آژیر خطری از عربستان (سقوط و خودکشی)

فهرست کتاب

افسانه درهم شکست!

افسانه درهم شکست!

بحث و گفتگویم با آن نابلسی سرسخت و لجوج و چیره دست درباره دوستی و محبت با اهل بیت به درازا کشید...

بادی به گلو انداخته با کمال اطمینان و اعتماد به نفس به او گفتم: کتاب‌های حدیث شما حدیث‌هایی که امام علی÷از پیامبر اکرم ج نقل کرده‌اند را نیاورده است. و در بین شما سنی‌ها گروهی هستند که با «اهل بیت» دشمنی داشته به آن‌ها فحش و ناسزا می‌گویند.

با تعجب به من خیره شده گفت: کسی که با «اهل بیت» دشمنی داشته باشد کافر است.. و شما هرگز یک عالم سنی نخواهید یافت که به «اهل بیت» پیامبر خدا ج فحش و ناسزا گفته باشد. من شما را در این باره به مبارزه می‌طلبم.

مرا به مبارزه می‌طلبد؟!..

احساس کردم طرف را با چهار دست و پایش به گل انداخته‌ام. فورا بدون هیچ اعتراضی مبارزه را قبول کردم. البته از یک طرف هم دلم به حالش می‌سوخت؛ به چه سادگی به دام افتاد، و چه راحت توانستم بر او پیروز شوم.

در حالیکه از موفقیتم بسیار خوشحال بودم با اعتماد به نفس کامل، و اطمینان از پیروزی نزد یکی از دوستانم رفته برخی از مؤلفات علما افاضل خودمان را از کتابخانه‌اش به عاریه گرفتم.

هان! اینجاست..

همه آنچه می‌خواستم را براحتی به دست آوردم. علما ما همه آن شبهات را در کتاب‌هایشان جمع کرده‌اند، و هر کس براحتی می‌تواند به آن‌ها برسد.

ده‌ها و شاید هم صدها مثال از تحقیر اهل سنت و دشمنی‌هایشان با «اهل بیت»... این کتاب‌ها در حقیقت برایم یک کنز و ثروت هنگفت بود، در هر کتاب سخنی از ناصبی‌ها را می‌توانستی بیابی. و صد البته با ذکر مصدر و مرجع آن؛ نام کتاب همراه با صفحه و تمامی مشخصات دیگر.

نیازی به نقل همه آن دلیل‌های دندان شکن برای آن نابلسی نبود، با این وجود خیلی از آن حرف‌ها را که بسیار مهم بود در برگه‌هایی نزد خودم یادداشت کردم تا حریف یا مناظرم را در یک جا ضربه فنی کرده، نقش زمین کنم!.

بار دیگر که با او ملاقات کردم، بادی به گلو انداخته با اعتماد به نفس بی‌مانندی صدایم را کلفت کرده به او گفتم: ده‌ها مثال از توهین علمای اهل سنت به امامان () یافتم، برخی از آن‌ها را برایت در این برگه یادداشت کرده‌ام.

او نیز پوزخندی‌ زده گفت: خوب، بخوان تا ببینم چه یافته‌ای؟!.

من هم برگه‌ای که در آن کنزهایی از علماء بزرگوارمان یاداشت کرده بودم را برایش خواندم. اولین نقل قولم این بود:

ابن تیمیه ناصبی در کتاب «منهاج السنة» - ج/۲، ص/۲۰۲ - می‌گوید: علی با مردم جنگید تا از او پیروی کنند نه اینکه از خدا پیروی کنند. و هر کسی انسان‌ها را برای رسیدن به قدرت و پیروی از خود بکشد در حقیقت در پی خودنمایی و فساد بر روی زمین است، و این همان چیزی بود که فرعون می‌خواست. خداوند متعال می‌فرمایند: ﴿تِلۡكَ ٱلدَّارُ ٱلۡأٓخِرَةُ نَجۡعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوّٗا فِي ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فَسَادٗاۚ وَٱلۡعَٰقِبَةُ لِلۡمُتَّقِينَ٨٣[القصص: ۸۳].

«آن سرای [پرارزش] آخرت را برای کسانی قرار می‌دهیم که در زمین هیچ برتری و تسلّط و هیچ فسادی را نمی‌خواهند؛ و سرانجام [نیک] برای پرهیزکاران است» [۶].

سپس پوزخندی زده گفتم: باز می‌گویند ما اهل بیت را دوست داریم! بخوان و بگو: بحق حرف‌های نشنیده.... عجب دروغگویانی!.

