اسلام و نابسامانیهای روشنفکران - جلد اول

آیا دین افیون ملت‌هاست؟

آیا دین افیون ملت‌هاست؟

این عقیدۀ کارل مارکس است که می‌گوید: دین افیون ملت‌ها است. و کارگردانان مرام کمونیستی در کشورهای مسلمان نشین مشرق زمین این گفته را مانند یک شعار مقدس تکرار کرده و کوشش می‌کنند که آن را با وضع دین اسلام منطبق سازند.

آری، مارکس و سایر کارگردانان ابتدائی رژیم کمونیستی ممکن است بمناسبت پاره ای شرایط و علل مخصوص محلی که در آن محیط وجود داشت در این انقلاب ضد دینی معذور باشند، و با آن وضع ناهنجاری که آن روز کمونیست‌ها روبرو گردیده بودند حق داشتند که چنین عقیده ای را اظهار نمایند، زیرا که همزمان با انقلاب کمونیستی نظام جهانسوز تیول در سرزمین اروپا بصورت ننگین‌ترین ادوار تاریخ اروپانمایان شده بود، و این وضع ننگبار بخصوص در روسیه شوروی با شدیدترین وجهی خودنمائی می‌کرد، بطوریکه در هر سال هزاران نفر بشر از شدت گرسنگی جان میداد و میلیونها مردم بینوا با بیماری جانسوز سل و سایر بیماریهای هستی سوز تلف میشدند و قربانیان شدت سر ما نیز بهمین اندازه میرسید. و این وضع دلخراش زندگی عموم مردم آنجا را تشکیل میداد و همه ساله هم تکرار میشد، و حال آنکه غارتگران نظام شوم تیول و یغماگران استعمار همه جا و همه وقت با خون رنجبران بیپناه بازی می‌کردند، و از دسترنج زحمتکشان بینوا در خوشگذرانی و عیاشی و فسق و فجور بسر برده و از هر گونه ناز و نعمتی که بخاطر بشر راه یابد استفاده مینمودند، هردم که پیک خیالی از گوشه خاطر ستمدیدگان میگذشت، و میخواستند سربلند کرده باطراف تاریکشان نگاه کنند. و بلکه، هر لحظه که میخواستند دربارۀ آن همه جور و جفا که از یغماگران تیول میدیدند اندیشه نمایند، و زندگی وحشتناک آینده را در ضمیر خود مجسم سازند، فوراً کشیشان و رجال پرعاطفۀ دینی بسراغ آنان شتافته، و با زبان نرم و لطیف میگفتند: ای برادران! و ای فرزندان گرامی! اگر کسی بصورت راستت یک ضربه سیلی نواخت گونۀ چپ را نیز از وی دریغ مدار، و هر کس روپوشت را برد پیراهن را نیز باو واگذار. و همینطور کشیشان دین ساز و رجال کلیسا پرداز بنام دین در میان ملت براه افتاده اعصاب مردم را از انقلاب برعلیه ستمکاران فرسوده و از احساس درک رنج غافل میساختند، و با یادآوری نعمت‌های اخروی که بگمان آنان خدا برای کسانیکه در برابر ستم و ستمکار صبر کنند و بشقاوت و بیرحمی آنان رضایت بدهند و عده داده، خونگرم ملت را تخدیر و از بروز انقلاب و اظهار ناراحتی جلوگیری مینمودند، و هر وقت که این وعده‌ها و آرزوهای دور و دراز بهشتی کارگر نبود حربۀ تهدید را بکار میانداختند، فاش میگفتند که هر کس نسبت به تیولگر و آقا بالاسرش نافرمان شود مانند این است که با خدا و کلیسا و رجال دین و رهبران کلیسا نافرمانی کرده است.

در اینجا باید بگوئیم که خود کلیسا نیز از بزرگ‌ترین بهره برداران و از با نفوذترین غارتگران نظام شوم تیول بود، میلیونها برده در اختیار داشت که بحساب کلیسا در مزارع کشاورزی بکار گماشته میشدند. بنابراین، خیلی ساده و طبیعی بود که کلیسا نیز مانند یک قیصر با نفوذ در صف قیصرها و اشراف قرار گرفته و برعلیه مردم رنجبر و ملت زجردیده قیام کند، زیرا که همۀ مالکین تیول سپاه واحد و اردوی مشترکی را تشکیل داده، و برعلیه ملت ستم کشیده میجنگیدند، و بهمین دلیل روزی که انقلاب بپا شد و انقلابیون پیروز شدند، بر هیچ یک از خونخواران رحم نکردند، اشراف غارتگر و قیصرهای بی‌انصاف و رجال بیدین کلیسا در قانون کمیته انقلاب یکسان اعلام گردیدند. و هرگاه تطمیع و تهدید و وعده و عید مؤثر نبود عقوبتها و شکنجه‌های ضدانسانی برعلیه ستمدیدگان بکار میرفت، و بنام خروج بر دین و باتهام بیدینی و بی‌اعتنائی با قوانین خدا مردم را تأدیب می‌کردند، و بهمین دلیل در کشور روسیه دین دشمن سرسخت ملت بشمار میآمد، و در آن محیط تیره این گفتار کارل مارکس که میگفت: دین افیون ملت‌ها است، خریداران زیادی پیدا کرد، و روی همین اصل کمونیست‌ها در ممالک مشرق زمین مسلمان نشین بروش و رفتار یک عده روحانی نمایان حرفه‌ای منحرف از دین، اشاره می‌کنند که در کسب خوشنودی صاحبان نفوذ همت گماشته‌اند، و برای خوشنودی ستمگرانی که دائم برعلیه ملت‌های رنجدیده قیام و با قدرت خائنانه خود تیشه بر ریشۀ آنان می‌زنند، دائم با زبان چرب و نرم ملت‌ها را بهوای بهشتی که بگمان آنان خداوند برای صابران بر ظلم و ستم آماده کرده امیدوار می‌سازند، تا جنایتکاران و سیه دلان از لذتهای دنیا و از حقوق ستمدیدگان حداکثر استفاده را ببرند.

مثلاً کمونیست‌ها بعضی از رجال جامع ازهر عصر ملک فاروق را برخ مردم میکشند که این روحانی نمایان تبهکار بیک رشته کارهای ناستوده اقدام می‌کردند؛

۱- دست ملک فاروق جفاکار را میبوسیدند.

