چگونه هدایت یافتم؟ - چرا سنی شدم؟

فهرست کتاب

سومين روز اقامت

سومين روز اقامت

صبح روز سوم در ملاقات با مولانا موضوع دیروز و اهانت پیرمرد را مطرح کردیم و شدیدا از عدم رضایت، گله و شکایت داشتیم که مولانا ضمن عذرخواهی از این برخورد نامناسب، اضافه نمود این نوع برخوردها درست نیست و با روح متعالی اسلام سازگاری ندارد متاسفانه ما در جامعه شاهد چنین برخوردهای نامناسب هستیم به نحوی که حتی برادران اهل سنت که با لباس‌های محلی در شهرستان‌های بزرگ حضور پیدا می‌کنند، معمولا مورد تمسخر قرار گرفته و به آنان سنی عمری نیز گفته می‌شود.

به هرحال مولانا ضمن اینکه از اعضای گروه به سبب برخورد بدی که صورت گرفته بود، عذرخواهی داشت مسئله را بی‌اهمیت تلقی نمودیم که پس از صرف صبحانه، اعلام آمادگی نمود تا سوالات خود را مطرح سازیم که طبق برنامه از قبل پیش‌بینی شده قرار بود در ملاقات روز چهارم موارد سوال اختلافی و اساسی یعنی مفهوم آیه تطهیر، بحث خلافت و شهادت حضرت زهرا و مساله غدیر فقط یک مورد سؤال مطرح شود؟ یعنی بحث آیه‌ی تطهیر: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيُذۡهِبَ عَنكُمُ ٱلرِّجۡسَ أَهۡلَ ٱلۡبَيۡتِ وَيُطَهِّرَكُمۡ تَطۡهِيرٗا ٣٣[الأحزاب: ۳۳][۱].

خواستیم تا آیه مورد نظر را که یکی از موارد اختلاف شیعه و سنی است را تفسیر نماید. مولانا فرمودند که همسران رسول جزء اهل بیت رسول الله بوده‌اند.

در همین حال یکی از روحانیون حاضر در جلسه از مولانا در مورد حضرت عایشه سوال ابلهانه‌ای کرد و مولانا سوال را این چنین باز کرد که حضرت عایشه صدیقه به اتفاق و گواهی تاریخ همسر گرامی نبی مکرم اسلامصو یکی از امهات المؤمنین می‌باشند و بر اساس فرمان خداوند متعال که در قرآن کریم می‌فرماید: ﴿ٱلنَّبِيُّ أَوۡلَىٰ بِٱلۡمُؤۡمِنِينَ مِنۡ أَنفُسِهِمۡۖ وَأَزۡوَٰجُهُۥٓ أُمَّهَٰتُهُمۡۗ[الأحزاب: ۶].

«پیامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است؛ و همسران او مادران آنها (مؤمنان) محسوب مى‏شوند».

و ایشان توضیح مختصری در مورد نسب خانوادگی حضرت عایشهلاشاره فرمودند و همه سرا پا گوش بودیم که ایشان در معرفی نسب حضرت عایشه سخن را این چنین آغاز نمودند: حضرت عایشه بنت ابوبکر و کنیه ایشان صدیقه پدر بزرگوارشان عبدالله خلیفه اول مسلمین و یار غار رسول الله و مادر گرامیشان ام رومان در سلسله نسبی در پشت هشتم به رسول اللهصمی‌رسد که به ترتیب زیر است:

عایشه بنت ابوبکر ابن ابی قحافه عثمان، بن عامر، بن کعب، بن سعد، بن تیم، ابن مره، بن کعب، تیمی.

