۵- تقویت رابطه میان مربی و فرزند
تقویت رابطۀ مربی و فرزند از جمله قواعدی است که عموم جامعهشناسان و روانشناسان بر کارآمدی آن در به ثمر نشستن فعالیتهای تربیتی به بهترین صورت و نیز بر اثر بخشی آن در تکمیل فرایند پرورش علمی، روانی و اخلاقی براساس والاترین ارزشها و مفاهیم، توافق نظر دارند.
از دیدگاه صاحبنظران و افراد روشن بین مسلم است که در صورت وجود شکاف ارتباطی میان مربی و فرزند و یا معلم و دانشآموزفعالیتهای آموزشی و اقدامات تربیتی بینتیجه و ناکام خواهند ماند. از این روجستجوی شیوههای صمیمانه و روشهای کارآمد و جذاب به منظور جلب محبت فرزندان، تقویت رابطۀ متقابل ایجاد کانالهای همکاری و ابراز شفقت و دلسوزی نسبت به فرزندان و دانشآموزان، ضرورتی جدی است که باید از سوی والدین و معلمان مورد توجه قرار گیرد.
از جمله این شیوههای رابطهساز و محبت آفرین که باید از سوی مربی رعایت شوند میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
* مربی همواره با گشادهرویی و لبخند با فرزند برخورد کند؛ چنانچه ترمذی از ابوذر روایت میکند که پیامبر جفرمودهاند: «تبسمك في وجه اخیك صدقة».
«لبخند زدن تو به روی برادرت، صدقهای به حساب میآید».
* تشویق فرزند با دادن جایزه و هدیه به هنگام سرزدن کاری نیک و پسندیده از وی و یا به هنگام کسب موفقیت درسی، چرا که بنابه روایت طبرانی در کتاب «الاوسط» عایشهلبه صورت مرفوع از پیامبر جنقل میکند که فرمودند: «تهادوا تحابوا»: «به همدیگر هدیه بدهید تا [از این طریق] همدیگر را دوست بدارید».
* ابراز محبت و شفقت نسبت به فرزند و متوجه ساختن وی به این نکته که وی در نظر مربی دارای ارزش و احترام و مورد توجه و اهتمام اوست، چنانکه بیهقی در حدیثی مرفوع از انسسروایت میکند که پیامبر جفرمود: «من لا يهتم بأمر المسلمين فليس منهم»«کسی که دغدغه رسیدگی به امور مسلمانان را نداشته نسبت به مشکلات آنها بیتفاوت باشد، از مسلمانان به حساب نمیآید».
* برخورد محبتآمیز و صمیمانه با فرزند؛ زیرا بنابه روایت ترمذی، نسایی و حاکم از ابوهریرهسپیامبر جفرمودهاند: «أكمل المؤمنین إیمانا أحسنهم خلقا وألطفهم بأهله»«دیندارترین و باایمانترین مسلمانان، فردی است که خوش اخلاق بوده با خانواده خود نرمخوتر باشد».
* چنانچه فرزند برای انجام کارهای مثبت از مربی کمک خواست، از حمایت و یاری وی دریغ نورزد؛ چرا که ابوشیخ از پیامبر جروایت میکند که: «رحم الله والدا أعان ولده علی بره»:«رحمت خداوند بر پدری که فرزندش را در کارهای نیک و مثبت یاری کند».
* برخورد به اصطلاح خودمانی با فرزند داشتن و با وی «قاطی شدن» و رفتار کودکانه در پیش گرفتن و پرهیز از تکلف و حشمت فروشی؛ نمونه این برخورد درسیره پیامبر جرا طبرانی از جابر چنین نقل میکند: بر پیامبر جوارد شدم در حالیکه حسن و حسین را روی پشتش نشانده بود و بر روی چهاردست و پا میرفت و میگفت: «شترتان بهترین شتر و شما نیز بهترین بار هستید»
پیامبر اسلام جمربی نخست و الگوی شایسته برای تمامی انسانها(در بهرهگیری علمی از این ابزارهای کار آمد در میان یاران و افراد فامیل و فرزندانش) و نمونه درخشان و والا بود.....