پوزخند دیگری زده هر آنچه از کتاب‌های بزرگانمان یادداشت کرده بودم را یکی بعد از دیگری برایش خواندم..

آقای نابلسی با لبخندی سرد بلند شد، و کتاب «منهاج السنة» را از بین قفسه کتاب‌ها بیرون کشیده گفت: اگر اجازه بدهید می‌خواهم مطمئن شوم آنچه از ابن تیمیه نقل کرده‌اید درست است یا خیر!.

نفس عمیقی کشیده، در حالیکه غنچه‌های پیروزی یکی پس از دیگری در دلم گل می‌شد، با اشاره‌ای مغرورانه به او فهماندم که اعتراضی ندارم. می‌دانستم لحظاتی دیگر سایه تاریک شکست بر چهره‌اش می‌نشیند. منتظر بودم تا از تماشای درهم شکسته شدن این مرد سرسخت و مناظر چیره‌دست لذت ببرم. آرزو داشتم صدها و هزارها انسان دیگر اینجا می‌بودند تا شکست این مرد را با چشمان خود ببینند. در همین خیالات بودم که صدایش مرا بخود آورد: بی‌زحمت جمله را از مصدر اصلیش بخوان، آنچه شما نقل قول فرموده‌اید کاملا اشتباه است!.

حرف‌هایش چون پتک بر سرم فرود آمد. دهشت زده و دست پاچه کتاب را از دستش گرفته شروع کردم به خواندن. وقتی دیدم سخنی که من نقل کرده بودم به صورت بسیار موذیانه‌ای مورد تحریف و دست‌کاری قرار گرفته بود، گویا برقی از آسمان بر من فرود آمده مرا به دو نیم تقسیم کرد. مات و مبهوت به جمله «منهاج السنة» خیره شده بودم. در آنجا ابن تیمیه می‌گفت: (و همچنین در حدیثی صحیح از پیامبر اکرم ج آمده است که ایشان فرمودند: «در هنگامیکه مسلمانان با هم در اختلافند، گروهی از گمراهان سرکشی می‌کنند، که از دو گروه مسلمان شایسته‌ترین و حقدارترینشان آن‌ها را به قتل می‌رساند»، و همچنین - به امام حسن اشاره کرده فرمودند: «این پسرم آقایی است. و خداوند به دست او بین دو گروه بزرگ از مسلمانان صلح برقرار می‌کند»، و به عمار فرمودند: «تو را گروه سرکش به قتل می‌رساند». پیامبر آن‌ها را سرکش نامیدند نه کافر. همه این احادیث نزد متخصصان حدیث صحیح است. و این روایات با سندهای مختلفی که از هم نقل قول نکرده‌اند روایت شده است. و این یعنی اینکه اعتماد به مضمون آن‌ها واجب است. پس پیامبر خدا ج به صراحت اعلام داشته دو گروه درگیر؛ مسلمانند. و کسی که خداوند به دست او بین این دو گروه صلح برقرار می‌کند را ستوده است. و به ما اطلاع داده که برخی سر باز می‌زنند، و شایسته‌ترین و حقدارترین گروه مسلمان آن‌ها را به قتل می‌رساند. سپس به آن شیعیان گفته می‌شود: اگر ناصبی‌ها به شما بگویند: علی خون ریختن مسلمانان را جایز دانسته، و با آن‌ها بدون هیچ ضمانتی از خداوند و پیامبرش تنها برای رسیدن به قدرت جنگیده، در حالیکه پیامبر اکرم جفرموده‌اند: «ناسزا گفتن مسلمان فسق است، و جنگ با او کفر»، و فرموده‌اند: «پس از من کافر نشوید، و گردن‌های همدیگر را نزنید»، پس علی با توجه به این فرموده‌ها کافر است. آنگاه دلیل‌های شما - شیعیان - از دلیل‌های ناصبی‌ها قوی‌تر نخواهد بود؛ چرا که احادیثی که به آن استدلال کرده‌اند درست است. و همچنین می‌گویند: کشتن انسان‌ها فساد است، و هر کس انسان‌ها را برای اطاعت و پیروی از خود بکشد، در حقیقت درپی رسیدن به بزرگی و فساد بر روی زمین است، و این همان راه و رسم فرعون است. چرا که خداوند متعال می‌فرمایند: ﴿تِلۡكَ ٱلدَّارُ ٱلۡأٓخِرَةُ نَجۡعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوّٗا فِي ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فَسَادٗاۚ وَٱلۡعَٰقِبَةُ لِلۡمُتَّقِينَ٨٣[القصص: ۸۳].

