۲- تربیت به وسیله عادت
یکی از اصول تفکر و شریعت اسلامی این است که نوزاد بر اساس توحید خالص و دین پایدار الهی و ایمان به خداوند آفریده میشود.
خداأمیفرماید:
﴿فَأَقِمۡ وَجۡهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفٗاۚ فِطۡرَتَ ٱللَّهِ ٱلَّتِي فَطَرَ ٱلنَّاسَ عَلَيۡهَاۚ لَا تَبۡدِيلَ لِخَلۡقِ ٱللَّهِۚ ذَٰلِكَ ٱلدِّينُ ٱلۡقَيِّمُ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يَعۡلَمُونَ ٣٠﴾[الروم: ۳۰].
«فطرت الهی که مردمان بر اساس آن خلق شدند، تغییری در خلقت الهی نیست، این دین پایدار است اما اکثر مردم نمیدانند».
پیامبر اکرم جفرمود: «هر نوزادی بر اساس فطرت به دنیا میآید...(روایت بخاری) یعنی بر اساس فطرت توحیدی و ایمان به خداوند.
در اینجاست که نقش مهم عادات و آموزش و تربیت در مفهوم عام خود در جهت جایگزینی عقیده توحید و مکارم اخلاقی و فضایل روحی و آداب شرعی، روشن میشود.
بدون تردید دو عامل اساسی در امر تربیت تعیین کنندهاند: عامل تربیتکننده و عامل محیطی که در صورت شایستگی میتوانند موجب رشد فرد بر اساس ایمان و اخلاق اسامی شوند و باعث رسیدن او به مراتب والای روانی و مکارم اخلاقی میشود.
در مورد عامل تربیتکننده چنانکه قبلاً هم تذکر دادهایم، پیامبر اکرم جمکرراً این موضوع را تأکید کردهاند و ما برای نمونه چند حدیث را مجدداً تکرار میکنیم.
«اگر مرد فرزندش را تربیت کند از یک صاع صدقه دادن بهتر است».(روایت ترمذی)(صاع نوعی پیمانه است).
«بهترین هدیهای که پدر به فرزندش میدهد اخلاق خوب است».(روایت ترمذی)
«به زن و فرزندانتان امور خیر را یاد دهید و آنان را تربیت کنید».(روایت عبدالرزاق و سعیدبن منصور)
«فرزندانتان را بر اساس سه خصلت تربیت کنید: دوست داشتن پیامبرتان، دوست داشتن آل بیت او و تلاوت قرآن».(روایت طبرانی)
در مورد عامل محیطی مؤثر بر تربیت نیز احادیث متعددی وجود دارند از جمله حدیثی است که در آن پیامبر اکرم جفرموده است:
«هر نوزادی بر اساس فطرت متولد میشود، این پدر و مادر او هستند که او را یهودی، نصرانی یا مجوسی میکنند».(روایت بخاری)
از این حدیث میتوان دریافت که هرگاه کودکی پدر و مادری مسلمان داشته باشد که مبادی ایمان و اسلام را به او آموزش دهند، فرزند بر مبنای عقیده و ایمان اسلامی رشد خواهد کرد و اینهمان مفهوم عامل یا محیط خانوادگی است.
و نیز فرموده است: «آدمی تابع دین دوست نزدیک خود است پس هر کدام از شما دقت کند که با چه کسی صمیمی است».(روایت ترمذی)
از این گفته مبارک نیز میتوان استنباط کرد که دوست از دوست نزدیک خود تأثیر میپذیرد و تقوی و صلاحیت اخلاقی را از او کسب خواهد کرد و اینهمان مفهوم عامل محیطی یا محیط اجتماعی است؛ فرق نمیکند که این محیط برای مثال مدرسه باشد یا محله یا هر جای دیگر.
در اینجا حدیثی را ذکر میکنم که تأثیر عامل اجتماعی یا محیط اجتماعی را در تربیت بیش از پیش تأکید میکند.
پیامبر اکرم جفرمود:
«مردی از گذشتگان ۹۹ نفر را کشته بود، به خدمت عابدی رسید که در آن هنگام عالمترین فرد بود زا او پرسید آیا میتوانم توبه کنم؟
عابد گفت: خیر.
پس آن مرد، شخص عابد را هم کشت و تعداد مقتولین به ۱۰۰ رسید.
