامی بهمۀ تحولات و پیشرفتهای ملل جهان که روشنفکران امروز را بتعجب و حیرت انداخته پیشرو و پیش قدم و از همه بهتر و زودتر بترقی و تمدن نزدیک شده ایم.
اما میو میگساری و قمار و قماربازی و اختلاط زن و مرد را بدون تردید و واقعاً اسلام از اول قدغن کرده است، و باز هم در تحریم آنها اصرار دارد، گرچه زنان و مردان روشنفکر امروز هر اندازه هم ناراحت باشند و بدیهی است که رشته بحث و جدال در این باره بدرازا میکشد و لیکن ما مسئله را از نزدیکترین مأخذ خود مطرح میسازیم؛ و دربارۀ رسوائی شراب بس است که در پارلمان کشور فاسق فرانسه که هنوزهم از مستی باده هوشیار نگردیده است یک بانوی نمایندۀ پارلمان لایحۀ تحریم مسکرات و باده گساری را بپارلمان تقدیم و فوریت تصویب آن را از نمایندگان میخواهد!! آری، همان یک شاهد زنده تاریخی در رد یاوه سرائیهای زنان و مردان باده پیما و سرمست عصر جدید تمدن ما را بس.
من در اعماق ضمیرم نسبت به مسکرات کوچکترین احترامی احساس نمیکنم، اما همین اندازه میدانم که اصل میگساری نمودار حال یک اجتماع مریض و یا یک شخص بیمار است، زیرا اجتماعی که اختلاف طبقاتی آن بحد اعلا میرسد که در اثر آن گروهی در عیاشی و خوشگذرانی و فسق و فجور روانکش و خارج از اندازه زندگی کند، مسلماً اینگونه زندگی نیازمند بیک رشته سرور و شادکامی مصنوعی خواهد بود و در مقابل زندگی طبقه دیگری توأم با محرومیت کافرکیش و یا همدم با ذلتهای خفقان آور خواهد بود، و بدیهی است که چنین زندگی نیز احتیاج مبرمی باین سرگرمیهای نامرئی و راه زنان کاروان عقل و شعور دارد تا بیاری آنها انسان بتواند اندکی خود را از این فشار ننگین آسوده بسازد، و بعبارت واضح تر: از فشار سیاه روزی و بدبختی ننگین زندگی اندک زمانی خود را از عالم انسانیت دور کند!! در اجتماعیکه برای بدست آوردن لقمۀ نانی کوششهای بیفایده ظالمانه مشاعر انسان را از کار بیاندازد، در اجتماعیکه سپاه غصهها و تلخکامیها از همه جانب بانسان حمله آغازد و افکار پریشان نسبت بحال و آیندۀ تاریک زندگی او را تاریکتر بسازد، و محرومیت از حقوق با همه وسائل و ابزار لازم در اطرافش حلقه بزند، و برای گرفتن انتقام شیطانی هر ساعت صدای خوفناک و وحشت بار فشار زندگی در گوش انسان طنین اندازد. البته، این عوامل شخص محروم را برای تفکر در دورنمای یک زندگی ایده آلی در سایه دیوارها و رهگذرها مدتهای زیاد بتوقف و نشستن طولانی غم رنگ ناچار میسازد.
بخوبی پیداست که اینگونه اجتماع بشراب و باده و سایر مواد مخدره پناه خواهد برد، تا برای رهائی از افکار پریشان زندگی در عالم خیال و اوهای نقشۀ یک عالم خالی از این بدبختیها را طرح کرده و مدت کوتاهی خود را در آنجا مشغول بسازد.