«آن سرای [پرارزش] آخرت را برای کسانی قرار می‌دهیم که در زمین هیچ برتری و تسلّط و هیچ فسادی را نمی‌خواهند؛ و سرانجام [نیک] برای پرهیزکاران است».

پس هر کس که در پی بزرگی و فساد بر روی زمین است از سعادتمندان در آخرت نخواهد بود) [۷].

چند بار جمله ابن تیمیه را بالا و پایین و چپ و راست کردم. جمله او کاملا واضح و روشن بود: «اگر ناصبی‌ها به شما بگویند». یعنی اینکه این سخن ناصبی‌هاست نه سخن او! ولی عالم بزرگوار و عادل و راستگوی شیعه (!!) آن را به ابن تیمیه نسبت داده‌است!!.

و وقتی همه آنچه از کتاب‌های علمای برجسته و قابل احترام (!) شیعه نقل کرده بودم را مراجعه کردم، دیدم همه آن‌ها در نقل قول با طرفندهای بسیار موذیانه در سخنی که نقل کرده‌اند تصرفات مغرضانه نموده، مفهوم و معنای آن را به کلی عوض کرده‌اند!!.

احساس کردم بکلی خلع سلاح شده‌ام... زندگی در چشمانم بسیار بیهوده و بی‌معنا جلوه می‌کرد... حالتی تهوع به من دست داده بود.

با خودم می‌گفتم: عجب دنیایی است پر از زشتی و دروغ و مکر و حیله و دسیسه و نیرنگ.. همه آن کتاب‌هایی که بیش از یک هفته در آن‌ها می‌خواندم و مثال‌ها و دلیل‌ها و مدرک‌هایشان را یاد داشت می‌کردم عبارت بودند از سطل‌های آشغالی پر دروغ و دسیسه و مکر و فریب!!.

چند روز مداوم حزن و اندوه بسیار شدیدی بر من چیره بود.. حالتی بسیار دگرگون داشتم.. اعتمادم از همه چیز سلب شده بود. احساس می‌کردم تمامی دنیا پر از دروغ و تحریف است، به هیچ چیز نمی‌توان اعتماد کرد.

به کتابخانه‌ام نگاهی انداختم، به خصوص به آن قفسه که کتاب‌های مذهبی در آن چیده شده بود. دلم می‌خواست کبریت کشیده همه کتاب‌هایم را با همه آن دروغ‌های که در آن است آتش بزنم... پریشان و حیران بودم.. خدای من! چرا آن‌ها دروغ می‌گویند؟!.

بیادم آمد؛ خیلی وقت‌ها بسیاری از پرسش‌های بی‌پاسخ در ذهنم تجلی می‌کرد، و از اندیشیدن درباره آن‌ها فرار می‌کردم، گمان می‌کردم؛ فکر کردن درباره آن‌ها شاید نشانه شک و تردید در مذهب اهل بیتباشد!.

ولی الآن خیلی چیزها برایم واضح و روشن شده است. دریافتم راه و رسم دیگری نیز هست که خود را به تقلب و دروغ با روش اهل بیت آمیخته است. و افراد زیادی هستند که با دروغ‌های شاخدار می‌خواهند از آن راه و رسم قلابی دفاع کنند تا بتوانند مصالح و خواسته‌های خود را حمایت کنند. آن‌ها می‌خواهند عامه مردم شیعه را از سایر مسلمانان جدا کرده، در هاله‌ای از بدعت‌ها و شرکیات غرق نموده، از عرق زحمات آن‌ها ارتزاق نمایند، و آتش فتنه بین مسلمانان برافروخته از آب گل آلود ماهی بگیرند!.

حالا وقت آن رسیده که پرده از حقیقت ننگ این تصورات و مذهب دروغینی که خود را به اهل بیت چسبانده برکشیده شود تا چهره زیبای مذهب آسمانی اهل بیت بر همگان نمایان گردد.

روشنفکر و استاد بزرگوار حیدر علی قلمداران.. ابراهیم بت شکن ایران معاصر؛ حضرت آیت الله ابوالفضل برقعی.. مرجع شیعه عراق آیت الله خالصی.. آیت الله حسین المؤید.. دانشمند بزرگوار علامه مصطفی حسینی طباطبایی.. مفکر معاصر علی شریعتی... این‌ها نام‌های برخی از روشنفکران و مراجع و علماء شیعه هستند که جز تعداد بسیار اندکی تمامی شیعیان از شنیدن نام آن‌ها محروم مانده‌اند. چرا نام و نشان آن‌ها خفه شده است؟! تنها برای اینکه آن‌ها در پی اصلاح و بازگشت شیعیان به مذهب اهل بیتبودند.

