الف) نقشههای کمونیسم و حامیان آنها
در یکی از پیمان نامههای محرمانه مهم کمونیستها که در مجله «کلمه الحق» در ماه محرم در سال ۱۳۸۷ هجری قمری افشا گردید، نقشه هولناک آنان برای نابودی اسلام و مسلمین مشخص شد، این پیماننامه را کمونیستها در «مسکو» تهیه و تنظیم کرده بودند و آن را برای کارگزاران و طرفداران تحت سلطه خود در کشورهای عربی مسلمان فرستاده بودند تا آن را به اجرا درآورند و این پیروان جاهل و بعضاً خائن با دقت به اجرای آن پرداختند، ما در اینجا قسمتهایی از مفاد پیماننامه مذکور را از مجله «کلمه الحق» برای شما نقل میکنیم:
با وجود آنکه در حدود ۵۰ سال از عمر کمونیسم در اتحاد جماهیر شوروی میگذرد و با وجود ضربات سهمگینی که ما و اقمار ما در جهان بر علیه اسلام وارد کردهایم، رفقایی که مسؤول نظارت بر حرکات دینی هستند، چنانکه مجله «علم و دین» هم به صراحت اظهار کرده است، میگویند: «ما هنوز هم در اتحاد جماهیر شوروی با حرکات دینی رو به رو هستیم که بر علیه ما میجنگند، مثل اینکه اندیشه «لنین» با اندیشه و عقیده این گروه کاملاً بیگانه است».(به نقل از مجله علم و دین اول نوامبر ۱۹۶۴ اتحاد جماهیر شوروی). و با وجود نیروی امنیتی توانمندی که داریم و بر علیه دین مبارزه میکند، هنوز هم اسلام پرتوافشانی میکند و با قدرت، خود را آشکار میسازد با اینکه خطر بیداری و نهضتهای اسلامی در مناطق مسلماننشین شوروی بر اندیشمندان حزب و رهبران آن پوشیده نیست، شاهد تحرکات و جنبشهایی در میان مردم این مناطق هستیم، زیرا میلیونها نفر از مناطق مسلماننشین به اسلام عقیده دارند و آشکارا به فراگیری آن مشغول هستند.
اداره علوم و فرهنگ کمونیسم در شوروی اعلام کرده است که اسلام خطرناکترین ادیان ارتجاعی است و بیشترین تلاشش آن است که در خدمت استثمارگران، فئودالها و سرمایهدارها قرار گیرد و با تمامی نیرو به استثمار یاری برساند، دینی سراسر جمود است که با تمدن و پیشرفت، کینه دیرینه دارد و دشمن سرسخت کمونیسم و حرکتهای آزادی بخش است.
اصول ترسیمی در پیماننامه برای برکندن اسلام:(تذکر: با توجه به مجال کم ما در این مورد، فقط بندهای مهم آن در اینجا بیان میشود) طریق ما در این مورد، استفاده از اسلام برای نابودی خودش خواهد بود، به این ترتیب:
۱- صلح مصلحتی و دوستی ظاهری با اسلام تا زمانی که امکان غلبه و سیطره کامل بر آن برای ما فراهم میشود و میتوانیم خلق عرب را به کمونیست جذب کنیم.
۲- بدنام کردن مردان و بزرگان دین و حاکمان متدین و زدن تهمت وابستگی به آمریکا و صهیونیسم به آنان.
۳- تعمیم، تبلیغ و انتشار عقاید کمونیستی در مدارس، دانشگاهها و مراکز آموزش در تمامی مراحل، معارضه و جدال با تفکر دینی و محاصره فکری آن تا جایی که دیگر تهدیدی بر عله ما به حساب نیاید.
۴- ممانعت از هر نوع حرکت دینی در سرزمینهای مختلف هر چند ضعیف باشد، هوشیاری تام برای سرکوبی بیرحمانه و قاطعانه هرگونه جنبش اسلامی و هر دعوتکننده به اسلام هر چند منجر به مرگ آنان شود.
۵- نباید فراموش کنیم که دین و عقیده دینی، ریشهای محکم و گسترده در جوامع دارد(فرهنگ مردم است) پس باید از همه جهات آن را محاصره کنیم، و طوری سخن بگوییم و عمل نماییم که مردم به تمامی از اسلام متنفر شوند.
۶- نویسندگان بیدین را کاملاً آزاد بگذاریم تا به عقیده و اندیشه دینی تهاجم کنند و در اذهان، این تفکر را جایگزین سازیم که دیگر دوران اسلام سر رسیده و کهنه شده است، واقعیت این است که آنچه از اسلام باقی مانده فقط عباداتی ظاهری، مانند روزه، نماز، حج، و احکامی مانند و طلاق و ازدواج است که به زودی این قواعد هم با تسلیم شدن به کمونیست محو خواهد شد.
