زندگانی امیر معاویه رضی الله عنه

تشرف به اسلام

تشرف به اسلام

ایشان ایمان خود را در روز فتح مکه (در بیست و سه سالگی) آشکار نمود، اما در حقیقت قبلاً به اسلام، مشرف شده بود، لیکن به دلایلی نتوانست آن را آشکار کند. مؤرخ معروف، علامه واقدی می‌گوید:

«امیر معاویه بعد از صلح حدیبیه، سال هفتم هجری ایمان آورده بود، اما ایمانش را به دلایلی کتمان می‌کرد و در روز فتح مکه اظهار نمود».

بهتر است راز این کتمان را از زبان خود امیر معاویه سبشنویم: مؤرخ معروف ابن سعد نقل می‌کند، که حضرت معاویهسمی‌گفت:

«من قبل از عمرة القضاء اسلام را پذیرفته بودم، اما به علت فشارها و تهدیدهای خانواده و قبیله، نتوانستم به مدینه هجرت کنم».

به همین دلیل و وجود موانع دیگر، در روز فتح مکه اسلام خویش را به همراه پدرش اعلام کرد [۱۹].

از این جاست که می‌بینیم وی در جنگ بدر، احد، خندق و حدیبیه کفار را یاری نکرد، و در صفوف آنان علیه مسلمانان نجنگید، در حالی که دیگر جوانان و همسالانش، با تمام نیرو علیه مسلمین می‌جنگیدند، و در جنگ‌ها سهم بسزایی داشتند و پدرش ابوسفیان نیز فرماندهی این جنگ‌ها را بر عهده داشت؛ شرکت نکردن ایشان در این جنگ‌ها دلیل صدقی است بر این مدعا که حقانیت اسلام، از ابتدا در قلب وی جای گرفته بود.

حضرت معاویه سپس از آن که به اسلام مشرف شد، همیشه در محضر رسول الله جحضور می‌یافت و یکی از اعضای برجستۀ گروهی قرار گرفت که آن حضرت جآن‌ها را به کتابت وحی، برگزیده بود، ایشان وحیی را که بر حضرت رسول جفرود می‌آمد و همچنین نامه‌ها و فرمان‌های رسول اکرم جرا می‌نوشت [۲۰]. و به دلیل نوشتن وحی خداوندی، به لقب کاتب وحی مفتخر گردید. علامه ابن حزم می‌نویسد:

«حضرت زید بن ثابت و امیر معاویه ببیش از سایر کاتبان در محضر حضرت محمد جحضور داشتند، این دو بزرگوار به طور شبانه روزی آماده خدمت بـودند، و سراسر وقت خـود را وقف ایـن کـار نموده بودند» [۲۱].

این نکته که کار کتابت وحی در زمان حضور اکرم جتا چه حد دقیق و حساس بود و برای این کار چه نیروی دیانت و امانت، علم و فهم و احساس مسئولیت لازم بود آشکار است و نیاز به بیان ندارد. به خاطر کتابت وحی، امانت و دیانت و حضور مداوم در خدمت حضرت ختمی مرتبت جبود که آن حضـرت جبـارهـا در حـق وی دعای خیر می‌فرمود.

در کتاب معروف حدیث «جامع ترمذی» منقول است که یک بار حضور اکرم جدر حق وی این گونه دعا فرمود:

«اللهم اجعله هادياً مهدياً واهد به» [۲۲]. «بار خدایا: معاویه را رهنما و هدایت یافته بگردان. و به وسیلۀ او دیگران را نیز هدایت فرما».

در حدیث دیگری آمده که حضرت رسولجدر حق وی این گونه دعا فرمود:

«اللهم علّم معاوية الكتاب والحساب وقه العذاب». «خدایا معاویه را علم کتاب (قرآن) و حساب، عطا فرما و او را از عذاب جهنم رستگار فرما» [۲۳].

و در روایت بشر بن السری آمده که حضرت رسول اکرم جاضافه فرمود: «وأدخله الجنة».«خدایا او را به بهشت داخل بفرما» [۲۴].

صحابی معروف، حضرت عمرو بن العاص می‌گوید: من از رسول اکرم جشنیدم که می‌فرمود:

«اللهم علِّمه الكتاب ومكن له في البلاد وقه العذاب». «پروردگارا: معاویه را علم کتاب (قرآن) عطا فرما و او را بر شهرهای مختلف حاکم گردان و از عذاب (دوزخ) رهایی بخش» [۲۵].

رسول اکرم جدر حیات خویش از امارت و خلافت وی خبر داده و دعا نیز فرموده بود، همان گونه که از حدیث بالا استنباط می‌شود. همچنین امـام احمـد بـا سنـد معتبر روایـت می‌کنـد کـه روزی امیـر معاویه سآب وضـوی رسول اکـرم جرا آماده کـرد. آن حضرت جدر حـالـی کـه مشغول وضو بـود و معاویه بـر دست مبارک ایشان آب می‌ریخت نگاهی به سوی او انداخت و فرمود:

«ای معاویه! اگر روزی به امارت برگزیده شدی تقوای الهی و انصاف پیشه کن» [۲۶].

و در بعضی روایات آمده که سپس آن حضرت جفرمودند:

«روزی ولایت امت من به دست تو سپرده خواهد شد. آنگاه از نیکان بپذیر و قدردانی کن و از بدان گذشت کن» [۲۷].

امیر معاویه سوقتی این حدیث را بیان می‌کرد می‌گفت:

«من از شنیدن توصیۀ پیامبر جاحساس کردم که حتماً روزی به این امر خطیر (امارت) آزموده خواهم شد».