سلسله نسب پیامبر اکرم ص: محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب بن هاشم بن عدالمناف بن قصی بن مره بن کعب زمانی که رسول خدا با عایشه ازدواج کردند پس از چندی به ایشان فرمودند: ای صدیقه من شما را در خواب دیدم که بر چهره شما پارچه ابریشمی سفید قرار داده شده بود، فرشته‌ای شما را به نزد من آورد و گفت: این همسر شماست و من پارچه را از چهره شما کنار زدم و دیدم شمایید با خود گفتم اگر این امر از جانب الله است آن را اجرا می‌گرداند و من از شما خواستگاری کردم. خوله حضرت عایشه صدیقهلرا برای پیامبر صخواستگاری کرد و این چنین خداوند متعال حضرت عایشهلرا برای همسری پیامبر خود برگزید.

آن عالم ربانی از علم عایشه سخن به میان آورد و فرمودند که حضرت عایشهلدر جمع صحابه به عنوان یکی از ناشران علم نبوت محسوب می‌شوند و از جایگاه علمی بسیار بالایی برخوردار بودند.

امام زهری (/) مى‌فرماید: اگر علم عایشه جمح آوری شود بر تمام علوم ازواج مطهرات و دیگر زنان برتری پیدا می‌کند. (الإصابة في تمییز الصحابة لإبن حجر) ۱۳/۴۰.

مولانا در ادامه در مورد محبت و محبوبیت عایشهلنزد پیامبر صسخن گفته و این حدیث پیامبر صرا خواندند:

از پیامبر اکرم ص(سؤال شد که چه کسی پیش شما از همه محبوب‌تر است پیامبر صفرمودند: عایشه، سپس پرسیده شد از مردان چه کسی؟ پاسخ دادند: پدرش ابوبکر صدیق.

مولانا حدود دو ساعت پیرامون آیه‌ی تطهیر و ازواج مطهرات خصوصا حضرت عایشه توضیح دادند. ایشان آن چنان در تفسیر آیات قرآنی به ویژه آیه‌ی تطهیر و دیگر آیاتی که در مورد ازواج مطهرات بود احاطه و تسلط داشتند و ابراز عقیده صریح می‌نمودند که وصف آن را ناممکن می‌دانم. با وجودی که قرار شده بود در ملاقات روز جاری جز تفسیر آیۀ تطهیر موارد دیگری به هیچ وجه مطرح نشود اما تفسیر آیه‌ی تطهیر توسط ایشان و ارتباط پیدا کردن موضوعات و مباحث با سایر آیات قرآنی و مسائل عقیدتی آن چنان اعضای گروه را دچار ضعف و تزلزل روحی کرده بود، یا اینکه ترمز بریده بودیم آنچه را که در سبد داشتیم همه را بیرون ریختیم، سپس من از مولانا در مورد امامت حضرت علیسسوال کردم و به ایشان گفتم که حق با علی بوده اما خلفای ثلاثه وصیت پیامبر را نادیده گرفته و حق علی را غصب کردند، مولانا مصممانه سوال کردند کدام وصیت و عمل نکردن کدام صحابه؟!

من این حدیث را خواندم که رسول الله صدر سرزمینی به نام غدیر خم که همه مسلمانان جمع بودند دست علی را گرفته و بالا برد و فرمود: «من کنت مولاه فهذا علي مولاه...».

در این هنگام مولانا فرمودند: شما مولا را چگونه معنی می‌کنید؟ من گفتم در اینجا مولا به معنی جانشینی است. مولانا با آدرس دادن به فرهنگ لغت‌ها چندتا معنی از مولا را برای ما بازگو کردند و سپس گفتند: اگر رسول الله صمی‌خواست علی را به جانشینی خود برگزیند چرا حدیثی را بیان کردند که برای عموم نامفهوم بود؟ و چرا لفظ مولا را استعمال کرد؟ در صورتی که آن حضرت می‌دانست که مولا چندین معنی را می‌دهد، و اگر رسول الله صمی‌خواست علی را به جانشینی خویش برگزیند. چرا ساده‌تر از آن نفرمودند: ای مردم، من کنت رسوله فهذا علی خلیفتی و ولیی من بعدی.