۲- در پیشگاه ستمکارش پیشانی چاکری بر آستان میسودند.

۳- او را ظل اللّه می‌خواندند.

۴- همه جا و همه وقت برای وجودش از خدا عافیت طلب می‌کردند.

۵- و با میل خود آیات قرآنکریم را بنفع ملک فاروق و همراهانش تأویل مینمودند.

۶- برای خوشنودی او آثار و تعالیم گرانبهای اسلام را پایمال می‌کردند.

۷- بدین وسیله قدرت و نفوذ و مقام او را در میان ملت استوارتر میساختند، و از انقلاب توده‌های زحمتکش برعلیه فروق یغماگر جلوگیری مینمودند.

۸- کسانی را که بر ملک فاروق و همراهانش اعتراض می‌کردند خارج از دین و یاغی بر فرامین خدا می‌خواندند. سپس کمونیست‌ها باین حقیقت یک شبهۀ دیگری را اضافه می‌کنند که خلاصۀ مفهومش این است که خود اسلام باین کار ناستوده دستور می‌دهد، و روح این دین با اینگونه نابسامانی‌ها کاملاً سازگار است، می‌گویند که بیان قرآنکریم این است که ﴿وَلَا تَتَمَنَّوۡاْ مَا فَضَّلَ ٱللَّهُ بِهِۦ بَعۡضَكُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖ[النساء: ۳۲] «آرزوی فضیلت‌هائی را که خدا برای بعضیها بیش از دیگران داده در سر نپرورانید»، و نیز می‌گوید: ﴿وَلَا تَمُدَّنَّ عَيۡنَيۡكَ إِلَىٰ مَا مَتَّعۡنَا بِهِۦٓ أَزۡوَٰجٗا مِّنۡهُمۡ زَهۡرَةَ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا لِنَفۡتِنَهُمۡ فِيهِۚ وَرِزۡقُ رَبِّكَ خَيۡرٞ وَأَبۡقَىٰ ١٣١[طه: ۱۳۱] «بآن نعمت‌های شاداب و آن پیروزی‌های زودگذر دنیا که برای آزمایش گروه نافرمان در اختیار آنان قرار داده ایم چشم ندوزید، زیرا که روزی پروردگار و نعمت بیپایانش بهتر و جاویدان تر است». بنابراین، اسلام نیز مانند سایر ادیان افیونی است برای تخدیر اعصاب ملت‌های زحمتکش.

تا اینجا خلاصۀ داستان شبهۀ کمونیست‌ها بود که بیان شد و لیکن شبهۀ دیگری هم هست که ما می‌خواهیم بیان کنیم:

می‌خواهیم اندکی در این باره گفتگو کنیم که آیا این روش ننگین که از یکعدۀ روحانی نمایان حرفه‌ای سرمیزند از اصول آسمانی اسلام است؟ آیا واقعاً اسلام این رفتار خائنانه را بآنان آموخته است؟ و یا اینکه اینگونه اعمال خود دلیل بر بیدینی این مردمان حرفه‌ای است؟ دلیل براین است که آنان از دین صحیح و راه راست روگردانند، مثل آنان نیز مثل سایر شعرای مزدور و نویسندگان و گویندگان خائن است که همیشه پیشانی بندگی را در پیشگاه یغماگران ناموس بشریت بخاک مذلت میمالند، و همه جا سعادت و کرامت خود را با شقاوت و تبهکاری آنان آلوده می‌سازند، تا بدین وسیله بتوانند ته کاسۀ آنان را بلیسند و از لذتهای زودگذر خوان نامشروع دزدان آدمیت لقمۀ بردارند.

آری، من یقین دارم که جرم و گناه این دین فروشان حرفه‌ای و این مردان روحانی نما بمراتب بزرگ‌تر و بدتر از جرم و جنایاتی است که خائنان و مزدوران دیگر مرتکب می‌شوند. و بیش از آن فجایعی است که از شعرا و نویسندگان و چاکران رسمی اجانب سرمیزند، زیرا که در دست آنان کتاب خداست، هر صبح و شام آیات قرآنکریم را تلاوت می‌کنند و بهتر از دیگران بحقیقت دین اسلام آشنائی دارند، و موقیعت مسئولیت خود را از همه بهتر درک مکنند، و با وجود این آیات و احکام خدا را بثمن بخس میفروشند، و از سود این معامله لقمۀ نانی میخورند که خمیرش را با خون دل مردم بینوا سرشته‌اند، قرآنکریم دربارۀ این پست فطرتان می‌فرماید: ﴿أُوْلَٰٓئِكَ مَا يَأۡكُلُونَ فِي بُطُونِهِمۡ إِلَّا ٱلنَّارَ[البقرة: ۱۷۴] «آنان انباشته نمیکنند در شکمهای خود جز آتش سوزان را» و لیکن من باز تکرار می‌کنم و فاش می‌گویم: و از گفتۀ خود دلشادم که در اسلام طبقۀ ممتازی بنام رجال دین وجود ندارد و مسلماً هرآنچه این رجال حرفه‌ای می‌گویند: دلیل بر علیه اسلام نیست، و هرگز روش خائنانۀ آنان را بحساب اسلام نمیتوان آورد.

جان، مطلب این است که بزرگ‌ترین مصیبت ملت مسلمان از نادانی و ناآشنائی از حقیقت دین خود پدید آمده، در صورتی که جهل و نادانی هرگز از احکام و قوانین اسلام نبوده و تا ابد هم نخواهد بود. بلکه، بعکس اسلام همه جا و همه وقت از علم و دانش استقبال کرده و از جهل و نادانی بیزار است.

بدیهی است که برای رفع این تهمت از حریم اسلام که می‌گویند: اعصاب پیروانش را تخدیر می‌کند همین اندازه بس که این همه جنبش هائیکه برعلیه ستمگران برپا گردیده و در اطراف کاخ یغماگران طینین انداخته اگر با دقت نظر کنی واقعاً یک رشته جنبش‌های دینی است، آن نهضتی که ملک فاروق خطرش را از نزدیک احساس کرد و رهبرانش را با ناجوانمردانه‌ترین وجهی کشت، و زندانها را برای سرکوبی آنان آمده ساخت، و پیش از فرا رسیدن بلا میخواست از آن جلوگیری نماید، و لیکن خوشبختانه خواستۀ خدا برخلاف ارادۀ ملک فاروق صورت گرفت. آری، همین یکداستان تاریخی برای رفع این تهمت خائنانه بس است.

