سفر به سوريه
قرار شد با مادربزرگ مادری جهت زیارت مرقد مطهر «حضرت زینب» به همراه کاروان زیارتی به کشور سوریه مسافرتی داشته باشیم. نمیدانم که چطور شد و چگونه اتفاق افتاد که تصمیم گرفته شد که در مسافرت مادربزرگم را همراهی کنم. خبر مزبور از دو جهت برای من خوشحال کننده بود؛ اول اینکه فرصتی پیش آمده بود تا از محیط دانشگاه و دانشجویی حداقل برای مدت زمان محدود، فراغت حاصل و یا به عبارتی از شر درس و محیط دانشگاهی راحت شوم. دوم اینکه فرصت خوبی نیز بود تا در کشور سوریه پیرامون اصول و مبانی اعتقادی اهل سنت مطالعه و تحقیق بیشتری داشته باشم.
در این سفر دوست ارجمندم جناب آقای علیرضا مـحمدی (/) نیز ما را همراهی میکرد.
در بعد از ظهر اولین روز اقامت، حادثهای نه چندان مهم، اما جالبی اتفاق افتاد به این ترتیب که در یک مغازهی لوکس فروشی تعدادی از خانمهای ایرانی حضور داشتند، ظاهرا اینطور که به نظر میرسید یک نفر یا احتمالا صاحب مغازه به یک خانم ایرانی چیزی فروخته بود، این موضوع زمینه مشاجره و منازعه همسر خانم را با صاحب مغازه فراهم نمود، با میانجیگری ما مسأله خاتمه یافت. این حادثهی ساده و بدون زمینه سبب شد تا با صاحب مغازه ارتباط برقرار کنیم، البته اشاره به این مساله را نیز ضروری میدانم که من و آقای محمدی به عنوان روحانی و در ترکیب خادمین کاروان قرار داشتیم. به روال طبیعی و معمول بایستی برای راهنمایی زوّار در جلسات و مناسبات مذهبی شرکت مینمودیم. لذا زود رفتن و دیر آمدن ما زمینههای عدم رضایت خادمین کاروان و مشخصا خشم و غضب مادربزرگم را به دنبال داشت.
بالاخره توسط همان دوست جدید و یا به عبارتی صاحب مغازه با شخصی روحانی سنی مذهب آشنا شدیم. به ایشان گفتیم که قبلا شیعه و حالا سنی شدهایم و جهت مطالعه و تحقیق آمدهایم، اما شیخ عبدالله به هیچ وجه نپذیرفت، که بالاخره پس از یکی دو مورد مصاحبه و مجالست با ایشان تا حدی که حاضر شدیم به قرآن قسم یاد کنیم اما شیخ عبدالله گفت: شیعه نه به قرآن اعتقاد دارد و نه من به شما اعتماد دارم. به هر شکل و صورت و سماجت بالاخره ایشان را متقاعد و حدود چند روزی که در سوریه اقامت داشتیم، از مباحثات با وی اینطور برداشت کردیم که صراحت بیان و عقیده و تسلط وی به مفاهیم قرآنی به شکلی بود که نمونه آن را در سفر بلوچستان شاهد بودیم.
«شیخ عبدالله» اصالتا عرب بود اما به زبان فارسی تسلط کامل داشت. همچنین در مصاحبت با وی ایشان اظهار داشت که قبلا دو سال در زندانهای ایران زندانی و علت زندانی شدنش را به جهت ملاحظات اعتقادی و برخورد با روحانیون شیعی عنوان داشت و اضافه نمود که حتی یک بار نیز مورد سوء قصد و به قول خودش مورد تیراندازی اطلاعاتیها قرار گرفته است. به هر حال همنشینی و مجالست با شیخ عبدالله آن چنان ما را مشغول کرده بود که ظرف مدت یک هفته اقامت، نه تنها چنان رغبت به حضور در مجالس و مناسبتهای مذهبی شیعی مثل زیارت قبور و غیره نداشتیم، بلکه از آن نیز اکراه داشتیم، خصوصا اینکه قرار بود دعای کمیل در حرم «حضرت زینب» توسط من قرائت شود، اما به حسب معتقدات اهل سنت که خواستن و تقاضای رفع حاجت، جز از ذات پاک خداوند از شخصیتها و الگوهای دینی تحت هر شکل و عنوان نادرست و قریب به شرک میباشد، لذا از خواندن دعای کمیل نیز امتناع نمودیم.
سفر چند روزه در سوریه، مجالست و مصاحبت با «شیخ عبدالله» آن چنان تحول عقیدتی و اساسی در ما ایجاد کرده بود و دیدگاههای اعتقادی ما را دگرگون ساخت بود که تا آن زمان هیچگاه با چنین حالات روحی و روانی مواجه نشده بودیم.