چگونه فرزندان خود را تربیت كنيم؟ - جلد دوم

فهرست کتاب

۶- و باید عفت ورزند آنان‌که امکان ازدواج ندارند [۲۱]

۶- و باید عفت ورزند آنان‌که امکان ازدواج ندارند [۲۱]

تردیدی نیست که اساس آسایش و رفاه زندگی و شریان حیات دنیوی، «پول» است. به قول معروف مشکل‌گشای هر کاری است و هر مانعی را از میان برمی‌دارد و رسیدن به هر مقصدی را در حیات روزمره امکان‌پذیر می‌سازد.

شاعر می‌گوید:

إن الدراهم في المواطن كلها
تكسو الرجال مهابة وجمالاً
فهی اللسان لمن أراد فصاحة
وهی السلاح لمن أراد قتالا

«در همه جا «پول» موجب جاه و جلال و جمال مردان می‌شود.

پول زبان است برای کسی که می‌خواهد فصیح سخن گوید و سلاح است برای کسی که می‌خواهد جنگ کند».

چه بسیارند انسان‌های دارای علم و اخلاق ارزشمند که در شرایط اجتماعی و شرایط فکری خاصی زندگی می‌کنند که فخر فروشی و تکبر در آن رایج است و پول را تنها معیار ارزش می‌دانند و برای این‌چنین انسان‌هایی ارزش قایل نیستند و به آن‌ها اعتنایی نمی‌کنند، زیرا تنگدست و فقیرالحال هستند، هر چند امام حرمین و عالم ثقلین باشد. خدا رحمت کند شاعر را که گفت:

فصاحۀ حسان وخط ابن مقلة
وحكمة لقمان وزهد ابن أدهم
إذا جتمعت فی‌ المرء والمرء مفلس
ونودی علیه لا یباع بدرهم

«اگر فصاحت «حسان» و خوش خطی «ابن مقله» و حکمت و دانش «لقمان» و زهد و تقوای «ابن ادهم» در انسانی جمع شده باشد اما مفلس باشد، اگر او را به معرض فروش بگذارند، به درهمی فروخته نمی‌شود».

شاعر دیگری اعتبار مال و دارایی را در محیط جاهل به عنوان اعتبار اول و مهمترین امتیاز فرد این‌چنین مطرح می‌کند.

تموت الأسد جوعاً في البرایا
ولحم الطیر ملقی للكلاب
وذوجهل ینام علی حریر
وذو علم ینام علی التراب

«شیران از گرسنگی در بیابان می‌میرند و گوشت [نرم] پرندگان را جلوی سگ‌ها می‌اندازند. جاهل بر رختخواب حریر و انسان عالم بر خاک می‌خوابد».

بنابراین‌همان طوری که مشاهده می‌کنید در نزد انسان‌های گمراه و جاهل، شریان حیات، وسیله ترقی، راه رسیدن به هدف و معیار ارزش و اعتبار انسان‌ها، پول و ثروت است.

اما جوانان ما چه کنند اگر تمایل به ازدواج داشتند و از جنبه مالی ضعیف بودند؟ چه کنند، اگر بینند کسی نیست که دست آن‌ها را بگیرد و در تشکیل زندگی و امر مبارک ازدواج آن‌ها را یاری دهد؟

این جوانان، قصد دارند که نفس خود را با ازدواج کردن از ارتکاب گناه محفوظ دارند، اما راه‌ها بر آن‌ها بسته شده است. اینان می‌خواهند که با اقدام به ازدواج، با این پیوند مقدس ندای غریزه خود را به شکلی مشروع پاسخ دهند، اما چه کنند سدهای بسیاری بر راه آن‌هاست که از جمله آن‌ها مشلکلات مادی می‌باشد.

این گروه از جوانان می‌خواهند ندای پیامبر عزیزشان جرا پاسخ دهند که آنان را به ازدواج تشویق نمود، اما چه اقدامی از آن‌ها ساخته است، وقتی مال و ثروتی ندارند و عاطفه و توجه انسانی هم در جامعه آنان مرده است.