اما من با جرأت می‌توانم بگویم که همۀ این نهضت‌های آزادی که در ممالک مشرق زمین مسلمان نیشین پدید آمده از حقیقت اسلام الهام گرفته است. نهضت و انقلاب ملت مصر را برعلیه فرانسه دانشمندان دینی رهبری نمودند، و انقلابیکه برعلیه تجاوزات محمدعلی پاشا صورت گرفت رهبرش مرد بزرگی بنام عمر مکرم یک رهبر برجسته دینی بوده، و آن شورشیکه در خاک سودان برعلیه دولت استعماری انگلستان برپا شد برهبری مهدی کبیر دانشمند بزرگ و زعیم دینی انجام گرفت، و همچنین نهضت ملت مسلمان لیبی برعلیه دولت ایطالیا و نهضت ضد فرانسوی در افریقای غربی همه نهضتهای دینی بوده است. و خلاصه در هر مکانی که نهضتی بپا شد و در هر نقطه ای که انقلابی برای آزادی بوجود آمد خود بهترین دلیل است که دین اسلام یک نیروی آزادی بخش شکست ناپذیر است، نه دعوت برگوشه نشینی و ذلت گزینی است و نه تن دادن بخواری و ستم هر ستمکار است.

اگرچه این حقایق تاریخی قابل انکار نیست. اما، ما در این باره بآنها قناعت نمیکنیم، بلکه در مناقشۀ این شبهۀ جاهلانۀ کمونیستی که می‌گوید: دین اسلام مخدر اعصاب زحمتکشان و مانع از مطالبۀ عدالت اجتماعی و توزیع عادلانه ثروت است بگفتگوی خود ادامه میدهیم، زیرا که این نهضت از بزرگ‌ترین دست آویزهای کمونیستی است که در همه جا برخ مردم میکشند.

و اهل تفسیر در شأن نزول آیه ای که کمونیست‌ها بنفع خود دست آویز نموده‌اند. ﴿وَلَا تَتَمَنَّوۡاْ مَا فَضَّلَ ٱللَّهُ بِهِۦ بَعۡضَكُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖ[النساء: ۳۲] (آرزوی آن نعمت‌ها و فضیلتهائی را که خدا برای بعضی از شما بیش از دیگران داده در سر نپرورانید) دو قول نقل کرده‌اند: یکی اینکه دربارۀ زنی نازل گردیده که میگفت: چرا جهاد در راه خدا مخصوص مردان است، و زنان از فضیلت سربازی و فداکاری محروم شده‌اند. و قول دوم که پیش دانشمندان تفسیر پسندیده تر است، این است که دربارۀ تهذیب و راهنمائی افرادی نازل شده که دست از کار و کوشش کشیده و بدون بردن رنج آرزوهای بیهوده داشتند. غافل از اینکه نابرده رنج گنج میسر نمی‌شود، و قرآنکریم از این آرزوی بیهوده مردم را نهی کرده است، زیرا که بیکارنشستن و درآمد مردم را حساب کردن هرگز زندگی را اداره نمی‌کند. و بلکه، بتدریج آتش خانمان سوز حسد در کانون سینه‌های بیکار شعله ورگشته جهانی را میسوزاند. و بدیهی است که حسد یک حس منحرف و بنیان گزار عداوت‌های آینده و بذر افشان فساد بیکاری است، و همگان می‌دانند که بدون کار و کوشش هیچوقت سودی نمیتوان برد.

بنابراین، این آیه بشر را بسوی کار و کوشش دعوت می‌کند، می‌گوید: ای مردم آرزوپرور! بجای اینکه بیکار بنشینید و آرزو تولید نمائید کار بکنید تا بفضیلت برسید، زیرا تنها راه رسیدن بسعادت و بهروزی کار و کوشش است.

اما آیۀ دیگری که بر پیامبر می‌گوید: ﴿وَلَا تَمُدَّنَّ عَيۡنَيۡكَ إِلَىٰ مَا مَتَّعۡنَا بِهِۦٓ أَزۡوَٰجٗا مِّنۡهُمۡ زَهۡرَةَ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا[طه: ۱۳۱] «بثروتهای انباشته و لذتهای سرشاری که بهرۀ بیدنیان قرار داده ایم چشم ندوز»، آن یک دعوت حکیمانه است بسوی بزرگی و بلندهمتی، دعوتی است برای زیر پا گذاشتن کاخهای ذلت و بدبختی، زیرا بدیهی است که این وسائل صاحبان خود را در نظر مردم محروم همیشه بزرگ نمایان می‌سازند، پس خطاب در این آیه بطور یقین متوجه شخص پیامبر است، برای کوچک نشان دادن مقام ثروتمندان با نفوذ و بیدین که وسائل زندگانی فراوانی در دست آنان انباشته گردیده می‌گوید: ای برگزیده من! گرچه این مشرکان بیخرد در ظاهر جاه و جلالی دارند و دارای مقامی هستند هشیار باش تو و مقام تو بالاتر از آنهاست، زیرا نیروی شکست ناپذیر حق در اختیار تست آن مقام و شکوه با اندک تحولی نابود می‌گردد. ولی، حق همیشه پیروز و پاینده است.

بنابراین، میبینیم که این آیه در بیان حقیقت دیگر است، غیر از آنست که کوته نظران فهمیده‌اند، از اینجا معلوم است که مفسرین صدر اسلام مثل اینکه می‌دانستند که پس از هزارسال مرام کمونیستی در جهان پیدا خواهد شد، و پیروانش این تهمتهای ناجوانمردانه را باسلام خواهند بست. آنروز پیش از وقوع حادثه قیام کردند دامن همت بکمر زدند و این تهمتها را از حریم پاک اسلام دور کردند، و این تفسیرهای سیاسی را که کمونیست‌های کوته نظر امروز دست آویز نموده و میخواهند حق را از مسیرش منحرف سازند رد کردند، بنازم بچنین بزرگ مردانی که آراء خود را بی‌پروا اظهار داشتند و بدین وسیله مشت محکمی بدهان یاوه سرایان کمونیست و غیرکمونیست نواختند، و با وجود این همه شواهد ما گفتگوی خود را با این یاوه گویان ادامه میدهیم و چینین فرض می‌کنیم که این آیات و نظایر آن‌ها مردم را بسکوت در مقابل امر واقع شده و عدم توجه بنعمتها و کامرانیهای نامشروع دیگران دعوت می‌نماید، اما باید دید کی و کجا این دعوت صحیح است و چگونه باید از آن پیروی کرد.