۷- محو و قطع روابط دینی بهطور کامل در میان مردم و جایگزینی روابط اشتراکی به جای روابط اسلامی که بزرگترین خطر تهدیدکننده اندیشه کمونیستی علمی ماست.
۸- راه نابود کردن دین، انهدام مساجد و کلیساها و سایر معابد نیست، زیرا دین در درون آدمیان جای دارد و معابد، ظاهر خارجی این تمایل درونی است. بنابراین قصد ما، از بین بردن این عقیده و احساس درونی است که اگر قدرت و حکومت در دست ما باشد رسیدن به مقصد، آسان خواهد بود، زیرا از داستانها، فیلمها، مباحثه، روزنامه و اخبار و جماعتهایی بهره میگیریم که الحاد را ترویج دهند و دین و مردان دین را به باد تمسخر بگیرند و همگان را به خدایی به نام «علم» دعوت کنند.
۹- مبارزه با جهانبینی دینی و جایگزینی جهانبینی علمی به جای آن [۴۴].
۱۰- القای این مفهوم به مردم که «مسیح» هم کمونیست بود و رهبر کمونیسم، زیرا فقیر بود، در خانوادهای فقیر به دنیا آمد، پیروانش از قشر رنجبر و فقیر بودند، و به مبارزه با ثروتمندان دعوت میکرد.
۱۱- در قرآن و انجیل داستانهایی آمده است، برای آنکه با فرهنگ و فکر مردم مستقیماً برخورد نکنیم و آنان را بر علیه خود نشورانیم. لازم است که این داستانها را تفسیر تاریخی ـ مادی کنیم، برای مثال داستان یوسف را با تمام جزئیات آن، به این صورت میتوانیم تعبیر نماییم و ازآن بهره گیریم که این داستان بر علیه سرمایهداران و فئودالها و زنان اشراف و حاکمان مرتجع، میگوید.
۱۲- به چنگ آوردن تدریجی و تسلط بر نیروهای دینی برای ایجاد نظام کمونیستی و جدا نمودن این نیروها به مرور زمان از محل اصلی خود و الحاق آن به صف خود.
۱۳- گوش و چشم مردم را از شعارهای کمونیستی پر کنیم به صورتی که دیگر فرصت فکر کردن نداشته باشند، احساسات و اندیشه مردم را با اشعار حماسی و ملی و سرودهای وطنی و آموزشهای نظامی و تشکیلات حزبی و... و وعده نان و مسکن و آزادی مشغول سازیم، عقبماندگی اقتصادی و فقر و گرسنگی و بیماری را به گردن ارتجاع و استعمار و صهیونیسم و فئودال و بزرگان دین بیاندازیم.
۱۴- متلاشی نمودن و از بین بردن ارزشهای دینی با افشای نقاط ضعف و نقص آن و اثر مخربی که بر اندیشه پویا دارد.
۱۵- متلاشی نمودن و از بین بردن ارزشهای دینی با افشای نقاط ضعف و نقص آن و اثر مخربی که بر اندیشه پویا دارد.
۱۶- روز و شب باید از انقلاب سخن بگوییم و با صدای بلند فریاد بزنیم و بگوییم که تنها راه نجات برخاستن برعلیه حاکمان مرتجع است و فریاد بزنیم که بیاید که بهشت موعود، همان جامعه اشتراکی است که مأوای خلق رنج دیده است.
۱۷- انتشار و گسترش افکار ضد دینی یا هر فکری که به نوعی عقیده دینی را تضعیف کند و پایه اعتماد و اطمینان به مردان بزرگ دینی را در تمامی سرزمینهای اسلامی سست کند.
۱۸- میتوانیم از دین برای نابودی خودش استفاده کنیم، برای همین اشکالی ندارد که بعضی از رهبران کمونیست بنا به مصلحت برای رسیدن به مقاصد خود در جماعتهای دینی شرکت کنند و مسألهای نیست که این مشارکت، زمانی طولانی، برقرار باشد زیرا، لازم است که نیروهای انقلابی پنهان بمانند، مگر به اندازه ضروری، تا زمانی که وقتش فرا میریسد و میتوانند ضربه مؤثر و نابودکننده را به عقاید و فرهنگ کهنه وارد سازند.
۱۹- کمونیستها در زمان و مکان مناسب باید اعلام کنند که آنان نیز متدین هستند، اما دین ایشان عقیده باطل و کهنهای نیست که مردم به علت نادانی آن را پذیرفتهاند، دین، درست همان کمونیست است، و دین باطل، دینی است که موجب تخدیر جامعه میگردد، زیرا مردم را دعوت میکند که به خدمت طبقهای خاص(طبقه استثمارگر) درآیند.
کمونیستها باید خطاهای بزرگان دین و عیوب آنان را بزرگ کرده، برملا سازند و این اندیشه را ترویج کنند که دین، خرافه است و خرافه در اندیشه باطل وجود دارد اما در کمونیسم جایی برای آن تصور نمیشود.
