سفری به سوی بلوچستان
پس از اخراج از دانشگاه و سرکوفت خوردن و ملامت شدن توسط والدین و با توجه به اینکه شرایط غیرقابل تحملی برایم ایجاد شده بود، به اتفاق آقای محمدی تصمیم گرفتیم سفر مجددی به بلوچستان داشته باشیم.
در بلوچستان با تعدادی از شخصیتهای روحانی ارتباط برقرار کرده و در مورد وضعیت خویش توضیح دادیم و گفتیم قبلا شیعه و حالا سنی شدهایم و تقاضا نمودیم تا در حوزههای علمی (مدارس دینی) به تحصیل مشغول باشیم اما آقایان که عمدتا اعتماد به ما نداشتند و تصور مینمودند که اطلاعاتی و جهت کسب خبر آمدهایم، با عنوان اینگونه مطالب که مدرسین و طلاب با لهجههای محلی تدریس و تحصیل مینمایند، محدودیتهای مکانی و تغذیه دارند، امکانات کافی ندارد و غیره، از پذیرفتن ما خودداری نمودند، اما تحلیل شخصی ما این بود که آقایان اساسا اعتماد و یا اعتباری به قول و قرارهای شیعه قائل نیستند که با این ترتیب مجددا به تهران باز گشتیم.