زیرا یا باید همه قوانین و فرامین اسلام را پذیرفت، و یا همه را نادیده گرفت و یا همه دعوت اسلامی را باید حق دانست، و یا همه را باطل شمرد. آری، فرض می‌کنیم که این دعوت مخصوص بفقرا و محرومین است باید در مقابل محرومیتهای جانسوز صبر کنند و بثروت ثروتمندان چشم ندوزند این یک کفۀ ترازو است.

در مقابل آن از طرف دیگر نغمۀ دعوتی مانند آن یا شدیدتر بگوش می‌رسد و آن هم متوجه ثروتمندان و اغنیا است، بآنان نیز می‌گوید: ای ثروتمندان دنیاپرست! این همه ثروت را رویهم انباشته نسازید، اندکی هم در راه خدا انفاق کنید. و میبینیم اغنیا را در صورت خودداری از انفاق با شدیدترین وجهی بمجازات آخرت تهدید می‌کند. بنابراین، اگر ما این مسئله را در وضع موجود مورد دقت قرار بدهیم خواهیم دید که هردو کفۀ این میزان متوازن و متعادل است، انفاق اغنیا در کفه ای و حفظ شخصیت و فرار از ذلت و خودداری از کینه و حسد از فقرا در کفه دیگر است، و با این میزان متوازن اجتماع اسلامی بزندگی سعادتمندانۀ خود ادامه می‌دهد، و با نفس و روح سالم و اقتصاد صحیح ثروت را برای همه توزیع می‌کند، و در محیط زندگی آزاد قدم بر میدارد که در نتیجه نه در میان اغنیا عیاش و خوشگذران نامشروع پیدا می‌شود و نه در میان فقرا محروم و درمانده یافت می‌گردد، و ما در فصل گذشته بطور تفصیل در باره انفاق و چگونگی آن سخن گفتیم، و طرق مختلف آن را که در عصر حاضر قابل اجرا و مناسب با وضع امروز است بیان نمودیم و گفتیم که با عنوانهای مختلف ممکن است انفاق را از صورت احسان خارج ساخت، و در باب تعاون انسانی و نوع پروری سعادتمندانه داخل نمود. دیگر احتیاج بتکرار نیست، و لیکن همین اندازه می‌گوئیم که اگر اجتماعی باینصورت اداره شود، دیگر ظلمی پیدا نخواهد شد، تا از مظلومین و ستمدیدگان در مقابل آن سکوت و بردباری خواسته شود، و همچنین محرومیت اقتصادی نخواهد ماند تا محرومین در برابرش بمحرومیت کشیدن مأمور شوند.

اما هنگامیکه اغنیا از پرداخت حقوق و انفاق واجب خودداری نمایند و همۀ تکالیف خدمات اجتماعی را بعهده ملت فقیر واگذارند.

در اینصورت کیست که فقرا را ببردباری و تحمل اینگونه ظلم و ستم دعوت کند، و محرومین را باجبار وادارد که به بیچارگی و محرومیت بسازید، و این همه جور و جفا را متحمل و ستمگران را آقا بالا سر خود بدانید. آیا این کار ناستوده از اسلام سرمیزند؟ اسلامیکه مردم مظلوم راضی از ستم و ستمگر را بعاقبت خطرناک در دنیا و آخرت تهدید می‌کند، و خلوت گزیدگان از مبارزه با ستمگران را با نوید عذاب و آتش سوزان هشیار می‌دهد، این قرآنکریم است که بگوش جهانیان میرساند: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ تَوَفَّىٰهُمُ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ ظَالِمِيٓ أَنفُسِهِمۡ قَالُواْ فِيمَ كُنتُمۡۖ قَالُواْ كُنَّا مُسۡتَضۡعَفِينَ فِي ٱلۡأَرۡضِۚ قَالُوٓاْ أَلَمۡ تَكُنۡ أَرۡضُ ٱللَّهِ وَٰسِعَةٗ فَتُهَاجِرُواْ فِيهَاۚ فَأُوْلَٰٓئِكَ مَأۡوَىٰهُمۡ جَهَنَّمُۖ وَسَآءَتۡ مَصِيرًا ٩٧ إِلَّا ٱلۡمُسۡتَضۡعَفِينَ مِنَ ٱلرِّجَالِ وَٱلنِّسَآءِ وَٱلۡوِلۡدَٰنِ لَا يَسۡتَطِيعُونَ حِيلَةٗ وَلَا يَهۡتَدُونَ سَبِيلٗا ٩٨ فَأُوْلَٰٓئِكَ عَسَى ٱللَّهُ أَن يَعۡفُوَ عَنۡهُمۡۚ وَكَانَ ٱللَّهُ عَفُوًّا غَفُورٗا ٩٩[النساء: ۹۷- ۹۹] «آن مردمیکه در دنیا بخود ستم کردند (و زیر بار جور و جفای ستمکاران رفتند) هنگامیکه جان عزيز آنان را مأمورین خدا می‌گیرند از طرف آنان مورد سرزنش و عتاب قرار می‌گیرند، فرشتگان خدا می‌گویند: شما در دنیا کجا بودید و زندگی خود را چگونه گذراندید؟ با سرافکندگی می‌گویند: ما بیچارگانی بودیم و در جهان کاری از ما ساخته نبود، (چاره ای جز تحمل ظلم و ستم نداشتیم!) پاسخ میشنوند که چرا مگر زمین خدا کم وسعت بود، مگر دنیای بزرگ برای شما تنگ شده بود؟ چرا بنقطۀ دیگری مهاجرت نکردید، (و چرا از محیط ستم خود را بیرون نبردید تا با تجدید قوا با ستم و ستمکار پیکار کنید و شاهد پیروزی را بدست آورید)، هان اینگونه مردم سزاوار دوزخند، شایسته‌ترین مکان برای آنان جهنم سوزان است، وه چه بدعاقبت و مکانی برای خود اختیار کرده‌اند. (آنان بیچاره نیستند)، بیچاره آن مردان و زنان و کودکانی هستند که نیروی مبارزه ندارند و همۀ راه‌های چاره بروی آنان بسته است و بهمین جهت جای امید است که خداوند از آنان بگذرد، زیرا که او بخشنده و آمرزنده است».