بنابراین راه محافظت نفس و جلوگیری از طغیان غریزه جنسی چیست؟

راه محافظت نفسانی همانا لبیک گفتن به ندای قرآن و اجرای آن در زندگی است که به عفت‌ورزی و علوم اخلاقی و منزلت روحی دعوت می‌کند، این تنها راه اصلاح نفس و حفظ عضو تناسلی از ارتکاب گناه و آزاد شدن از بند تمایلات جنسی و نفس اماره است.

خدای تعالی می‌فرماید:

﴿وَلۡيَسۡتَعۡفِفِ ٱلَّذِينَ لَا يَجِدُونَ نِكَاحًا حَتَّىٰ يُغۡنِيَهُمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦ[النور: ۳۳].

«و آنان‌که نمی‌توانند ازدواج کنند(امکانات آن را ندارند) باید عفت ورزند تا زمانی که خداأبا فضل خویش آنان را بی‌نیاز می‌سازد».

این تربیت روحی ارزشمند موجب می‌گردد که اراده جوان قوی شود و عزم و تصمیم او بیش از پیش استوارتر گردد و از آن‌ها انسان‌هایی، ملایک مانند بسازد که روحی آکنده از ثبات و اطمینان و آرامش دارند.

اما راه رسیدن به این مقصد چیست؟ چگونه می‌توان این ثبات و استحکام روحی را در جوان ایجاد نمود و به این مرحله والا از علو اخلاقی و طهارت نفسانی رساند؟

خوانندگان گرامی راه و برنامه مذکور را در بحث «درمان و ریشه‌کنی پدیده استمنا» مفصل مطالعه کرده‌اند که در فصل سوم این کتاب تشریح شده است. در این‌جا فقط عناوین مطالب با نکاتی اضافی برای کامل شدن بحث به حضور والدین و مربیان عزیز تقدیم می‌شود.(و خداوند است که راه هموار می‌کند).

عناوین مباحث به ترتیب ذیل می‌باشد:

۱- زود ازدواج کردن.

۲- استمرار روزه نفل.

۳- دوری از محرک‌های جنسی.

۴- پرکردن اوقات فراغت با سرگرمی سودمند.

۵- دوستان خوب.

۶- رعایت دستورات طبی.

۷- احساس خوف و خشیت الهی.

اما نکات جدیدی که مطرح می‌گردد بر دو بخش اساسی تکیه می‌کند:

۱- فرو هشتن(پایین انداختن) چشم در رویارویی با نامحرم

۲- تقویت عامل بازدارنده دینی

در ارتباط با حفظ چشم از نگاه به نامحرم و اصطلاحاً فروهشتن چشم، در بحث «آداب نگاه‌کردن» مفصل بحث کرده‌‌ایم، در این‌جا بار دیگر خطراتی را که بر نگاه به نامحرم مترتب می‌شود، به اختصار، جهت تذکر، خدمت شما بیان می‌کنم.

بدون تردید نگاه‌کردن به زن نامحرم تیری از تیرهای شیطان است، کسی که از ترس خداوند نگاه به نامحرم را ترک کند خدای تعالی به جای آن حلاوت و لذت ایمان را در قلبش به او می‌چشاند.

کسی تردید ندارد که نگاه‌کردن‌های متوالی موجب نوعی تمایل شهوانی و جذب زن و مرد به جانب یکدیگر می‌گردد، این جذابیت، تبسمی به همراه دارد و بعد از تبسم، سلامی خواهد بود و بعد از سلام، کلام می‌آید و بعد از کلام، قرار ملاقات گذاشته می‌شود و این ملاقات‌ها به عاقبت ناگواری منتهی خواهد شد.

از قدیم گفته‌اند:

كل الحوادث مبدأها من النظر
ومعظم النار من مستصغر الشرر

آغاز همه حوادث از یک نگاه است، همان‌گونه که آغاز یک آتش بزرگ از شعله‌ای کوچک است.

و جدیداً هم می‌گویند:

نظرة فابتسامة فسلام
فكلام فموعد فلقاء

نگاهی و لبخندی و سلامی، سخنی و قراری و دیداری.

شاید همین ضرر در نگاه‌های حرام برای منع آن کافی باشد، اگر بدانیم توانایی تفکر منطقی و طبیعی را از آدمی سلب می‌کند و باعث مشغولیت‌های فکری در افراد می‌گردد و موجب فساد و بی‌بند و باری اخلاقی می‌شود.