ولی، با وجود این بیپرده باید گفت که هیچ یک از این بهانهها میگساری و باده پیمائی را قانونی نخواهد ساخت، بجهت اینکه وجود باده و میخود دلیل بر بیماری اجتماع است و برای برانداختن این فساد نیز خود آن رهبر مبارزه است. آری، اسلام روزی که شراب را اکیداً قدغن کرد این بهانه هائیکه بصورت دلیل و برهان بشر را بمیگساری و باده نوشی تحریک میکند نادیده نگرفت. بلکه، اول برای از بین بردن این بهانههای دلیل نما اقدام و پس از آن تحریم مسکرات را رسماً اعلام نمود. بنابراین، سزاوار است که تمدن جدید روش معالجۀ بیماریهای داخلی اجتماع را از اسلام فرا گیرد؛ تا بداند که اسلام چگونه با نظم صحیح اقتصادی و اجتماعی و تربیت روحی و فکری و جسمی این مرضهای هستی سوز را نابود میسازد. تمدن امروز بجای اینکه اسلام را بباد انتقاد و ناسزا بگیرد باید این تعلیمات حکیمانه را از آن یاد بگیرد و در راه بهبود و علاج بیماران خود بکار ببندد.
اما مسئلۀ قمار بر همگان روشن است که در جهان بجز بیخردان و عدهای از زنان و مردان خودسر کسی از آن راضی نبوده و نخواهد بود، و بهمین جهت احتیاج نداریم که در بیان رسوائی آن سخن بگوئیم: بلی، یگانه چیزی که باعث انگیزش بحث وجدال هست و در اطرافش سخنها بدرازا باید گفت: مسئلۀ اختلاط زن و مرد است. مرتب از هر سو نالههای غم رنگی بگوش میرسد که تا کی ما در حال عقب افتادگی زندگی کنیم؟ و تا کی راه تمدن و ترقی را بروی خود ببندیم؟ تا کی خود مانع از پیشرفت کار خود باشیم؟ و از این قبیل سخنهای پریشان فراوان گفته میشود، در جواب آنان بیپرده باید بگویم: از ما بتمدن شکست ناپذیر فرانسه سلام برسانید! زیرا آنجا مهد تمدن و سرزمینی است که عاشق و معشوق در هر رهگذری دست عشق بگردن یکدیگر انداخته و مانند بادام دومغز درهم فرو رفتهاند، سرزمینی است که شیفتگان عشق مانند علفهای هرزه بهم پیچیده و غرق در بوس و کنار شده، از خرمن عشق بهره بر میدارند. و هرگز تماشای رهگذران متمدن صفای محفل آنان را تیره نمیسازد، عجبتر اینکه پلیس فرانسه در آن عشقگاه پاس میکشد، تا از مزاحمت رهگذران آنان را حراست کند، پاس میدهد که مبادا باین عاشق و معشوق متمدن قبل از انجام شیرین کاریهای خود گزندی برسد!! و فنون بازی آنان ناتمام بماند! تمدن در این سرزمین بحدی رسیده که وای بحال کسانیکه بسوی اینگونه عاشقان بیدل با دیده انکار نظر کنند، زیرا که این ناظر بلا فاصله از طرف جامعۀ متمدنین با حقارت و بدبینی سرکوب خواهد شد.
همچنین سلام ما بر آن تمدن نوپدید آمریکا باد؛ سرزمینی که ملت در آنجا بیپرده زندگی و بیپرده سخن میگوید: و هرگز در زندگانی خود سرگردان و دو دل نیست، مردم آنجا چنان پنداشتهاند که غریزه جنسی یک امر ضروری بیولژی است، و بهمین جهت ضرورت غریزه را برسمیت شناخته و راههای آمیزش جنسی را از هر سو هموار و آسان نموده و نگهبانی و سرپرستی اجتماع خود را بدست غرایز سپردهاند، در آن اجتماع بهشتی!! هر پسری را دختری و هر دختری را پسری رفیق است، همه جا باهم آمیزش کرده باهم داخل و خارج میشوند، باهم بتماشاگاهها رفته و بتفریحهای نهانی پرداخته و یکدیگر را از فشار ضرورت جنسی آسوده ساخته، و از زیر بارسنگین شهوت خود را نجات میدهند، تا دیگر جسم و جان و اعصاب جوان امریکائی در زیر فشار ناراحت نگردد، و چون فردا فرا میرسد آزاد و بینیاز و سرشار از نشاط از تفرجگاه برگشته هر یک بکار خود مشغول شده و برای پیشرفت زندگی بشریت بکار و کوشش میپردازند تولید میکنند و اندوخته میسازند.