۲۰- گذاشتن نام اسلام بر عقاید و اعمال کمونیستی برای رسیدن به هدف و دستیابی به آنچه میخواهیم، با نام دین درست، دین انقلابی، دین متحول و دین آینده، تا به تدریج، اسلامی را که محمد آورد از همه ویژگیهای آن تهی سازیم و فقط نامی از آن باقی بماند، زیرا تقریباً تمامی عربها مسلمان هستند، اشکالی ندارد که اسماً مسلمان باقی بمانند، اما عملاً کمونیست باشند تا جایی که کمکم نام اسلام هم مانند محتوای آن به تدریج ذوب میشود و از بین میرود.
۲۱- باید همه ما تعالیم «لنین» را آویزه گوش سازیم که گفت باید حزب کمونیست، دشمن سرسخت دین باشد و بهشت موعودی که همان جامعه کمونیستی است که در آن عدالت اجتماعی تحقق مییابد، پس اگر در این مسیر، اعلام مصلحتی و شرکت مصلحتی و تأیید محتاطانه آنان لازم بود، اشکالی ندارد به شرط آنکه نتیجه تمامی این ظاهرسازیها، محو دین باشد.
۲۲- پس اهتمام ما نسبت به اسلام به دو دلیل خواهد بود:
اولاً: به کار بردن اسلام در جهت نابودی اسلام.
ثانیاً: به کارگیری اسلام برای نفوذ کردن در جهان اسلام.
هر چند نیروهای مرتجع مخالف ما در جهان اسلامی هوشیارند نقشههای ما به زودی آنان را تضعیف خواهد کرد تا به صورت تدریجی ذوب شوند و از توانایی ساقط گردند.
۲۳- تحت عنوان تصحیح مفاهیم اسلامی و برطرف نمودن اشتباه و شک و گمان، و در زیر نام اسلام میتوانیم، اسلام را از ریشه براندازیم و کمونیست را جایگزین سازیم.
پیماننامه به صراحت اسرار هولناکی را فاش میسازد.
«در حال حاضر همپیمانان و کارگزاران ما در کشورهای عربی با جدیت تمام فعالیت میکنند، و تعدادی از آنان توانستهاند به منصب وزارت یا ریاست ادارات، شرکتها و مؤسسات رسمی و غیررسمی دست یابند، طبق آموزشهای ما توانستهاند به قدرت دسترسی پیدا کنند هر چند این فعالیتها در نوع خود فردی است، اما نوعی پیروزی به حساب میآید و تماس و ملاقات افراد موجب تجمعهای قابل توجهی میگردد و به تدریج با گرویدن افراد بیشتر و به دست آوردن مناصب دیگر، شرایط برای ایجاد زمینه انقلاب فراهم میگردد.
بر اساس آموزشهای ما، این افراد تحت پوشش و عنوان وزیر یا مسؤول مرتجع و وابسته به حکومت با اطمینان و آرامش بدون آنکه کوچکترین شکلی به ایشان ایجاد شود، فعالیت میکنند و از نام آنان برای پوشش، به خوبی استفاده نمایند».
(نقل از کتاب «اسلام و کمونیسم» «نوشته عباس محمود عقاد» و «احمد عبدالغفورالعطار» صفحه ۱۲۳)
مربیان محترم، برادران عزیز آیا در آنچه گذشت نقشههای کینه توزانه کمونیستها برای کشاندن مسلمین به جانب کفر و گمراهی، مشخص گردید؟ آیا تلاشهای موذیانه آنان برای بر کندن ریشه اسلام و مسلمین از جوامع اسلامی برایتان آشکار گشت یا نه؟ آیا به خوبی دریافتید که تلاشهای آنان برای این هدف شوم است که هر فرد مسلمانی را که میگوید خداوند پروردگار من است و پیامبر محمد جو دینم اسلام است از عقیده خود تهی سازند، آنگاه به جای آن اندیشههای گمراه کننده و کفر و بیدینی را جایگزین سازند؟
﴿يُرِيدُونَ أَن يُطۡفُِٔواْ نُورَ ٱللَّهِ بِأَفۡوَٰهِهِمۡ وَيَأۡبَى ٱللَّهُ إِلَّآ أَن يُتِمَّ نُورَهُۥ وَلَوۡ كَرِهَ ٱلۡكَٰفِرُونَ ٣٢﴾[التوبة: ۳۲].
«میخواهند که نور الهی را با دهانشان خاموش سازند و خدای تعالی ابا دارد و حتماً نور خویش را به اتمام میرساند هر چند کافران را ناخوش آید».
[۴۴] لازم به تذکر است که جهانبینی کمونیسم یک جهانبینی فلسفی است نه علمی فقط با ادعای آنان است که این عنوان را به اجبار و تبلیغ به آن دادهاند، عقیده کمونیستی تفکری است که از بنیان با علم به مفهوم تجربی آن بیگانه است، و این نام، فقط دستاویزی برای تبلیغ میباشد.(مترجم)