افراط در غیر از امامان!
عقیده شخصیت پرستی و تقدس افراد تنها در امامها خلاصه نشده، دیگران را نیز در برگرفته است. از آن جمله اینکه در مورد مراجع نیز چنین تصورات خارق العاده و باورهای افسانهای شایع کردند. در تصور آنها مراجع نیز از جهان غیب و از چیزهای نهان خبر دارند، و میتوانند کارهای خارق العاده انجام دهند!.
کتاب «الکرامات الغیبیة للإمام الخمینی» - کرامات غیبی امام خمینی - نوشته حسن الکورانی در قصه زندانبان به عنوان «زندانی یا آزاده» آمده است: «... در مورد این سید چیزهای عجیبی به من میگفت. او را همیشه در حال نماز میدید، و احیانا میدید که او از زندان غیب شده است! یک بار وقتی دید او غیب شده است، قفل در سلول را باز کرد، و رفت داخل تا خوب جستجو کند، ولی هیچ اثری از او نیافت. بیرون شده دروازه را قفل و زنجیر کرد و برگشت به کارش، چند لحظه بعد دید که او بازگشته داخل سلول مشغول نماز است!
من از این حکایت دوستم بسیار حیرتزده شدم، خواستم خودم با چشمهای خودم حقیقت را ببینم، جاهایمان را در خدمت با هم عوض کردیم. و من رفتم روی پست او. دقیقا همان چیزی که دوستم گفته بود را مو به مو با چشمان خودم دیدم» [۲۶].
و در زیر موضوع «امام کجا غایب شده؟» آمده است: «ساعت سه بعد از نیمه شب یکی از شبهای جمعه، دستگاه اشاره داد که باید باطری را عوض کنم، به اتاق امام نزدیک شده گفتم: یا الله! هیچ جوابی نیامد. چند بار تکرار کردم، باز هم خبری نشد. بعد از آن مجبور شدم داخل شوم. ولی ایشان را در اتاقش نیافتم! وحشت زده با سرعت بیرون آمدم. وبه یکی از خادمها که در خانه امام بود گفتم اتاقهای دیگر را بگردد. البته خانه آنقدر بزرگ نبود که نتوانم خودم دنبالشان بگردم، ولی نخواستم داخل اتاقهای دیگر بروم. او نیز هیچ اثری از امام نیافت. رفتیم قسمت داخلی - خاص خانواده - یکی از خانمها به ما اطلاع داد امام آنجا نیست. از این خانم خواستم که با ما همراه شود و بیاید بار دیگر ایشان را در اتاقش جستجو کنیم. هر سه نفر آمدیم باز هم هیچ اثری از ایشان نیافتیم...
بسیار وحشتزده و نگران شده بودم. خواستم آقای «احمد خمینی» را از خوابشان بیدار کنم. گفتند ایشان شب جمعه برای زیارت سیده معصوم به قم رفتهاند. نگرانیمان بیشتر شد، هیچ کسی نبود که بتواند به ما در حل این مشکل یاری کند و راه و چارهای برایمان پیدا کند. ربع ساعت بعد بار دیگر از آقای عیسی - خادم - خواستم دوباره دنبال امام بگردد. وقتی برگشت دیدم خوشحال است و لبخند میزند. گفت: امام روی تختش نشسته است. بسیار خوشحال شدم. به سرعت وارد اتاقشان شدم. دیدم که روی تختشان نشسته لبخند میزند، دستشان را بوسیدم. و باطری را عوض کردم. البته از غیابش هیچ نپرسیدم. شاید در حالتی بود که نمیبایستی ما میدانستیم، و یا شاید نمیخواست به ما اطلاع دهد.
تا حالا این موضوع در ذهن ماست و برایش هیچ جوابی نیافتهایم، و نمیدانم چه اتفاقی افتاد. عروسشان خانم طباطبایی یکبار از این موضوع از ایشان پرسید. امام لبخندی زده به خانم پسرش خیره شد و هیچ نگفت. عروسشان میگفت: بعدها هرگز به خودم اجازه ندادم در این مورد از امام چیزی بپرسم» [۲۷].
در تعلیق بر این قصههای خودبافته نویسنده کتاب، ادعا کرده اولیاء میتوانند هرجا بخواهند بروند. و ادعاهای خارق العاده دیگری نیز کرده، و گفته امام خمینی غیب میدانست. از جمله اینکه امام خمینی دستور داده بود برخی اعلانیهها پخش نشود، ولی برخی بدون اطلاع ایشان بیانیهها را پخش کردند، و امام از آن آگاه شد [۲۸].
و در قصه «نصر الله شاه آبادی» آمده است: ... وقتی امام خمینی به نجف آمد، خوابم را برایش تعریف کردم. ایشان لبخندی زده گفتند: همه این چیزها صورت خواهد گرفت. پرسیدم: چگونه؟ گفتند: بعدها خواهی فهمید.. در ادامه میگوید...؛ آنگاه برایم روشن شد آنچه امام خمینی گفته بود که همه آن چیزها صورت خواهد گرفت.. یک مرتبه یکی از دوستانم در کاری بسیار حیران مانده بود، به من گفت: به شیخ فلانی میگویم که برایم استخاره کند. نزد شیخ رفته از او خواست برایش استخاره کند. بعدها از او پرسیدم - البته خودم همه چیز را میدانستم - شیخ چگونه استخاره میکند؟ گفت: تسبیح را میگیرد و دو مهره دو مهره میکشد اگر یک مهره باقی ماند یعنی اینکه؛ این کار را بکن. و اگر دو مهره باقی ماند یعنی؛ نکن. و اگر سه مهره باقی ماند؛ از نو استخاره میکرد! به او گفتم: اگر دوباره از او بخواهی استخاره کند آیا جوابش بر عکس آنچه الآن گفته نخواهد شد؟! [۲۹].
نمیدانم چه فرقی است بین این شعبده بازیها و حرکتهای بیجا و آنچه در زمان جاهلیت مشرکان قریش انجام میدادند؟ روی یک نیزه مینوشتند: بکن. و روی دیگری: نکن، و روی سومی هیچ چیزی نمینوشتند، ویکی را شانسی از کجاوه بیرون میکشیدند!
برو و به خداوندت استخاره کن. از او بخواه آنچه خیر تو در آن است را برایت مهیا سازد، استخاره گرفتن از تسبیح چه معنا دارد؟!.
میشود یکی از این شیخها که این راه و رسم را شیوه کسب و کارشان کردهاند بفرمایند؛ چه دلیلی بر این کارشان از کلام پاک پروردگارمان، و یا از فرمودههای گهربار رسول اکرم ج و یا حتی خبری از اهل بیتشان در این زمینه دارند؟!.
ولی چه کنم، دلهایمان چون خرابه ویران شده است. قلبهایمان سیاه گشته، و هیچ اثری از پروردگار عالم در آنها نیست!.
حاضریم از همه چیز و همه کس؛ حتی از یک تسبیح بیجان، کمک بخواهیم. ولی از پروردگار و خالق عالم و آدم هرگز!!...
[۲۶] نگا: (الکرامات الغیبیة للإمام الخمینی، ص/۵۱). [۲۷] نگا: (الکرامات الغیبیة للإمام الخمینی، ص/۵۳). [۲۸] نگا: (الکرامات الغیبیه للإمام الخمینی ص/۵۵). [۲۹] نگا: (الکرامات الغیبیه للامام الخمینی ص/۲۸).