دروغ‌گویان و غالیان شیعه چون ددان گرسنه به این بزرگان اصلاح تازیدند؛ آن‌ها می‌خواستند مذهب اهل بیت را از همه دروغ و تهمت‌های ناروایی که بدان چسبانیده شده است پاک سازند. تا مردم حقیقت را به آغوش گیرند. ولی آگاهی مردم به دینی که قرآن برایشان به ارمغان آورده، عرش سودجویان و غالیان دغل باز را به لرزه درخواهد آورد، و مصالح دنیوی آن‌ها را به مخاطره می‌اندازد، پس باید با آن بجنگند!.

سعی کردم همانطور که نامم «صادق» است با خودم راستگو و صادق باشم. با خود گفتم: چرا با این بنده خدا مناظره کردم؟!.

در درونم جواب درستی نیافتم.. تنها هدفم شکست دادن حریف بود، تنها تعصبم مرا به این مناظره کشانده بود! برای رسیدن به حقیقت بحث و تلاش نمی‌کردم. فقط می‌خواندم و بحث و بررسی می‌کردم تا دلیل‌ها و برهان‌هایی بیابم و از علما و سران مذهب خود دفاع کنم.

در حقیقت راهی که می‌رفتم بیراهه بود.. کاملا در اشتباه بودم...

هیچ کس جز نویسنده مسئول آنچه در کتابش آورده نیست.

و من هم مجبور نیستم از آراء و اندیشه‌های کسی بجز خودم دفاع کنم. من مسئول حرف‌های دیگران نیستم.

از خودم خجالت می‌کشیدم. بسیار در حیرت بودم که چطور این همه سال را در خواب خرگوشی در غار کتابخانه‌ بسته و تنگم سپری کرده‌ام!.

هرگز فکر نکردم از این غار تار بیرون بروم تا ببینم آیا آفتابی در بیرون از این سوراخ تنگ و تاریک هست یا خیر، و آیا همین تاریکی غار حقیقت مطلق جهان هستی است؟!.

با خودم عهد و پیمان بستم که از امروز به بعد حرف هیچ کسی را قبول نکنم تا خودم با چشم و گوش و عقل و هواس خودم مطمئن نشوم، طرف هر کس که باشد. شیعه .. سنی.. و یا حتی یهودی و یا هر کس دیگری...

تصمیم گرفتم دیوار غار تاریک را خراب کنم. و هر آنچه به دستم می‌رسد را بخوانم... سپس آن را سبک و سنگین کرده درستی و اشتباهاتش را مشخص کنم.

خداوند بر من نعمت عقل ارزانی نموده تا در پی حقیقت باشم و از آن پیروی کنم. نه اینکه مهارم را به دست این و آن داده پشت سرشان براه افتم. عقلم را بدون فهم ودرک به کسی نخواهم بخشید، و از سخن هیچ کس پیروی نخواهم کرد تا خودم بر درستی آن مطمئن نشوم.

تصمیم گرفتم خودم حقیقت را کشف کنم. و باورهایم را بدور از آنچه دیگران می‌گویند و از آراء و اندیشه‌های این و آن، رونق دهم. بار دیگر به کتابخانه‌ام نگاهی انداخته با خود گفتم: چطور این همه کتاب را در موضوعات مختلف تنها برای فهمیدن برخی مسائل زندگی می‌خوانی، ولی درباره دینت - مهمترین ستون زندگیت - جز چند کتاب تبلیغاتی هیچ نخوانده‌ای.. تنها کتاب‌هایی که افکار و اندیشه‌های رایج در محیط زندگیت و آنچه جامعه به تو تلقین می‌کند را استحکام می‌بخشد، افکار و اندیشه‌هایی که تنها بر آنچه از پدران و نیاکان به ارث برده‌ای تأکید می‌ورزد.

هزارها کیلو پرسش و سؤال در ذهنم بوجود آمده که این کتاب‌ها تنها توانسته‌اند نور را از آن‌ها دور کنند تا حقیقت همچنان پنهان بماند. و حالا وقت آن رسیده که در پی یافتن جوابی برای آن‌ها باشم.