دیـلمی نقـل می‌کند کـه حسن بن علیسگفت: از پـدرم شنیـدم کـه می‌گفت: رسول خدا جفرموده است:

«گردش شب و روز به پایان نخواهد رسید تا زمانی که معاویهسبه حکومت برسد» [۲۸].

از این روایت روشن شد که امیر معاویه سدر نظر پیامبر اسلام چه رتبه و مقامی داشت؟ و آن حضرت جبا ایشان چقدر اظهار محبت می‌فرمود.

در روایتی دیگر چنین نیز آمده است که روزی رسول اکرم جبا حضرت ابوبکر و حضرت عمربدر رابطه با موضوعی مشورت نمود، آنان نظر خود را اظهار داشتند، سپس آن حضرت جفرمود:

«ادعوا معاوية أحضروه أمركم فإنه قوي أمين». «معاویهسرا نیز فرا خوانید و موضوع را با او در میان بگذارید، زیرا او قوی (دارای نظری رسا) و امین است (در نظر دادن خیانت نمی‌کند)» [۲۹].

نیـز در روایتـی دیگر آمده است کـه یـک بار در حالـی کـه نـبـی اکرم جو امیر معاویه سبر مرکبی سوار بودند، رسول اکرم جفرمود:

«ای معاویه! کدام قسمت از بدنت با بدن من تماس دارد؟».

گفت: سینه‌ام با جسم مبارک شما متصل است.

حضرت رسول اکرم جدعا فرمود:

«اللهم املأه علماً». «خدایا سینه او را از علم و حکمت سر شار فرما» [۳۰].

امیر معاویه سپس از مسلمان شدن همراه رسول اکرم جدر جنـگ‌های مختلف شـرکـت کـرد. در غـزوۀ حنـیـن در رکـاب آن حضرت جبود، رسول اکرم جاز مال غنیمت قبیلۀ هوازن یکصد شتر و چهل اوقیه طلا به او سهمیه داد [۳۱].

[۱۹] ابن حجر: الإصابة ج۳ص۴۱۲، چاپ مصر، ۱۳۴۸ هـ ق. [۲۰] جمال الدین یوسف: النجوم الزاهرة فی ملوک مصر و القاهرة ج۱ص۱۵۴ چاپ ادارة الثقافه والإرشاد القومی مصر ـ مجمع الزوائد و منبع الفوائد ج۹ص۳۷۷ چاپ دار الکتب بیروت ۱۹۶۷ ـ ابن عبدالبر: الاستیعاب تحت الإصابة ج۳ص۲۴۵، مکتب التجاریة الکبری ۱۹۳۹ ـ البدایة والنهایة ج۸ص۲۱ چاپ مصر ۱۳۴۸. [۲۱] ابن حزم: جوامع السیره ص ۲۷. [۲۲] جامع ترمذی ج۲ص۲۴۷ سعید قرآن محل کراچی. ابن کثیر: اسد الغابه ج۴ص۳۸۶ چاپ مکتبة اسلامیه تهران ۱۳۸۴هجری. حافظ خطیب: تاریخ بغدادی ج۱ص۲۰۸ جاپ دار الکتب بیروت. [۲۳] مسند احمد ج۴ص۱۲۷، البدایة والنهایة ج۸ ص۸۴ دار احیاء التراث العربی چاپ اول ۱۴۱۷ و ابن عبدالبر: الاستیعاب تحت الإصابة ج۳ ص۳۸۱ ایضاً مجمع الزوائد ج۹ ص۳۵۶ و کنز العمال ج۷ ص۸۷ به نقل از ابن النجار ـ چاپ دایرة المعارف حیدر آباد دکن ۱۳۱۴ هجری. [۲۴] البدایة والنهایة ج۸ ص۸۴، دار احیاء التراث العربی چاپ اول ۱۴۱۷هجری. [۲۵] مجمع الزوائد و منبع الفوائد ج۹ ص۳۵۶، بیروت و «النجوم الزاهره» ج۱ ص۱۳۴ چاپ مصر. [۲۶] البدایة والنهایة ج۸ص۸۵ چاپ اول، دار احیاء التراث العربی بیروت ۱۴۱۷ هجری ـ ابن حجر: الإصابة ج۳ص۴۱۳ چاپ مصر ـ نیز مجمع الزوائد ج۹ص۳۵۵ و۳۵۶ چاپ بیروت و فیه رواه احمد و الطبرانی في الاوسط و الکبیر و رجال احمد و ابن یعلی رجال الصحیح و مسند احمد ج۴ص۱۰۱. [۲۷] همان منبع قبلی. [۲۸] امام ابو الحسن علی حسنی ندوی: المرتضی (اردو) ص۳۲۳. [۲۹] مجمع الزوائد و منبع الفوائد ج۹ص۳۵۶ مطبوعه بیروت: وفیه: رواه الطبراني والبزار باختصار ورجاله ثقات في بعضهم خلاف وشیخ البزار ثقة وشیخ الطبرانی لـم یوثقه إلا الذهبی في الـمیزان ولیس فیه جرح مفسر ومع ذلك فهو حدیث منکر ـ ایضاً حافظ ذهبی: تاریخ الإسلام ج۲ص۳۱۹ (با توجه به تحلیل بالا این روایت ضعیف است) [۳۰] حافظ ذهبی: تاریخ الإسلام ج۲ص۱۹۳. [۳۱] ابن عبدالبر: الاستیعاب تحت الإصابة ج۳ص۳۷۷ چاپ مصر.