مثلاً در زمینه گشادهرویی و تسبم؛ ابوالدرداء - بنابه روایت امام احمد- میگوید:
«ندیدم و نشنیدم که پیامبر جبدون تبسم سخنی بر زبان آورده باشد».
در همین زمینه ترمذی از جریر بن عبداللهسچنین روایت میکند: «از زمانی که اسلام را پذیرفتم هرگاه پیامبر جبه من برخورد میکرد و یا مرا میدید، به رویم لبخند میزد».
در زمینه هدیه دادن و هدیه پذیرفتن؛ ایشان جهدایای اعطایی از سوی دیگران را میپذیرفت و در مقابل به آنها هدیه میداد.
در زمینه مهرورزی با فرزندان و عنایت به امور آنان و شفقت بر آنها... ایشان جدست شفقت بر سر کودکان میکشید و آنان را میبوسید، شیخان از عایشهلروایت میکنند که: پیامبر جدر حضور اقرع و بن حابس تمیمی، حسن و حسین دو فرزند علیسرا بوسید اقرع با دیدن این منظره گفت: من دارای ده فرزند هستم اما تاکنون هیچکدام از آنها را نبوسیدهام! پیامبر جاندکی به وی نگریست سپس گفت: «من لا یرحم لا یرحم»«کسی که مهر نورزد، مهربانی نخواهد دید».
طبرانی از ابن عباسبروایت میکند که پیامبر ج«نوبرانه میوههای دریافتی را به کودکان حاضر در مجلس میبخشید».
شیخان از انسسروایت میکند که پیامبر جفرمود: «من به هنگام شروع نماز، قصد طولانی کردن آن را داردم، اما گاه صدای گریه کودکی را میشنوم و نظر به شدت دلهره و اشتیاق مادرش، نمازم را مختصر میکنم».
در زمینه خوش اخلاقی و نرمخویی با اصحابش که میتوان بیشمار مثال آورد؛
- در صحیحین [بخاری و مسلم] از قول انسسآمده است: «در مدت بیست سالی که خدمتکار پیامبر جبودم، هیچگاه سخن تلخ و بیمورد خطاب به من نگفت و مرا به خاطر انجام و یا عدم انجام کاری سرزنش نکرد و هرگز به قصد توبیخ به من نگفت که چرا فلان کار را کردی و چرا فلان کار را نکردی؟» و بنابه روایت دیگری از ابونعیم انس چنین میگوید:
«پیامبر جهیچگاه سخن ناسزا و دلآزاری به من نگفت، نه از دستش کتکی خوردم، نه سرزنشم کرد، نه با چهره درهمکشیده و خشمآلود نگاهم کرد و نه به خاطر سستی و ناکامی در انجام امور محوله مرا مؤاخذه کردند، در چنین حالتی چنانچه فردی از خانوادهاش مرا سرزنش میکردند، میفرمود: «دعوه، لو قدر شی كان»: «دست از سرش بردارید، اگر [این کار] مقدر میبود، لابد صورت میگرفت».
- ابن سعد روایت میکند که از عایشهلسوال شد: رفتار پیامبر جبه هنگام حضور در خانهاش چگونه بود؟ ام المؤمنین پاسخ داد: «ایشان نرمخوترین مردم بود، فراوان لبخند میزد و بسیار میخندید و هیچگاه دیده نشد که در میان اصحابش پاهایش را دراز کند» چنین رفتاری برخاسته از شکوه شخصیت فرهیختگی و کمال وقارشان بود.
- بخاری در «الادب المفرد» ترمذی و ابن ماجه از قول حضرت علیسنقل میکنند که: عمار اجازه شرفیابی به حضور پیامبر جرا خواست، پیامبر جصدایش را شناخت و فرمود: «خوش آمدی، ای پاک سیرت صفابخش»
- امام احمد براساس حدیث انسسمیگوید: پیامبر جچون به دیدار فردی میرفت، احوالش را جویا میشد و میگفت: «فلانی چطوری؟» طرف مقابل که میگفت: خوبم، خدا را شکر، پیامبر جبه وی میگفت: «خداوند تو را خوب و خوش کند»
- طبرانی از قول جریر بن عبدالله بجلیسروایت میکند که: هنگامی که پیامبر ج.
