سفر به كاشان و سخنرانی در مسجد كاشان
به اتفاق آقای محمدی با ماشین شخصی خودمان به کاشان عزیمت کردیم. البته هدف از مسافرت کاشان را قبلا در ذهن خود برنامهریزی کرده بودیم به نحوی که قرار گذاشتیم با حضور در کاشان و برقراری ارتباط با فرزند «آیت الله مدنی» که مدیریت حوزه علمیه را به عهده داشت، برنامه سخنرانی داشته باشیم، گرچه از آثار و نتیجه مسافرت و سخنرانی در کاشان آگاهی کامل داشتیم و میدانستیم سخنرانی در چنین مکانی خاص، پرداخت بهای سنگینی برای ما به همراه داشت و یا به تعبیراتی اجرای چنین برنامهای مصداق کامل خودکشی و درگیریهای بعدی و غیره خواهد بود، اما تمام مشکلات را پذیرفتیم، و یا به عبارتی اعتراف داریم به این که انگیزههای درونی و اعتقادی سبب شده بود بدون توجه به آثار و عواقب خطر ساز چنین برنامهای، به اصطلاح ریسک کرده و تمامی آثار تخریبی این سفر را پذیرفتیم.
بر این اساس عزم سفر کرده بودیم. پس از ورود به کاشان آقای «مدنی» فرزند «آیت الله مدنی» را در منزلشان ملاقات کردیم. با توجه به آشنایی قبلی که با ایشان داشتیم برنامه سفر خویش را به اطلاع ایشان رسانیدیم. از او خواستیم تا ترتیب برگزاری جلسه سخنرانی را بدهند. آقای مدنی که احتمالا از تحولات اعتقادی (سنیشدن ما) بیخبر بود و یا از مشکلات و گرفتاریهای ایجاد شده در دانشگاه اطلاعی نداشت، لذا پذیرفت و در مناسبتی خاص و در یکی از مساجد کاشان برنامه سخنرانی را ترتیب داد که با این شکل توانستیم در مسجد کاشان سخنرانی داغی را ارائه نماییم.
البته اشاره به این نکته را نیز ضروری میدانم، که آقای محمدی به لحاظ داشتن لکنت زبان، معمولا برنامه سخنرانی را به عهده من میگذاشت. لذا در ابتدای بحث و سخنرانی سعی کردم کلی بافی و یا کلی گویی را مراعات و در شرح و بیان عقیده، تعدیل و نظرات اعتقادی خود را طوری مطرح سازم که احساس برانگیز نباشد، اما این طور نشد و به اصطلاح تا جایی پیش رفتم که خط فکری شیعی را زیر سؤال بردم، و به خط قرمز رسیده بودم.
چون بحث شخصیت و جایگاه «حضرت عمر» در بین خلفاء و صحابه پیامبر صو همچنین این نکته را اضافه کردم که اسلام آوردن علی آنچنان که میگویند و مینویسند باعث فخر و مباهات نیست زیرا علی کودکی بیش نبوده و در خانه رسول الله صپرورش یافته و افکار و اخلاق و عقیده رسول الله صدر او نیز تاثیرگذار بوده، پس اسلام آوردن حضرت عمر مهم است که ایشان یکی از بزرگان قبایل بوده و موضوع «ابولؤلؤ» ملعون نیز به میان کشیده شد، حضار در جلسه که شاید تا آن زمان هیچگاه با چنین سخنرانی و از زبان هیچ روحانی شیعی نشنیده بودند و به اصطلاح گنگ و منگ و گیج و متعجب شده بودند که چه شده که یک روحانی شیعی از شخصیت «حضرت عمر»، و به قول آنها دشمن اهل بیت این طور و با احترام یاد میکند.
به هر حال وضعیت را به حدی نامناسب دیدم که ترجیح دادم به سخنرانی خاتمه دهم. پس از ختم جلسه سخنرانی به هر شکلی که شد از مسجد خارج شده و به تهران برگشتیم.
مدتی بعد از برگشتنمان به تهران، سخنرانی مزبور بازتاب نامناسبی در فضای دانشگاه به جا گذاشت و تقریبا این طور مطرح میشد که تعدادی سنی وهابی با لباس روحانی شیعی در مسجد کاشان سخنرانی کردهاند.
البته آنچه که به نظر میرسید، خبر مزبور بازتابی از سخنزانی روز جمعه بعد، امام جمعه کاشان بود که با انتقاد از عملکرد نیروی اطلاعاتی در مورد اجازه دادن سخنرانی به دو نفر سنی وهابی در مسجد کاشان که به قول ایشان از دشمنان مذهب شیعی تعریف و یا تمجید نموده بودند را زیر سؤال برد.
پس از فروکش نمودن بازتاب خبر سخنرانی در کاشان و آرام شدن فضای دانشگاه، متوجه شدیم که دانشجوی زندانی (محمد رضا موسایی)، پس از دستگیری توسط مامورین اطلاعات و شکنجههای روحی و روانی و خصوصا شوکهای برقی مغز، دچار اختلالات روانی شده و در آسایشگاه روانی تهران نگهداری میشود. لذا من و آقای محمدی به آسایشگاه جهت ملاقات با ایشان رفتیم.
آقای (محمد رضا موسایی) که کاملا دچار اختلالات روانی شده بود ما را نمیشناخت و پس از ورود ما تا حدود نیم ساعت با خندههای ممتد به ما نگاه میکرد، که با مشاهده حالت روانی این دانشجو، ناراحتی و اضطراب شدیدی به ما دست داد. زیرا ایشان از متفکرترین ومغزهای دانشگاه به شمار میرفتند. به هر حال بعدا متوجه شدیم که ایشان به همین حالت شهید شدهاند. «إنا لله وإنا إلیه راجعون»این اتفاق در اواسط ترم دوازدهم دانشگاه روی داد.