که البته بنده با این منطق مولانا احساس می‌کردم که لال شده‌ام در ادامه بحث پیرامون اعتقادات شیعی، اعضای گروه سعی داشتند تا با ارائه استدلال به مولفه‌های شیعی حقانیت مذهب شیعه را اثبات نمایند، اما در هر بار و ارائه استدلال و منطق که البته نمی‌توانستیم به صورت ریشه‌ای و ملاحظات قرآنی مطرح و بعضا از کتب و منابع شیعی استناد می‌شد، مولانا اظهار می‌داشت که این‌ها منطق و استدلال شیعه هستند، نه قرآنی.

در مورد مرتدشدن صحابهشبعد از پیامبر، که این یکی از اعتقادات شیعه می‌باشد، «مولانا» با دلایل مستند و محکم این را نیز رد کردند، که مختصری از آن به شرح زیر می‌باشد:

مولانا با قیافه‌ای جدی خطاب به آقای فاطمی گفت: در حوزه‌های علمیه شما هر سال درصد قبولی چقدر است؟ آقای فاطمی گفت: ٩۸ یا ٩٧%.

مولانا، فرمود: خدایا، تو را سپاس می‌گویم درصد قبولی این‌ها در حوزه‌های علمیه‌ای که دارند ٩٧ و ٩۸% است با این همه نقص و گناه و فسق و فجور، اما درصد قبولی مکتب رسول الله صفقط ۵ یا ۶ نفر از آن جمع بزرگ صد هزار نفری است. این را کدام عقل سلیم قبول می‌کند؟ آیا این خود اهانت و توهینی به روش تربیتی رسول الله صنیست؟ آیا این یک ضعف و نقص بزرگی برای پیامبر صنیست که نتوانسته شاگردانی تربیت نماید که بر عقیده و باورشان بمانند؟ و به محض رحلت ایشان از دنیا، به خاطر متاع دنیوی مرتد شوند.

کدام عقل سلیم قبول می‌کند که آنان برای دنیا از دین برگشته‌اند، در حالی که هست و نیست خودشان را، مال و زن و فرزند و پست و مقام و تمامی آنچه که داشتند را در راه پیشرفت و ترقی دین فدا نمودند.

چرا آنان‌که همین‌طوری به یاوه‌گویی و هرزه‌گویی نسبت به اصحاب رسول الله صمی‌پردازند اندکی تفکر و تدبر و تعقل نمی‌کنند؟

خداوند خودش در قرآن فرموده: ﴿رَّضِيَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ وَرَضُواْ عَنۡهُۚ[المائدة:۱۱٩، التوبة: ۱۰۰، المجادلة: ۲۲، البینة: ۸] مگر می‌شود که خدا در آن وقت از آنها راضی باشد و در آینده آنان را به دوزح بفرستد. آیا این نیز عیب و نقصی برای خداوند متعال نمی‌باشد؟ مگر خداوند متعال از آینده‌ی این افراد خبر نداشته که مطلقا فرموده از آنان راضیم و بهشت را به آنان داده‌ام، آیا علم خداوند مـحدود است و آینده را نمی‌داند که شماها این اعتقاد را دارید. اگر خداوند به آینده علم دارد و می‌دانست که این‌ها مرتد می‌شوند و از دین خارج می‌گردند، چرا خداوند فرموده: ﴿وَٱلسَّٰبِقُونَ ٱلۡأَوَّلُونَ مِنَ ٱلۡمُهَٰجِرِينَ وَٱلۡأَنصَارِ وَٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُوهُم بِإِحۡسَٰنٖ رَّضِيَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ وَرَضُواْ عَنۡهُ وَأَعَدَّ لَهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي تَحۡتَهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدٗاۚ ذَٰلِكَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِيمُ ١٠٠[التوبة: ۱۰۰].