مبعوث شدند، نزدش رفتم. از من پرسید: «انگیزه آمدنت چیست؟» گفتم: آمدهام که دین اسلام را بپذیرم بلافاصله عبایش را به سویم انداخت و فرمود: «إذا أتاكم كریم قوم فأكرموه»: «هرگاه سر گروه و بزرگ طایفهای نزدتان آمد، برایش احترام قائل شوید و بزرگش بدارید».
- مسلم از قول سماک بن حرب روایت میکند که: به جابربن سمرهسگفتم: آیا با پیامبر جهمنشینی داری؟ جابر در پاسخ گفت: آری، خیلی زیاد؛ پیامبر جتا برآمدن آفتاب، از جایی که نماز صبح را در آنجا میخواند برنمیخاست، با طلوع آفتاب ایشان نیز برمیخاستند و صحابه در خصوص گفتارهایی به بحث و گفتگو میپرداختند و میخندیدند و ایشان جهم لبخند میزدند.
- در صحیحین از انسسروایت شده است که: پیامبر جدر بحثهای دوستانه ما شرکت میکردند و با ما به شوخی و بذلهگویی میپرداختند، مثلاً به یکی از دوستان من فرمود: «یا ابا عمیر، ما فعل النغیر؟» [۸۵]ای اباعمیر،چه خبر از نغیر؟ زیرا وی بلبلی داشت که با وی به بازی میپرداخت. از قضا بلبل مُرد, پیامبر جبرایش ناراحت شد و به وی گفت: «یا ابا عمیر، ما فعل النغیر؟»...
بازتاب این شیوههای رابطهساز و کارآمد که پیامبر جدر برخوردها و روابط خود با اصحاب و حتی خردسالان و کودکان لحاظ میکردند، این بود که صحابهشنسبت به ایشان ارادتی راستین و محبتی ناب ورزیدند، و از شدت ایمان و علاقهای که به او جداشتند اصلیترین و محبوبترین سرمایه خود یعنی زندگی و جانهایشان را فدای وی و دینش ساختند. آنان به تعبیر و توصیف خداوند در قرآن: «با وجود پیامبر جبرای جانهایشان ارزشی قائل نبودند» [۸۶]و احدی را بر وی ترجیح نمیدادند.
اکنون به چند مورد از مواردی که عمق این محبت صادقانه و خالصانه صحابه نسبت به پیامبر جرا هویدا میسازند، اشاره میکنیم:
* از امیرالمؤمنینسسؤال شد: مهرورزی شما نسبت به پیامبر جچگونه بود؟
در پاسخ گفت: «پیامبر در نظر ما از اموال، اولاد و پدران و مادرانمان محبوبتر بود و اشتیاق ما نسبت به ایشان از اشتیاق فرد تشنه به آب خنک بیشتر بود»
* بیهقی و ابن اسحاق روایت میکنند که پدر، برادر و همسر زنی انصاری در نبرد احد به شهادت رسیدند. وقتی خبر این رویداد به آن زن رسید، پرسید از پیامبر جچه خبر؟ پاسخ دادند: به لطف خدا ایشان همانگونه که دوست داری سالم هستند. گفت: ایشان را به من نشان دهید تا وی را با چشمان خود بنگرم؛ هنگامی که پیامبر جرا دید، گفت: «تو که زنده و سالم باشی، دیگر هر نوع و مصیبتی آسان و قابل تحمل خواهد بود»
- از جمله نشانههای بارزی که استواری و عمق این محبت پرده برمیدارد این است که صحابه تاب دوری از پیامبر جرا چه در دنیا و چه درآخرت نداشتند.