و با توجه با این حقیقت تابناک پرواضح است که اینگونه زندگی سراسر جرم است، و هیج غذر و بهانه ای دربارۀ آن پذیرفته نیست. آری، بزرگ‌ترین جرم‌ها در جهان این است که انسان بفشار ستم تن بدهد و با ستمکار مباره نکند، ببهانۀ اینکه او ضعیف و ناتوان و ستمکارقوی و توانا است و طبعاً ضعیف در مقابل قوی پایمال می‌گردد. اینگونه ستمدیدگان را قرآنکریم ستمکاران بر نفس خود مینامد، زیرا که خود راضی باین زندگی ننگین شده و از سعادت بی‌پایانی که خدا برای آنان منظور داشته روگردانند، در صورتی که برای رسیدن بیک زندگی سعادت آمیز و در راه مبارزه برعلیه ستم تا سرحد امکان بپایداری از طرف پروردگارشان دعوت شده‌اند.

بدیهی است که دعوت بر مهاجرت خود یکنوع مبارزۀ مخصوصی است نه اینکه یگانه راه نجات از روبروشدن با ظلم و ستم فرارکردن است. بلکه، اجتماع بشر را برای مبارزه راه‌ها و وظیفه‌های دیگری هست که در آیندۀ نزدیک دربارۀ آن‌ها سخن خواهیم گفت: در این جا فقط منظور ما بیان این نکته است که اسلام کسانی را که بزندگی مظلومانه راضی شده و ستم ستمکاران را با سکوت خود تصویب می‌کنند با شدیدترین وجهی ملامت و مؤاخذه می‌کند، تا حدیکه بیچارگان حقیقی که از شدت ناتوانی قدرت بر مبارزه ندارند، و راه‌های چاره بر روی آنان مسدود است دربارۀ آنان نیز وعدۀ آمرزش صریح نداده است، بلکه فقط با یادآوری عفو و رحمت پروردگار آنان را امیدوار ساخته، در صورتی که غذرشان پذیرفته و ناتوانی آنان بهترین گواه بیگناهی است. و لیکن مقصود از این تعبیرحکیمانه این نیست که ممکن است خدا از آنان نگذرد. هیهات! که پروردگار رحیم دربارۀ بندگانش ستمی روا دارد، بلکه منظور بزرگ و با اهمیت نشان دادن مطلب است، تا کسی از مبارزه کوتاهی نکند هر اندازه هم ناتوان است تا آنجا که قدرت هست باید مبارزه کرد، گرچه با یک فریاد باشد.

اما بیچارگان واقعی آنانکه همه راه‌های چاره حتی راه فرار از محیط ستم بروی آنان بسته است در نظر اسلام نباید در آن محیط تنها گذاشت، تا بطور اجبار هر ستمی را تحمل نمایند. ملت اسلامی همگی مسئولند که از حریم آنان دفاع کنند تا از چنگال ستمکاران تبه دل نجاتشان بخشند.

قرآنکریم در این باره کسانی را که از این پیکار ملی شانه خالی می‌کنند چنین سرزنش می‌نماید: ﴿وَمَا لَكُمۡ لَا تُقَٰتِلُونَ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ وَٱلۡمُسۡتَضۡعَفِينَ مِنَ ٱلرِّجَالِ وَٱلنِّسَآءِ وَٱلۡوِلۡدَٰنِ ٱلَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَآ أَخۡرِجۡنَا مِنۡ هَٰذِهِ ٱلۡقَرۡيَةِ ٱلظَّالِمِ أَهۡلُهَا وَٱجۡعَل لَّنَا مِن لَّدُنكَ وَلِيّٗا وَٱجۡعَل لَّنَا مِن لَّدُنكَ نَصِيرًا ٧٥[النساء: ۷۵] «چه باعث شده که در راه خدا نمیجنگید، و برای خاطر زنان و مردان بیچاره و اطفال بیگناه پیکار نمیکنید، آنان نیز برادران و خواهران و فرزندان شما هستند که خدا را میخوانند و می‌گویند: بارخدایا! ما را از این دهکده ستمکاران نجات بده».

پس بنابراین، هیچگاه ظلم و ستم از در خانۀ گروهی از بشر کم یا زیاد وارد نمی‌شود که آنان ساکت بنشینند، و از آن مهمان ناخوانده با صبر و سکوت آنقدر پذیرائی نمایند که خدا از آنان راضی شود. بی‌پروا باید گفت که هرگز خداوند از اینگونه مردم سست عنصر راضی نبوده و نخواهد بود، تا رنج‌های فراوان نکشند و با ظلم و ستم مبارزه نکنند و از ستمدیدگان درمانده با فداکاری و از خودگذشتگی دفاع مردانه ننمایند، خدای توانا از آنان خشنود نخواهد شد.

در ضمن بعضیها چنان پنداشته‌اند که این آیات اصلا مربوط بامور اجتماعی نیست، بعقائد مسلمان‌ها مخصوص است. باین ترتیب که مربوط بهنگامی است که گروهی از مسلمین در میان مشرکین و کفار گرفتار شوند، و آنان را به اجبار بترک یکتاپرستی و شرک دادن بخدا وادار و از انجام شعائرمذهبی و ستایش اسلامی جلوگیری نمایند، این آیات دربارۀ آنان نازل شده و برای نجات چنین گروهی فرمان می‌دهد. متأسفانه باید گفت که این پندار صحیح نیست، زیرا قطع نظر از اینکه این مورد نیز امور اجتماعی است. در نظر اسلام میان شعائر مذهبی و اجرای قوانین اجتماعی و برنامۀ اقتصادی و سیاسی هیچگونه فرقی نیست، همۀ این‌ها از فروع عقیده و از یک سرچشمه سیراب می‌شوند، و بازهم در نظر اسلام فرقی نیست در میان کسانیکه مانع از اجرای احکام و برنامه‌های اسلامی هستند، ظاهراً و واقعاً کافر و بیدین باشند، و یا اینکه در ظاهر مسلمان و در واقع کافر بی‌ایمان باشند، زیرا که قرآنکریم فاش می‌گوید: ﴿وَمَن لَّمۡ يَحۡكُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡكَٰفِرُونَ ٤٤[المائدة:۴۴] «آنان که مطابق قانون خدا حکم نمیکنند کافرند».