سپس درباره عالمترین فرد تحقیق کرد او را راهنمایی کردند به تزد او آمد و گفت من ۱۰۰ نفر را کشتهام آیا میتوانم توبه کنم.
عالم گفت: آری. به سرزمینی برو که چنین و چنان است، در آنجا مردمانی هستند که خدای تعالی را عبادت میکنند، با آنان خدا را عبادت کن و به سرزمین خودت باز نگرد که سرزمین بدی است.
آن مرد به راه افتاد تا به سرزمین مورد نظر برسد، در نیمه راه وفات کرد. ملایکه رحمت و عذاب در مورد او اختلاف پیدا کردند، ملایک رحمت میگفتند او توبه کرده و به خدای تعالی روی کرده بود و ملایک عذاب میگفتند او در عمرش کاری خیر انجام نداده بود، یکی از ملایک(مأموران) الهی به صورت آدمی ظاهر شد و بین دو گروه قضاوت کرد و گفت: فاصله بین دو شهری را که میخواست طی کند، اندازه بگیرید به هر کدام نزدیکتر بود، مبنای قضاوت خواهد بود. فاصله را اندازه گرفتند، گفتند به شهری نزدیکتر است که میخواست برود، پس ملایکه رحمت او را گرفتند.(روایت بخاری و مسلم)
و در روایت دیگری آمده است که خداوند به یک گروه گفت دور شوید و به گروه دیگر گفت نزدیک گردید و فرمود راه را اندازه بگیرید دیدند که آن مرد به اندازه یک وجب به شهری که میخواست برود نزدیکتر است پس بخشیده شد.
از این نصوص میتوانیم نتیجه بگیریم که هرگاه عوامل تربیتی که والدین و معلمین و مربیان نیکوکار میباشند از یک طرف، و محیط اجتماعی که دوستان و جمع مؤمن و نیکوکار هستند از طرف دیگر مهیا باشد، بدون تردید بر مبنای این دو رکن اساسی تربیت و نمو و تکامل، فرزند آمیخته با ایمان و تقوا خواهد بود و به آداب رفیع اخلاقی عادت خواهد کرد.
گذشتگان مؤمن و نیکوکار ما نیز بر همین مبنا مربی و معلم فرزندان خود را برمیگزیدند و اهتمام آنان بر این بود که محیطی شایسته برای تربیت خود و ایجاد صفات و رفتار پسندیده در فرزندان خود فراهم نمایند.
• «جاحظ» میگوید: هنگامی که «عقبه بن ابی سفیان» فرزند خود را به دست مربی میسپارد به او میگوید:
«اولین کاری که باید قبل از شروع تربیت فرزندم انجام دهی اصلاح نفس خودت است، آنها چشم به تو دوختهاند هر چه نزد تو پسندیده باشد، نزد آنان خوب و هرچه نزد تو ناپسند باشد، نزد آنان بد است. به آنان سرگذشت اندیشمندان و اخلاق بزرگان را بیاموز، به واسطه من آنان را تهدید کن اما بدون من آنان را تربیت نما و برای تأدیب آنان مانند طبیبی باش که تا درد را نشناسد، دارو نمیدهد، از تربیت آنان با عذر وجود من کوتاهی نکن و بدان که من به کفایت تو اطمینان دارم و به تو اعتماد کردهام».
• «راغب اصفهانی» میگوید: «المنصور» ـ خلیفه عباسی ـ نمایندهای به سوی «بنیامیه» که در زندان بودند فرستاد تا از آنان بپرسد: «بیشترین ناراحتی شما در حال حاضر در زندان چیست؟ گفتند: «عدم شرایط مناسب برای تربیت فرزندان»
• «ابن سینا» در سفارشهای خود راجع به تربیت فرزند میگوید: «کودک باید در مکتبه(محل آموزش) همراه کودکانی باشد که اخلاقی نیکو و عاداتی پسندیده دارند، زیرا کودک از دوستان هم سن و سالش بیشتر تأثیر میپذیرد و بهتر یاد میگیرد و نسبت به آنان مأنوستر است».
اگر کسی میخواهد در این مورد شواهد بیشتری بداند به مقدمه بحث بخش دوم کتاب «تربیة الأولاد في الإسلام = چگونه فرزندان خود را تربیت کنیم» ـ کتاب حاضر ـ رجوع کند که به یاری خدا عطش جویندگان را فرو خواهد نشاند.