* طبرانی از عایشه روایت میکند که مردی- که نامش ثوبان بود- نزد پیامبر جآمد و گفت: ای پیامآور خدا، به یقین تو در نزد من از خانواده و داراییام محبوبتری هرگاه به یادت میآورم، صبر و قرارم از دست میرود تا اینکه به نزدت میآیم اکنون به جدایی و مرگ خود و شما که میاندیشم میدانم شما وارد بهشت که میشوی، همراه با پیامبران به درجات والای بهشت نایل خواهی آمد و در این صورت من برای همیشه از لذت دیدارت محروم خواهم ماند! در پی این ماجرا خداوندأاین آیه را فرستاد:
﴿وَمَن يُطِعِ ٱللَّهَ وَٱلرَّسُولَ فَأُوْلَٰٓئِكَ مَعَ ٱلَّذِينَ أَنۡعَمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِم مِّنَ ٱلنَّبِيِّۧنَ وَٱلصِّدِّيقِينَ وَٱلشُّهَدَآءِ وَٱلصَّٰلِحِينَۚ وَحَسُنَ أُوْلَٰٓئِكَ رَفِيقٗا ٦٩﴾[النساء: ۶۹].
«کسی که از خدا و پیامبر اطاعت کند(درروز قیامت) همنشین پیامبران و راستروان و شهدا و صالحان که خداوند نعمت خود را بدیشان ارزانی داشته است خواهد بود و اینان چه همنشینان و دوستان خوبی هستند، پیامبر جثوبان را فرا خواند و این آیه را برایش تلاوت فرمود».
- از دیگر نشانههای استواری و عمق این محبت، این بود که: سخن از پیامبر ج
که به میان میآمد صحابهشبه گریه میافتادند:
* ابن سعد از عاصم بن محمد و او نیز از پدرش نقل میکند که: ابن عمر هر وقت که نام پیامبر جرا بر زبان میآورد، چشمانش غرق در اشک میشد و به گریه میافتاد.
* باز ابن سعد از قول انسسروایت میکند که: شبی نبود که من حبیبم جرا نبینم، سپس اشک از چشمانش سرازیر میشد.
* ابن عساکر با سند قابل پذیرش- بنابه تأیید حافظ زرقانی- از بلال روایت میکند که چون وی در محل «بداری»- نام محلی در نزدیکی شام- فرود آمد، پیامبر جرا در خواب دید- یعنی بعد از وفاتشان- در حالیکه میفرمود: این بیوفایی و جفا چیست ای بلال؟ آیا وقت آن نرسیده است که به دیدارم بیایی؟ بلال، وحشتزده و اندوهناک از خواب برخاست، بر مرکبش سوار شد و به سوی مدینه به راه افتاد.سپس بر سر قبر پیامبر جرفت و در حالیکه رخسارش را بر آرامگاه او میمالید به گریه و زاری پرداخت. در این اثنا حسن و حسینسبه وی گفتند: حسرتمندانه آرزومند شنیدن نوای اذانی هستیم که در مسجد برای پیامبر جسر میدادی. بلال درخواستشان را پذیرفت. بر بالای مسجد رفت و در همان مکان پیشین خود ایستاد با پیچیدن آوای «الله اكبر الله اكبر»وی در فضا غوغا در مدینه برخاست؛ وقتی به «اشهد ان لا اله الا الله»رسید، جوش و خروش مدینه هر چه بیشتر فزونی یافت به «اشهد ان محمداً رسول الله»که رسید، زنان از خانههایشان بیرون زدند و گفتند: مگر پیامبر جدوباره مبعوث شدهاند؟! و شمار مردان و زنان محزون و گریان به حدی بود که میتوان گفت از زمان وفات پیامبر جروزی اندوهبار و اشکبارتر از آن روز در تاریخ مدینه دیده نشده بود. این امر ناشی از تجدید خاطره پیامبر جبه سبب شنیدن نوای اذان مؤذن یعنی بلالسبود.
واقدی از قول ام سلمهلروایت میکند که: در اثنای اینکه ما به مناسبت درگذشت پیامبر جشب را بیدار مانده گرد هم آمده و گریه میکردیم و جنازه پیامبر جهنوز در منزل بر روی تخت قرار داشت- و دیدن آن تسلیبخش خاطر ما بود- ناگهان با دمیدن سحر صدای کلنگ مردم را شنیدیم که مشغول کندن قبر بودند. ام سلمه در ادامه میگوید: با شنیدن این صدا ما فریاد کشیدیم و ساکنان شهر مدینه هم شیون دادند. با بلند شدن صدای شیون گویی مدینه را نالهای واحد به لرزه افکند.سپس بلال نوای اذان صبح را سر داد و به فغان و مویه پرداخت؛ اذان حزنآمیز و نالههای بلال هر چه بیشتر بر ماتم و اندوه ما افزود در این هنگام موج تشییعکنندگان به هنگام خاکسپاری پیامبر جبرای رسیدن به قبر ایشان هجوم بردند که با ایجاد مانع از هجوم آنها جلوگیری شد.
