آژیر خطری از عربستان (سقوط و خودکشی)

فهرست کتاب

بین حضرت امام علی و عمرو بن هند

بین حضرت امام علی و عمرو بن هند

روزی عمرو بن هند مغرورانه دستی به سبیلش زده به دوستانش گفت: مادر چه کسی جرأت می‌کند نوکری مادر مرا نکند؟

یکی به او گفت: عمرو بن کلثوم.

عمرو بن هند خواست مادر عمرو بن کلثوم را خوار و ذلیل کند. برای رسیدن به این هدفش آن‌ها را به خانه خود دعوت کرد.

عمرو بن هند به مادرش گفت: وقتی غذا را سر سفره چیدند، به نوکرها بگو بروند، سپس از مادر عمرو بن کلثوم کار بگیر.

عمرو بن هند دستور داد سفره را چیدند، غذا صرف شد. سپس دستور داد ظرف‌های دیگری پر از غذا آورده شد. هند مادر عمرو بن هند به مهمانش گفت: لیلی خانم، آن ظرف را به من بده. لیلی گفت: هر کس چیزی می‌خواهد خودش باید بردارد. هند چند بار تکرار کرد و جوابی نیافت. وقتی خیلی اصرار کرد لیلی از قضیه بو برد، به سختی ناراحت شد و داد کشید: کجایید ای آل تغلب؛ ما ذلیل و خوار بشویم!.

عمرو بن کلثوم چون صدای مادرش را شنید خون در رگ‌هایش جوشید، و به عمرو بن هند نگاهی انداخت، علامات پستی و رذالت را در صورتش خواند، بلافاصله از جایش بلند شد و شمشیری که بر دیوار آویزان بود را گرفته سر عمرو بن هند را از تنش جدا کرد و داد کشید:

همه می‌دانند که اگر پادشاه همه مردم را به بردگی گیرد، ما هرگز ذلت و خواری را نخواهیم پذیرفت، ما قومی هستیم که چون نوزادمان از شیر خوردن دست کشد، قدرتمندان جهان در برابرش کمر طاعت خم می‌کنند!..

شاید بگویی: عجب تصویری است از عزت و کرامت و شهامت و قبول نکردن ذلت و خواری در زمان جاهلیت!.

و آنگاه با خود گویی: و عجب تصویر زشتی است آنچه با کمال بی‌شرمی به حضرت امام علی÷چسپانده‌اند! امام کسی بود که شجاعت و دلیری و کرامت و مردانگی او زبانزد خاص و عام بود و قصه مجلس‌ها...

امام هرگز چیزی به نام ترس نمی‌شناخت..

آیا آن عمرو بن کلثوم زمان جاهلیت از حضرت امام علی÷در نزد شما شجاع‌تر و عزیزتر بود؟!.

عقل این مردم به کجا رفته؟! آیا امکان دارد افرادی به خانه امام شجاعت و دلیری هجوم آورند، آنگاه امام در گوشه‌ای خودش را پنهان کند تا خانمش با دشمنان سینه به سینه شود؟!.

خاک بر سر این عقل.. چرا کمی فکر نمی‌کنید؟!.. پس کجا رفت شجاعت و مردانگی و دلیری امام؟ کجا رفتند مهاجران و انصاری که قرآن سنگ مرادنگی‌شان را به سینه می‌زند؟ کجا رفتند بنوهاشم؟

ای مردم عقلتان کجاست؟!.. آیا همه آن‌ها از عمر می‌ترسیدند؟ همه آن‌ها ترسو و بزدل بودند؟..

آیا فاطمه زهراءهمسر حضرت امام علی÷پهلوان و شجاع، دختر سرور جهانیان حضرت مصطفی ج مورد ضرب و شتم وحشیانه قرار گیرد، و امام علی سرد و بی‌بخار در گوشه‌ای تماشا کند؟!.

کجاست عقلتان ای مردم؟! آیا اصلا می‌توان تصور کرد شجاع‌ترین مردان عرب، امام پهلوان و دلیر، را چون گوسفند طنابی به گردنش کنند و کشان کشان او را به هر جا که بخواهند ببرند؟!.

چه تصویر زشت و ناروایی از امام رسم کرده‌اید! تصویر بسیار ننگی که هیچ کس جز ناصبی‌ای که با امام دشمنی دارد، و می‌خواهد به او اهانت کند توان شنیدن آن را ندارد.