و از جمله خطاهای بزرگ آن است که تصور شود مردم شرور یا نیکوکار به دنیا میآیند. ـ چنانکه بعضی اینگونه گمان میکنند ـ افرادی مانند «شوپنهاور» فیلسوف آلمانی، «اسپینوزا» فیلسوف هندی و «لیفی بریل» فرانسوی بر این عقیدهاند میگویند طبیعت آدمیان قابل تغییر نیست مانند بره که آرام و سر به زیر است و پلنگ که خونریز و خشن است و تغییر آنها امکانپذیر نمیباشد پس تغییر شرارت و خیر و نیکی در آدمیان نیز ممکن نمیباشد.
اصلبد نیکونگرددچونکهنبنیادشبدست
تربیت نااهل را چون گردکان برگنبد است
[۳۳]
اما این نظریه فکری باطل است که از جنبه عقلی و شرعی و تجربی نقض میشود:
اما نقض شرعی آن آیهای است که میفرماید:
﴿وَهَدَيۡنَٰهُ ٱلنَّجۡدَيۡنِ ١٠﴾[البلد: ۱۰].
«ما دو راه(راه خیر و شر) را به او عرضه کردیم(شناساندیم)».
﴿وَنَفۡسٖ وَمَا سَوَّىٰهَا ٧ فَأَلۡهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقۡوَىٰهَا ٨ قَدۡ أَفۡلَحَ مَن زَكَّىٰهَا ٩ وَقَدۡ خَابَ مَن دَسَّىٰهَا ١٠﴾[الشمس: ۶- ۱۰].
«و قسم به جان و کسی که آن را پرداخت پس بدکاری و پرهیزگاریش را به وی الهام کرد، به حقیقت هر که نفس خود را مصفی کند رستگار شد، و محققاً هرکس آن را گول بزند هلاک گردیده است».
﴿إِنَّا هَدَيۡنَٰهُ ٱلسَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرٗا وَإِمَّا كَفُورًا ٣﴾[الإنسان: ۳].
«محققاً ما او را به راه [راست] هدایت کردیم در حالی که او یا شاکر است یا کفران پیشه».
و پیامبر اکرم جفرمود:
«هر نوزادی بر اساس فطرت متولد میشود، پدر و مارد او هستند که او را یهودی، نصرانی یا مجوسی میکنند».
پس نظریه فوق الذکر عقلاً محکوم به بطلان است.
خدای تعالی پیامیران را به چه منظوری فرستاد و کتب آسمانی را به چه دلیل نازل فرمود؟ آیا برای تأمین سعادت آدمی در دنیا و آخرت نیست؟
حکومتها به چه دلیلی برنامه و قوانین معینی وضع میکنند؟ به چه سبب دانشگاهها و مدارس و دبیرستانها و سایر اماکن علمی را تأسیس میکنند؟ و برای نیل به مقصود به انتخاب معلمین و متخصصین علوم اخلاقی و فرهنگی میپردازند؟
آیا تمامی این کوششها در جهت آموزش و پرورش و از بین بردن فساد و ایجاد روابط شایسته اخلاقی و اجتماعی نیست؟
اگر اینطور نیست پس انزال کتب و فرستادن پیامبران، وضع قوانین و بیان تشریع چه مفهوم و مقصدی میتواند داشته باشد؟ آیا تمامی این رنج و مشقتها عبث و بیفایده نخواهد بود و درس اخلاق خود بازدهی میداشت؟
از این سؤالها و جوابها منطقی آن به این نتیجه خواهیم رسید که انسان طبیعتاً برای خیر و شر مستعد است اگر تربیت شایسته و شرایط اجتماعی و خانوادگی مطلوب را داشته باشد بر مبنای خیر و ایمان خالصانه رشد خواهد کرد، فضایل معنوی و اخلاقی را کسب میکند و در نظام جامعه به عنوان عضوی مفید، مؤمن و ارزشمند شناخته میشود. این نظریه از نقطه نظر تجربی نیز رد خواهد شد، به دلایل ذیل:
۱- نمونههای بسیاری در ارتباط تبهکار و مجرم دیدهایم و شنیدهایم که به علت زندگی کردن در محیط گمراهی و فساد به حد نهایی خلافکاری و جرم رسیدهاند و نظام جامعه نیز از شرارت و زیانهای آنها در امان نبوده است، خواب خوش را بر چشمان مردم حرام کرده و امنیت و آرامش را از آنان سلب نموده است، چنین انسانی هنگامی که بهطور اتفاقی یا به علت حادثهای با انسان مؤمن و نیکوکاری برخورد کرده و یا همراه شده است، فرد مؤمن و نیکوکاری که توانسته است نقش داعی یا مربی دلسوز را برای او ایفا کند، او را از شقاوت و انحراف به جانب راه راست و سعادت کشانده است و او از شرایط تبهکاری و خلاف، به دنیایی از پاکی و نیکوکاری وارد شده است و بعد از مدتهای طویل پس از جرم و تبهکاری به یکی از بزرگترین انسانهای متقی و دانشمندان نیکوکار و سعادتمند تبدیل گردیده است.
