زندگانی امیر معاویه رضی الله عنه

وفات

وفات

زندگی ایشان مجموعه‌ای از علم و عمل بود، تا حدی که در توانش بود نسبت به اصلاح و بهبود امور مسلمین کوشید و زندگی خـود را در این راه صرف نمود، ولی با این همه باز هم مخالفان ناراضی، او را مورد اتهامات بی‌جا و هدف اعتراضات گوناگون قرار می‌دادند، و ایشان از این بابت اظهار تأسف می‌کرد. یک بار شخصی از او پرسید علت چیست که به این زودی محاسنت سفید شده است؟ وی در پاسخ گفت:

«چرا چنین نباشد، در حالی که همواره افراد جاهل و متعصبان تندرو مانند نگهبان بالای سرم ایستاده و اعمالم را زیر ذره بین قرار می‌دهند و به بهانه‌های مختلف می‌کوشند چیزهای کوچک را در چشم مردم بزرگ جلوه دهند و در برابر هر اقدامی دلیل و پاسخ می‌طلبند و اگر جواب قانع کننده بیابند از تقدیر و تشکر خبری نیست و اگر جواب به مذاقشان خوش نیامد صدای اعتراضاتشان در همه عالم می‌پیچد» [۱۱۳].

ایشان در سال ۶۰ هجری در سن ۷۸ سالگی دچار کسالت شد و رفته رفته مرض، به وفات منجر شد، در مرض وفات خویش خطبه‌ای ایراد کرد که آخرین خطبه او بود، در بخشی از این خطبه می‌گوید:

«أيها الناس! إن من زرع قد استحصد وإني قد وليتكم ولن يليكم خير مني وإنما يليكم من هو شر مني كما كان من وليكم قبلي خيراً مني».«ای مردم بسیاری از کشتهاست که وقت درو کردن آن فرا رسیده است مدت زمانی ولایت امر شما بـه عهده مـن بوده است بدانید که پس از مـن فرمانروایی بهتر نخواهید یافت همان گونه که خلفای پیشین از مـن بهتر بوده‌اند من نیز از زمامداران بعدی بهترم» [۱۱۴].

بعد از ایراد این خطبه نسبت به تجهیز و تکفین خویش وصیت فرمود و گفت:

«غسل من را شخصی عاقل و هوشیار به عهده گیرد و سپس فرزندش یزید را فرا خواند و به او گفت: یک بار در سفری با رسول اکرم جهمراه بودم من آب وضوی آن حضرت را آماده ساختم، ایشان پس از وضو یکی از دو پارچه‌ای را که بر بدن مبارک خویش انداخته بود به من عنایت فرمود، من آن را نزد خود نگاه داشته‌ام، همچنین روزی در خدمت مصطفی جنشسته بودم، آن حضرت ناخن می‌گرفت من مقداری از ناخن آن سرور را بر گرفتم و در شیشه‌ای تا امروز نگاه داشته‌ام، و مقداری از موی مبارک آن حضرت نیز نزد من موجود است آن پارچه را جزء کفنم قرار دهید و ناخن و مو را بر چشم، دهان و گوش و مساجد (اعضایی که هنگام سجده بر زمین قرار می‌گیرند) بگذارید و آنگاه مرا به ارحم الراحمین بسپارید» [۱۱۵].

پس از وصیت، بیماریش شدت گرفت تا آنکه سر انجام در اواسط ماه رجب سال ۶۰ هجری در شهر دمشق این آفتاب علم، حلم و تدبر برای همیشه غروب کرد [۱۱۶]إنا لله وإنا إليه راجعون»

نماز جنازه‌اش به امامت حضرت ضحاک بن قیص سخوانده شد، و در محل (باب الصغیر) دمشق مدفون گردید، مطابق قول صحیح، سن وی درآن هنگام ۷۸ سال بود [۱۱۷].

عـلامـه ابـن اثـیـر، در تـاریـخ خـود نقـل کـرده است کـه یـک بار عبدالملک بن مروان بر قبر او ایستاده بود و در حق وی دعـای خیـر می‌کرد شخصی از او پرسید که این قبر چه کسی است؟ عبدالملک در جواب گفت:

«قبر رجل كان والله فيما علمته ينطق عن علم ويسكت عن حلم إذا أعطى أغنى وإذا حارب أفنى ثم عجل له الدهر ما أخره لغيره من بعده هذا قبر أبي عبدالرحمن معاوية». «این قبر کسی است که بخدا سوگند تا آنجا که من می‌شناسم بر اساس علم و دانش سخن می‌گفت و از روی حلم و بردباری سکوت می‌کرد، هرگاه می‌بخشید بی‌نیاز می‌ساخت و هرگاه می‌جنگید طرف مقابل را از پای در می‌آورد... این قبر ابوعبدالرحمن معاویه است» [۱۱۸].

[۱۱۳] ابن کثیر: البداية والنهاية ج۸ ص۱۴۰ (در دعاهای ماثوره از حضرت رسول اکرم جنقل شده است که می‌فرمود: «اللهم إني أعوذ بك من خليل ماكر عيناه ترياني وقلبه يرعاني إن رأى حسنة دفنها وإن رأى سيئة أذاعها» «ای الله به تو پناه می‌برم از دوست مکار و حیله گر که چشمانشان به من می‌نگرد (همواره من را زیر نظر دارد» کو قلبش مرا می‌درد اگر خوبی از من ببیند آن را پنهان می‌کند و اگر بدی ببیند آن را شایع می‌کند. (مترجم ـ به نقل از مناجات مقبول) [۱۱۴] همان منبع ج۸ ص۱۴۱ ـ سپس ابن اثیر گفته او را این گونه نقل می‌کند: گفته‌اند هر که آرزوی دیدار خدا کند خدا دیدار او را دوست می‌دارد، بار خدایا، من خواهان دیدار توام پس دیدار مرا دوست بدار و کار مرگ بر من خجسته گردان (تاریخ کامل، ترجمه محمد حسین روحانی ج۵ ص۲۱۶۷ انتشارات اساطیر چاپ اول ۱۳۷۲ ـ مترجم) [۱۱۵] ابن عبدالبر: الاستيعاب تحت الإصابة ج ۳ص۳۷۸- ابن اثیر: تاریخ الکامل ج ۴ص۲. ابن کثیر: البداية والنهاية ج۸ص۱۴۱ ابن اعثم کوفی: الفتوح (فارسی) فصل پنجم ص۸۱۸ انتشارات انقلاب اسلامی۱۳۷۲. [۱۱۶] ابن حجر: الإصابة ج۳ص۴۱۴، ابن خلدون ج۳ص۴۲بیروت. [۱۱۷] ابن عبدالبر: الاستيعاب تحت الإصابة ج۳ص۳۷۸. [۱۱۸] ابن اثیر: تاریخ کامل ج۴ص۵.