سپس باز پی کار خود رفته به راز و نیاز میپردازند و بهمین ترتیب ملت متمدن امریکا همه روزه به ترقی و تمدن خود مشغول است، تا خدا میداند که بکجا خواهد رسید!! بلی، صحیح است که تمدن در قاموس اهل تمدن امروز جز این نیست، اما پوشیده نماند لازم بتوضیح نیست که ملت متمدن و رشید فرانسه همان ملتی که دیدیم و شنیدیم روزی که دولت نازی آلمان نخستین ضربت را بر پیکر تن پرورش حواله کرد، ذلیلاً نه پشت خود را خم نمود، و بذلت و خواری تن داد نه برای این بود که استعداد و وسائل جنگی آن ناقص بود. بلکه، برای این بود که ملت فرانسه یک ملت تن پرور و عیاش و بیشخصیت بود، نتوانست از حریم خود دفاع نماید، ملتی بود که در منجلاب شهوات و رسوائی تاچانه فرو رفته و تجملات فریبنده تمدن او را آواره ساخته بود، در میدان نبرد از فرو ریختن ساختمانهای آسمان خراش و از ویران شدن رقاصخانههای شهرزیبای پاریس میترسید، آری، میترسید که بمبهای مخرب دشمن آنها را فرو ریزد و جنگیدن با دشمن بقیمت ویرانی کابارهها و با از دست رفتن وسائل عیاشی و تن پروری تمام شود.
آیا این همان تمدن نوپدید نیست که روشنفکران بیفکر روز ما را از جان و دل بسوی آن میخوانند، و یا فریب خوردهاند و نمیدانند که چهها میگویند: آن امریکائی که در نظر غفلت زدگان مترقی ستاره تمدن و ترقی نمودار شده چندی پیش در یکی از شهرها سرشماری کرد و در کار دوشیزگان محصل دقت بسزا نموده. معلوم شد که سی وهشت درصد از محصلین مدارس متوسطه آبستن هستند، و این نسبت در میان محصلین دانشکدهها و دانش سراها کمتر از مدارس متوسطه است، زیرا که هرچه سطح معلومات دانشجویان بالا رفته تجربه بیشتر اندوخته و بهتر میتوانند از وسائل جلوگیری از آبستنی استفادۀ نمایند. آیا این همان تمدن است که روشنفکران عصر حاضر ما را بسوی آن میخوانند و افتخار رهبری این دعوت را بعهده دارند، و یا یک قافلۀ فریب خوردهاند سخنی را میگویند که خود نمیفهمند.
بلی، نجات دادن اعصاب از زیر بارسنگین غریزۀ جنسی یک هدف بس عالی است، و اسلام نیز کاملترین عنایت خود را در این باره مبذول داشته است، زیرا پیش از آنکه امریکائی متمدن این هدف عالی را با تجربههای نادرست کشف کند اسلام بخوبی میدانست که مشغول شدن دختران و پسران غرب بمسائل جنسی آنان را همین اندازه از کار و تولید باز داشته و در میدان تاریک غریزه جنسی زندانی میکند، و در نتیجه از کار و کوشش و از پیش رفت زندگی سعادتمند باز میمانند، تا وقتیکه پیروزانه از این میدان ننگین بر گردند و وقتی هم که بر گشتند دیگر بشر سالم نیستند. بلکه، دوباره فردا همان خواهند بود و سرانجام نه فردا تمام میشود و نه انتظار بپایان خواهد رسید، و با این ترتیب بشر متمدن امریکائی در منجلاب شهوتهای حیوانی سقوط و از محیط پاک بشریت بیرون شده است.
اما آن هدفیکه در نظر طرفداران متمدن امروز صحیح و شایسته است که همه وسائل سالم در بدست آوردن آن بکار آید، و در اثر آن اجتماع ناآلودۀ بشر را آلوده و دختران و پسران جوان را در هر کوی و بر زن چنان آزاد بگذارند تا مانند چهارپایان برای خاموش نمودن سوزش شهوت در هر رهگذری روی هم بپرند و کام دل بستانند، هرگز راه صحیح این کاروان نبوده و تا ابد هم نخواهد بود، و تاکنون هیچ عاقلی این قانون را تصویب نکرده است.