در دنیای امروزی ما که سراسر با فریب و فتنه و گناه آمیخته است و در فسق و فجور و منکر دست و پا میزند از این نمونهها بسیار زیاد است و هیچکس نمیتواند این حقیقت را انکار کند مگر اینکه آدمی لجوج و ستیزهجو یا فردی باشد که بر چشمان خود پردهای از غرور و عناد انداخته است.
۲- حقیقت انکارناپذیر دیگر آن است که آدمی توانسته است طبایع وحشی و خشن حیوانی را به طبیعت آرام و رام تبدیل کند و از حالت نافرمانی به نرمی و تسلیم وا دارد و از حالت اعوجاج به اعتدال و انتظام بکشاند، تا جایی که اسب را به رقص وادار کند، سگها را تعلیم میدهد و با پرندگان بازی میکند و نمایش میدهد، اگر این تأثیر انسان بر غرایز حیوانات زبان بسته است بر غرایز انسانی که بسیار انعطافپذیرتر است چگونه خواهد بود، که به اعتراف علم روانشناسی مقایسهای، نقشپذیرتر است و قابلیت تطابق آن به دلایل تنوع و گستردگی، و پذیرش تعدیل و تقویم، بیشتر است.
۳- در عالم گیاهان نیز امری بدیهی است که اگر زارع دانهاش را در زمینی حاصلخیز بکارد، به آن رسیدگی کند و از آب و کود به اندازه کافی بهره گیرد و آن را از انگل و آفات مختلف نباتی حفظ نماید و در طول رشد آن، گیاهان هرزه و شاخههای خشک را بردارد، بهره بسیار مناسب خواهد گرفت و به اذن خدای تعالی نتیجه بسیار خوبی میگیرد و آدمی نیز از آن بهره میگیرد و در سایهاش لختی میآساید و از خیر و برکت آن برای مدتهای طولانی استفاده میکند.
در صورتی که به دانهای که کاشته شده است توجه نشود، به خوب تغذیه نشود و به شیوهای مناسب آبیاری نشود، گیاهان هرزهاش وجین نشود و شاخههای خشک، کنده نشود نه شکوفهای از آن میروید و نه میوهای میدهد بلکه به گیاه خشکی تبدیل میشود که از بین میرود و دستخوش گردباد خواهد شد.
آدمی نیز اینچنین است، دارای قابلیت و استعدادهای متفاوتی است، موهبت و طبیعت ویژهای دارد، اگر با اخلاق فاضله و علوم و معارف شایسته و ارزشمند این ماده خام را صورت دهد و با عمل نیک آن را شکلی مناسب ببخشد، رشد و تکاملی بر اساس خیر و معنویت خواهد داشت و چنین انسانی، از جمله ملایکی است که بر زمین راه میرود، اما اگر نسبت به آن بیتوجه باشد و به حال خوش رها کرده و به گذشت ایام بسپارد، همنشینان بد بر آن سلطه یابند و عادت ناپسند آن را در محاصره خود بگیرد، بدون تردید، بر مبنای شرارت و فساد غوطهوری در گند آب بیبند و باری فحشا و فساد پیش خواهد رفت، چنین آدمی مانند حیوان وحشی و زبان نفهمی است که در میان آدمیان زندگی میکند اما خودش را از جمله انسانها به حساب میآورد.
نتیجهای را در انتهای این بحث میگیریم آن است که ادعای کسانی که میگویند طبیعت آدمی بر خیر یا شر شکل یافته و تغییر آن غیرممکن است، اندیشهای بیاساس و باطل است که اکثر دانشمندان علوم روانشاناسی و تربیت و اخلاق آن را رد میکنند.