چه بی‌ننگ بر امام می‌تازند! می‌گویند: عمر چنان سیلی محکمی بر گونه مبارک حضرت فاطمه زهراء زد که گوشواره‌اش پاره شده، از گوشش بیرون پرید؛... و همه این حوادث ظلم و ستم جلوی چشمان حضرت امام علی صورت می‌گرفت!.

ای کوه‌ها چگونه خاموش نشسته‌اید، آیا شما سنگ‌های بیجان توان باور کردن این دروغ‌های شاخ‌دار را دارید؟!

نمی‌دانم پس از این چه کرامت و عزتی برای امام باقی گذاشته‌اید؟!.

عجب عقل‌هایی در سرهایتان است! عقل است یا فولاد و سنگ! به والله حتی اگر سنگ خارا می‌بود توان باور کردن این حکایت عجیب را نداشت؛ عمری که می‌گویید کافر است به خانه امام حمله می‌کند، سینه خانمش را می‌شکند، نوزادی که در شکم اوست را می‌کشد، سپس امام دو دستی دختر همان مادر شهید؛ یعنی ام کلثوم را به ازدواج عمر در می‌آورد [۵۴]!.

والله، قلم من هنگام تکرار این دروغ‌های شاخ و دم دار به حیرت افتاده است!.

رفتم ببینم مشایخ و علمای بزرگوارمان چه تفسیری روی این قضیه کرده‌اند، شاید بتوانم کمی عقلم را تسکین دهم و از دردسرم کم شود، ولی آنچه دیدم از این بی‌حیاتر بود!!...

برخی گفته‌اند: امام علی بدون رضایت خودش، و بدون رضایت دخترش مجبور شد او را به ازدواج عمر درآورد! شما را به خدا از این اهانتی بزرگتر به امام علی و به دخترش در تصور آدمی می‌گنجد؟!.

هوار..هوار.. ای مردم از خواب غفلت بشوید بیدار...

شما را به خدا کمی شرم کنید، و از خدا بترسید و به امام و سرورمان حضرت علی÷رحم کنید، ای مردم از خدا بترسید، اینچنین اهانت‌های را به امام پهلوانان جهان روا ندهید. از امام مترسکی بزدل و بی‌شخصیت ساخته‌اید و خود خبر ندارید؟!..

و برخی گفته‌اند: عمر با یک جنی که خودش را به شکل ام کلثوم درآورده بود ازدواج کرد، نه با ام کلثوم دختر علی و فاطمه زهراء [۵۵]!.

یا جل الخالق!..

خدایا؛ یک ذره عقل لطفا!..

ام کلثوم و جن!..

تازه از قصه فیلی که پرواز می‌کرد، و حکایت قایم باشک بازی امام خمینی نجات پیدا کرده بودیم که قصه جن و پری به میان آمد [۵۶]؟!.

ای کاش به همین دروغ‌های شاخ‌دار بر حضرت امام علی÷کفایت می‌کردند، و تنها او را به ذلت و خواری و ترس و بزدلی متهم می‌کردند! پا را از گلیم بیرون کشیده، زبان روی حضرت امام علی بن حسین÷دراز کرده گفته‌اند که او نوکری ذلیل و خوار شد برای یزید!..

مجلسی در بحار الأنوار آورده: «از امام باقر آمده وقتی یزید بن معاویه در سفر حج وارد مدینه شد، بدنبال شخصی از قریشیان فرستاد. وقتی او آمد، یزید به او گفت: آیا اقرار می‌کنی که تو بنده من هستی اگر بخواهم می‌توانم تو را بفروشم و اگر بخواهم به بردگی کشم!.

آن مرد به او گفت: سوگند به خدا، که تو در قریش با مکانت‌تر و با حسب‌تر از من نیستی، و نه اینکه پدرت در زمان جاهلیت، و نه در زمان اسلام از پدرم برتر بود، و نه خودت در دیانت از من بهتر و برتری، پس چگونه به آنچه گفتی اقرار کنم؟!.

یزید به او گفت: به خدا قسم اگر چنین اقراری نکنی تو را می‌کشم. آن مرد گفت: خون من از خون حسین بن علی بن رسول الله که او را کشتی رنگین‌تر نیست.