أم سلمهلمیافزاید: و واقعاً عجب مصیبت بزرگی بود! بعدها هرگاه دچار مصیبتی میشدیم با یادآوری مصیبت فقدان پیامبر جتحمل آن بر ما سهل و آسان میگشت.
أبوالعتاهیه اشعاری متناسب با این سخن پایانی ام سلمه دارد؛ وی میگوید:
اصبر لكل مصیبة وتجلد
واعلم بأن المرء غیر مخلد
أو ما تری أن المصائب جمة
وتری المنیة للعباد بمرصد
من لم یصب ممن تری بمصیبة
هذا سبیل لست فیه بأوحد
فإذا ذكرت محمداً ومصابة
فاذكر مصابك بالنبی محمد
«در برابر هر مصیبتی شکیبا باش و در فکر چارهجویی و پایداری باش و بدان که نوع بشر در دنیا، قبای بقا بر تن نخواهد کرد. مگر نمیبینی که انبوه بلایا و مرگ در کمین انسانها هستند؟! زاز اینهایی که در پیرامونت میبینی کیست که طعم مصیبت دیدگی را نچشیده باشد؟ آری، این راهی است که تو در آن تنها نیستی پس هرگاه محمد جو مصیبتش را به خاطر آوری، مصیبتدیدگی خودت را با فقدان پیامبر جبه یاد بیاور».
با عنایت به مطالب گذشته ما در مورد ابزارهای مثبت و شیوههای کارآمد مورد استفاده عینی کردن ارجمندی و احترام آنان در نظر وی و بالاخره به منظور کاشتن روحیه همگرایی و همکاری در شخصیت آنان، برای هر خردمند فرازانهای کاملاً روشن میگردد که تحکیم روابط متقابل مربی و فرزند بر روی بنیانهای محبت، برادری و تفاهم از مهمترین اصول در فرایند هویتسازی دینی، پرورش شخصیت اسلامی براساس ارزشها و تبدیل مفاهیم والای دینی به خصلتهای راسخ روانی و رفتاری در شخصیت فرد میباشد تا در نهایت از طریق این تفاهم متقابل و توفیق فعالیتهای تربیتی دوسویه فایده مورد نظر و اثر مطلوب میان مربی و شاگرد حاصل گردد، مربی به توفیق برداشت محصول زحمات و تلاش و چیدن میوۀ نهالهای دست پروردۀ خویش نایل آید و در نهایت شاگرد را در بوستان پارسایان فرهیخته و در زمره کاروان فرخیتگان پارسا مشاهده کند...!!.
اکنون تو ای برادر مربیام، اگر در این فکر هستی که فرزندت انتظاراتت را برآورده سازد، درخواستهایت را بپذیرد و به اندرزها و راهنماییهایت فروتنانه گوش بسپارد باید رهنمودی را که اسلام برای ایجاد پیوندهای دوستانه وعاطفی با فرزند ارائه کرده است، رعایت کنی و نحوۀ رفتار و برخورد پیامبر جبا صحابه و شیوه پسندیده معاشرت وی با نزدیکان و همنشینانش را به عنوان الگوی عملی و شرط توفیق خود، پیش چشم داشته باشی.....
در این صورت است که بر طریق صحیح تربیت گام نهاده و به کار آمدترین شیوههای پرورشی، مجهز و در نتیجه بر قلب فرزندت مسلط گشتهای؛ فرزندت نیز شیفته تو شده و کمند تعلق عاطفی قلب وی را به تو وابسته خواهد ساخت و در نتیجه فراهم شدن چنین بستر مناسبی، پذیرای تمامی اندرزهای دلسوزانه و تلاشهای اصلاحی تو خواهد بود.
[۸۵] گنجشک بلبل. [۸۶] اشاره به آیه ۱۲۰ سوره توبه:(مترجم)