در اینجا شایسته است که بعضی از نظارت «امام غزالی» را که در «احیاء علوم الدین» در این رابطه آمده است ذکر کنیم. «امام غزالی» در ارتباط با شکلپذیری و قابلیت قبول و خیر و شر از جانب کودک میگوید:
«کودک امانتی الهی نزد والدین است، قلبی پاک مانند گوهری نفیس و ارزشمند دارد، اگر به خیر و نیکی عادت داده شود و آن را یاد بگیرد، در دنیا و آخرت سعادتمند خواهد شد و اگر به شرارت و بدی عادت کند و مانند حیوانان به حال خویش رها گردد دچار شقاوت و هلاکت خواهد شد. حفظ کودک در واقع با تأدیب و تهذیب او و آموزش دادن محاسن اخلاقی به وی امکانپذیر میگردد».
«ابن خلدون» در مقدمه کتاب خود، طرز تفکر «غزالی» را به عنوان اندیشه مورد قبول خود اعلام میدارد، و تعداد زیادی از اندیشمندان و فیلسوفان شرق و غرب نیز بر این عقیدهاند و به این راه رفتهاند.
وینشأ ناشی الفتیان منا
علی ما كان عوده أبوه
ومادام الفتی بحجی ولكن
يُعَلّمُهُ التدین أقربوه
جوانان ما بر اساس آنچه که پدرانشان آنان را عادت دادهاند ـ تربیت کردهاند ـ رشد میکنند.
جوان ما به سبب عقل و اندیشه خوش متدین نشد، بلکه دینداری او به دلیل تربیت نزدیکانش بوده است.
اما مربی باید به نکته دقیقی توجه کند و آن هم تفاوت روش برخورد و اصلاح انحراف افراد در دو مرحله سنی مختلف است، و اینکه باید به تمایز معقولی در تربیت و عادات او در مراحل سنی مختلف قایل باشد. بنابراین برنامه تربیتی بزرگترها و کودکان با یکدیگر تفاوت خواهد داشت.
برنامه اسلام برای اصلاح افراد بزرگسال(بعد از سن بلوغ) مبتنی بر ۳ امر میباشد:
۱- ارتباط عقیدتی.
۲- ترک حرام با بیان مضرات آن.
۳- تغییر شرایط محیطی.
منظور از ارتباط عقیدتی، پیوستگی و اتصال مدام مشخص با عقیده دینی و استمرار ایمان به خداوند و احساس حضور و نظارت الهی است، فردی که از این خصلت برخوردار است، در هر شرایط و زمانی عظمت و ترس از خدا را در درون خویش احساس میکند، برای وصول به چنین مدارجی ضروری است که فرد نیروی درونی و ارادی خود را تقویت کند، بنده شهوت و اسیر طمع و آرزوی خود نباشد، بلکه با تمامی وجود بکوشد که برنامه الهی را همان طوری که نازل کرده، و به پیامبر محبوبش وحی نموده است، بر زندگانی خود تطبیق دهد، بدون آنکه تردید کند یا در پذیرش آن سختی و حرجی احساس نماید و شعارش گفته مبارک خدای تعالی است که در سوره «مائده» اینچنین آمده است:
﴿وَمَنۡ أَحۡسَنُ مِنَ ٱللَّهِ حُكۡمٗا لِّقَوۡمٖ يُوقِنُونَ ٥٠﴾[المائدة: ۵۰].
«و چه حکمی از حکم خدای تعالی بهتر است برای گروهی که یقین دارند».
و میفرماید:
﴿وَمَآ ءَاتَىٰكُمُ ٱلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَىٰكُمۡ عَنۡهُ فَٱنتَهُواْ﴾[الحشر: ۷].
«و هرچه را که این پیامبر(حضرت محمد ج) به شما داد بگیرید(اجرا کنید) و از آنچه که نهی کرد، خودداری نمایید!».
از مقتضیات مسلم چنین ایمانی عمل به شریعت الهی ـ با رغبت و بدون حرج ـ و تسلیم شدن کامل به برنامه خداوند است.
﴿فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤۡمِنُونَ حَتَّىٰ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيۡنَهُمۡ ثُمَّ لَا يَجِدُواْ فِيٓ أَنفُسِهِمۡ حَرَجٗا مِّمَّا قَضَيۡتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسۡلِيمٗا ٦٥﴾[النساء: ۶۵].