جوانانی که این‌چنین چشم چران و هوس رانند، مشغول سرگرمی‌های بیهوده‌اند و در زندگی مقصد و غایتی ندارند، این‌گونه افراد از خطرناک‌ترین عوامل مخل امنیت و آسایش جامعه هستند و خطری جدی علیه فضیلت و اخلاق محسوب می‌شوند. به همین دلیل قرآن کریم به زنان و مردان مؤمن امر کرده است که چشم خود را در رویارویی با نامحرم بیاندازند و اعضای تناسلی خود را از ارتکاب فعل حرام حفظ نمایند.

﴿قُل لِّلۡمُؤۡمِنِينَ يَغُضُّواْ مِنۡ أَبۡصَٰرِهِمۡ وَيَحۡفَظُواْ فُرُوجَهُمۡۚ ذَٰلِكَ أَزۡكَىٰ لَهُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ خَبِيرُۢ بِمَا يَصۡنَعُونَ ٣٠ وَقُل لِّلۡمُؤۡمِنَٰتِ يَغۡضُضۡنَ مِنۡ أَبۡصَٰرِهِنَّ وَيَحۡفَظۡنَ فُرُوجَهُنَّ[النور: ۳۰- ۳۱].

«به مردان مؤمن بگو که چشم‌های خود را فرو فکنند و اعضای تناسلی خود را از ارتکاب فعل حرام حفظ نمایند، که این برای آنان پاک‌تر است و تحقیقاً خداوند بر هر آنچه می‌کنند آگاه است. و به زنان مؤمنه بگو که چشم‌های خود را فرو فکنند و اعضای تناسلی خود را از ارتکاب فعل حرام حفظ نمایند».

پس راه رسیدن به قله عفت و علو اخلاقی در این باب، فروهشتن چشم است و نگاه نکردن به آنچه که خداوند دیدنش را بر ما حرام کرده است. پس صاحبان اندیشه پند گیرند!

اما بخش دوم، تقویت عامل بازدارنده دینی بود در بخش‌های متعددی از این کتاب وسایل تثبیت عقیده ربانی را در درون کودک بیان نمودیم و اشاره کردیم که با رعایت این اصول شخصیت فرزند متوازن و متعادل می‌گردد و مانند موجودی آسمانی خواهد بود که بر زمین راه می‌رود و عابد و پرهیزگاری است که نه در عزلت و خلوت، بلکه در میان مردم زندگی می‌کند.

بدیهی است که در شرایطی که فرزند عقیده ربانی را یاد می‌گیرد و بر اساس احساس حضور و نظارت الهی در پنهان و آشکار خویش و حضور در مجالس علم و ذکر و مداومت نمازهای فرض و نفل و تلاوت قرآن و نماز تهجد و روزه سنت و یادگیری اخبار یاران پیامبر جو گذشتگان ما و ذکر مرگ و جهان پس از آن و دوستی با انسان‌های شایسته و بودن در جماعت مؤمن، تربیت می‌شود، در درون خود عامل بسیار قوی و بازدارنده‌ای خواهد داشت که مانع تمایل او به انحراف اخلاقی و نزدیک شدن او به اماکن فساد خواهد شد.

و در این‌جا دو نمونه از عفت و علو اخلاقی را برای شما جوانان بیان می‌کنم، که امیدوارم به عنوان الگو از آنان پیروی کنید.

نمونه اول: حضرت یوسف÷که در عنفوان جوانی و دوران نشاط و قدرت زندگی است، زنی زیبا و صاحب مقام او را به جانب خود دعوت می‌کند، درها بسته و همه چیز مهیای وصال است، قرآن کریم این‌چنین ماجرا را به تصویر می‌کشد:

﴿وَرَٰوَدَتۡهُ ٱلَّتِي هُوَ فِي بَيۡتِهَا عَن نَّفۡسِهِۦ وَغَلَّقَتِ ٱلۡأَبۡوَٰبَ وَقَالَتۡ هَيۡتَ لَكَۚ[یوسف:۲۳].

«همان زنی که یوسف در خانه او بود، وی را به خویش دعوت کرد و درها را بست و گفت من برای تو آماده‌ام».