پس بنابراین، وقتیکه دیدیم نتیجۀ آن همه تولید مهم آمریکا این همه هرج و مرج اخلاقی است و اسیران غفلت آن را یک روش صحیح میدانند باید اول بدانند که آن فقط یک تولید مادی و آنچنان مهم نیست، زیرا ممکن است روزی برسد که انسان مصنوعی در این باره بشر را از انسان زنده بینیاز نماید. و بعبارت دیگر: عروسک پلاستکی بجای عروس واقعی استخدام شود که هم ارزانتر و هم بشر را از دست مادر زنها آسوده میسازد.
و اما در پیشرفت افکار عالی و اصول انسانیت چه عرض کنم!!؟ ملت آمریکا همان ملتی است که هنوزهم با سیاه پوستان بومی هم وطن خود آنگونه وحشیانه رفتار میکند، و سیاه چهرگان را با بدترین نوع بردگی که در تاریخ بشر بیسابقه است استعمار مینماید!! ملت امریکا همان ملت متمدن است که در تمام نقاط جهان همه قضایای استعماری را از نزدیک و دور عملاً برسمیت میشناسد، واضح است آن سقوط و تنزل شخصیت را که در شهوترانی و پرستش غریزۀ جنسی نمودار است، و آن تنزل اخلاقی که در استعمار کردن ملتها و ببندگی کشیدن بشریت نمایان است با اوصاف درندگی و حیوانیت فرقی نتوان گذاشت، و این دو صفت ناستوده را از یکدیگر جدا نتوان شمرد، زیرا که هردو تنزل شخصیت و سقوط انسانیت است، چگونه ممکن است که متمدن نمایان عصر حاضر بآن پناه ببرند،؟ اما آن بجهت و سروریکه هنگام خودنمائی زن با بدن عریان و نیمه عریان باجتماع دست میدهد واقعاً یک نوع سبک مغزی و خودسری است که از هر سو سوخته دلان عیاشی را بخود متوجه نموده و افکار و ضمایر جگرسوختگان هوسرانی را مشغول خود میسازد، و بدون تردید اینگونه شادکامی در این جهان متمدن فراوان وجود دارد و همه میدانند که سفرههای رنگارنگ پر از طعامهای گوناگون بهتر از سفرۀ یک رنگ و مکرر روزانه است.
و لیکن، بیپرده باید گفت که هدف اصلی بشریت از اول بالاتر از این بوده و برای توضیح بیشتری ناگزیریم که حدود هدفهای منظور را تعیین و بیان کنیم، اینک باید بدانیم که آیا مهمترین مقاصد و عالیترین هدفها این است که فقط دائم از شادکامی و سرور زودگذر بهره برداریم و سایر هدفهای زندگی را نادیده بگیریم؟ و بازهم باید ببینیم که تاکنون از قدیم و جدید کسی را سراغ داریم که لذت و محبوبیت شهوت را انکار کند؟ و بگوید که در نظر مردم محبوب و خوش آیند نیست!! و اگر جز این است پس چرا آنها را در قاموسها لذت آور نامیدهاند؟ همه میدانند که شادکامی و کامرانی ارمغان تازۀ نیست که ملتهای متمدن غربی در قرن بیستم بدست آورده باشند. بلکه، پیش از این ملتهای متمدن یونان و ایران و روم کاملاً بآن آشنا بوده و در این منجلاب تاچانه فرو رفته بودند، سپس هیچ میدانیم که سرانجام آنهمه شهوت رانیها چه شد؟ آری، هر یک از این دولتها که در دوران قدرت و عظمت خود در این گرداب ناستوده بغرقاب افتادند عاقبت از کار وکوشش و از تولید و بهره برداری باز ماندند و از دیدن شکوفههای روح پرور زندگی محروم گردیدند، و بارزترین نمونۀ آن در سرزمین فرانسه دیده شد و خلاصه در هر نقطۀ عالم در مدار تاریخ بشر که زندگی با فساد و شهوت پرستی توأم گشته نتیجه همین بوده است و بس!! آری، این سنت دیرین و لایزال خدائی است، در این ستاره خاکی که هرگز دست تغییر و تبدیل بآن نرسیده و نخواهد رسید.