«قسم به پروردگارت ایمان نمیآورند تا آنکه تو را در نزاع بین خود حاکم قرار دهند، پس در نزد خود از قضاوت تو دلتنگ نباشد و کاملاً تسلیم شوند».
تردیدی نیست که عبادات و اذکار و اوراد در مجموع و تلاوت قرآن و تدبر آن در تمامی لحظات روز و شب و درک عظمت و اقتدار الهی در همه شرایط و احوال، و یقین به مرگ و حیات پس از آن و ایمان به عذاب قبر و سؤال ملکین و اعتقاد به جهان آخرت و اهوال و اضطراب روز قیامت موجب میگردد که احساس مراقبت و نظارت الهی در وجود مؤمن استمرار پیدا کند و از او انسانی بسازد که توازن و تعادل مطلوبی بین نیازهای جسمی و روانی و تلاش برای دنیا و آخرت، برقرار سازد و حق هر چیز را بدون اهمال و تقصیر ادا کند و شعار او در این زمینه گفته پیامبر اکرم جاست که فرمود: «خدای تعالی بر تو حقی دارد همچنین نفس تو و زن و فرزندت... بر تو حقی دارند پس حق هرکس و هر چیز را چنان که شایسته اوست ادا نما»!
از امور بدیهی و مسلم است که هرگاه فرد مؤمن، جانب مراقبت و نظارت الهی را در درون خود تقویت کند، و اراده مستحکم و سستی ناپذیر برای تسلط بر نفس اماره و تمایلات نفسانی در او ایجاد گردد، از درون اصلاح شده است و معیاری عقیدتی و درونی برای امور خویش خواهد داشت، پس نه گمراه میشود و نه دچار لغزش و انحراف و شقاوت میگردد. با اعتقاد به اینکه چشم بصیر و همیشه بیدار خداأبر او ناظر است، او را میبیند، سر و نجوای او را میشوند و میداند و از خیانت چشمها و درون سینهها آگاه است.
آری، این راز موضعگیری عظیم یاران گرامی پیامبر جدر رابطه با سری است، آنگاه که با شنیدن فقط یک آیه همه یک صدا گفتند: پروردگارا، دست برداشتیم و دیگر شراب نخواهیم نوشید! و این گفته را در زندگی خود عملاً اجرا کردند هرچه شراب بود، بیرون ریختند به گونهای که تمامی کوچههای مدینه را خیس کرد.
آری، اینچنین بود که نظام اجتماعی اسلامی، سراسر اصلاح گردید بهطوری که «عمربن الخطابس» در زمان خلاف «ابوبکرس»، دو سال بر منصب قضا مینشیند و حتی دو نفر متخاصم به او رجوع نمیکنند و کار به جایی میرسید که نزد خلیفه میرود و از او درخواست میکند که او را معاف نماید زیرا چندین سال بدون هیچ عمل و قضاوتی بر جای خویش نشسته است.
بدون شک راز این نظام مطهر اجتماعی، احساس نظارت الهی در درون صحابه پیامبر جبود و چرا باهم جدال کنند در حالی که قرآن پیش روی خود داشتند، چرا باهم نزاع کنند در حالیکه خشیت و خوف الهی تمامی وجود آنها را پر کرده است؟ چرا انحراف پیدا کنند در حالیکه حق هر ذی حقی را در حیات خویش ادا کردهاند؟
پس باید صاحبان اندیشه عبرت بگیرند.
و اما جنبه کنار گذاشتن فعل حرام با آگاهی از ضرر آن از مهمترین موجبات ترک دادن منکرات و دوری از فساد و گناه از جانب وی میباشد.
این نجات بخشی از شر و ناپسند داشتن باطل طریقهای است که قرآن کریم از آن تبعیت میکند تا موجب شود که تقلید و عادات و شرور و گناه جاهلی دور ریخته شود. ما برای تفهیم این مطلب مثالی میزنیم.
برای تحریم شراب، آیات قرآنی به تدریج و در فترههای زمانی به دنبال هم نازل میشد و مضرات آن را بیان میکرد و اثر سوء آن را بر انسان اظهار میداشت و زیانهای اخلاقی، اجتماعی و دینی آن را تأکید میکرد.