اما موضع و جواب یوسف÷در مقابل این حیله چه بود؟ فتنه‌ای که چشم و دل را می‌رباید. آیا دعوت زلیخا را بپذیرد و با ناموسی خیانت کند که او را نسبت به آن امانت‌دار می‌دانند؟ هرگز، یوسف گفت:

﴿مَعَاذَ ٱللَّهِۖ إِنَّهُۥ رَبِّيٓ أَحۡسَنَ مَثۡوَايَۖ إِنَّهُۥ لَا يُفۡلِحُ ٱلظَّٰلِمُونَ ٢٣[یوسف: ۲۳].

«پناه بر خدا(من به سرپرست خود خیانت نمی‌کنم) زیرا او حق تربیت به گردن من دارد و مقام مرا نیک نمود، به راستی که ستمکاران رستگار نمی‌شوند».

زن پادشاه مصر تمامی حیله‌ها و نقشه‌های خود را به کار بست و از تمامی راه‌ها به گونه‌های مختلف مانند تهدید و فریب و غیره پیش رفت تا شاید بتواند صلابت و استواری و مقاومت یوسف را درهم شکند و به مراد خویش دست یابد و این موضوع را در حضور زنان میهمانش با خشم و کینه بیان نمود. قرآن این‌چنین بیان می‌دارد:

﴿وَلَقَدۡ رَٰوَدتُّهُۥ عَن نَّفۡسِهِۦ فَٱسۡتَعۡصَمَۖ وَلَئِن لَّمۡ يَفۡعَلۡ مَآ ءَامُرُهُۥ لَيُسۡجَنَنَّ وَلَيَكُونٗا مِّنَ ٱلصَّٰغِرِينَ ٣٢[یوسف: ۳۲].

«(زلیخا گفت): من به جهت کام از نفس او، به او امر به مراوده کرده‌ام، اما او به عفت و عصمت چنگ زد و اگر دستور مرا به جای نیاورد، باید زندانی شود و به خواری و ذلت بیافتد».

اما «یوسف» این جوانمرد واقعی با تمامی وجود به جانب خدایش روی کرد و از او طلب عفت و عصمت و یاری برای مقابله با آن زن، نمود:

﴿رَبِّ ٱلسِّجۡنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدۡعُونَنِيٓ إِلَيۡهِۖ وَإِلَّا تَصۡرِفۡ عَنِّي كَيۡدَهُنَّ أَصۡبُ إِلَيۡهِنَّ وَأَكُن مِّنَ ٱلۡجَٰهِلِينَ ٣٣[یوسف: ۳۳].

«پروردگارا؛ زندان نزد من محبوب‌تر از آن چیزی است که این زنان مرا به سوی آن می‌خوانند و اگر کید و دام آنان را از من نگردانی شیفته آن‌ها می‌شوم و از نادانان می‌شوم».

آزمایشی بود بین ضمیر انسان مؤمن و ترس از پروردگار و گناهان اغواگر و هوسی فریبنده که در این میان، ایمان پیروز شد [۲۲].

نمونه دوم: در زمان «عمر بن الخطاب»س، زنی بود که شوهرش برای مدت طویلی به قصد جهاد خارج شده و مراجعه نکرده بود. حالت تنهایی و بیم اضطراب بر او مستولی شده بود، اندیشه‌های مختلفی به ذهنش خطور می‌کرد. خون انوثت در رگ‌هایش می‌دوید و آتش غریزه در درونش شعله می‌کشید و آنچه که او را از ارتکاب حرام باز می‌داشت فقط ایمان و حس حضور نظر الهی بود.

در یکی از شب‌ها که «عمر بن الخطابس» به گشت‌زنی در داخل کوچه‌ها مشغول بود صدایی شنید که از خانه‌ای برمی‌خاست و این شعر را می‌خواند.

لقد طال هذا اللیل وأسود جانبه
وأرقنی ألا حبیب ألاعبه
فوالله لولا الله تخشی عواقبه
لحرك من هذا السریر جوانبه

این شب چه طولانی شد و هوس مباشرت با یار مرا بی‌خواب و بی‌قرار کرده است به خداوند قسم اگر ترس از عواقب گناه و سرانجام آن نبود، همانا به خطا می‌رفتم.