بلی، دنیای غرب تازه بدوران رسیده، این نیرو و قدرت مادی را تازه بدست آورده نیروی علم و صنعت، نیروی کار و کوشش و تولید تازه نصیبش شده و این باد غرور و نخوت شهوت و شهوت پرستی مرتب بدماغش دمیده میگردد، تا روزی که بانحطاط برسد و هم اکنون قسمتی از آن در غرقاب انحطاط فرو رفته و بقیه نیز در حال و در راه انحطاط و سقوط است. و لیکن ما مسلمانان امروز دارای هیچگونه نیرو و قدرتی نیستیم زیرا که این شرایط و مناسبات اجتماعی و سیاسی هستی سوز که متجاوز از دو قرن است ما را احاطه کرده هرگز بصلاح ما نبوده و هیچوقت اجازه نداده تا بتوانیم قدرتی بدست آریم، و در پیشرفت مقاصد خود بکوشیم. بنابراین، از افتادن بگودال شهوات از راه تقلید بنام تمدن و ترقی چه سودی میبریم، و یا بنام فرار از تهمت ارتجاع و جمود فکری چه فایدۀ بدست میآوریم؟ تاکنون از این افکار جز مستی و سرگردانی سودی نبرده ایم، و مسلماً هرچه با این آلودگی پیش برویم علاوه براینکه سودی نبرده ایم در منجلاب فساد و در غرقاب بدبختی بیشتر فرو خواهیم رفت، هرچه تیزتر و عنان گسیخته تر برویم زودتر بهلاکت خواهیم رسید!، بدیهی است که هر نویسنده و هر متفکر آزادی که ما را بآزادی از آداب و رسوم خود بخواند تحت هر عنوانی و بهر نامی که بخواند، بطور یقین او یکی از پیام آوران و خدمت گذاران استعمار است، خواه از اول بقصد خدمت باستعمار دعوت کند و یا بطور ناآگاه و بدون اراده این مأموریت را بانجام برساند، در صورتی که خود استعمار و استعمارگران این نویسندگان و این آزادفکران را بخوبی میشناسد، و ارزش خدماتی را که در گمراه ساختن ملتها انجام میدهند بهتر از خود آنان میداند و همه کس میداند که چگونه جوانان ملتها را با بحث و گفتگو در باره بهجت و سرور و عیاشی و شادکامی مشغول میسازند، و بهمین جهت پاداش بسزائی از طرف استعمارگران نسبت بنوع و مقدار خدماتیکه در مجلهها و روزنامهها و کتابها منتشر میکنند، و یا در سازمانهای دولتی بکرسی مینشانند دریافت میدارند، و این خدمت گذاران از دو حال بیرون نیستند یا از اهل مکر و حیله و از سرسپردگان استعمارند و یا غفلت زده و فریب خوردهاند، قصد آنان خدمت باستعمار نیست، و لکن در خارج کردارشان بنفع استعمار انجام میگردد، گاهی میگویند: بوضع زنان متمدن غربی با دقت نگاه کنید، ببینید چگونه در جامعه از یک مقام پستی بمقام ارجمندی رسیدهاند، و چگونه از آن ذلت جان سوز بدر آمده و خود را بکاروان بشریت رسانده و وظیفه خود را بطور شایسته انجام میدهند. ما در سابق از این آزادی تحت عنوان زن در اسلام بتفصیل سخن گفتیم، و اینجا نیز اضافه میکنیم که مسلماً بیرون جستن زن از محیط زندگی خانوادگی برای بدست آوردن کار و ظاهر شدن آن در مظاهر اجتماعی برای وی تجربههائی اندوخته و جرئت بیشتری داده و بر احساسات و طنازی او افزوده است، و بطور یقین اگر بکارهای مهم و با ارزش مادری و بتربیت فرزندان خود مشغول میشد، هرگز باین اندازه پرروئی نمیرسید، و هیچگاه نمیتوانست تا این حد طنازی و دلربائی کسب نماید.