﴿وَمِن ثَمَرَٰتِ ٱلنَّخِيلِ وَٱلۡأَعۡنَٰبِ تَتَّخِذُونَ مِنۡهُ سَكَرٗا وَرِزۡقًا حَسَنًاۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَةٗ لِّقَوۡمٖ يَعۡقِلُونَ ٦٧﴾[النحل: ۶۷].
«و از میوههای درخت خرما و انگورها که از آن نوشابههای شیرین و رزق نیکو به دست میآورید و در این کار نیز نشانه قدرت پروردگار است، برای خردمندان!».
در این آیه مقابلهای بین نوشابه درست شده از انگور و رزق نیکو آمده است تا صاحبان اندیشه برتر دریابند که شراب چیزی است و رزق نیکو چیز دیگر، تا احساس و درک آنان را به سوی تحریم آن متمایل کند و در مرحله بعد میفرماید:
﴿۞يَسَۡٔلُونَكَ عَنِ ٱلۡخَمۡرِ وَٱلۡمَيۡسِرِۖ قُلۡ فِيهِمَآ إِثۡمٞ كَبِيرٞ وَمَنَٰفِعُ لِلنَّاسِ وَإِثۡمُهُمَآ أَكۡبَرُ مِن نَّفۡعِهِمَا﴾[البقرة: ۲۱۹].
«و درباره شراب [۳۴]و قمار از تو میپرسند بگو هر دو دربردارنده گناهی بزرگند و منافعی برای مردم در آنها وجود دارد، اما گناه و زیان آنها از نفعشان بیشتر است».
در اینجا جنبه زیان یا گناه شراب بر منفعت آن ترجیح داده شده است تا الفت نفسانی با آن را کاهش دهد و عادت پایدار افراد را نسبت به آن دچار تغییر و زوال نماید.
و در مرحله سوم میفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَقۡرَبُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَأَنتُمۡ سُكَٰرَىٰ حَتَّىٰ تَعۡلَمُواْ مَا تَقُولُونَ﴾[النساء:۴۳].
«ای کسانی که ایمان آوردهاید، در حالیکه مست هستید به نماز نزدیک نشوید، تا بدانید چه میگویید(در هنگام نماز)».
در این آیه اثر سوء شراب بر عقل آدمی تذکر داده شده است و اثر مشوش کننده و اخلالگر آن بر افراد، در غیر اوقات نماز بیان گردیده است.
و در مرحله چهارم میفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِنَّمَا ٱلۡخَمۡرُ وَٱلۡمَيۡسِرُ وَٱلۡأَنصَابُ وَٱلۡأَزۡلَٰمُ رِجۡسٞ مِّنۡ عَمَلِ ٱلشَّيۡطَٰنِ فَٱجۡتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ ٩٠ إِنَّمَا يُرِيدُ ٱلشَّيۡطَٰنُ أَن يُوقِعَ بَيۡنَكُمُ ٱلۡعَدَٰوَةَ وَٱلۡبَغۡضَآءَ فِي ٱلۡخَمۡرِ وَٱلۡمَيۡسِرِ وَيَصُدَّكُمۡ عَن ذِكۡرِ ٱللَّهِ وَعَنِ ٱلصَّلَوٰةِۖ فَهَلۡ أَنتُم مُّنتَهُونَ ٩١﴾[المائدة: ۹۰- ۹۱].
«ای کسانی که ایمان آوردهاید به حقیقت می و قمار و بتها و تیرهای قرعه پلید، از عمل شیطان است پس از آن دوری کنید، شاید رستگار شوید و به راستی شیطان میخواهد به سبب می و قمار بین شما دشمنی و کینه ایجاد کند و شما را از یاد خدا و نماز باز دارد، پس آیا شما [با این حال] از این کارها دست بر نمیدارید؟».
معنی همراه و همردیف آوردن «می» با پرستش بتها و قمار چیست؟ و مفهوم توصیف رجس در مورد آن چیست؟ و وصف عمل شیطانی چه معنایی میتواند داشته باشد؟
در این آیه مضرات اخلاقی «می» که همانا ایجاد عداوت و کینه است بیان گردیده و به دنبال آن زیانهای دینی آن که ممانعت از ذکر خداوند میباشد، آمده است.