صبح آن روز عمر بن الخطابس، نزد دخترش حفصه(ام المؤمنین) رفت از او پرسید که زن تا چه اندازه می‌تواند در غیاب شوهرش صبر کند؟

حفصه گفت: چهار ماه.

عمرسکسی به جانب فرماندهای سپاه در جبهه‌های جنگ فرستاد و به آنان دستور داد که سرباز را بیش از ۴ ماه دور از زن و فرزندش نگاه ندارند.

این‌هم آزمایش الهی بود و میدانی که در آن خوف و پرهیز از پروردگار با گناه و فحشا به مقابله برخاست و این بار نیز ایمان پیروز شد.

آنچه تا حال تقدیم خواننده گرامی شد مهمترین بندهای برنامه‌ای بود که جوان مسلمان را به اوج عفت و علو و رفعت اخلاقی می‌رساند. بدون تردید اگر جوانان ما از این اصول پیروی کنند و مطابق موازین آن به دقت حرکت نمایند و احکام را با صبر و پشت‌کار بر حیات خود تطبیق دهند،بر تمامی وساوس شیطانی و هواهای نفسانی که گاهی در درون آن‌ها شعله می‌کشد غلبه خواهند کرد، در اخلاق، مانند پیامبران، در پاکی مانند ملایک و در عفت و علو اخلاقی مانند گذشتگان ما خواهند بود تا روزی فرا رسد که خدای تعالی با فضل خویش آنان را بی‌نیاز کند و وسایل زندگی و کسب روزی را برایشان فراهم نماید. و بدانید که خداوند متعال به متقین نیکوکار و مخلص، نظری خاص دارد، در هر گرفتاری، گشایشی و در هر شرایط سختی راه حلی پیش پای آنان خواهد گذاشت، زیرا خود فرموده است:

﴿وَمَن يَتَّقِ ٱللَّهَ يَجۡعَل لَّهُۥ مَخۡرَجٗا ٢ وَيَرۡزُقۡهُ مِنۡ حَيۡثُ لَا يَحۡتَسِبُۚ[الطلاق: ۲- ۳].

«و هرکس از خدای تعالی بپرهیزد(او را در تمامی اعمال در نظر داشته باشد) راه بیرون رفتنی برایش قرار می‌دهد(بیرون رفتن از گرفتاری و مخمصه) و او را از جایی که به حساب نیاورده روزی می‌دهد».

و می‌فرماید:

﴿وَلۡيَسۡتَعۡفِفِ ٱلَّذِينَ لَا يَجِدُونَ نِكَاحًا حَتَّىٰ يُغۡنِيَهُمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦ[النور: ۳۳].

«و آنان‌که نمی‌توانند ازدواج کنند(امکانات ندارند) باید عفت ورزند، تا زمانی که خداأبا فضل خویش آن‌ها را بی‌نیاز می‌سازد».

این پاکدامنی و رفعت و عظمت اخلاقی با آنچه که به نام «عقده حقارت جنسی» مطرح است بسیار فرق می‌کند. روانشناسان می‌گویند عقده حقارت جنسی نوعی سرکوبی حس تمایل جنسی است که بر اساس آن فرد از عمل جنسی متنفر می‌شود و در هنگام انجام عمل جنسی هر چند با یک ازدواج شرعی باشد، احساس گناه می‌کند و خود را سرزنش می‌نماید، اما این نوع خودداری از فعل حرام با این‌گونه احساس‌ها بسیار فرق دارد و ما در بحث ازدواج و ارتباط جنسی گفتیم: اسلام مجرد بودن را نکوهش می‌کند و از رهبانیت و انزوا متنفر است و ازدواج را نیز به عنوان عاملی جهت پاسخ‌گویی به ندای فطرت آدمی مطرح می‌کند، پس دیگر سرکوبی و عقده حقارت جنسی برچسبی است که با هیچ توجیهی به اسلام نمی‌چسبد.