یزید دستور داد او را کشتند. به دنبال علی بن الحسین فرستاد. و هر آنچه به آن قریشی گفته بود را به او نیز گفت. امام علی بن الحسین گفت: مگر نه این است که اگر به آنچه می‌گویی اقرار نکنم مرا نیز چون مردی که دیروز کشتی خواهی کشت؟!.

یزید گفت: بله. علی بن الحسین گفت: من به آنچه می‌گویی اقرار می‌کنم، من بنده مجبوری هستم، اگر خواستی نگه‌دار و اگر می‌خواهی بفروش [۵۷].

مفکر و اندیشمند معروف «علی شریعتی» در باره این روایت چنین می‌گوید: «عجب در این است که علامه مجلسی تنها به نقل این فایل‌های زشتی که دست نشانده‌های بنی امیه آن‌ها را ساخته‌اند اکتفا نکرده، به دفاع از این روایات کمر بسته و اعتراضاتی که بر آن‌ها وارد می‌شود را صراحتا رد می‌کند! او به اعتراضی که برخی تاریخ‌نگاران به این روایت وارد کرده‌اند نیز اشاره کرده است. در این اعتراض آمده؛ یزید در مدت خلافتش هرگز به حج نرفته هیچ، بلکه اصلا از محوطه شام نیز بیرون نشده است!.

و البته این امری است کاملا درست و غیر قابل انکار. چرا که مکه در زیر سلطه عبدالله بن زبیر بود و یزید اجازه دخول به مکه را نداشت. عبدالله بن زبیر چون امام حسین از بیعت با یزید سرباز زده بود. امام حسین از مکه به سوی کوفه حرکت کرد. و عبدالله بن زبیر به مکه رفته آن را مرکز حکومت و قدرت خود قرار داد. و بعد از او قدرت را برادرش مصعب به دست گرفت. پس کی و چگونه یزید توانست به حج برود؟!

علامه مجلسی نه تنها به این بهانه که این خبر نادرست است آن را تکذیب می‌کند، بلکه ادعا می‌کند آرای تاریخ نویسان تماما ضعیف بوده نباید به قضایای تاریخی اعتماد شود. و به همین سادگی همه مدارک و شواهد عقلی و نقلی که این خبر را سست و بی‌اساس جلوه می‌دهد، را صراحتا انکار کرده، ادعا می‌کند؛ بر صحت این روایت هیچ ایرادی نیست!!

وای کاش به این حرف‌های بی‌اساس اکتفا می‌کرد، و تصور بسیار عجیب و غریب و فهم و درک من درآوردیش را درباره این روایت بروز نمی‌داد!.

این فهم عجیب و درک غریبی که مرا کاملا دگرگون ساخت و آن شب را تا صبح نتوانستم لحظه‌ای آرام گیرم. تمام شب را چون کسی که ماری نیشش زده باشد در فراشم بخود می‌پیچیدم و داد می‌زدم: امامی نیست! و نه ولی است و نه پسر حسین و علی و فاطمه و محمد، تنها مردی است عربی از عامه قریشیان!..

و تویی که چنین ادعایی می‌کنی؛ عالمی نباش، روحانی و شیعه هم نباش، مسلمان هم مباش، ولی انسان که هستی؟! چطور به خودت اجازه می‌دهی و جرأت می‌کنی به امام چنین تهمت ناروایی نسبت دهی؟!.

وحشت و ترس دیگری که کام زندگی را بر من تلخ می‌کرد این بود که اگر حرف علامه مجلسی را به زمین زنم، باید خودم را برای آزمایش‌های سخت و داخل شدن در معرکه مرگ و زندگی آماده کنم. در ابتدا بین دفاع از آبروی علامه مجلسی و دفاع از آبرو و حرمت امام بسیار فکر کردم.

در نهایت تصمیم خودم را گرفتم، تا به هر قیمتی شده از امام دفاع کنم و هرچه پیش آید به جان و دل بپذیرم. البته من چیزی ندارم که از ترس از دست دادنش عقب نشینی کنم، پس چرا مهر سکوت بر ضمیر و وجدانم بزنم؟! [۵۸].

[۵۴] نگا: الکافی ۶/۱۱۵-۱۱۶. [۵۵] نگا: مرآة العقول از مجلسی ۲/۴۵. [۵۶] نگا: نحن والأساطیر الیونانیة ص/۱۴. [۵۷] نگا: بحار الأنوار ۴۲/۱۳۸. [۵۸] نگا: التشیع العلوی و التشیع الصفوی ص/۱۹۸-۲۰۳.