اسلام می‌گوید که مال ثروت نباید در دست اغنیا بازیچۀ حکومت و باعث تشکیلات دولت گردد، اسلام همه جا دولت را مأمور و مسئول نگهداری و پرستاری از رعیت می‌کند؟ بهر طریقی که امکان پذیر است یا با ایجاد کار آبرومندانه باید آنان را بکار و کوشش وادارد و یا باید در صورت ناتوانی از کار بطور مستقیم زندگی آنان را از صندوق دارائی ملی تأمین نماید. پیامبر هوشمند اسلام دربارۀ کارمندان دولت تضمین‌های مخصوصی را بدولت اسلام سفارش نموده که در فصل‌های گذشته قسمتی از آن‌ها بیان گردید، و همین تضمینها دربارۀ کسانیکه کارمند موسسات خصوصی و سازمانهای ملی هستند کاملاً تطبیق می‌نماید، و بدون فرق باید دربارۀ آنان نیز رعایت شود. و بدیهی است که همۀ این وظایف حکیمانه جز و عقیدۀ پاک مردم مسلمان است که تا همه آن‌ها را در کرۀ زمین اجرا نکنند مسلمانان واقعی نیستند، و آیات مذکور که از ظلم و ستم حکایت داشته و حکم ضالمان مظلوم نما و آن کسانی را که بخودستم روا داشته و تن بذلت داده و از مبارزه با فساد کوتاهی کرده‌اند بیان می‌نماید، بهمین جریان ناظر است.

پس از بیان همۀ این حقایق کتمان ناپذیر بازهم بگفتگوی خود ادامه داده و مسئله را اینطور فرض می‌کنیم که مردم بخاطر همان معنای خیالی که از این آیات استفاده می‌شود، دست از مبارزه با فساد اجتماعی بردارند و بگویند: چون این آیات می‌فرماید: «آرزوی فضل خدا دادۀ دیگران را در سر نپرورانید و بمال و منال و جاه و جلال مردم چشم ندوزیدت» وظیفۀ ما این است که در گوشه ای بنشینیم و اجتماع را بحال خود واگذاریم. آنگاه معلوم است که چه نتیجۀ بد و چه روزگار تیره پیش می‌آید، نتیجه این است که ثروتهای سرشار جهان در دست عده‌ای دنیاپرست و سود جوانباشته گردد، تا در میان خود مانند گوی چوگان دست بدست بگردانند، و تودۀ مردم را در آتش محرومیت ابدی بسوزانند، چنانکه در نظام شوم تیول و رژیم فاسد سرمایه داری بآسانی این محرومیت پدید می‌آید. و بر همگان روشن است که اینگونه رفتار زشت از کارهای ناپسند است، و اسلام آن‌ها را بنام منکر بجامعه معرفی می‌نماید، زیرا که مخالف فرمان پروردگار جهان است که می‌فرماید: نباید ثروت در میان ثروتمندان وسیلۀ حکومت و باعث تشکیلات دولت آنان بشود، و بازهم این نابسامانی پیش می‌آید که ثروتمندان سودپرست همۀ این ثروتها را روی هم انباشته و احتکار کنند و یا در خوشگذرانی و عیاشی خود بمصرف برسانند، اگر احتکار پدید آید در نظر اسلام نیز منکر و ناستوده است، قرآنکریم با زبان شیوائی به محتکران مژدۀ عذاب می‌دهد، می‌فرماید: ﴿وَٱلَّذِينَ يَكۡنِزُونَ ٱلذَّهَبَ وَٱلۡفِضَّةَ وَلَا يُنفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ فَبَشِّرۡهُم بِعَذَابٍ أَلِيمٖ ٣٤[التوبة: ۳۴] «کسانیکه زر و سیم اندوخته و از انفاق در راه خدا خودداری می‌کنند بآنان بعذاب دردناک بشارت بده» واضح است تا کاری منکر و ناستوده در پیشگاه خدا نباشد مجازات و عذاب معنائی ندارد، و اگر عیاشی و خوشگذرانی نامشروع اغنیا معمول گردد بازهم منکر و از کارهای زشت است و آیاتیکه دربارۀ تحریم عیاشی و اسراف و خوشگذرانی نامشروع نازل شده جداً در قرآنکریم فراوان است، و همۀ این آیات عیاشان را با کفر و فسق و فجور معرفی می‌نماید، در یکی از آن‌ها چنین می‌فرماید: ﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا فِي قَرۡيَةٖ مِّن نَّذِيرٍ إِلَّا قَالَ مُتۡرَفُوهَآ إِنَّا بِمَآ أُرۡسِلۡتُم بِهِۦ كَٰفِرُونَ ٣٤[سبأ: ۳۴] «ما بهیچ دهکده و دیاری پیامبر نفرستادیم مگر اینکه عیاشان آنجا گفتند: ما بدانچه شما مأمور شده اید کافریم». و در آیۀ دیگر می‌فرماید: ﴿وَإِذَآ أَرَدۡنَآ أَن نُّهۡلِكَ قَرۡيَةً أَمَرۡنَا مُتۡرَفِيهَا فَفَسَقُواْ فِيهَا فَحَقَّ عَلَيۡهَا ٱلۡقَوۡلُ فَدَمَّرۡنَٰهَا تَدۡمِيرٗا ١٦[الإسراء: ۱۶] «هرگاه خواستیم دهکده ای را ویران و هلاک بسازیم عیاشان و خوشگذرانان آنجا را بحال خود واگذاشتیم تا در سرزمین خود مشغول فسق و فجور شدند و مستحق عذاب و کیفر گردیدند، پس از آن عذاب بر آنان نازل شد و چنان ویرانش کردیم که هنوزهم در گنجینه‌های تاریخ بیادگار مانده است» و بازهم در آیۀ دیگر پس از آنکه در روز قیامت مردم را بدستۀ دست راست و دست چپ و میانه رو تقسیم می‌کند، دست چپیها را اینطور اعلام می‌فرماید: ﴿وَأَصۡحَٰبُ ٱلشِّمَالِ مَآ أَصۡحَٰبُ ٱلشِّمَالِ ٤١ فِي سَمُومٖ وَحَمِيمٖ ٤٢ وَظِلّٖ مِّن يَحۡمُومٖ ٤٣ لَّا بَارِدٖ وَلَا كَرِيمٍ ٤٤ إِنَّهُمۡ كَانُواْ قَبۡلَ ذَٰلِكَ مُتۡرَفِينَ ٤٥[الواقعة: ۴۱- ۴۵] «و اصحاب شمال، چه اصحاب شمالى (كه نامه اعمالشان به نشانه جرمشان به دست چپ آن‌ها داده مى‏شود)! آن‌ها در ميان بادهاى كشنده و آب سوزان قرار دارند، و در سايه دودهاى متراكم و آتشزا!. سايه‏اى كه نه خنك است و نه آرامبخش! آن‌ها پيش از اين (در عالم دنيا) مست و مغرور نعمت بودند».