پس جوانی که در خود احساس جنبش غریزه می‌کند، نیازش فقط به پناه بردن به خدا ـ با این فرض که حس جنسی فقط اندیشه‌ای مجرد است ـ برآورده نمی‌شود، زیرا اسلام با واقع‌بینی تمام اعلام می‌کند که احساس جنسی نیازی طبیعی است که نمی‌توان آن را انکار کرد. پس یک جوان مسلمان نیازی ندارد که احساس خود را سرکوب کند و یا در هنگام شعله‌ور شدن آن احساس گناه کند، پس تمامی اضطراب و هیجان و احساس گناهی که امکان دارد در درون یک جوان به وجود آید، در این‌جا منتفی می‌شود احساس‌هایی که گاهی منجر به ناهنجاری‌های روانی و انحرافات اخلاقی و جنسی می‌شود.

اما باید به جنبه دیگری از قضیه هم توجه کنیم: با این‌که اسلام بروز چنین احساسی را در درون فرد گناه نمی‌داند، به فرد هم اجازه نمی‌دهد به محض احساس ندای غریزه، آن را به سرعت پاسخ گوید، به هر شکلی که باشدف مشروع یا غیرمشروع، بلکه حدود مشخص و قواعد معینی برای ارضای آن قرار داده است که در چهارچوبه آن، برآوردن نیاز مباح، و در خارج آن حرام می‌باشد. این صحیح است که جوان نیروی غریزی خود را مهار کند اما این مهار کردن با سرکوبی تحقیر‌آمیز و عقده روانی بسیار تفاوت دارد، این مهار نمودن احساس را از ریشه برنمی‌کند بلکه جولان و تحرک آن را برای مدتی معین محدود می‌نماید و بروز احساس را در درون حرام نمی‌داند [۲۳].

آنچه که مؤید نظر ما در ارتباط با این موضوع باشد «جواز استمنا در حالت‌‌های ویژه است». خواندیم که در شرایط که فرد مجرد است و احساس شهوانی بر او سیطره پیدا می‌کند و احتمال می‌دهد که فوران غریزی منجر به ارتکاب فحشا و فعل حرام شود، می‌تواند به استمنا پناه ببرد تا حس شدید شهوانی او را مقداری تخفیف دهد و این، بر اساس قاعده اصولی است که می‌گوید: خفیف‌ترین درجه ضرر و پایین‌ترین مرتبه بدی انتخاب می‌شود».

و برای همین هم فقها گفته‌اند: «اگر استمنا با دست برای کسب لذت و برانگیختن احساس شهوانی باشد حرام است، اما در شرایطی که حس جنسی ذهن را به خود مشغول می‌کند و خاطر را پریشان می‌سازد و فرد را به ارتکاب فحشا نزدیک می‌کند، انجام آن برای تسکین شهوت جایز است زیرا آثار خوب آن، ثمرات مضرش را جبران می‌نماید و مرتکب آن نه گناهی مرتکب شده است و نه پاداشی دستگیرش می‌شود نه اجر می‌گیرد و نه مجازات می‌شود [۲۴].

پس آنان‌که اسلام را دین سرکوبی و رهبانیت می‌دانند، زبان به سخن نگشایند، آنان‌که با جهل نسبت به عقاید اسلامی، گمان می‌کنند این دین با عظمت با دیده تنفر و بیزاری به مسایل جنسی نظر می‌کند. و تو ای خواننده گرامی! در طول مباحث گذشته دریافتی که این ادعا، سخنی باطل بیش نیست و در شریعت جاودان اسلامی جایی ندارد.

[۲۱] این بحث با مقداری تصرف و اختصار از کتاب «عقبات الزواج»(موانع ازدواج) از چاپ دوم بیان می‌شود این بحث را از کتاب مذکور انتخاب نموده و در ارتباط با تربیت جنسی در این‌جا ذکر می‌کنیم خواننده گرامی پس از مطالعه آن، وجه ارتباط آن را با تربیت جنسی درمی‌یابد. [۲۲] نقل از کتاب(الإسلام والمشكلة الجنسیة) ـ اسلام و مسایل جنسی ـ نوشته دکتر «مصطفی عبدالواحد». [۲۳] نقل از کتاب «الاسلام والمشكلة الجنسیة»(اسلام و مسائل جنسی) تألیف دکتر مصطفی عبدالواحد. [۲۴] نص فقهی بالا از کتاب «ردود علی أباطیل» نوشته علامه «شیخ محمد الحامد» نقل شده است ص ۴۲.