حالا که اشعه‌ای از روشنایی به عقلم تابیده، برخی از آنچه در آن کتاب‌های تبلیغاتی مذهبی آمده در ذهنم تجلی می‌کند، و از دروغ و اتهام‌های بی‌مورد و تحریف‌هایی که در آن‌ها آمده به شدت درحیرتم!.

حالا به خوبی درک کرده‌ام هدف این تبلیغات تنها تنگتر کردن سوراخ غار بر عامه مردم، و شعله‌ور کردن آتش حقد و کینه در بین مسلمانان است. و اختلاف بین علما و روشنفکران اصلاح‌گرا و طرفداران غلو - که قبلا گمان می‌کردم اختلاف نظری بیش نیست - در حقیقت جنگی است بسیار سخت بین مذهب اهل بیتو آنچه بدان چسبانیده شده است.

برگردیم به حکایتم با آقای نابلسی:

او در ادامه گفتگو به من رو کرده گفت: اما اینکه ادعا کردی در کتاب‌های حدیث اهل سنت از امام علی÷چیزی روایت نشده، من با یک بحث سرسری از ایشان ۵۳۶ (پانصد و سی و شش) حدیث در کتاب‌های حدیث اهل سنت یافتم. البته بگویم؛ این تعداد از حدیث‌هایی که از ابوبکر و عمر و عثمان رسیده بسیار بیشتر است. پس از کجا این تهمت که از ایشان احادیثی در کتاب‌های اهل سنت نیامده را آورده‌ای؟! بیا بخوان ابن تیمیه‌ای که شما او را به ناصبی بودن متهم ساخته‌اید چه می‌گوید: «بدون شک دوستی علی بر هر مؤمنی واجب است. همانطور که بر هر مؤمنی واجب است همه مؤمنان چون او را دوست داشته باشد» [۸].

و همچنین می‌گوید: «کتاب‌های همه گروه‌ها و افکار و اندیشه‌های اهل سنت پر است از مدح و ثنا و یادآوری فضل و مکانت حضرت علی، و بدگویی همه کسانیکه بر او ظلم و ستم روا می‌دارند. و ناسزا و دشنام دادن به او را بسیار زشت و ناشایست شمرده، از آن بر حذر می‌دارند. و دشنام و ناسزایی که بین دو جبهه جنگ رد و بدل شد دقیقا چون جنگی است که بین آن‌ها بود. و اهل سنت بیش از همه جنگ با او یا ناسزا و دشنام دادنش را زشت دانسته با چنین حرکاتی به شدت مخالفند. و همه اهل سنت بر این اتفاق دارند که او در نزد خداوند و پیامبرش و در نزد همه مؤمنان از معاویه و پدر و برادرش حقدارتر بر امامت بوده از آن‌ها شایسته‌تر و والاتر است» [۹].

و در باره زهد و پارسایی حضرت امام علی می‌گوید: «و هیچ شکی در زهد و پارسایی او نیست» [۱۰].

و درباره شهادت امام حسین÷چنین می‌گوید: «لعنت خداوند و فرشتگان و همه مردم بر کسی بادا که امام حسین را به شهادت رسانید، یا در قتل او شریک بود، یا بدان راضی و خشنود بود، خداوند از آن‌ها هیچ چیزی را قبول نخواهد کرد».

سپس درباره محبت اهل بیت چنین می‌گوید: «محبت و دوستی آن‌ها نزد ما فرض و واجبی است که مردم در قبال آن از خدایشان اجر و پاداش خواهند گرفت». سپس در باره کسانیکه با اهل بیت دشمنی می‌ورزند می‌گوید: «هر کس با آن‌ها - اهل بیت - بغض و کینه ‌ورزد لعنت خداوند و فرشتگان و همه مردمان بر او بادا، و خداوند از او هیچ چیزی را نخواهد پذیرفت» [۱۱].

[۶] نگا: «ابن تیمیة فی صورته الحقیقیة» از دکتر صائب عبدالحمید (ص/۳۶)، و «أزمة الخلافة والإمامة» از سعد قاسم (ص/۲۶۴). [۷] نگا: منهاج السنة النبویة (۴/ ص ۴۹۸ ـ ۴۹۹). [۸] نگا: منهاج السنة ۷/۲۷. [۹] نگا: منهاج السنة ۴/۳۹۶. [۱۰] نگا: منهاج السنة ۷/۴۸۹. [۱۱] نگا: مجموع الفتاوی ۴/ ۴۸۷ - ۴۸۸.