آنانی که از اهل تشیع‌اند و خود را عالم می‌دانند، این آیه را چطور می‌خواهند تفسیر نمایند. پس این بهشتی که خدا فرموده برای ابد در آن می‌مانند و این را نیز برای این‌ها آماده کرده، آیا این‌ها دروغ هستند؟. چرا آنانی که هجرت کردند مهاجرین مکه بودند، امثال حضرت ابوبکر و عمر و عثمان و طلحه و زبیر و عبدالرحمن و… به هر صورت پس از حدود دو ساعت تفسیر آیه تطهیر و مباحثات اعتقادی طوری خود را گم کرده بودیم که تصور می‌رفت که از اول ریشه نداشتیم و یا اینکه با الفبای واقعیات و ادبیات مبانی اعتقادی اسلام بیگانه‌ایم. واقعا احساس شکست و عدم توفیق در فضا و جمع اعضای گروه کاملا مستولی شده بود. لذا پس از ختم جلسه تصمیم گرفتیم آقای حسینی را به دفتر مقام معظم رهبری بفرستیم تا اتومبیل را بیاورد و گروه را برگرداند.

بعد از ظهر همان روز و پس از سه روز توقف در محل به دفتر مقام معظم رهبری مراجعت نمودیم.

در تحلیل کلی اعضای گروه فرازهای زیر کاملا مشهود بود: بحث تفسیر آیه‌ی تطهیر جو کاملا روحانی حاکم در جلسه، واقعیت‌های قرآنی، دینی، عقیدتی، احاطه و تسلط کامل مولانا در تفسیر آیات قرآنی و دینی، صراحت بیان و عقیده، برخوردهای عالمانه و عارفانه مولانا، ثبات و وقار و شخصیت علمی ایشان، ابراز محبت ایشان نسبت به الگوهای دینی خاصتا اهل بیت (حضرت علی، حضرت فاطمه، حضرت حسن، حضرت حسین و...) کاملا قابل توجه بود.

اعضای گروه پس از بازگشت به قم و تقدیم گزارش سفر و نوار مکالمات ضبط شده در مقاطع مختلف به مرکز مدیریت حوزه علمیه قم و اعتراف به عدم توفیق و شکست در سفر مزبور و بیان شرح کامل سفر نمودند، ضمن اینکه آقایان طراحان برنامه‌ریزان به روال همیشگی اظهار داشتند که مسأله همین جا است و مشکل همین است که علی الاصول سنی‌ها با مکتب علوی و اهل بیت عناد و عداوت تاریخی دارند، واضافه نمودند که برنامه سفر مزبور آزمایشی و مورد خاص بوده، گرچه ماموریت گروه اعزامی ناموفق بوده اما آن را مثبت ارزیابی می‌نمودند و حتی مزیدا عنوان داشتند که سفرنامه مزبور در آینده ملاک تصمیم‌گیری در مرکز حوزه‌ی علمیه قم قرار خواهد گرفت.

البته این طور به نظر می‌رسید، توجیه و تعبیرات آقایان و ارزیابی مثبت سفرنامه مزبور صرفا دارای ابعاد خاص و به منظور دلجویی اعضای گروه می‌باشد که به همین لحاظ هم مبلغ پنجاه هزار تومان به عنوان جایزه به اینجانب پرداخت شد. اما با تحلیل کل که اعضای گروه ارائه نمودند، ضمن اینکه توجیهات و تعابیر متفاوت و سخاوتمندی‌های آقایان در روحیه شکست خورده و ناموفق گروه اثر مثبت بر جای نگذاشت و بعضا برنامه‌ریزی‌های طراحان مرکز مدیریت حوزه علمیه قم را زیر سوال برد و سفر مذکور را عمدتا یک برنامه خبری، اطلاعاتی و ضعف‌هایی از مولانا تلقی کردند، نه بحث علمی.