بنابراین، ممکن نیست که از بازنشستن مردم از مبارزه با فساد و ظلم اجتماعی جز کارمنکر و ناستوده نتیجه گرفت، و دیدیم که قرآنکریم با دلیل‌های روشن و محکم کارهای زشت را تقبیح و نابکاران را بعذاب دردناک و مجازات شدید محکوم کرد.

پس در اینصورت چگونه می‌توان اسلام را با این تهمت بی‌آزرمانه متهم ساخت که مردم را بسکوت و خوشنودی از کارهای زشت دعوت می‌کند، و برای جلب رضای پروردگار در مقابل ظلم و ستم بسکوت و گوشه نشینی فرمان می‌دهد، و حال آنکه گوینده خدا است که می‌فرماید: ﴿لُعِنَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِنۢ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ عَلَىٰ لِسَانِ دَاوُۥدَ وَعِيسَى ٱبۡنِ مَرۡيَمَۚ ذَٰلِكَ بِمَا عَصَواْ وَّكَانُواْ يَعۡتَدُونَ ٧٨ كَانُواْ لَا يَتَنَاهَوۡنَ عَن مُّنكَرٖ فَعَلُوهُۚ لَبِئۡسَ مَا كَانُواْ يَفۡعَلُونَ ٧٩[المائدة: ۷۸- ۷۹] «کسانیکه از بنی اسرائیل کافر شدند (و بر حقایق تابناک دین و آئین خدا پردة بیدینی کشیدند) با زبان داود پیامبر و عیسی بن مریم لعنت شدند. لعنت شدنشان براى اين بود كه [نسبت به فرمان‏هاى خدا و انبيا] سرپيچى داشتند و همواره [از حدود الهى‏] تجاوز مى‏كردند. آن‌ها از اعمال زشتى كه انجام مى‏دادند، يكديگر را نهى نمى‏كردند چه بدكارى انجام مى‏دادند!».

میبینیم که در این آیه سکوت در مقابل کارهای زشت و خلاف قانون و خودداری نکردن از کردار بد را از نشانه‌های بیدینی و کفر بخدا قرار داده که موجب خشم و غضب و نفرین و مجازات شدید پروردگار است، خداوند مرتکبین اینگونه اعمال را با زبان برجسته‌ترین مردم ملعون معرفی کرده است، و بعلاوه پیامبر مبارز اسلام نیز چنین می‌فرماید: «هر یک از شما مسلمان‌ها اگر کار زشتی را دیدید باید در تغییر و اصلاح آن بکوشید؛ و در بیان این معنی می‌گوید: بهترین جهادها در پیشگاه خدا سخن حقی است که در مقابل زمامدار ستمکار گفته شود، و این کارهای ناستوده که در اجتماعی یا با رضایت رهبر اجتماع و یا با فرمان وی انجام بگیرد او را زمامدار ظالم معرفی می‌کند که باید همۀ افراد در برابرش برای رضا خدا و در راه خدا تا پای جان ایستادگی و مبارزه کنند.

با توجه باین حقایق روشن دیگر کدام عقلی بخود اجازه می‌دهد که بگوید: اسلام مسلمانان را به تسلیم و رضایت از ظلم و ستم وادار می‌سازد، و در مقابل محرومیت‌های اجتماعی بسکوت امر می‌کند، چرا؟ مگر عقل منحرفی باشد که نتواند حقایق را آنگونه که هست درک نماید، و یا مغلوب هوای و هوس و شهوات نفسانی باشد که نتواند خود را از زندان دیونفس آزاد نماید.

با این بیان روشن شد آیاتیکه در اول بحث عنوان گردید فقط و فقط ناظر قسمت جلوگیری از آرزوی حسرت با ربا کاران است، و متوجه چیزهائی است که هیچکس نمی‌تواند آن‌ها را تغییر بدهد، نه دولت و نه اجتماع و نه یکی از افراد بشر و بعبارت رساتر کارگران کارگاه‌های بیکاری را از بافتن قماش آرزوی خام که خود مقدمۀ انگیزش کینه‌ها و حسدها است باز میدارد.

اکنون برای روشن مطلب مثالهائی را بعنوان نمونه یادآوری می‌کنیم:

۱- فرض می‌کنیم که شخصی یک هدیۀ قابل توجه بکسی و یا باجتماعی داده و بوسیله آن چنان کسب شهرت نموده که همه را بحیرت واداشته!! و انسان دیگری برای بدست آوردن چنین شهرتی دائم در آتش حسرت میسوزد، اما تهیه کردن وسایل برای وی ممکن نیست. آیا از دولت برای فرونشاندن این آتش جانسوز چه کاری ساخته است؟ آیا می‌توان گفت که دولت باید با جلوگیری از این حسرت جگرسوز از بروز کینه و حسد در نهاد چنین بیماری مانع شود و یا باید در یکی از کارخانجات خصوصی خود چنین هدیه را برای آن بسازد تا آرزوی بی‌پایانش برآورده شود.