معنای همه اینها چیست؟ آیا معنای همه آنچه گفتیم این نیست که حقیقت شراب، آشکارار خود را نشان داده و ماهیت پرضرر و خطرناک آن برای صاحبان عقل سلیم مشخص شده است؟
آیا کسی پیدا میشود که پس از اینچنین وضوحی با این عمل مخرب، شکی در تحریم و دوری از آن داشته باشد؟
بدون تردید، انسان مؤمن، عاقل و منصف خواهد گفت، پروردگارا دیگر دست برداشتم و به آن نزدیک نخواهم شد، بعد از آنکه بیان فرمو دی و حقیقت آن را به تفصیل آشکار نمودی و آن را بر ما حرام کردی. آری این موضع دقیقاً کاری بود که یاران بزرگوار نبی اکرم جبه آن مبادرت نمودند.
بر اساس مطلبی که در ارتباط با تحریم «می» بیان نمودیم میتوانید تحریم سایر معتقدات جاهلی و مفاسد اجتماعی مانند شرک به خداوند، زنا، ربا، قمار، قتل، زنده به گور کردن دختران و خوردن مال یتیم را قیاس نمایید، اما قرآن کریم تحریم را زمانی بیان کرد و صاحبان اندیشه سلیم را هشدار داد که از آن بگریزند و دور شوند، زیرا شومترین آثار ممکن، و بدترین خطرات را به دنبال دارد.
تغییر محیط، سومین عامل اصلاحی بود که از جنبه اهمیت و حساسیت در ارتباط با اصلاح فرد و هدایت و تربیت او، از دو مورد دیگر کمتر نیست.
اگر اینچنین نیست، چرا خداوند سبحان به رسول بزرگوارش جاجازه میدهد که به سوی «مدینه» منوره هجرت کند؟ و چرا پیامبر خدا جبه یارانش امر میکند که هجرت نمایند؟
آیا فکر نمیکنید یکی از جنبههای هجرت پیامبر جو یارانش در ارتباط با فراهم نمودن محیطی مناسب جهت ارائه روند تربیتی اسلام بود که آن محیط مناسب در شرایط اجتماعی جاهلی آن زمان در مکه امکانپذیر نبود و احتیاج به محیطی اجتماعی داشت که در اجتماعات و سایر اماکن عمومی، اعمال منکر، زشت و منافی عفت و اخلاق انجام نگیرد؟
آیا فکر نمیکنید که یکی دیگر از جنبههای مبارک هجرت آن رسول بزرگوار جبر پا نمودن دولت اسلامی در سایه تشریع منزل بود، آن هم زیر پرچم واحد فراگیر و کامل؟
آیا فکر نمیکنید جنبه ارزشمند دیگر که در هجرت مد نظر بوده است، اصلاح فرد مسلمان در نظام اجتماعی مطلوبی بود که اسلام بر آن حکومت میکرد و قرآن در آن نازل میشد؟
در ارتباط با حدیث مردی که ۱۰۰ انسان را کشته بود و از اهل علم در ارتباط با توبه سؤال کرد، نیز سخن گفتیم. جواب شخص عالم این بود:
«به سرزمینی چنین و چنان برو! در آنجا مردمانی زندگی میکنند که خدای تعالی را عبادت میکنند، تو هم با آنان خداوند را عبادت کن و دیگر به سرزمین خودت باز نگرد بد جایگاهی است».
آیا این حدیث دلالت بر این مطلب ندارد که محیط اجتماعی مناسب اثر بسیار مهمی در اصلاح فرد و تعدیل ناهنجاریها و پاک کردن وی از عادات و آداب زشت و مذموم دارد؟
در این مورد نیز کلام رسول بزرگوار اسلام جرا نیز مشاهده کردید که بر تأثیر قابل توجه رفاقت و همراهی با دوستان خوب یا بد تأکید میکرد؟ زیرا همنشینی و در جمع بودن، بزرگترین اثر را بر اصلاح یا فساد فرد خواهد گذاشت.
از آنچه بیان کردیم نتیجه میگیریم که نقطه آغاز در اصلاح فرد ـ هر چند بزرگسال باشد ـ تغییر محیط و شرایط فاسد و دوستان بد و اهل و عشیره جاهل و گمراه میباشد.
[۳۳] شعر از سعدی است و به ترجمه اضافه شده است. [۳۴] در اینجا و یا هر جای دیگری از ترجمه این کتاب واژه شراب بیاید بر شراب الکلی دلالت دارد(مترجم).