در ارتباط با مسائل اعتقادی، ریشه شکست و عدم توفیق گروه اعزامی را اساسا به این جهت معطوف و نسبت دادند که چرا طراحان و برنامه‌ریزان مرکز مدیریت حوزه علمیه قم بدور از واقعیات و با رو در رو قرار دادن تعدادی طلبه جوان و کم تجربه در صدد ایجاد طرح مسائل اختلافی و اعتقادی اینگونه بر آمده و به عناوین مختلف در صدد ضعف‌یابی دیگران صرف داشتن اختلافات عقیدتی و مسلکی و قرار دادن محبان واقعی الگوهای دینی (اهل بیت) در شمار و ردیف مخاصمین و دشمنان حضرات و با برنامه‌ریزی تشکیل جلسات تقریب مذاهب (وحدت شیعه و سنی) شعارهای وحدت طلبانه سر می‌دهند.

البته و به طور مشخص و صرف نظر از تحلیل کلیه اعضای گروه اعزامی که در مرکز مدیرت حوزه علمیه قم به استماع طراحان و برنامه‌ریزان رسید، شخصا مضاعف بر آن تحلیل دیگری نیز دارم به این ترتیب که برنامه‌ریزیهایی از این نوع نه تنها هرگز اندیشه وحدت شیعه و سنی را متحقق نخواهد ساخت، بلکه معتقدین به اعتقادات و خط فکری شیعی را در دنیای اسلام هرچه بیشتر منزوی از پیکر جهان اسلام می‌گرداند.

این مسأله مرا بیش از هر زمان دیگر به این واقعیت بسیار مهم معتقد ساخت که نه تنها مشیت خداوندی بود تا گروه اعزامی شکست خورده و ناموفق به قم مراجعت نماید بلکه تقدیر بود تا زمینه‌های شکل‌گیری یک عقیده‌ی سالم در من به وجود آید، و انگیزه‌های درونی و تجدید نظر در معتقدات شیعی و مشخصا گرویدن و پیوستن و پیوند خوردن به انتخابی دوم و زیستنی نو، مذهب اهل سنت را در من ایجاد و احیا نماید.

[۱] منظور از اهل بیت در این آیه از نظر اهل تشیع، فقط علی، فاطمه، حسن و حسینشمی‌باشد و دیگر همسران پیامبر را در این مجموعه داخل نمی‌کنند. اما اهل سنت نظرش فراتر از این است: کلمه اهل به کل خانواده گفته می‌شود، زمانی که حضرت موسی در کوه طور بود، نه دامادی داشت و نه نوه‌ای، اما وقتی خواست به زن و فرزندانش بگوید، اینجا بمانید، در قرآن می‌فرماید: ﴿قَالَ لِأَهۡلِهِ ٱمۡكُثُوٓاْ...پس اینکه کلمۀ اهل را فقط برای داماد و نوه به کار بردن کاملا اشتباه است. معنی درست آیه این است: «خداوند فقط مى‏خواهد پلیدى و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملا شما را پاک سازد». این وصایا برای زنان پیامبرصبه معنای آن نیست که همسران پیامبرصدر چنان حالت بدی قرار داشته‌اند که اقتضای منع آنان را می‌کرده است. بلکه مراد، واداشتنشان به فضایل و ارزش‌های برتر و والاتر است. شایان ذکر است زنان امت نیز در لزوم آراسته شدن به این اخلاق و عادات، تبع زنان پیامبرصهستند. ابن عباس، عکرمه، عطاء، و سعید بن جبیر، می‌گویند مراد از اهل بیت، مخصوصا زنان پیامبر هستند و حق هم همین است، زیرا آیۀ کریمه درباره آنان نازل شده است و ما قبل و ما بعد آیه نیز درباره آنهاست و ذکری از علی و فاطمه و حسن و حسین در این آیات وجود ندارد.(برای تفصیل بیشتر در این موضوع به کتاب آیه تطهیر و ارتباط آن با عصمت ائمه نوشته: دکتر سید عبدالهادی حسینی مراجعه شود. این کتاب به زبان فارسی ترجمه و چاپ شده است و در سایت عقیده و غیره قرار داده شده است. www.aqeedeh.com.