۲- فرض می‌کنیم که انسانی خوش خط و خالی در دنیا هست؛ آنقدر زیبا و نیک منظر است که دل‌ها را در کانون سینه‌ها با آتش عشق خود میسوزاند و چشم‌ها در همه جا او را بدرقه می‌کند، و انسان دیگری هم هست که از نعمت زیبائی و جمال بی‌بهره است، لیکن دائم در آتش حسرت میسوزد و همیشه آرزوی جمال زیبای دیگری را در دل میپروراند. آیا برای فرونشاندن این فتنه دولت می‌تواند چه کار بکند؟ آیا ممکن است که زیبائی او را گرفته و با کمال احترام تقدیم نازیبا بکند و یا می‌تواند بمساوات و تقسیم آن قانونی بتصویب برساند؟

۳- باز فرض می‌کنیم زن و شوهر مهربانی با کمال صفا و صمیمیت از زندگی شیرین خود بهره مندند، و در این کانون وفا فرزندانی تربیت می‌کنند که موجب روشنائی چشم و سرمایۀ سعادت پدر و مادرند، و در مقابل آنان زن و شوهر دیگری هستند که در دفتر اقبال آنان آئین وفا و محبت نوشته نشده و یا برخلاف پیشرفت طب امروز از آوردن فرزند عاجزند!! آیا اگر همۀ قدرتهای روی زمین بسیج شوند، می‌توانند این ناراحتی را تبدیل به آسایش نمایند، و همه می‌دانند که اینگونه پیش آمدها در محیط زندگی بشر فراوان است که تاکنون نه پیشرفت اقتصادی توانسته گرهی را از این مشکل بگشاید، و نه از بسط عدالت اجتماعی کاری ساخته است، زیرا که اینگونه کارها اصلا بامور اقتصادی و اجتماعی مربوط نیست تا بتواند علاجش کند. بنابراین، این مشکل لاینحل را بجز دعوت برضایت و تن دادن بقضا چه می‌تواند آسان بسازد؟ و عقده گشای آن غیر از اطمینان بلطف بی‌پایان پروردگار است که بندگان خود را با میزان خود میسنجد، نه با میزان معمولی روی زمین، و بمحرومیت زمینی با نعمت‌های آسمانی پاداش می‌دهد، بلکه در میدان اقتصادی و اجتماعی نیز دانشمندان اقتصاد و کارشناسان جامعه سرگردانند، و در مقابل پروردگار جهان از پیشرفت خود عاجزند.

هان کی می‌تواند بگوید که اجرای مساوات مطلق در مهد زمین از همۀ جهات امکان پذیر است؟ در کدام نقطۀ این جهان پهناور تاکنون حقوقها و کارمزدها بتساوی قسمت شده؟ و یا در کجای دنیا تا بحال مقامها و درجه‌ها و پستها در میان بشر یکسان تقسیم گردیده است؟.

پس بر فرض که کارگر کوشائی در اتحاد جماهیر شوروی شب و روز کوشش نماید تا بلکه بمقام مهندسی برسد، و مهندس مشهوری گردد، اما اوضاع عقلی دراین باره با وی سازگار نیست و برخلاف انتظارش همه فرصت‌های عاقلانه را از دست داده است، تحصیل نکده، دانشگاه ندیده، تجربه ننموده، و آزمایش نداده تا بآن مقام برسد و یا اینکه کارگری در این کشور آن اندازه قدرت جسمی ندارد که پس از انجام دادن عمل اجباری خود اضافه کار بکند، و مزد اضافه کاری بگیرد، و لیکن با وجود ناتوانی خود بازهم بکارگر دیگری که خدمت اضافی انجام می‌دهد و با دریافت مزد بیشتری زندگی خود را بهتر تأمین می‌نماید حسرت میخورد. آیا دولت مساوات خواه کمونیستی دربارۀ این دونفر کارگر چه کاری می‌تواند بکند؟ و چگونه ممکن است که زندگی آمیخته با حسرت و آزار این کارگر مریض را که دائم با زهر کشندۀ کینه و حسد جگرش سوراخ سوراخ می‌شود سعادتمند بسازد؟ و با چه تدبیری می‌تواند این تیره روزی را به بهروزی مبدل سازد؟

بشر بدون اینکه ایمان بنیروی بی‌پایان خدا داشته باشد تا در پرتو لطفش با آرامش کامل وظیفۀ خود را انجام بدهد و از زحمت‌های خود بهره برداری نماید چگونه می‌تواند اینگونه مرض‌ها را علاج کند؟.

اکنون از طرفداران مساوات حقوق میپرسیم: آیا با سلاح آتشین و زور سرنیزه بهتر می‌توان علاج کرد و یا با تحریک رضایت نیروی داخلی و تقویت ایمان بخداوند توانا.

بلی، این است حقیقت دعوت اسلامی که بشر را برای بدست آوردن خواسته‌های مشروع خود بکار و کوشش می‌خواند، و برضایت و اغماض از کارهائیکه از محیط اختیارش بیرون و تغییرش برای کسی امکان پذیر نیست و امید دارد. اما هنگامیکه ظلم و ستم پیش می‌آید، ستمیکه از دست بشری به بشر دیگر فرا می‌رسد و برای همه ممکن است که با آن مبارزه کنند و از تجاوز بشری که همانند خود اوست جلوگیری نمایند، در اینصورت خدواند هرگز از مردم خوشنود نخواهد شد مگر اینکه همه باهم دست اتحاد و یگانگی داده، برعلیه هر ستم و ستمکاری بپا خیزند و تا کاخ ستمکاران را واژگون نسازند دست از پیکار نکشند، قرآنکریم دربارۀ اینگونه مردم مبارز می‌گوید: ﴿وَمَن يُقَٰتِلۡ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ فَيُقۡتَلۡ أَوۡ يَغۡلِبۡ فَسَوۡفَ نُؤۡتِيهِ أَجۡرًا عَظِيمٗا ٧٤[النساء: ۷۴] «کسیکه در راه خدا پیکار کند بکشد و یا کشته گردد پیروز و یا مغلوب شود ما پاداش بزرگی در اختیارش قرار خواهیم داد».

پس با توجه باین حقایق انکار ناپذیر معلوم است که اگر در دنیا همۀ دین‌ها هم افیون ملت‌ها باشند دین اسلام افیون نبوده و نخواهد بود. اسلامیکه از روز اول کارش انقلاب و مبارزه و پیروزی است و کسانیرا که تن بذلت می‌دهند و هر گونه ظلم و ستم را بخود می‌پذیرند با اشد مجازات محکوم می‌کند، هرگز افیون ملت‌ها نخواهد بود.