همۀ این مطالب صحیح است اما ما از روشنفکران و طرفداران زن میپرسیم که آیا واقعاً این جرئت و خودنمائی چیزی برهستی و شخصیت زن افزوده است؟ و یا شخصیت او را از جهتی در ظاهر بالا برده؟ و لکن بهمان نسبت واقعاً از جهات دیگری ارزشهای زیادی را از دستش گرفته است؟ و بازهم بتکرار میپرسیم: آیا این جسارت و خیره سری چیزی را بارزش و آبروی اجتماعی زن بخاطر وی افزوده است؟ و یا بخاطر این است که با نشان دادن اندک سودی سرمایۀ هستی را از دستش بگیرد. بلی، جای گفتگو نیست که زن در عالم غرب برای مرد رفیق شایسته و یارصدیق است، از احساسات عاشقانه و نیازمندیهای کامیابی او با جان و دل استقبال و در آسان نمودن پارۀ مشکلات با وی همکاری میکند، اما با وجود این از انجام وظیفۀ یک همسر شایسته و مادرمهربان عاجز است و در انکارکردن این حقیقت نالههای تبداران تمدن پرستان روز و طرفداران سینه چاک جامعۀ زنان بیفایده است، زیرا اینک حقایق آمار رسمی کشور آمریکا بر صدق گفتار ما شاهد است که در آنجا مطابق آمار رسمی دولت نسبت طلاق به چهل درصد بالغ گردیده و البته این نسبت بزرگ از آیندۀ خطرناکی نوید میدهد، و از انحلال روابط زناشوئی و سازمان خانوادگی حکایت میکند، گرچه در اروپا نسبت طلاق از امریکا کمتر است ولی رفیق گرفتن و عاشق جستجو کردن یک کار معمولی و رسمی و در میان مردم اروپائی معروف است، پس اگر زنان امریکائی و یا اروپائی همه کاردان و شایسته بودند باین معنی که میتوانستند در تشکیل یک خانواده و رعایت آن استقلالی بدست آورند، هرگز اینقدر طلاق در امریکا و این همه فرار از خانه و خانواده و زناشوئی در اروپا دیده نمیشد، و اما وظیفه درخشان مادری که دربارۀ آن بتفصیل گفتگو کردیم و گفتیم که مشغول شدن زن بکارهای خارج از وظیفۀ خود چه زیانهای جبران ناپذیری در بردارد. و آن همان است که زن امروزی را بخود مشغول ساخته و دیگر فرصت نمیدهد که او بوظایف مادری قیام نماید، زیرا زنیکه از فشار کار خسته و فرسوده شده دیگر در اعصاب خود تاب و توان انجام وظیفه مادری نخواهد یافت، و در وجودش استقبال زحمات بیش از این نخواهد شناخت، در اینجا باز از روشنفکران امروز میپرسیم که آیا مجموع سازمان بشریت با قطع نظر از عیاشی و خوشگذرانی تاکنون در این اختلاط سودی برده است؟ آیا راه یافتن چند نفر زن در پالمانها، وزارت خانهها، و سازمانهای دولتی در عالم چیزی از این همه مشکلات جهانی را آسان نموده است؟ آیا شرکت جستن هزارها و میلیونها زن در کارخانهها، تجارتخانهها، هتلها، مهمانخانهها، کافه رستورانها و در همه جا تاکنون باری را از روی دوش این جامعه بر داشته است؟ آیا برای زن جز خطابه خواندن در پارلمانها و یا انجام دادن وظایف اداری در اجتماع وظیفه ای نیست که در آنجام آن بکوشد؟ هنگامیکه زن بوظیفه درخشان مادری قیام و فرزندان خود را یعنی زنان و مردان درستکار جامعۀ آینده را روی هدف صحیح تربیت کند و از میان آنان خدمت گذاران صدیق وطن بجامعۀ بشریت تحویل بدهد، بشر رستکار و فرزندان لایقی پرورش بدهد، که هرگز انحرافات روحی و اخلاقی نتواند آنان را فاسد و فرسوده بسازد، بازهم این مادر در اجتماع انسانیت وظیفه خود را انجام نداده است؟ آری، صحیح است که زن از کف زدن پارلمانیان در حال خطابه او و از بازشدن دهان تماشا چیان تا بناگوش در سالونهای رقص، و از تملق و چاپلوسی رهگذران و از بدرقه کردن چشم چشم چرانان و اندام نیمه عریان او، سرمست و خمار و سرشار از نشاط میگردد، اما این مستی موقت و این نشاط زودگذر نتیجه ای جز این ندارد که یک عده کودکان بیمادر و محروم از عواطف بشریت در جامعه پیدا شوند و در اثر آن عدۀ نیز عنصر دوستی و محبت و درستکاری را که لنگرتوازن و کنترل شهوات است از دست بدهند. آری، عاطفۀ انسانی و نوع دوستی یگانه عاملی است که شهوت فتنه انگیزی و خوی درندگی را در نهاد بشر تعدیل و حس آلام خود پسندی و خودخواهی را تسکین میدهد، بدیهی است که این بذر محبت را جز مادر کسی نمیتواند در نفوس بشر بکارد، روح بیپایان مادر است که بفرزندان بشریت هستی و شخصیت میبخشد، پس ما حق نداریم این اندازه در باره زن سختگیری کنیم، و او را از لذتهای زندگی و کسب شخصیت فردی محروم بسازیم، آخر کی و کجا عوامل زندگی بما اجازه داده که همگی چه زن و چه مرد خودسرانه و مطابق دلخواه خود از لذائذ زندگی بدون قید و شرط کامیاب شویم و با پسند خاطر و هوای نفس خود، همه جا اظهار وجود و ابراز شخصیت بنمائیم، و قانون طبیعی عالم را برهم بزنیم. آری، وقتیکه بشر بندۀ حلقه بگوش حس خودخواهی و خودکامی شود و عنان گسیختگی و بیبندوباری را شعار خود سازد و بیملاحظه دائم در پی شهوت پرستی روان شود و بخواهد در همه جا همۀ لذتهای جهان بدون حساب در اختیار او باشد، هیچ میدانیم که در وضع اجتماعی و سرنوشت زندگی با چه حادثههای تلخی روبرو خواهیم شد؟ آیا نه چنین است که در اثر این بیبندوباری چه نسلهای بدبخت و ناتوان و چه فرزندان بیحس و اراده از ما بیادگار خواهد ماند؟ مسلماً باعث بدبختی و بیچارگی نسل آینده خودسری و انحراف ما بوده و وبال آن همه تلخکامی و بدبختیها بعهده وجدان ما خواهد بود؟ آیا اجتماع آن نسل تیره روزگار از زنان و مردان تبه کار تشکیل نخواهد شد؟ ِآیا داستان مساوات حقوق زن برای ابد در عرصۀ زندگی بحال بشریت سودمند است؟ آیا سزاوار است که بعضی افراد زنان تا عمر دارد در کامرانی و خوشگذرانی و عیاشی افراط کند؟ و سایر افرادش در نسلها و قرنهای آینده از همه چیز محروم بماند؟ آیا این برای اسلام عیب است که بشریت در نظر حکیمانه آن مانند یک رشته زنجیر ناگسستنی و افراد بشر در نظرش یکسان است که زمانی بزمانی، و گروهی بگروهی فرونی ندارد، و در بهره برداری از محصول انسانیت در گذشته و آینده و حال همه را یکسان شرکت داده و هیچوقت سعادت عدهای را فدای شهوت رانی و هوسبازی دیگران نمیسازد.
بلکه عیب اسلام بود اگر استفاده از لذائذ را تحت همه عنوانها در همه ادوار برای بشر تحریم و از جنبشهای فطری جلوگیری مینمود، تا هیچوقت بشر نتواند احتیاجات خود را برطرف سازد. آیا واقعاً اسلام میتواند چنین کارخلافی را انجام بدهد؟ در فصل آینده نیز در این باره بتفصیل سخن خواهیم گفت.